غيرت دينى از نگاه ملا احمد نراقى (3)
نویسنده : ابوالقاسم يعقوبى ( كارگزار )
غيرت و ستم ناپذيرى
ستم بر دوگونه است:
1. پارهاى ستمها درخور تحمل و گذشتند، به گونهاى كه ناديده انگاشتن و چشمپوشى از آنها، خوارى و ننگى، به دنبال ندارد. در اينگونه موردها، خردمندانهترين راه كه شريعت نيز به آن سفارش كرده، آن است كه انسان با بزرگوارى و بردبارى و فرو بردن خشم خويش، از آن بگذرد، تا در رديف نيكوكاران قرار گيرد:
«والكاظمين الغيظ والعافين عن الناس والله يحب المحسنين.» (36)
2. ستمهايى كه اگر انسان در برابر آنها نايستد و استوارى و واكنش نشان ندهد، گرفتار نوعى خوارى و پستى مىگردد. در برابر اينگونه ستمها، ايستادگى بايد كرد كه از آن به عنوان «اباء الضيم» نام برده مىشود. در فرهنگ دينى، به نمونههاى گويا و روشنى بر مىخوريم كه اين ويژگى را به گونهاى زيبا و با شكوه نمايانده و پيام ذلتناپذيرى و غيرتمندى به مسلمانان راستين داده است.
در جنگ صفين، سپاه معاويه، شريعه آب را بر سپاه على (علیه السلام) بست. امام، در آغاز مىخواست اين جريان را به گونه غير نظامى، حل كند. لكن هنگامى كه احساس كرد، دشمن از اين مسأله استفاده نادرست مىكند و مىخواهد سپاه وى را ذليل و خوار سازد. در يك فرمان عزتمندانه، لشكريان را با اين جملهها بسيج كرد و روح غيرت و ستمستيزى در كالبد آنان دميد و فرمود :
«قد استطعموكم القتال فأقروا على مذلة و تأخير محلة أو رووا السيوف من الدماء ترووا من الماء فالموت فى حياتكم مقهورين و الحياة فى موتكم قاهرين.» (37)
از شما خواستند تا دست به جنگ بگشاييد. پس يا به خوارى بر جاى بپاييد و از رتبهاى كه داريد، فروتر آييد، يا شمشيرها را از خون تر كنيد و آب را از كف آنان به در كنيد. خوار گشتن و زنده ماندنتان، مردن است و كشته گشتن و پيروز شدن، زنده بودن.
اين سخنان موجى از عزت و غيرت آفريد و در نخستين هجوم و حمله، سرداران سپاه على (ع) شريعه از دست دشمن، به در كردند و به آب دست يافتند.
در اين هنگام، شمارى از لشكريان به آن حضرت پيشنهاد دادند كه ما نيز، با دشمن همان كنيم كه با ما كرد.
امام (ع) به آنان اجازه نداد و فرمود: ما با ستم ستيز كردهايم، نبايد خود گرفتار ستم گرديم. (38)
فرزند رشيدش امام حسين (علیه السلام) نيز، جلوه و نماد كامل ستمناپذيرى است تا آنجا كه او را با عنوان سرور ستمستيزان لقب دادهاند.
ابنابىالحديد مىنويسد:
«سيد اهل الأباء الذى علم الناس الحمية والموت تحت ظلال السيوف اختيارا له على الدنية، ابوعبدالله الحسينبن علىبن ابىطالب، عرض عليه الأمان و اصحابه، فأنف من الذل و خاف من ابنزياد ان يناله بنوع من الهوان ان لميقتله، فاختار الموت على ذلك... و من كلام الحسين (علیه السلام) يوم الطف... الا وان الدعى ابن الدعى قد خيرنا بين اثنتين: السلة والذلة و هيهات منا الذلة، يأبى الله ذلك لنا ورسوله والمؤمنون و حجور طابت و حجز طهرت، وانوف حمية و نفوس ابية.» (39)
سيد و سالارى كه به مردم حميت و مرگ زيرسايه شمشير را آموخت و آن را بر پستى و زبونى برگزيد، ابوعبدالله الحسين (علیه السلام) است كه بر او و يارانش، امان عرضه شد؛ ولى به خوارى تن در نداد و بيم آن داشت كه ابنزياد، بر فرض كه او را نكشد؛ به گونهاى او را خوار و زبون سازد. از اينرو، مرگ را بر آن برگزيد... از گفتار آن حضرت است در روز عاشورا كه گفت: «همانا پسرخواندهاى كه پسرخوانده است [روسپىزاده، پسر روسپىزاده] ما را در ميان دو چيز مختار كرده است: كشيدن شمشير و پذيرش زبونى. و زبونى سخت از ما دور است . خداوند و رسولش و مؤمنان و دامنها و آغوشهاى پاك و پارسا و سرشتها و جانهاى غيرتمند، آن را براى ما نمىپذيرند.»
البته رسيدن به اين قله، كارى است كارستان، همت عالى مىطلبد و دلقوى. آن كه بنده نام و نان است و در پى شهرت و شهوت، توانايى پرواز در اين ميدان را ندارد. سرشت پاك مىخواهد و خانوادهاى شير دل و مسؤوليتشناس و دينباور، تا فرزندى غيرتمند و قوى دل بپروراند كه «سيد الاحرار» ، «سيد الأبرار» و «سيد اهلالأباء» و در آخر هم «سيد الشهداء» گردد .
نراقى در ريشهيابى روحيه ستمناپذيرى و بلند همتى مىنويسد:
«ضعف و سستى نفس، علامت اين صفت خبيثه، عجز و زبونى و اضطراب است در وقت حدوث حادثه، يا نزول بليه و متزلزل شدن بهر چيزى، اگر چه جزئى باشد. و اين صفتى است خبيث در دل و صاحب آن، در نظرها خوار و بىمقدار و لازم آن ذلت و عدم مهابت است و كناره جستن از كارهاى بزرگ و امور عاليه و مسامحه در امر به معروف و نهى از منكر...
[اما علامت بزرگى نفس] آن است كه آدمى تحمل كند بر آنچه بر او وارد مىشود.... چون كوه پا بر جاى، چون بادهاى مختلف بر او وزد التفات نكند و چون شير قوى پنجه، از حمله دلاوران رو نگرداند. در احاديث وارد است كه: مؤمن صاحب صلابت و مهابت و عزت است و همه اينها نوع بزرگى نفس و قوتدل است.» (40)
بزرگى نفس و بزرگوارى روح، ريشه غيرت و غيرتمندى است، سستى و زبونى نفس و روحيهپذيرش ذلت و ستم، پايه و مايه بىتفاوتى و بىغيرتى است.
غارتگران غيرت، هماره كوشيدهاند كه نمادهاى غيرتورزى را از مسلمانان بگيرند، تا بتوانند آنان را ستمپذير و سلطهپذير سازند. اما دستپروردگان مكتب اهلبيت (علیهم السلام) و جرعهنوشان كوثر زلال محمدى، علوى و حسينى، با الگوگيرى از اين راست قامتان، هماره شعار: «هيهات منا الذله» را مشعل راه ساخته و بوستان شريعت را سرسبز نگاه داشتهاند:
حميت دين را نشانى ديگر است كه از آن آتش جهانى اخضر است
غيرت و غضب دينى
شمارى، در مقام پاسخگويى بسيار سست و سطحى از آن گذشته و گفتهاند: در عقيده و باور دينى نبايد تعصب داشت! شايد پلوراليسم ريشه در اين انديشه داشته باشد. گروهى ديگر، با روش جمود و تحجر، به دفاع از مكتب بر مىخيزند كه زيانشان بيش از سودشان است دسته سوم كه بر اين باورند: لازمه داشتن ايدهآل و پذيرفتن مكتب و مرام و گردن نهادن به فرمان مسلك و روش، هم اشاعه و ترويج آن را مىطلبد و هم دفاع و ايستادگى در برابر مخالفان را. دفاع از ايده و پا برجا كردن آن، مانند دفاع از شخصيت و پا بر جا سازى آن، يك نمود طبيعى است. يكى از شگفتيهاى جهان امروز آن است كه اگر كسى بگويد انسان بايد در راه دفاع از ايده يا ايدهآل، تا پاى مرگ ايستادگى كند، مورد تشويق و تأييد قرار مىگيرد و از روشنفكران و آزادگان به شمار مىرود، لكن اگر به جاى واژه «ايده» كلمه «دين» گذاشته شود و دفاع از دين را مطرح كند، فردى متعصب و خشونتطلب و... لقب مىگيرد! (41)
اشارت كرديم كه اگر در جامعهاى، ايده و يا مكتبى حاكم باشد و مردم آن را باور كرده باشند و رسميت قانونى و پذيرش همگانى داشته باشد، بىگمان، استوارسازى و ژرفا بخشى آن و نيز دفاع از آن، امرى خردمندانه و منطقى خواهد بود.
مقام معظمرهبرى در اين زمينه تفسير و تحليلى روشنگرانه دارند:
«تفكر بى طرفى و موضع نداشتن در زمينه عقيده و اخلاق و امثال اينها، اين نگرش مادىگرانه غربى است... . در اسلام، نظر به مسأله عقيده و اخلاق مردم، يك نظر بىتفاوت و بىحساسيت و بىمسؤوليت نيست... نسبت به مقوله فرهنگ نمىشود بىتفاوت بود. آن كسانى كه به ما مىگويند: بىتفاوت باشيد، در زمينههاى خودشان خيلى متعصبانه برخورد مىكنند.... به نظر من، آنجايى كه جاى وارد شدن است، از تهمت و شانتاژ و اين كه شما دين را دولتى كرديد، نهراسيد، چون شما دولت دينى هستيد.... يعنى مشروعيتتان بر اساس يك تفكر دينى و يك عمل دينى است، ناگزيريد نسبت به آن پاىبند باشيد.» (42)
از اين پاىبندى و ايستادگى در فرهنگدينى به عنوان «غضب فى الله ولله» و يا «بغض فى الله و حب فى الله» ياد شده است كه به چند نمونه از آن بسنده مىكنيم:
امام على (علیه السلام) فرمود:
«من احد سنان الغضب لله سبحانه قوى على أشداء الباطل.» (43)
هر كه تيز كند نيزه خشم را براى خداى سبحان، قوى گردد بر قدرتمندان باطل.
در جريان تاريخى تبعيد اباذر و بدرقه امام على (علیه السلام) و فرزندانش از ايشان، امام فرمود :
«يا اباذر إنك غضبت لله فارج من غضبت له....» (44)
اىاباذر! اگر بر تو خشم گرفته شده از بهر خدا [يعنى به خاطر سخنانى كه از براى خدا بر زبان راندهاى بر تو خشم گرفتهاند] پس اميددار بر كسى كه براى او بر تو خشم گرفته شده است.
«خير اخوانك من كثر إغضابه لك فى الحق.» (45)
بهترين برادر دينى تو كسى است كه به خاطر حق با تو خشم گيرد.
دين، مجموعه گزارههايى است كه با هر ايده و هر ديدگاهى و هر قراءتى همآهنگ نيست، بلكه دين دو چهره ايجابى و سلبى، جاذبه و دافعه، تولى و تبرى، دارد. از اين روى، ديندارى، همراه است با ولايت وبراءت و هر كدام از اين دو كه كمرنگ شود، دين، رنگ باخته است.
بهرهگيرى از قوه غضب و خشم براى دين، در برهه و هنگامى است، كه اوج و اعتلاى دين به آن بستگى داشته باشد آنگاه كه ابرهاى تيره آسمان ديندارى را فراگرفته باشند، فريادهاى آذرخشگون كارساز خواهند بود و آسمان از زير ميغ خواهند نمود.
آن گاه كه دين از نقش و برنامه هدايتى خود بازماند و دستان آلوده، پنجرههاى روشنى آفرين را ببندند، فريادهاى خشماگين لرزه بر اندام شهر وارد مىسازند و پنجرههاى به سوى آفتاب دين، آغوش مىگشايند. آنگاه كه رهزنان انديشه و فكر، راه را بر رهروان دين ببندند و با تمام توان در تلاش و تكاپو باشند، تا دين را از اريكه فرمانروايى بر مردم و جامعه، به زير آورند و به زنجير كشند، فريادهاى صاعقهگون، رهزنان را زمينگير مىكنند و دستانشان از راهبندى كوتاه مىسازد و راه را بر مردم ديندار و حق مدار مىگشايند.
بله، با خشم بر سرتباهىآفرينان فرياد كشيدن، در صحنههاى اجتماعى و سياسى حاضر شدن و مرگ و نفرين عليه مشركان، منافقان، فتنهانگيزان سر دادن، مصداق روشنى است از «غضب فى الله ولله» .
دشمن بر آن است و تلاش مىورزد جامعه را از غيرت خالى كند، تا بتواند به راحتى و آسوده خاطر، جولان بدهد. او، فرياد از سر غيرت را خشونتطلبى مىنامد. با اين ترفند و انگ به غيرتمندان، مىخواهد كه غيرت مقدس را از ساحت جامعه بزدايد و به فرهنگ خود، كه فرهنگ بىغيرتى است و زمينهساز سلطه و آقايى او، ميدان دهد و عرصه را از فرهنگ غيرت و حميت و مردان اين ميدان بگيرد و اين انرژى و نيروى حماسهآفرين را از كالبد جامعه خارج كند و جامعه بىروح و احساس و بىهيچ واكنشى در برابر گناه و عرصهدارى گناهكاران، بسازد و بپردازد.
غيرتمندان بايد اين دقيقه را به درستى دريابند و با تمام وجود از غيرت مقدس و حميت پاك و بىآلايش به دفاع بر خيزند و جلوى هر حركتى را كه به اين باروى مقدس آسيب و زيانى مىرساند، بگيرند، علامه نراقى در اين باب مىنويسد:
«در بعضى از اخبار وارد است كه: موسى (علیه السلام) به پروردگار عرض كرد كه: كدام يك از بندگان نزد تو محبوبتر است؟
خطاب رسيد: آن كه در تحصيل رضاى ما چنان كوشد كه ديگران در تحصيل آرزوهاى خود، و كسى كه چون معصيت مرا ببيند چنان غضبناك گردد كه پلنگ از براى خود، يعنى از اندك و بسيار خلق نينديشد و از كشتن باك ندارد.
بلى مؤمن بايد كه در معاينه معاصى، به جهت تحصيل رضاى پروردگار جبار، غيرت دين و غضب و حميت چنان بر او مستولى گردد كه از كثرت مخالفان حق نينديشد و به مهابت و سطوت ملوك و سلاطين التفات نكند و در نصرت حق از مال و جان و آبرو مضايقه ننمايد.» (46)
آن كه از غيرت دينى برخوردار است، نمىتواند شاهد صحنههاى شرمآور گناه و فساد باشد، بلكه در برابر موجهاى تبليغاتى و تباهىآفرين دشمن، تدبيرهايى مىانديشد تا جامعه را از پيامدهاى تباهىآفرين آن در امان بدارد. نمىتوان به بهانه اتهام به فشار و خشونت، دست از به كار بستن غيرت دينى برداشت و تماشاگر به مسلخ رفتن ارزشها و معروفها بود.
«اگر بساط امر به معروف و نهى از منكر پيچيده شود و اساس آن بر چيده شود، آيات نبوت از ميان مردم بر طرف و احكام دين و ملت، ضايع و تلف مىگردد و جهل و نادانى عالم را فرا مىگيرد و ضلالت و گمراهى، آشكار مىشود. آثار شريعت ربالعالمين، فراموش و چراغ آيين سيد المرسلين خاموش، فتنه و فساد شايع و ولايات و اهل آنها نابود و ضايع مىگردند .» (47)
قرآن، به كسانى كه بديها، زشتيها، تباهيها و منكرها را مىبينند و داد نمىزنند و عليه ارزش ستيزان، فرياد نمىكشند، لعن و نفرين فرستاده است. (48)
و نيز لعن و نفرين مىفرستد به آنان كه پنهان مىدارند آنچه خدا فرستاده از نشانههاى پيدا و پيغامهاى روشن و راه نمونى، براى مردم و مىپوشانند حقيقتها و راستيها را از مردم. (49)
هركس، به اندازه توان، بايد در برابر ستم بايستد و از گسترش ستم جلوگيرد، مؤمن نمىتواند به بهانه اين كه يك دست صدا ندارد در برابر ستم و تباهى، زشتى، ناهنجارى قد برنيفرازد : ما لايدرك كله لايترك كله:
«اما گناهان عظيمه، چون بدعت در دين و ظلم بر مسلمين و... بىحد است. پس اگر براى مؤمن ديندارى ميسر شود كه بعضى از آنها را دفع كند، از براى او جايز نيست كه در خانه بنشيند و از مردم كناره جويد، بلكه بر او واجب است كه بيرون آيد و دامن بر ميان بندد و دين خدا را اعانت كند.» (50)
پی نوشت ها :
.36 سوره آلعمران، آيه .134
.37 نهجالبلاغه، صبحى صالح، خطبه .51
.38 شرح نهجالبلاغه، ابن ابىالحديد، ج3/319، دار احياءالتراث العربى، بيروت.
.39 همان249/ 250؛ شرح و ترجمه دامغانى، ج2/ .118
.40 معراج السعادة139/.
.41 تفسير و نقد و تحليل مثنوى معنوى، محمد تقى جعفرى، ج2/ .556
.42 مجله پگاه حوزه، شماره 5/ .1
.43 غررالحكم، ج5/ .361
.44 همان، ج6/ .464
.45 همان، ج3/ .431
.46 معراجالسعادة317/.
.47 همان367/.
.48 سوره مائده، آيه .79 78
.49 سوره بقره، آيه .159
.50 معراجالسعاده376/.
ادامه دارد...