مبانى اخلاق نظرى از ديدگاه ملا مهدى نراقى (3)
مرحوم نراقى بيمارىهاى روانى را با بيمارىهاى جسمى همانند مىداند و معتقد است راه درمان آنها به سان بيمارىهاى جسمى پيشگيرى و علاج است و معلمان اخلاق را به سان طبيبان بدن معرفى كرده است. با چنين نگرشى طبيعى است كه ايشان بر تسريع در اصلاح نفس آن هم در جوانى پاى فشرده و آن را براى دستيابى به آمال اخلاقى نتيجه بخشتر ارزيابى مىكند; زيرا همان گونه كه با استمرار بيمارى بدن و ريشه دواندن آن در اعضاى ديگر كار مبارزه و معالجه آن سختتر و گاه غير ممكن مىشود، بيمارى روانى و فرو رفتن در رذايل اخلاقى نيز چنين است. او در ابن باره با سوز و گداز درونى چنين مىنويسد: «فالله الله فى نفوسكم معاشر الاخوان ادركوها قبل ان تغرقوا فى بحار المهالك، وتنبهوا عن نوم الغفلة قبل ان تنسد عليكم السبل الى المهالك، وبادروا الى تحصيل السعادات قبل ان تستحكم فيكم الملكات المهلكة والعادت المفسدة، فان ازالة الرذائل بعد استحكامها فى غاية الصعوبة والمجاهدة مع احزاب الشياطين بعد الكبر فلايفيد الاثر، والغلبة على النفس الامارة بعد ضعف الهرم فى غاية الاشكال; شما را به خدا اى برادران ايمانى پيش از آن كه در درياهاى هلاكت غرق شويد، به خود آييد، و از خواب غفلت پيش از آن كه راههاى نجات و هلاكت مسدود گردد بيدار شويد، و پيش از آن كه ملكات هلاك كننده و عادتهاى تباه كننده در جانتان استحكام يابد به سوى دستيابى به سعادتها شتاب كنيد، كه برطرف كردن رذيلتها پس از استحكام آنها در نهايت دشوارى است. و مجاهده با حزبهاى شياطين پس از بزرگ سالى كم سود بخشيده، و تسلط بر نفس اماره پس از سستى پيرى در نهايت دشوارى است» . (48)
هم چنين در بررسى عوامل و ريشههاى ترس از مرگ و توصيه به تفكر درباره فساد كائنات در فرجام كار، چنين آورده است: «... بدون ترديد به دست آوردن فضايل پس از رسيدن دوران پيرى در نهايت دشوارى است و كسى كه كسب فضايل اخلاقى را تا رسيدن دوران پيرى به تاخير انداخته، و ملكههاى مهلك همچون جهل و... در جان او ريشه دار شده، چگونه مىتواند آن رذايل را ريشه كن و فضايل را جاى گزين آنها نمايد; زيرا از بين بردن آن چه كه در صفحه جان رسوخ پيدا كرده تنها در سايه رياضتها و مجاهدتها ممكن است، و چنين كارى در دوران پيرى ممكن نيست. از اين رو است كه در آثار [روايات نقل شده از صحابه و تابعان ] آمده است: «هر گاه انسان به چهل سالگى برسد و به سوى خير رويكرد نداشته باشد، شيطان به سراغ او آمده و بر چهرهاش دست مىكشد و مىگويد: پدرم فداى چهرهاى كه هرگز رستگار نمىگردد» . (49)
اصرار بر پيش دستى در اصلاح نفس و تاخير نيانداختن آن تا دوران پيرى مبنى بر جريان اصل تدريج در تربيت و اصلاح نفس و انكار طفره است. طفره به معناى تحقق آنى يك پديده بدون طى كردن مقدمات لازم و تامين شدن منطقى و طبيعى سلسله علل است. (50) بارى همان گونه كه رذايل اخلاقى به تدريج در نفس جاى گزين شده و صفحه دل را سياه مىنمايند - به سان آينهاى كه به تدريجبا برخورد با گرد و غبار زنگار مىگيرد، - فضايل اخلاقى نيز در تبعيت از اصل تدريج در نفس شكل گرفته و ريشه دار مىگردد. (51)
عارف كامل امام خمينى رحمه الله در اين باره چنين مىگويد: «براى اصلاح نفس، ايام جوانى سزاوارتر است; زيرا كه هم اراده قوىتر است و هم كدورت و ظلمت نفس، كمتر است و به فطرت نزديكتر و هم بار معصيت زياد نشده، كه جبران آن، مشكل باشد. جوانان، قدر ايام جوانى را بدانند كه اين نعمتبزرگ را با غفلت نگذرانند كه در ايام پيرى، اصلاح نفس، بسيار مشكل است» . (52)
4. نظريه اعتدال
چنان كه پيش از اين اشاره شد تقريبا تمام كتابهاى اخلاقى با تاثر از نظريه اعتدال ارسطو مباحث اخلاقى خود را سامان دادهاند. خوب استبدانيم كه به خاطر اقبال گستردهاى كه اين نظريه با آن رو به رو بوده است، به آن «اعتدال طلايى» گفته شده است. آن چه كه به اين ديدگاه ثبات و ماندگارى بخشيده سه امر است:
الف. تحليل نسبتا واقع بينانه از قواى نفس
زيرا نگريستن در رفتارهاى آدمى نشان مىدهد كه ميان آنها هم سانى وجود ندارد; برخى از رفتارها همراه با تعقل، درنگ، حزم انديشى است، بخشى از آنها رنگ شهوانى، لذت جويى و كام خواهى داشته، برخى نيز با درشتى، خشونت، ستيز، تا سر حد قتل همراه است و برخى نيز صرفا توهم و خيال آدمى است.
بنابراين بر شمردن منشا جداگانه براى هر يك از آنها به عنوان قواى نفس و جدا كردن مرزهاى آنها منطقى به نظر مىرسد.
ب. ارائه سيستم اخلاقى سازمان يافته
چنان كه پيش از اين ياد كرديم بر اساس نظريه اعتدال رئوس و بنيادهاى فضائل، حكمت، عفت، شجاعت و عدالتخواهد شد و مرزهاى متعدد افراط و تفريط، هر يك از قواى چهار گانه فضايل و رذايل را تشكيل مىدهد. نظم و انسجام مشهود در كتاب جامع السعادات كه بحثهاى مبسوط و مفصل آن در جلدهاى سه گانه در چند باب اصلى تنظيم شده، وامدار همين سيستم اخلاقى ارسطويى است.
ج. فقدان تحقيقات دامنه دار در زمينه اخلاق اسلامى
چنان كه مرحوم مظفر در بخشى از مقدمه خود بر كتاب جامع السعادات بيان كرده، حساسيت مباحث اخلاقى و ياس علما از تاثير كتابها در تربيت اخلاقى باعثشده كه در زمينه مباحث اخلاقى تحقيقات اندكى از سوى انديشه وران مسلمان ارائه گردد. او در اين باره مىنويسد: «ياس علماى اخلاق حقيقت است; زيرا اخلاق با تعلم و خواندن كتابها به دست نمىآيد، بلكه اخلاق، صفات و ملكاتى است كه تنها در سايه تمرينهاى سخت و تربيت طولانى حاصل مىشود; به ويژه در دوران كودكى و سنين آغازين، پيش از آن كه فرض شود انسان توانايى خواندن دارد» . (53)
به نظر مىرسد كمى تحقيقات در زمينه اخلاق اسلامى باعث ركود و ايستايى انديشهها در اين زمينه و فقدان ابتكار و نوآورى در آن و در نتيجه اقتباس و تاثير پذيرى فاحش از فلسفه اخلاق ارسطويى شده است.
به عبارت روشتر نگارنده عميقا معتقد است اگر چنين تحقيقات دامنه دارى با مراجعه به كتاب و سنت انجام مىپذيرفت ضمن آشكار شدن ضعفهاى سيستم اخلاقى ارسطويى، به نظام واره نوين اخلاق برخاسته از مكتب وحى دست مىيافتيم. شاهد مدعا آن كه ما در برخورد با آيات و روايات به چنين سيستمى بر نمىخوريم. سيستم وحيانى براى انسان ، روابطى شامل: رابطه او با خداوند، رابطه او با هستى و رابطه او با خود قائل است و بر اساس اين روابط رفتارهايى خاص را به او توصيه مىكند كه نام آنها را فضايل اخلاقى گذاشته و عدول از آنها و آشكار ساختن رفتارهايى متضاد را رذايل بر مىشمرد. (54)
با رهنمونى همين آموزههاى اخلاقى است كه به يكى از اشكالات بنيادين نظريه اعتدال طلايى ارسطو پى مىبريم. (55) و آن ضرورت نسبيت مفاهيم و فضايل و رذايل اخلاقى است. كه بسيارى از محققان آن را آفت علم اخلاق مىشناسند.
تبيين اين اشكال چنين است: ارسطو روح انسانها را به سان بدن آنان در مراتب وجودى يكسان نمىداند، از اين رو معتقد است اعتدال و حد ميانه مىبايد متناسب با مقتضيات هر فرد انسانى باشد، به عنوان مثال نمىتوان به همه مردم توصيه كرد كه مقدار متوسط و معتدل خواب و خوراك آنان چقدر است; زيرا نيازهاى استراحت و غذايى هر يك از افراد (كه متاثر از اقتضائات جسمى و روحى است) با يكديگر متفاوت است. و پيداستخواب جوان از پير بيشتر و غذاى چاق و كارگر از لاغر و شخص بىكار بيشتر است. فضيلت و رذيلت نيز مفهوم ثابت و لا يتغيرى ندارد، مىبايد اقتضائات روحى، شخصيتى و محيطى افراد را سنجيد و متناسب با آنها حد وسط و معتدلى از قواى چهار گانهاش را فضيلتبه شمار آورد. چنين نتيجه ضرورى بر اساس مكتب اخلاقى ارسطويى در گفتار مرحوم نراقى منعكس شده است. ايشان پس از تقسيم حد وسط به حقيقى و اضافى در تعريف وسط اضافى چنين آورده است:
«... او اضافى و هو اقرب ما يمكن تحققه للنوع او الشخص الى الحقيقى و يتحقق به كمالها اللائق بحالها وان لم يصل اليه; يا اضافى است و آن نزديكترين حالتبه حد وسط حقيقى است كه ممكن استبراى نوع يا شخص پديد آيد و كمال شايسته آنان همين حد اضافى است هر چند بر حد حقيقى نرسند» .
آن گاه افزوده است: «ثم الوسط المعتبر هنا هو الاضافى لتعذر وجدان الحقيقى و الثبات عليه، ولذا تختلف الفضيلة باختلاف الاشخاص والاحوال والازمان، فربما كانت مرتبة من الوسط الاضافى فضيلة بالنظر الى شخص او حال او وقت، و رذيلة بالنسبة الى غيره; حد وسط معتبر در اين جا همان وسط اضافى است; زيرا كسب حد وسط حقيقى و استوارى بر آن امكان ندارد، بدين خاطر فضيلتبا اختلاف اشخاص، حالات و زمانها دگرگون مىشود، و چه بسا يك مرتبه از حد وسط اضافى در مقايسه با يك شخص يا حالتيا زمان فضيلت است، اما در مقايسه با ديگرى رذيله است» . (56)
نسبت برخى از مفاهيم اخلاقى و فضيلتها و رذيلتها به صورت فى الجمله امرى پذيرفتنى است. به عنوان نمونه حضرت امير عليه السلام در روايتبلندى در تفاوت سه صفت تكبر، ترس و بخل ميان مردان و زنان چنين آورده است: «خيار خصال النساء شرار خصال الرجال: الزهد والجبن و البخل، فاذا كانت المراة مزهوة لم تمكن عن نفسها و اذا كانتبخيلة حفظت مالها ومال بعلها و اذا كانت جبانة فرقت من كل شىء يعرض لها; خصلتهاى نيك زنان، خصلتهاى بد مردان است [كه عبارتند از: ] تكبر، ترس و بخل. هر گاه زنى متكبر باشد، بيگانه را به خود راه نمىدهد، و اگر بخيل باشد مال خود و همسرش را حفظ مىكند و اگر ترسو باشد از هر چيزى كه به آبرويش صدمه مىزند فاصله مىگيرد» . (57)
اما حتى همين مورد نيز نسبت مطلق نيست، بلكه نسبت مقيد است; يعنى در زبان بنيانگذار مكتب اخلاقى اسلام، از آغاز مرزها چنين صفاتى ميان مردان و زنان تبيين شده است.نه آن كه نسبت رها شدهاى باشد كه به خود اشخاص و افراد واگذار شده باشد.
و آن چه از نظريه اعتدال ارسطو به دست مىآيد و در گفتار مرحوم نراقى بدان تصريح شده، نسبيت مطلق مفاهيم اخلاقى است. به استناد اين نظريه تمام مفاهيم اخلاقى با تفاوت اشخاص، حالات و زمانها متفاوت مىشود، يعنى مفاهيم خود از ثبات و ماندگارى برخوردار نيست و بايد به ديد فضايلى همچون تواضع، عفت، صداقت، اخلاص و... يا رذايلى به عكس آنها نگريست كه از چه كسى، چه حالتى و چه زمانى صادر شده است. پس اگر ثروتمند يا صاحب منصبى - به خاطر موقعيتسياسى و اجتماعىاش كه بالطبع وزانتخاص خود را مىطلبد - منش متواضعانه نداشت، يا كسى كه به خاطر طبيعتخشم آلودش سوء خلق را به جاى حسن خلق بنشاند، يا با عذر آوردن عصر تمدن امروزين يا روابط شايع ورايج ميان زنان و مردان مرزهاى عفت و منطبق با واست شريعت، رعايت نكرد، مىتوان در بارهشان چنين قضاوت كنيم كه چون اين رفتارها متناسب با مقتضيات شخصى، حالات و زمان خاصى است، حكم رذيلت پيدا نمىكند؟ !
آيا پذيرش نسبت مطلق مفاهيم اخلاقى راه را براى گريز از بسيارى از فضايل اخلاقى هموار نمىسازد؟ !
آيا تمام اقوام مللى كه داراى آداب و رسوم اجتماعى خاص خود و فرهنگ ويژه به خود هستند حق ندارند طبق قاعده نسبيت اخلاق، مفاهيمى را فضيلتبشمارند كه متناسب با آداب و فرهنگ آنها باشد؟ !
در اين صورت مىتوان براى مكتب اخلاقى اسلام ثبات، دوام و جاودانگى كه از ضرورتهاى آموزههاى آن است، قايل شد؟ !
آيا قرآن براى انسان فطريات ثابتى كه گذشت زمان تغيير فرهنگ، تحول انسانها در تغيير آن تاثيرى نداشته باشد، قائل نيست؟ آيا اين آيه از قرآن نيست: «وان اقم وجهك للدين حنيفا» اگر اسلام دين حنيف و منطبق با فطريات تغييرناپذير انسان است و بخش مهمى از گزارههاى دينى را گزارههاى اخلاقى تشكيل مىدهد، چگونه مىتوان به تحول و تغيير مفاهيم اخلاقى با تحول اشخاص، حالتها و زمانها باورمند بود؟
جالب آن كه مرحوم نراقى با تطبيق فلسفه اخلاق ارسطويى بر فرهنگ قرآنى، اعتدال مورد نظر ارسطو را همان صراط مستقيم مىداند و معتقد است وسط به سان دو خط فاصل ميان دو نقطه واحد و خطوط منحنى ميان آن دو، غير متناهى است، با اين حال به خاطر دشوارى دستيابى و ثبات بر حد وسط آن را متعدد و متكثر دانسته است. (58)
اگر اعتدال ارسطويى همان صراط مستقيم است، چگونه مىتوان صراط مستقيم را نسبى دانست و به تعدد افراد، حالات و زبانها آن را متحول دانست؟ ! در حالى كه تكثر و تنوع ناپذيرى از اصول مورد تاكيد قرآن درباره صراط مستقيم است. و به همين خاطر است كه قرآن همواره از صراط به صورت مفرد ياد مىكند در حالى كه از «سبيل راه» به صورت جمع نيز ياد كرده است. (59) نظير آيه: «وان هذا صراطي مستقيما فاتبعوه ولا تتبعوا السبل فتفرق بكم عن سبيله» . (60)
پی نوشت ها :
48) همان، ص 49.
49) همان، ص 215.
50) براى تفصيل بيشتر درباره استحاله طفره ر.ك: شهيد صدر، شرح عروة الوثقى، ج4، ص 158 و مصباح الاصول، ج 3، ص 442.
51) ملا محمد مهدى نراقى، همان، ج 1، ص 88 .
52) شرح حديث جنود عقل و جهل، ص 345.
53) ملا محمد مهدى نراقى، همان، ج 1، ص ع.
54) مرحوم علامه طباطبائى معتقد است كه در مباحث اخلاقى، تا كنون چهار مكتب ظهور كرده است: مكتب فلاسفه، مكتب انبيا، مكتب عرفانى اولياى كمل (البته اين نام را با توجه به تعريف ايشان بر آن گذاشتهايم)، مكتب ماديون، ايشان تفاوت مكتب فلاسفه (نظريه اعتدال) و مكتب انبيا را در غرض از اخلاق مىداند; زيرا غرض فلاسفه از طرح مباحث اخلاقى كسب فضيلت است، در حالى كه هدف پيامبران عليهم السلام كسب رضايت الهى است. (ر.ك: الميزان، ج1، ص 370- 375).
55) براى آگاهى از برخى انتقادهاى ديگر ر.ك: شهيد مطهرى، آشنايى با علوم اسلامى، ج2، ص 202- 204.
56) ملا محمد مهدى نراقى، همان، ج1، ص 61- 62.
57) نهج البلاغه.
58) ملا محمد مهدى نراقى، همان، ص 60- 61.
59) طباطبائى، الميزان، ج1، ص 31- 35.
60) انعام (6)، آيه 153.
ادامه دارد...