علل لشکرکشي مسلمانان به هند در قرون اوليه اسلامي
فصلنامه تاريخ اسلام
پرسش محوري مقاله ي حاضر اين است که علل حمله مسلمانان به هند چه بود؟ آيا اين لشکرکشي تنها در جهت گسترش اسلام و انجام وظيفه جهاد با کافران صورت گرفته است يا اهدافي چون رسيدن به ثروت اين سرزمين و يا تسلط بر نقاط استراتژيک آن در زمينه تجارت و مانند آن عوامل اين لشکرکشي ها بوده است ؟ در اين تحقيق ، شرايط جغرافيايي هند، موقعيت هند در دوران مقارن با حملات مسلمانان به اين سرزمين و نيز چگونگي اين حملات در دو مرحله در قرن اول هجري و سپس در زمان غزنويان ،بررسي شده است. در تمام اين مراحل مواردي چون غزو با کافران ، گسترش دين اسلام و حمايت از مسلمانان ساکن آن سرزمين ، به عنوان انگيزه اين حملات مطرح شده است ، اما نمي توان از نقش آفريني عواملي همچون قدرت طلبي ،کشورگشايي و دست يافتن به ثروت بيکران اين سرزمين افسانه اي چشم پوشيد.
واژه هاي کليدي : جهاد لشکرکشي هاي مسلمانان ، غزنويان ، ثروت هند، هندوستان.
موقعيت جغرافيايي هند
مثلث عظيمي است که از منطقه برف هاي جاوداني هيماليا تا گرماي هميشگي سيلان به تدريج باريک شده و پيش رفته است و کشور ايران در گوشه چپ آن قرار گرفته که از نظر مردم و زبان و ايزدان با هند دوران ودايي نزديکي بسيار دارد.(1)
هند به علت وجود کوه هاي هيماليا در سرتاسر شمال و آب هاي اقيانوس هنددر سراسر ضلع شرقي و غربي آن، تنها از دو گوشه شمال غربي و شمال شرقي با مناطق جغرافيايي و فرهنگي سرزمين هاي ديگر ارتباط دارد. مي توان هند را يک جزيره دانست که درياهاي بزرگ دو سمت جنوب شرقي و جنوب غربي آن را بخشي از دنيا جدا کرده و کوهستان هاي بلند و تقريباً غير قابل عبور شمال غربي و شمال شرقي نيز آن را از بقيه دنيا جدا کرده و بدان شکل جزيره داده است .
با توجه به اين جغرافيا صعب العبور شبه قاره هند ، به نظر مي آيد که حمله به هند بعد از فتح ايران و ماوراء النهر و پس از دست يابي به راه شمال غربي صورت گرفته باشد و مسلمانان تا قبل از آن حمله جدي به اين سرزمين پهناور و ثروتمند نکرده اند.
اما علل فتح آسان اين سرزمين کهن و پهناور به دست مسلمانان را بايد در درون جامعه هند جست وجو کنيم. مسلمانان در حمله به دو امپراتوري عظيم ساساني و روم با يک قدرت ظاهري روبه رو شدند که بسياري از عوامل داخلي آن را کاملاً ضعيف ساخته بود و فروپاشي آنها با يک تهاجم نظامي ميسرگشت . براي بررسي علل سقوط جامعه ، هند ، به تبيين وضعيت اجتماعي هند در آستانه حمله مسلمانان مي پردازيم.
موقعيت هند در آستانه ورود مسلمانان
در آستانه هجوم مسلمانان به اين سرزمين ،حکومت در دست راجپوت ها بود و يک نهاد فئودالي نامتمرکز از نظر سياسي و نظامي ،اهرم هاي قدرت را در دست داشت. بنابراين يک انسجام سياسي متمرکز و يکپارچه در سراسر هند وجود نداشت.در اين دوره ، هند هنوز درگير جنگ مذهبي بين بوداييان و هندوهاي مورد حمايت راجپوت ها بود . اگر چه در بسياري مناطق دين هندو بر بودايي چيره شده بود، اما آثار خرد کننده جنگ مذهبي هنوز در جامعه هند ديده مي شد.(3)
آشنايي مسلمانان با هند
اعراب ازگذشته دور با سرزمين هند آشنايي داشتند . روابط شبه قاره هند با اعراب ،ريشه در عهد سومريان دارد. در ايام باستان بين عربستان به ويژه يمن و حضرموت و سند و سواحل مالابار روابط بازرگاني وجود داشت .(4) مناسبات بازرگاني ميان هند و کشورهاي غربي ، چون عربستان ، فلسطين و مصر از روزگاران قديم رواج داشته است و اعراب در تجارت ميان شرق وغرب نقش عمده اي داشتند. خان بهادر فصل الله لطف الله فريدي در فرهنگ جغرافيايي بمبئي مي نويسد که اعراب قبل از ظهور اسلام درچول ، کاليان و سوپارا اقامت داشتند. در روزگار آگاتار سيدها، اعراب در گروه هاي بسيار در کرانه هاي مالابار زندگي مي کردند و بوميان مذهب آنان را اختيار کرده بودند .(5) احتمالاً اعراب مذاهب صابئي داشتند . بازرگانان عرب در مسير خود به طرف چين از ساحل کوروماندل مي گذشتند وهنوز هم آثاري از اعراب قبل از اسلام در کانتون به چشم مي خورد .(6)
دين اسلام قرن ها قبل از حمله مسلمانان ، به هند راه يافت . تماس هاي بازرگاني ميان دنيا عرب و هند رو به افزايش بود . مسافران از دو سو در رفت و آمد بودند و اين تماس ها و مبادلات فراوان موجب مي شد هندي ها با مذهب جديد عرب ها آشنا شوند . به تدريج مبلغان مذهبي مسلمان به هند آمدند و به نشرمذهب جديد پرداختند و مورد استقبال نيز قرار گرفتند .
شواهدي وجود دارد که اسلام کمي پس از تثبيت در شبه جزيره عربستان از طريق بازرگان به شبه قاره هند وارد شد. نخستين نقاط شبه قاره که در معرض اين انتقال فرهنگي قرار گرفت ، سواحل جنوبي و غربي ، به ويژه نواحي مالايا، خليج کابيله ، گجرات ، دکن و سيلان بود.(7) از همان قرن اول هجري نفوذ مسلمانان رو به فزوني نهاد . بيش از يک قرن مسلمانان در سواحل مالابار ساکن بودند . مردم نيز آنها را به عنوان تاجران خارجي گرامي مي داشتند و حتي امکاناتي براي راحت تر بودن آنها فراهم مي ساختند. آنها به تدريج در آنجا صاحب زمين و املاک شدند و شروع به تبليغ و انتشار دين خويش کردند . اين مسلمانان مورد احترام خاص بوميان بودند ؛ زيرا آنان مانند مسيحيان شامات از مملکت خويش رانده نشدند ، بلکه مغرور و پراز شور مذهبي و به اعتبار يک فاتح پاي به هند گذاشتند، (8) درباره موفقيت اسلام و پيشرفت آن در اين سرزمين داستان هايي نيز در متون تاريخي آورده شده است ؛ براي مثال گزارش شده که من پرومال ، پادشاه مالابار، در پي خوابي که ديده بود، از مذهب خود کناره گيري کرد و به اسلام روي آورد . گويا قافله سالار کاروان مسلمانان که از سيلان مي آمد خواب او را تعبير کرد و وي را به اسلام مشرف کرد و نام عبدالرحمان سامري بر او نهاد . او سپس به عربستان سفر کرد و در همان جا درگذشت . او مالک بن دينار ،جعفر بن مالک و مالک بن حبيب را با اهل بيت خويش به مالابار فرستاد و حکمي به آنها داد تا در آن ديار از آنها به گرمي استقبال شود.ايشان در مالابار مساجدي ساختند گفته شده که در يازده محل مسجد بنا کردند. تغيير مذهب سلطان اثر عميقي بر مردم مالابار داشت.(9)
مسعودي در قرن سوم هجري به هند مسافرت کرد. او مي گويد بيش از ده هزار مسلمان از سيراف ، عمان ، بصره و بغداد به «سيموراچال» امروزي ، مهاجرت کرده اند. علاوه برايشان ، تعداد زيادي از مردمان عرب تبار در آن ناحيه ساکن بودند . آنان سرکرده هايي به نام «حزمه» داشتند که از جانب سلطان هند اختياراتي به او تفويض شده بود . ابودلف مهلل مسجدهايي در بندر سيمور ديده است . ابن سعيد در قرن هفتم هجري مي نويسد که مسلمانان در ميان ساکنان جنوبي هند زندگي مي کنند.ابن بطوطه در سفر خود در تمام بنادر توقف کرد و بسياري از هم کيشان خويش را در اين نواحي ديد. او معتقد است همگي از شرايط خوب و دلخواهي برخوردار بودند . او توانسته بود با درباريان مسلمان نيز ملاقات کند.(10)
لشکرکشي مسلمانان به هند
در زمان خلافت عمر مسلمانان به بخش شمال هند هجوم بردند و اولين کوشش هاي آنان براي تسلط بر بخش شمالي هند پس از تصرف ايران در مکران بود و از آنجا رفتن آنان به سوي سند آغاز گرديد . در قرن هفتم ميلادي حمايت بسياري به مرزهاي بلوچستان و سند انجام گرفت و به طورکلي راه نفوذ زميني و منطقه هاي مؤثر براي لشکرکشي شناسايي شد. نخستين سردارعرب که تصميم گرفت از طريق دريا به هند دست يازد ، علاء بن حضرمي، والي بحرين در زمان عمر بود که بدون اجازه خليفه براي تسخير سواحل خليج فارس به دريا نوردي پرداخت ؛اما کاري از پيش نبرد و به دستورعمر بازگشت.(12)
در زمان خلافت عثمان ، هنگامي که سپاهيان مسلمان به تسخير خراسان ،سيستان ، قهستان ، سرخس و بادغيس مشغول بودند ، براي نخستين بار مهلب بن ابي صفره از حوالي مرو به کابل و زابل و سپس هندوستان رفت و با کفار به جنگ پرداخت .(13) در زمان خلافت حضرت علي (عليه السلام) تنها يک گزارش از بلاذري در دست است که در سال 38 و آغاز سال 39 ه. حمله اي به هند صورت گرفت . بلاذري مي نويسد:
به روزگارخلافت علي بن ابي طالب ـ رضي الله عنه ـ چون پايان سال سي و هشت و آغاز سال سي و نه بود، حارث بن مره عبدي به فرمان علي ـ رضي الله عنه ـ لشکر به آن حدود کشيد و پيروز شد ، غنيمت بسيار و برده بي شمار به دست آورد. تنهادر يک روز هزار برده ميان ياران خويش پخش کرد و ليکن سرانجام خود و يارانش ، جزو گروهي اندک ، در سرزمين قيقان کشته شدند . قيقان در ديار سند نزديک سرحد خراسان واقع است.(14)
بلاذري در فتوح البلدان آورده است:
درسال چهل و چهار هجري يعني در روزگار معاويه ، مهلب بن ابي صفر به هندوستان رفت که در لاهور با دشمن برخورد کرد و با ايشان جنگيد . معاويه عبدالله بن عامر و سپس عبدالله بن سوار عبدي را ولايت مرزهاي هند داد. ابن سوار به جنگ قيقان رفت و غنيمت بسيار به دست آورد و سپس به نزد معاويه بازگشت و به او اسباني قيقاني هديه داد... اما سرانجام سپاهيان ترکستان به ياري اهل قيقان شتافتند و او را کشتند.(15)
در کتاب چاچ نامه آمده است :
چون حوالت سند از دارالخلافه به حجاج بن يوسف رسيد ، محمد قاسم ،که پسر عم او و دامادش بود و دختر حجاج را در کابين خود داشت را به ولايت هند نصب کرد. او در آن زمان در سن هفده سالگي بود.(16)
اما قبل از محمدبن قاسم سه تن به نام هاي سعيد بن اسلم کلابي ، مجاعه بن سعد تميمي و محمدبن هارون نيمري از طرف حجاج مأمور فتح مکران و ثغر هند شده بودند ، ولي کاري از پيش نبرده بودند . در زمان محمد بن هارون نيمري دزدان دريايي، کشتي حامل زنان مسلمان را که ياقوت ، پادشاه جزيره ، براي حجاج مي فرستاد ،ربودند. حجاج از داهر ، پادشاه سند ،خواست تا زنان را نجات دهد ، اما داهر اقدامي در اين باره نکرد .(17) محمدبن قاسم را به اين مأموريت فرستاد . محمدبن قاسم در حمله به هندوستان ، ابتدا مکران را که بلوچستان کنوني است گرفت و در سال 93 هـ .(710م) سند را مطيع خويش ساخت.(18)
محمدبن قاسم ارض سند و قسمتي از نواحي سيستان را گشود .و پس از فتح ،شهر «بمهنوا» را «منصوره» و ولايت «مولتان» را «معموره» خواند. او در هند تا شهر «کنوج» پيش رفت و هنگام بازگشت ،گاه به ستيز و گاه به آشتي ، از قندهار و کشميرگذشت و جزآنان که مسلمان شدند بقيه را به قتل رساند و اين تخم کينه را در دل هندوان پاشيد.(19) سرانجام محمدبن قاسم در روز جمعه يازدهم رمضان 93(اول جولاي سال 712) داهر را کشت و بر سند تسلط يافت.
اگر چه حمله مسلمانان نخستين بار در سال 93هـ . به دست محمدبن قاسم صورت گرفت ،اما مؤثرترين گام ها را در اشغال هند،غزنويان به ويژه سلطان محمود در قرن چهارم هجري برداشتند. سبکتگين براي نخستين بار در قرن چهارم هجري به هند حمله کرد و حاکميت خود را بر بخش عظيمي از منطقه مستقر ساخت . چند سال پس ازاو ،محمود غزنوي به هند حمله کرد و تا آخر پادشاهي اش پانزده يا هفده به هند هجوم برد.
در زمان سلسله غزنوي قسمت هاي وسيعي از گجرات ، بنارس ،سند و گنگ به تصرف مسلمانان درآمد و پس از آن لاهور و بخش مرکزي هند جزو قلمرو دولت غزنوي شد.
در لشکرکشي هاي محمود به هند ،حمله به مولتان به بهانه ديگري بود. سلطان محمود در چند مرحله وارد مولتان شد و آنجارا غارت کرد. اولين حمله در 396 هـ. رخ داد. ابوالفتح ، حاکم مولتان ،همه خزاين خود را به جزيره سيلان منتقل کرد و خود گريخت و چون محمود برمولتان دست يافت ، بسيار بي رحمانه رفتار کرد . حمله محمود به اين سرزمين که ساکنان آن مسلمان بودند به بهانه قرمطي بودن ايشان صورت گرفت.(20) بنا به گفته مقدسي ،مردم مولتان شيعه بودند و بندهاي اقامه را جفت مي آوردند .(21)
قدرت اسماعيليه در مولتان به دست جلم بن شيبان در سال 373هـ . مستقر گرديد و اين حکومت اطاعت فاطميان را گردن نهاد . نفوذ اسماعيليان ـ هر چند به اسم ـ بيش از يک قرن ادامه يافت .محمود غزنوي در سال هاي 396 و 401 هـ. قواي ابوالفتح داود، فرمانرواي قرمطي مولتان را در هم شکست و آن شهر را اشغال کرد، اما نتوانست نفوذ اسماعيليه را در آنجا از بين ببرد. سرانجام در 571 هـ. محمودبن سام غوري مولتان را فتح کرد و به قدرت و نفوذ اسماعيليه پايان داد.(22)
علل لشکر کشي مسلمانان به هند
بلاذري درباره حمله مسلمانان به هند در دوره عثمان مي نويسد:
چون عثمان به خلافت رسيد،عبدالله بن عامر را ولايت عراق داد و وي را نامه نوشت که کسي را به حدود هند فرستد تا در حال آن ديارنظر کند و خبرنزد وي آورد. عبدالله ،حکيم بن جبله عبدي را به آنجا فرستاد. چون بازآمد ،وي را روانه درگاه عثمان کرد. خليفه احوال آن ديار باز پرسيد . گفت : اي اميرالمؤمنين ، آن ديار را نيک بشناختم . عثمان گفت: آنجاي را وصف کن . گفت : در آنجاي آب اندک ريزد، ميوه بر درخت هاي بلند آويزد و دزد آن خود دليري انگيزد . اگر سپاهي اندک بدانجاي رود ، ره نيستي گيرد،چون بسيار شود از گرسنگي بميرد . عثمان گفت : سجع مي پردازي يا خبر مي گويي ؟ گفت : اين خبري است سراپا حقيقت ؛پس هيچکس به جنگ آن ديار نرفت.(23)
بنابراين مسلمانان تا زماني که احساس نکردند که حمله به هند براي ايشان منفعتي دارد به اين سرزمين حمله نکردند.
اما در کتاب فتحنامه سند علت حمله به هند را اين گونه گفته اند:
ملک سرانديب براي حجاج ،توسط کشتي ،تحفه و هدايا فرستاد و از در و جواهر و غلامان و کنيزکان وحشي و ديگر تحفه ها به دارالخلافه فرستاد و زنان مسلمان براي زيارت کعبه و ديدن دارالخلافه با ايشان روان شدند ؛اما در راه باد مخالف کشتي را از راه درست بيرون آورد و سرانجام در ساحل به دست دزدان افتاد؛و سرانجام دادخواهي زنان مسلمان که به دست دزدان افتاده بودند به گوش حجاج رسيد و سعي کرد تا اين همکيشان را نجات دهد و به همين دليل حجاج حوالت سند را از دارالخلافه گرفت و به آنجا لشکرکشي کرد.(24)
براساس گزارش بلاذري دليل ديگري براي اين حمله وجود داشته و آن انتقام از داهر بوده است :
چون حجاج نيک نظرکرد،دريافت که نفقه جنگ هاي محمدبن قاسم شصت هزار هزار درهم شده است و مالي که نزد وي آورده اند صد و بيست هزارهزار درهم شده است ،پس گفت : آتش خشم خويش فرونشانديم ،انتقام بگرفتيم و باز شصت هزار هزار درهم با سرداهر زياد آمد .(25)
در نامه اي که محمد بن قاسم به حجاج نوشت چنين آمده بود : «اين مکتوب از محمد قاسم ثقفي که کشنده انتقام مسلمانان از متمردان و متعندان است...»(26)
ازجمله انگيزه هاي مختلفي که براي حمله مسلمانان به هند در دوره حجاج بيان شده ،دستيابي به غنايم فراوان هند،که در حملات پيشين به آن پي برده بودند،ايجاد امنيت براي بازرگانان مسلمان در سرزمين سند و هند و انتقام جويي حجاج را مي توان برشمرد.در نقد برخي از اين عوامل مي توان گفت (27) کسب امنيت براي بازرگانان مسلمان در سرزمين سند و هند نمي تواند صائب باشد ،حتي اگر حادثه غارت کشتي به دست دزدان دريايي نيز درست باشد؛زيرا مسلمانان در هند موقعيت بسيارخوبي داشتند . بنا به برخي روايات ،بازرگانان عرب در عهد عمر بن خطاب با مسلمانان بومي جنوب و سواحل غربي هند مصاحبت داشتند و آنگاه که شمار مسلمانان در سال هاي بعد فزوني گرفت حاکم هندي براي نو مسلمانان آنجا قاضي مسلمان گماشت تا امورحقوقي را بر پايه احکام اسلامي رسيدگي کند.(28) در بعضي منابع درباره ورود اسلام به هند در دوران پيامبر سخن گفته اند. بنا بر روايتي در زمان پيامبر (صلي الله عليه و آله و سلم) ،راجه مالابار هيئتي را به جزيره العرب فرستاد تا درباره دين اسلام پرس وجو کنند؛اما پيامبر در اين زمان وفات يافته بود و در نتيجه اين هيئت با ابوبکر در مدينه صحبت کردند و اسلام آوردند و پس از بازگشت ، مردم سرزمين خويش را به اسلام دعوت کردند ، (29) به گفته نهرو دولت هاي جنوب هند به ويژه راشترا کوتاها که در سواحل غربي هند حکومت مي کردند با عرب ها روابط بازرگاني داشتند. اين تماس ها موجب آشنايي هندوان با مذهب جديد اسلام شد و به تدريج مبلغان مسلمان نيز به هند سفر کردند و مورد استقبال واقع شدند و مساجدي نيز در هند ساختند.
بنابراين مي توان گفت که اولين حمله مسلمانان به هند در دوره خلافت وليد بن عبدالملک در جهت قدرت يابي ،کشورگشايي و دست يافتن به ثروت هند و انتقام جويي بوده است و با شناختي که ازحکومت امويان داريم ،مسلماً تهاجم شان با هدف گسترش اسلام نبوده است.
اما درحمله غزنويان به هند نيز در پشت ادعاي ايشان مبني بر غزو با کفار ،مي توان قدرت طلبي و ثروت اندوزي آنها را آشکارا مشاهده کرد. سلطان محمود در لشکرکشي هاي پدرش به هند از حکايات و افسانه هاي دولت بي پايان و ثروث حيرت انگيز سلاطين هند با خبرشده و آتش حرص و طمع وي برافروخته شده بود. بنابراين سلطان محمود با توجه به سختي حمله به مناطق شمال و غرب قلمروش که تحت سلطه قراخانيان بود،هند را به جهت آسان بودن حمله به آن برگزيد . از طرفي سرزمين شرقي غزنويان غير مسلمانان بودند و اين انگيزه اي براي مجاهدان ديني براي پيوستن به سپاه محمود مي شد و مي توانست توجيه خوبي براي اين حملات باشد ؛از اين رو حمله به هند نه تنها سپاهيان محمود وخود او را به جواهرات و ثروت بي کران هند مي رسانيد ، بلکه باعث شهرت محمود به عنوان غازي بت شکن تا نقاط دور دست قلمرو اسلامي مي شد. بنابراين محمود هرگاه خزانه اش را خالي مي ديد و يا طبق گزارش فرماندهان نظامي منطقه اي را مستعد تصرف احساس مي کرد .به سرعت لشکر آرايي مي کرد.
البته اطرافيان محمود به خصوص شاعران و مداحان دربار او تنها به يک علت براي تهاجم او به هند اشاره کرده اند و آن غزا و نابودکردن کافران است. عنصري بلخي در اشعار خود به نيت محمود لشکرکشي به هند اشاره کرده و آن را تنها در جهت گسترش اسلام مي داند:
صلاح دين را امروز نيت و فکرش زدي به است وز امروز بود فردا
تو رنجه از پي ديني نه از پي دنيا زبهرآنکه نيرزد به رنج تو دنيا (30)
باز آن از آب داده تيغ او خيزد اگر درجهان برکافران بار دگر طوفان بود(31)
عنصري در توجيه حمله محمود به مولتان ،که مسلمان بودند ، جنگ با فرمانرواي ملحد مولتان بهانه قرار داده است.
فرخي نيز در مورد کشتار سلطان محمود غزنوي در مولتان مي گويد:
ژنده پيلان کز در درياي سند آورده اي
سال ديگر بگذراني از لب درياي نيل
قرمطي چندان کشي کز خونشان تا چند سال
چشمه هاي خون شود در باديه ريک مسيل
و آن سگ ملعون که خوانند اهل مصر اورا عزيز بسته و خسته به غزنين اندر آورده ذليل
همچنين فرخي در رثائيه محمود چنين مي سرايد :
آه و دردا که اکنون قرمطيان شاد شوند
ايمني يابند از سنگ پراکنده و را(32)
درحقيقت ثروت بي کران اين سرزمين هدف اصلي سلطان محمود از لشکرکشي به هند بوده است . لذا در اينجا به بررسي ثروت هند و تجارت اين سرزمين که پرجاذبه ترين عوامل حمله مسلمانان به اين سرزمين بودند مي پردازيم .
1.ثروت هند
کشور هند داراي ثروت عظيم طبيعي است که در دل کوهساران و بيابان ها و در ناهمواري هاي اين سرزمين نهفته است .همين عامل باعث شده کشورهاي شمالي و غربي هندوستان درطول تاريخ به حسرت بر ثروت اين کشور بنگرند، از اين رو همسايگان هند در حوالي قرن چهارم هجري به شمالي ترين نقاط اين کشور هجوم آوردند . اولين گروه اين مهاجمان هون هاي آسياي مرکزي بودند. اين قوم وحشيانه به هندوستان هجوم بردند و معابد اين سرزمين را که در آنها گنج هاي گرانبهاي بسيار و ظروف زرين و سيمين و هداياي بي شمارمردم وجود داشت ،غارت کردند .(33)
شرايط اقليمي مساعد هند از ديرباز عامل مثبتي براي جلب توجه دولت هاي مختلف به اين سرزمين بوده است. اين امر به ويژه در زماني که سطح تمدن جامعه هاي انساني پيشرفت چنداني نداشت و گشاد دستي طبيعت در يک منطقه و چشم تنگي آن در منطقه اي ديگر ازعوامل نيرومند در زندگي انسان ها به شمار مي آمد،اهميت بيشتري داشته است.
مقدسي ،از سياحان و تاريخ نگاران مسلمان درباره منابع طبيعي هند مي نويسند:
اينجا سرزمين زر و بازرگاني است . داروها ، وسايل ، پايند، محصولات شگفت ،برنج و موز ، ارزاني را با داد ، انصاف و سياست و نيز نخلستان و خرما.و کالاهاي ديگر و سود و درآمد سرشار را با سرافرازي و بازرگاني و صنعت ،جمع دارد . مرکزي آبرومند شهرها و قصرهاي مرفه با بهداشت و بهزيستي و امانت دارد. در کرانه دريا است و نهر آن را مي شکافد ، نخلستان در دشت و کشتزار برتپه ها دارد... جز با پذيرش خطرهاي دريا و صحرا و تحمل رنج و دلتنگي نتوان بدان رسيد.(34)
در کتاب مرآت الاحوال راجع به هند آمده است:
هيچ کشوري مانند اين کشور زرخيز نيست. دولت سلاطين اين ديار درجميع اعصار ضرب المثل بوده است؛ نه در لباس و نه در خوراک و نه در ساير امور معيشت به خارج احتياج ندارند، بلکه ساير بلاد را در اقشمه نفيسه از پشمينه و غيره به او احتياج است... پس هر که مالک هند است فارغ البال و محل صاحت اهالي ساير ممالک خواهد بود.(35)
در مورد ثروتي که مسلمانان در حمله اول در سال 95هـ. به آن دست يافتند نيز مي توان دلايلي را بر طمع ايشان به اين ثروت عظيم دراين لشکرکشي ديد . ابن خردادبه در شرحي که از مولتان مي دهد مي گويد:
مولتان را فرج بيت الذهب ناميده اند،چون محمدبن يوسف برادر حجاج بن يوسف درخانه اي از آنجا (مولتان) چهل بت طلا به دست آورد که هر بتي از آن بت ها سيصد و سي و سه من وزن داشته است. به همين جهت فرج بيت الذهب ناميده شده و فرج به معناي ثغر است و مقدار آن ثغر به طلا دو هزار هزار و سيصد و نود و هفت هزار و ششصد مثقال نقره است.(36)
اما اصطخري در شرح علت اينکه مولتان را فرج بيت الذهب خواندند مي گويد:
مسلمانان در تنگي بودند ،چون مولتان بستدند و دُرّ بسياري يافتند و برگ ها بساختند و قوت گرفتند.(37)
بلاذري در مورد فتح مولتان به دست محمد بن قاسم مي گويد:
محمدبن قاسم همه جنگجويان را کشت و ششصد تن از کودکان و متوليان بتکده شهر را به اسارت گرفت و زر بسيار به دست آورد. گويند وي اتاقي به طول ده ذراع و پهناي 8 ذراع برگزيد و روزني در بام آن گشود و هر چه زر نزد وي مي آوردند، از روزن بام به درون اتاق مي افکند. بدين سبب مولتان را فرج الذهب ناميده اند.(38)
هر کدام از اين روايت ها که درست باشد مهم آن است که نشان دهنده ثروتي است که در اين لشکرکشي نصيب مسلمانان شد و چون غنايم نزد حجاج رسيد نتيجه کار را بسيارخوب ارزيابي کرد و ثروت سبب شده را دو برابر خرج اين لشکرکشي دانست.
اما در مورد ثروتي که در جريان لشکرکشي هاي محمود به دست مسلمانان افتاد داستان ديگري است که هر خواننده اي را به تعجب و حيرت وا مي دارد. در شرح حال فتوحات سلطان محمود ،آنچه بيش از هرچيزي جلب توجه مي کند توجه او به طلا ،جواهر و غنيمت است .بتکده ها هم اگر ويران مي شدند ، اغلب بتکده هاي پر از طلا و جواهر بودند.
به سلطان محمود خبر رسيد که تنها نيسر نزد کفار در عزت و احترام بلا تشبيه ،همچون مکه معظمه است و در آنجا بتخانه اي است از قديم الايام ،بت بسيار در آن نصب کرده اند و اعظم اين بتان جکسوم نام دارد... سلطان محمود قبل از اجتماع لشکر به آن ديار رسيد و چون شهر و اهالي را ديد غارت بسيارکرد و تمامي اصنام را شکست ، چندان خزاين در بتکده يافتند که شمار آن از حد بيرون بود. در يکي از بتکده ها قطعه ياقوتي سرخ يافتند که وزن آن 450 مثقال بود و هرگز هيچ کس چنين گوهري به چشم نديده بود.(39)
يکي از حملات محمود به تانسور بود . اين شهر قديمي پر از ثروت و داراي جواهرات نفيس قيمتي زيادي بود که محمود در مقابل مقاومتي مختصر آن را فتح کرد. تمام بت ها منهدم شده و خزاين و اموال بي پايان بت خانه ها و معابد غارت شد . سپاهيان محمود،غنايم و اموال غارتي بسياري را بر چهارپايان بار کردند و همراه صدها غلام و کنيز راهي غزنه کردند . در حمله محمود به دو شهر مترا و کانوج ـ اين دو شهر از حيث زيبايي و ثروت و دولت در تمام هند ممتاز و معروف بودند ـ بتخانه ها ،معابد ،قصور،عمارات و حتي مساکن و منازل عمومي غارت شدند. لشکريان دست به غارت اين شهر زدند و شهر را ويران گذاشتند و با غنايم و غلامان و کنيزان بي شمار راهي غزنه شدند.(40)
از جمله غنايمي که در حمله محمود به پيشاور به دست آمد، گردنبندهاي جواهرنشاني بود که به گردن چيپال و فرماندهان سپاه او آويزان بود.بنا به روايت گردنبندي که برگردن چيپال بود يکصد و هشتاد هزار دينار ارزش داشت . در اين جنگ نيز تعداد زيادي از هنديان اسير شده به عنوان برده به دست سپاه محمود گرفتار شدند.(41)
در شانزدهمين حمله محمود که بزرگترين لشکرکشي او نيز محسوب مي شد،سومنات غارت شد. اين شهر در جنوب گجرات قرار داشت و بتخانه معروف سيسوا در آنجا قرار داشت. اين بتخانه معروف ترين و مقدس ترين و ثروتمند ترين معبد هندوها بود.(42)
در غارتي از يکي از معابد هند که در نوشته هاي کهنه روايت شده است خانه اي از نقره خام که چون قصر مردم ثروتمند مي درخشيد به طول سي متر و عرض پانزده متر بود. مي شد اين خانه را قطعه قطعه کرد و باز آن را بهم وصل کرد،و سايباني داشت که از ديباي روم بافته بودندو چهل متر طول و بيست متر عرض داشت و بر روي دو تيرک طلا و نقره که قالب ريزي کرده بودند قرار داشت و نيز از سنگ هاي گرانبها و مرواريد ناسفته و ياقوت هايي به رنگ شراب که چون آتش مي درخشيد و زمردهايي که چون مورد خرم بهاري بود و
الماس هايي که در اندازه و وزن به يک انار مي مانست ،سخن مي گويد.(43)
2. تجارت هند
محققي به نام مجيب مي گويد: تمدن مسلمانان شهرنشيني بوده و اسلام اصولاً شهرنشيني را تقويت مي کرد. دليل اين امر اين است که اعراب مهاجر مسلمان،به خاطر شرايط طبيعي صحراي عربستان در کشاورزي تجربه ي چنداني نداشتند و بازرگاني محورعمده فعاليت شغلي آنها بود.(44)
آنچه مسلم است اينکه اعراب حجاز تا حدودي با تجارت دريايي و دريانوردي آشنا بودند .شعري که در معلقات سبعه آمده است نشان دهنده اين آشنايي است.(45)
سرزمين هاي بحرين و عمان کشتيراني داشتند؛اما تجارت اصلي در شبه جزيره عربستان متعلق به جنوب عربستان به خصوص يمن و حضرموت بود،اين رسته مي گويد : «که پيش از اسلام کشتي هاي دريا رو از هند مي آمدند و در دجله تا مداين پيش مي رفتند».(46)
به گفته ي بلاذري و طبري ،در زمان کشورگشايي مسلمانان ، «اُبله» بندري براي کشتي ها از چين ،هند،عمان و بحرين بود. (47) اعراب در سال 14هـ. بر عراق و نيز بندرابله ، يعني بزرگترين و مشهورترين منطقه تجاري در خليج فارس در نزديکي بصره ،چيره شدند. تجارت ابله با هند چنان رونقي يافته بود که اعراب آنجا را تکه اي از خاک هندوستان مي شمردند .کشتي هايي که از هند و چين مي آمدند،در ابله (براي تهيه آذوقه) پهلو مي گرفت و از همانجا به سوي هند و چين به راه مي افتاد .(48)
سنت هايي که هنوز هم در کارالول پاتي هند با احترام انجام مي گيرد و افسانه هايي که به مسلمانان نسبت مي دهند و نيز آنچه مورخان و سياحان مسلمان نقل کرده اند و تجارت پيوسته اعراب با هند از زمان هاي بسيار قديم ،نشان مي دهد که مسلمانان مدت کوتاهي پس از رحلت پيغمبر در سواحل هند حضوريافتند و خيلي سريع در ميان حکام هندوي مالايار نفوذ و اعتبار کسب کردند.(49)
اما ديدگاه اعراب در مورد تجارت با هند را مي توان در پاسخ جهان گردي عرب به عمربن خطاب درباره اوضاع هند ديد. او مي گويد :« در درياي آنجا گوهر است و کوهش ياقوت و درختانش عطر»(50) اين علاقه شديد مسلمانان و اعراب به تجارت هند را مي توان درموقعيت سرزمين عربستان ،خليج فارس و درياي هند جست و جو کرد.
سرزمين عربستان را از سه جهت دريا در بر مي گيرد ؛ بيشتر اين سرزمين را دشت هاي بي آب و علف يا کوه هاي برهنه و غيرقابل عبور پوشانده است و ديگر مناطق آن نيز زمين هاي کم حاصل است . با توجه به اين شرايط سخت طبيعي ،لزوم تجارت براي مردم اين مناطق مبين بود. بحرين ، عمان ،حضرموت ،يمن و حجاز که بر ساحل درياي سرخ ، اقيانوس هند و خليج فارس قرار داشتند،مناطق مناسب تري براي تجارت دريايي بودند. کشتي هاي مسلماناني که از هند باز مي گشت در سواحل يمن لنگر مي انداخت و کالاها به وسيله کاروان هاي شتر از خشکي کناره درياي سرخ به شام و مصر منتقل مي شد.
نکته شايان ذکر اينکه درياي هند درياي آرامي بود و موقعيت بهتري نسبت به درياي مديترانه داشت و همين باعث شد در دوره پس از اسلام در درياي هند بازرگاني گسترش يابد .(51) اما راهي که در تجارت با هند بسيار مؤثر بود خليج فارس بود. خليج فارس يکي از راه هاي دريايي بود که سرزمين هاي عربي و هند را به هم متصل مي ساخت . اين راه همواره براي مسلمانان گشوده بود. ساکنان سواحل خليج فارس ،اعم از ايراني و عرب ، همواره به بازرگاني دريايي و زميني مي پرداختند . اينان در مسير هندوستان از جزاير اقيانوس هند عبور مي کردند و در راه چين از بنگال و آسام نيز مي گذشتند . راه بازگشت از چين و هندوستان به يمن بود. سليمان و ابوزيد صيرفي و مسعودي درباره اين مسير دريايي و حوادث آن گزارش هايي داده اند که نشان دهنده شهرت ديرينه راه مزبور است . کشتي هاي زيادي به مال التجاره هاي گوناگون از اين طريق رفت و آمد کرده است و داد و ستدهاي بسياري ميان کشورهاي مسلمان و هند انجام مي گرفته است.(52)
تجارت با هند با فتح سند رونق بسيار گرفت. بصره از همين زمان به بازاري براي تجارت با هندوستان تبديل شد و عوارض گمرکي کالاي تجارتي که برکشتي ها مقرر مي شد چنان فزوني يافت که از منابع مهم درآمد خزانه خليفه به شمار مي رفت.(53)
در روزگاري که عرب ها بر مصب رود سند تسلط داشتند، راه بازرگاني از آنجا به داخل قلمرو پارس از سيستان مي گذشت و از شمال اين راه کاروان هاي پنجاب کالاي بازرگاني را از ارتفاعات افغانستان عبور مي دادند و به کابل و دگر شهرها مي رسانيدند که بعدها از مراکز معتبر بازرگاني شد و از آنجا کاروان ها به سوي غرب تا خراسان و سوي شرق تا بخارا مي رفت .ادويه هند در اين نواحي رواج داشت و در بخارا با کالاي چيني که از راه آسياي مرکزي رسيده بود به بازار مي رسيد.(54) از طرفي با گشوده شدن سند به دست حجاج ، بندرهاي پر ارزش ديبل و منصوره نيز به دست عرب ها افتاد .بدين سان ايشان يک پايگاه به شرق دورنزديک تر شدند.
تجارت با هند در دوران عباسيان به اوج خود رسيد. بنابر روايات از روزگارمنصور،خليفه دوم عباسي،راه از بصره تا چين پيموده شد . نخستين اطلاع ما از روابط دريايي عرب و ايران با هندوستان گزارشي از سفرهاي سليمان تاجر و ديگر تجار مسلمان در قرن سوم هجري است. اساس اين تجارت بر داد و ستد ابريشم،از چين به مغرب زمين قرار داشت .(55) از داستان سند باد و هزار و يک شب ، که در دوران هارون ساخته شد، معلوم مي شود که اعراب در دوران عباسيان سفرهاي دراز دريايي داشتند که از بغداد آغاز مي شد و از خليج فارس مي گذشت و تا شبه جزيره مالايا مي رسيد. بازرگانان اين سفرها ،ادويه و عطر هند و حريرچين را به بازار بغداد مي رسانيدند . در دوران اول عباسي عرب ها از جزيره سيلان گذشتند و چينيان که تا آن روزگار پيوسته در درياهاي اطراف هند به تکاپو بودند از آن پس به ندرت به خليج فارس راه يافتند که عرب ها ضمن سفرهاي دراز تا چين مي رفتند.
در قرن سوم ،ابوالقاسم بن خردادبه براي مسافران راهنمايي نوشت و راه دريايي را که از دجله نزديک ابله آغاز مي شد و به هندوستان و چين مي رسيد توصيف کرد. به گفته او کشتي هاي عرب از کناره هاي خليج فارس و درياي هند به مالايا مي رفت .انتخاب کناره ها به اين علت بود که کشتي ها بتوانند از بندرهاي مختلف بار بگيرند و بار پياده کنند و اين کشتي ها وقتي از کناره هاي کرماندل لنگر مي گرفت به رسم کشتيبانان ،خليج بنگال را به خط مستقيم مي پيمود اين مسير سه ماه طول مي کشيد و اگر باد موافق مي وزيد اين راه در يک ماه طي مي شد. جهانگردان عرب در قرن سوم و چهارم از توجه و مهرباني شاهان هند ياد کرده اند و گفته اند که گروهي از بازرگانان مالايا به مسلماني رو کرده بودند و به عرب ها اجازه داده بودند در آنجا مسجد بسازند .از اوايل قرن هشتم اعراب در بندرها و بعضي شهرهاي داخل هند مناطق عرب نشين پديد آوردند.
مردم يمن ،حجاز ،حبشه و مصر نيز با آسياي شرقي روابط بازرگاني داشتند و جواهر و زمرد را از بندرهاي شرقي هند از راه عدن و مکه به آفريقا مي بردند. بندرعدن بازار اين گونه کالاها و لنگرگاه کشتي هايي بود که از بندرهاي آسيا و آفريقاي شرقي مي رسيد.
شايان ذکر است که پيروزي هاي سلطان محمود در هندوستان بر رواج تجارت ميان اين کشور وسيع و ديگر ولايت هاي امپراتوري عباسيان اثرگذاشت . بيشتر سکه هاي اسلامي که در شمال اروپا کشف شده مربوط به قرن چهارم هجري ، دوره سامانيان ،است که بيشتر اين سکه ها به وسيله بازرگاناني که از راه روسيه گذشته اند از مشرق به شمال اروپا رفته است.(56) از طرفي تسلط محمود بر قسمتي از جاده ابريشم نيز موجب توسعه مناسبات تجاري و فرهنگي با هند و چين گرديد.(57)
راه هاي تجاري که يهوديان رومي از اروپا مي پيمودند تا با سرزمين هاي شرقي تجارت کنند دو مسير بود: يکي از راه فرات تا بغداد که از دجله و ابله عبور مي کرد و از طريق درياي عمان به هند و چين مي رسيد؛مسير ديگر که در دوران عباسيان رونق داشت از روسيه به درياي قزوين ،مرو ، بلخ و بخارا و سمرقند مي گذشت و با عبوراز ماوراء النهر تا هندو چين مي رسيد . بازرگانان اين مسير، پوست خز، روباه ، شمشير ،موم و عسل تجارت مي کردند.(58) جهانگردي مسلمان درباره تجارت هند مي گويد :
در درياي هند و چين ،مرواريد و عنبر، در کوهستان هاي آن سنگ هاي گرانبها و معادن طلادر دهان حيوانات آنجا عاج در کارگاه هاي آن چوب ساج و ني خيزران و عود و کافور وگياه نيلوفر و پرنيان و جوز بوا و بتم و چوب صندل و مواد خوشبوي ديگر، در ميان پرندگانش طاووس و طوطي و در رستني هاي زمينش مشک و زباد و جوز دارد.(59)
مقدسي درباره مال التجاره هايي که از هند مي آمد مي نويسد:
از توران ،پايبند خيزد که از «ماسکان» بهتر است ،سندان ، برنج بسيار و پارچه دارد. در ديگر شهرها فرش و مانندش مي بافند و همان گونه که در قهستان خراسان ،بافته مي شود . نارگيل بسيارو پارچه هاي نيکو نيز بيرون مي دهد . از منصوره ،کفش کنباتي نيکو و پيل و عاج و چيزهاي گرانبها و داروهاي سودمند خيزد.(60)
اين خردادبه نيز درباره مال التجاره هاي هند مي گويد :
از هند انواع عود و چوب صندل و کافور و آب کافور و جوز بويا و قرنفل و قاقله و کبابه و نارگيل و لباس هاي بافته شده از الياف گياهي و لباس هاي پنبه اي کرکدار و فيل از سر نديب همه نوع ياقوت هاي رنگارنگ و سنگهاي عقيق و الماس و دُرّ و بلورآبگينه ، گز شفاف و سنگ سنباده که به وسيله آن جواهر را مي تراشند و از سند گياه دارويي و خرما و خيزران مي آمدند.(61)
از ميوه جات نويات ،نارنج و ترنج نيز از هند به عربستان تجارت مي شد. مسعودي در اين باره مي گويد : از قرن سوم از هند آوردند و در عمان ،بصره ،عراق و شام کاشتند و در بيشترخانه هاي طرسوس و انطاکيه و ديگر شهرهاي شام و فلسطين و مصر فراوان کشتند که قبل از آن شناخته نبود؛ اما عطرو رنگي را که در هند داشت و از آب و خاک و اقليم آن ديار بود نداشت.(62)
جمع بندي و نتيجه گيري
درحقيقت ،تجارو بعد صوفيه بودند که اسلام را به سرزمين هاي شرقي بردند و آن را تبليغ کردند. موقعيت خوب بسياري از تجار و صوفيان در اين سرزمين ها حاکي از آن است که ايشان با هيچ مزاحمتي از طرف هندوها فعاليت مي کردند . آنها به راحتي براي خويش خانه و زندگي و مسجد مي ساختند. تمام سفرنامه هايي که از اين سرزمين و اوضاع مسلمانان ساکن آن سخن گفته اند ،موقعيت خوب آنها را در اين سرزمين شرح داده و تصديق کرده اند. به نظر مي رسد اگر اسلام با شکل تهاجمي سلطان محمود به هند منتقل نشده بود، شاهد صدها سال جدال و خون ريزي بين مسلمانان و هندوها نبوديم.
پی نوشت ها :
*دانشجوي کارشناسي ارشد دانشگاه شيراز
1. فرهنگ ارشاد، مهاجرت تاريخي ايرانيان به هند (قرن هشتم تا هجدهم ميلادي) ـ (تهران : موسسه مطالعات و تحقيقات فرهنگي ، 1365) ص 52-53.
2. همان ، ص 83.
3. ت.ف. دولافوز ، تاريخ هند، ترجمه محمد تقي فخر داعي گيلاني(تهران : نشريات کميسيون معارف، 1316) ص 83.
4. آنه ماري شيمل ،ادبيات اسلامي هند، ترجمه يعقوب آژند (تهران :اميرکبير، 1373) ص 1.
5. تارا چند ،تأثيراسلام در فرهنگ هند، ترجمه علي پيرنيا و عزالدين عثماني (تهران : باژنگ ، 1995م) ص 71.
6. همان ،ص 79
7.محمد تقي جمشيدي بروجردي ،علل ريشه اي درگيري هاي مسلمانان و هندوها (تهران، موسسه چاپ و انتشارات وزارت امورخارجه، 1372) ص 21.
8. تارا چند، پيشين، ص 73.
9. همان ، ص 74.
10. همان ، ص 77.
11.خانبهادر خدادخان ، لب تاريخ سند، تصحيح نبي بخش بلوچ (کراچي :سندي ادبي بورد، 1909م) ص 15.
12. جرجي زيدان ، تاريخ تمدن اسلام، ترجمه علي جواهر کلام(تهران : اميرکبير ، 1384)ص 159.
13. فرهنگ ارشاد ، پيشين ، ص 90.
14. احمد بن جابر بلاذري ،فتوح البلدان ، ترجمه و مقدمه متوکل (تهران : نشر نقره ، 1367) ص 326.
15.همان ، ص 326-327.
16.علي بن حامد بن ابوبکر کوفي ، فتحنامه سند (معروف به چاچ نامه) تصحيح محمد داود بوته (تهران : اساطير ، 1384) ص 94.
17. جمال ،موسوي ، «نخستين مراحل ورود اسلام به هند» (پژوهشکده علوم انساني و اجتماعي جهاد دانشگاهي ،دفتر 64 ، 1377) ص 121.
18. فيليپ .ک. حتي ، تاريخ عرب ، ترجمه منوچهر صدوق سها (تبريز : ناشر کتابفروشي حاج محمد باقر کتابچي حقيقت ، 1344) ج 1، ص 237.
19. ابوريحان بيروني ، تحقيق ماللهند ،ترجمه منوچهر صدوق سها (تهران : موسسه مطالعات وتحقيقات فرهنگي ، 1362) ص 12.
20. يعقوب آژند ،«قرمطيان مولتان» پژوهشنامه علوم انساني ، ص 6.
21. ابوعبدالله محمدبن احمد ، مقدسي ، احسن التفاسيم في معرفه الاقاليم ، ترجمه علينقي منزوي (تهران : شرکت مؤلفان و مترجمان ايران ، 1361) ص 707.
22. حسن ابراهيم حسن، تاريخ سياسي اسلام ، ترجمه ابوالقاسم پاينده (تهران :بردقه جاويدان ، 1385) ص 33-34.
23.احمد بن جابر بلاذري ، پيشين ، ص 325-326.
24.علي بن حامد بن ابوبکرکوفي ، پيشين ، ص 4-18.
25.احمد بن جابر بلاذري ، پيشين ، ص 335.
26.علي بن حامد بن ابوبکر کوفي ، پيشين ، ص 113.
27.جمال موسوي ، پيشين ، ص 122.
28.همان ، ص 117.
29.همان ، ص 116.
30.عنصري بلخي ، ديوان عنصري بلخي ، تصحيح محمود دبيرسياقي (تهران : انتشارات کتابخانه سنايي ، 1342) ص 2-3.
31. همان، ص 22.
32. يعقوب آژند ، پيشين ، ص 9.
33. مانورا ماراموداک ، سرزمين و مردم هند، ترجمه فريدون گردکاني (تهران : انتشارات بنگاه ، نشر کتاب ، 1345) ص 93.
34. ابوعبدالله محمدبن احمدمقدسي ، پيشين ، ص 700.
35. احمدبن محمد علي بهبهاني ، مرآت الاحوال (جهان نما) ـ (قم : انتشارات انصاريان ، 1373) ص 272.
36. قاسم بن خردادبه ،المسالک و الممالک ، ترجمه حسين قره جانلو (تهران : قلم ، 1370) ص 42.
37. ابوالاسحاق ابراهيم اصطخري ، المسالک و الممالک ، به کوشش ايرج افشار (تهران : بنگاه ترجمه و نشر کتاب ، 1340) ص 149.
38. جمال موسوي ، پيشين ، ص 126.
39. محمد تقي جمشيدي بروجردي ، پيشين ، ص 55.
40. ت.ف. دولافوز، پيشين ، ص 86-87.
41. ابوالقاسم فروزاني ، غزنويان : از پيدايش تا فروپاشي (تهران :سمت ، 1384) ص 113.
42. ت.ف. دولافوز ، پيشين ، ص 88.
43. مانورا مارموداک ، پيشين ، ص 94.
44. فرهنگ ارشاد ، پيشين ، ص 91.
45. جرج فالدو حوراني ،دريانوردي عرب در درياي هند(در روزگار باستان و در نخستين سده هاي ميانه ) ترجمه محمد مقدم (تهران : ابن سينا ، 1338) ص 1.
46. همان ، ص 54.
47. همان ، ص 63.
48. سليمان ، ندوي ، «رابطه بازرگاني مسلمانان با هندوستان» ، ترجمه علي بحراني پور، تاريخ پژوهان ، سال اول (1384) ص 133.
49. تارا چند ، پيشين ، ص 78.
50. سليمان ندوي ، پيشين ، ص 134.
51. جرج فالدو حوراني ،پيشين ، ص 82.
52. تارا چند ، پيشين ، ص 80.
53. سليمان ندوي ، پيشين ، ص 34.
54. حسن ابراهيم حسن ، پيشين ، ص 956.
55. فليپ ک. حتي ، پيشين ، ص 435.
56. حسن ابراهيم حسن ،پيشين ، ص 955-958.
57. ابوطالب سلطانيان ،غزنويان و شالوده هاي فرهنگ ايران در شبه قاره هند (مجله دانشکده علوم انساني دانشگاه اصفهان، 1383) ص 100.
58. حسن ابراهيم ،پيشين ، ص 958.
59. سليمان ندوي ،پيشين ، ص 141.
60. ابوعبدالله محمد بن احمد مقدسي ، پيشين ، ص 708.
61. قاسم بن خردادبه ، پيشين ، ص 947.
62. حسن ابراهيم حسن ،پيشين ، ص 947-948.
منبع:نشريه تاريخ اسلام،شماره 36-35.