نقش قشقايي ها در نهضت ملي شدن نفت و کودتاي 28مرداد (2)
نويسنده:منصورنصيري طيّبي
حمله به اداره ي اصل چهار آمريکا در شيراز و واکنش قشقايي ها
حادثه ي حمله به اداره ي اصل چهار در شيراز بدين ترتيب آغاز گرديد:در روز پنج شنبه 27فروردين 1332يکي از هواداران دکتر مصدق به نام «کريم پورشيرازي»، ميتينگي در حمايت از اقدامات مصدق تشکيل داده بود. وي در حين سخنراني از طرف عده اي از اعضاي حزب برادران ( که مخالف دکتر مصدق بودند) مورد حمله قرار گرفت.(31)در مرحله اول، حمله کنندگان توسط هواداران جبهه ي ملي عقب رانده شدند، اما بار ديگر با همکاري تعدادي پليس در لباس شخصي، به مردم حاضر در محل حمله کردند.سپس پليس رسماً به هواداران مصدق حمله کرد و آنان را مورد ضرب و شتم قرار داد.(32) در اين بين عده اي از آشوبگران که بيشتر از اوباش شهر بودند، به دفتر سازمان اصل چهار حمله کردند و پس از تخريب، آتش زدن و غارت اموال سازمان نامبرده، کارمندان آمريکايي را مورد ضرب و شتم قرار دادند. (33) گويا اعضاي حزب توده که در اين زمان در شيراز فعاليت هاي خود را افزايش داده بودند، در اين حمله شرکت داشته اند .(34)
پس از اين حادثه، کارمندان اصل چهار با راهنمايي «محمد بهمن بيگي»- يکي از قشقايي ها که از کارکنان آن سازمان بود - به باغ اِرَم - مرکز اصلي قشقايي ها در شيراز- منتقل شدند و مورد حمايت قشقايي هاي حاضر در باغ ارم قرار گرفتند.(35) در اين زمان ناصرخان قشقايي در فيروز آباد بود و شب همان روز از واقعه مطلع شد. پس عده اي از تفنگ چيان خود را براي حفاظت از آمريکايي ها به شيراز فرستاد. روز بعد نيز شخص وي به طرف شيراز حرکت کرد و نيروهاي قشقايي را به «آق چشمه » در جنوب شيراز فراخواند. در مدت کوتاهي تا عصر آن روز عده ي زيادي از قشقايي ها به وسيله کاميون وارد شيراز شدند. با حضور قشقايي ها در شيراز، اوضاع شهرتقريباً نا آرام شد و مخالفان دولت نيز عقب نشيني کردند.(36)
از سوي ديگر «برينت»(Bryant)رئيس اداره اصل چهار شيراز ، با ارسال تلگرافي به «وارن»(W.E. Warne) رئيس سازمان اصل چهار در تهران، وي را از واقعه آگاه ساخت . پس وارن و «هندرسن»(Henderson)سفير آمريکا در ايران، به دولت به شدت اعتراض کردند. دکتر مصدق در برابر اعتراض آنان گفت که در شيراز حکومت نظامي اعلام شده و تصميم دارد استاندار و فرماندار نظامي فارس را تعويض کند. او همچنين کوشش کرد تا از مسافرت آنان به جنوب جلوگيري کند، ولي زماني که با پافشاري وارن روبرو شد،«مهندس ابوالقاسم راجي» را براي بررس و گزارش اين واقعه به همراه آنان به شيراز فرستاد.(37)
در روز 28فروردين 1332 وارن به همراه دو تن از اعضاي سفارت آمريکا و مهندس راجي وارد شيراز شد. آنان مستقيماً از فرودگاه به باغ ارم رفتند. وارن در حضور کارمندان آمريکايي در باغ ارم در يک سخنراني از قشقايي ها تشکر کرد و گفت:«زندگي اين عده را فقط مديون قشقايي ها هستيم. باغ ارم واقعاً براي ما باغ ارم يعني باغ بهشت بود و اين عده - افرادي که مجهز به چوب و چماق هستند و اغلب لباسهاي مندرس پوشيده اند - براي ما فرشتگان و ملائک بهشت بودند. ما - افراد آمريکايي اصل چهار شيراز - دسته جمعي تصميم گرفته ايم که هر سال در اين روز يعني روز نجات ما که 16آوريل است، کلاه قشقايي بر سر گذاشته به کليسا برويم و براي ايل قشقايي دعا کنيم». اين نطق وارن، دبيران سفارت آمريکا را تحت تأثير قرار داد، به طوري که گفتند ما اين وضع را به وزارت خارجه اطلاع خواهيم داد تا رسماً از قشقايي ها تشکر شود.(38)
روز بعد قشقايي ها عده اي را به شيراز فرستادند . ناصر خان اعلام کرد در شيراز عده ي زيادي از افراد پياده و سوار قشقايي در خيابان هاي شيراز در حمايت از دولت دکتر مصدق، راه پيمايي خواهند کرد. انتشار اين خبر موجب هراس مقامات سياسي و نظامي فارس گرديد ، پس «سرتيپ عزيزي»، فرمانده ي لشکر، «سرتيپ ميرفندرسکي »رئيس ژاندارمري فارس و «معيني » معاون استاندار، به ملاقات ناصر خان رفته درخواست کردند که به علت اعلام حکومت نظامي از تظاهرات قشقايي ها در شيراز جلوگيري کند، اما وي آنان را مورد نکوهش قرار داد و گفت :«ديروز به مخالفان دولت کمک مي کردند و امروز مانع تظاهر مليون مي باشند».(39)
در همين بين از تهران خبر رسيد که تغييراتي در مقامات لشکري وکشوري فارس انجام شده است؛ بدين ترتيب که «سرتيپ ميرجهانگيري» به سمت فرماندهي لشکر ،سرهنگ فاضلي» به رياست ستاد،«سرهنگ مجللي» به رياست شهرباني و «ضياء» (مدير کل وزارت کشور) براي سرپرستي فرمانداري و معاونت استانداري فارس تعيين شده اند. (40)
با اين حال ناصر خان همچنان مصمم بود راه پيمايي قشقايي ها را در شيراز برگزار کند، پس سرتيپ ميرجهانگيري به ديدار وي رفت و اظهار داشت که دکتر مصدق به شما پيام داده که به خاطر اوضاع خاص کشور، از برگزاري راه پيمايي خودداري کنيد. بدين ترتيب ناصر خان به اردوي خود دستور داد اطراف شيراز را ترک کرده به مناطق خود باز گردند.(41)
تحريک ايلات عليه مصدق و عکس العمل قشقايي ها
با ازدواج شاه با «ثريا» دختر جليل خان اسفندياري - يکي از سران بختياري - يک پيوند سياسي بين بختياري ها و دربار بوجود آمد. پس از ملي شدن صنعت نفت و قدرت گيري مصدق و مبارزات وي براي کم شدن نفوذ شاه ، برخي از سران بختياري با توجه به خويشاوندي با شاه و دوستي ديرينه با انگليسي ها ، به سوي مخالفان مصدق گرايش پيدا کردند، گر چه قدرت يابي بيش از حد قشقايي ها با توجه به حمايت آنان از مصدق، براي بختياري ها که سال ها با آنان در رقابت بودند، در اين گرايش بي تأثير نمي توانست باشد.
«سرلشکر زاهدي» که خود در آغاز از اعضاء کابينه ي دکتر مصدق بود، پس از روي گرداندن از وي با اعضاي جدا شده ي جبهه ي ملي (مکي، بقايي و حائري زاده ) ارتباط برقرار کرد و با هم در برابر مصدق دست به اقدامات تحريک آميز زدند؛ زاهدي از طرفي با ابوالقاسم خان بختياري که با انگليسي ها ارتباط داشت، تماس گرفت و وي را به شورش تحريک کرد . از سوي ديگر مقامات سفارت انگليس نيز پس از ملاقات با زاهدي و مشورت با لندن، پذيرفتند که اسلحه و پول در اختيار ابوالقاسم خان بگذارند .(42) همچنين زاهدي و عده داد يک «جنوب آزاد» که در آن به بختياري ها به رهبري ابوالقاسم خان، خود مختاري داده مي شود، تشکيل خواهد شد و براي جلب نظر ساير خان هاي بختياري نيز اقداماتي انجام داد.(43)
در بهمن 1331عده اي از بختياري ها به رياست ابوالقاسم خان با همکاري اعضاي کانون افسران باز نشسته که از سوي دربار حمايت مي شد، در خوزستان به نيروهاي دولتي حمله کردند و تلفاتي به نيروهاي دولتي وارد ساختند.(44) دليل شورش بختياري ها چنين عنوان شد:«چون مصدق، کشور را به سوي خرابي سوق داده، در نظر دارند استقلال خود و نيز کشور را در صورت کودتا حفظ کنند».(45) اين درگيري ها براي چند هفته ادامه پيدا کرد. سرانجام با اعزام نيروهاي تقويتي به منطقه ، بختياري ها شکست خوردند، و ابوالقاسم خان به سوي منطقه ي بختياري متواري گشت.(46)
با انتشار خبر شورش ابوالقاسم خان، قشقايي ها براي سرکوبي بختياري ها اعلام آمادگي کردند. اين امر موجب نگراني ديگر سران بختياري شد؛ چون احتمال مي دادند مورد حمله ي قشقايي ها واقع شوند. پس «امير حسين خان»، «جهان شاه خان» و «بهمن خان بختياري »براي جلوگيري از اين اقدام با ناصر خان قشقايي ديدار و از اعمال ابوالقاسم خان اعلام بي زاري کردند.(47) سرانجام با بازداشت ابوالقاسم خان ، خطر رويارويي دو قبيله از بين رفت.
علاوه بر بختياري ها، ارتش و هواداران دربار نيز در ميان ايلات بويراحمد و ممسني که همسايگان ايل قشقايي بودند، زمينه ي نفوذ خود را با زيرکي ايجاد نمودند . آنان زمينه ي اتحاد «حسينقلي خان رستم» از ايل ممسني را که روابط ديرينه اي با دربار و انگليسي ها داشت، با ناصر خان و «محمد حسين خان طاهري» و «ملک منصور باشتي» به وجود آوردند. (48) آنان در برابر ساير سران بوير احمد از جمله «عبدالله خان» و «خسرو خان ضرغاپور» و کدخدايان طوايف«آقايي » و «کي گيوي»(49) که از جمله هواداران مصدق محسوب مي شدند و روابط نزديکي با قشقايي ها داشتند، صف آرايي کردند که اين رويارويي در حال تبديل شدن به نبرد خونيني بود . ناصر خان قشقايي که در فارس حضور داشت، براي آرام ساختن اوضاع، دست به کار شد و با فرستادن شخصي به نام «فريدون خان کشکولي» نزد برخي از سران بويراحمد، آنان را به مصالحه دعوت نمود و از سوي ديگر با مذاکراتي که با مقامات لشکر فارس انجام داد، زمينه ي برقراري دوباره ي آرامش در بوير احمد را به وجود آورد. (50)
منبع:پايگاه نور 33
/ن