مقدمه:
خداوند به واسطه فرشته وحی و از طریق الفاظ، پیامها را ارسال کرده است، فرشتگان مقامی والا در پیشگاه الهی دارند و از همین رو، در برخی ادعیه امامان (علیهم السلام)، آنها بسیار گرامی داشته شدهاند.ملائکه طایفه ای از مخلوقات الهى هستند واینکه خداوند متعال، اموری را به دیگران (که شامل فرشتگان و ملائکه الهی میگردد) محول کرده از باب واسطه بودن آنان در تدبیر است نه اینکه جایگاهی مستقل و ربوبیتی بالذات برای آنان فرض گردد.
در این مطلب مختصر به جایگاه ملائک در قرآن و روایات نظیر: معنای ملائکه و چگونگی وحی به آنها، و مسئله عدم خلافت و جانشینی ملائک با وجود مقام نورانیت ملائکه و اقوالی در رابطه به وجود و چیستی ملائک را اشاره خواهیم کرد.
و در ادامه به درجات و طبقات ملائکه در قرآن، و اعتراض ملائک به جانشینی انسان، منظور از اسما الهی و چگونگی عرضه اسماء الهی توسط خداوند، وپاسخ به این سوال که :
چگونه خدا از ملائکه مطلبى مى پرسد در حالى که می داند آن ها نمی دانند و یا امرى می کند که ملائکه از انجام آن معذور و ناتوانند؟
و در پایان هم به شگفتی خلقت فرشتگان از منظر امام علی(علیه السلام) و آزمایش دو فرشتۀ هاروت و ماروت و توبه آن ها اشاره ای خواهیم داشت.
جایگاه ملائک و فرشتگان در قرآن و روایات
معنای ملائکه:
ملائکه جمع ملک می باشد وحروف اصلی آن ألک از باب ضرب یضرب أَلَکَ یَأْلِکُ ألکًا و ألوکًا بمعنى رسالت است. موجوداتی شریف و باکرامتاند که همواره در تسبیح و تقدیس پروردگارند.ملائکه جمع ملک است بعضى گفتند مأخوذ از الک الوکة می باشد و میم زائد است به معنى رسالت و عده اى گفته اند مأخوذ از لأک است و باز میم زائد است آن هم به معناى رسالت است .
و برخى آن را مأخوذ از ملک و ملاک بر وزن فعال گرفته اند و در این صورت میم اصلى است و الف زائد است و قول اخیر به صواب نزدیک تر است .
و بر هر تقدیر ملک اسم جنس است نظیر انس و جن، اسم است بر طایفه از مخلوقات الهى که داراى عقل و شعور مى باشند.
فرشتگان از عقل و شعور برخوردارند و بندگان گرامی خداوندند وظیفه فرشتگان- پس از عبادت- وساطت میان پروردگار و جهان هستی است. آنان فرمان خداوند درباره جهان را جاری میکنند
وحی به ملائک
وحى به انبیاء و ملائکه که آن هم انواعى دارد: یا از وراء حجب است چنان که شب معراج براى پیغمبر اکرم(صلی الله علیه و آله) واقع شده و یا به ایجاد کلام در جسم می باشد.چنان که براى موسى(علیه السلام) از شجره صدا بلند شد یا به نحو الهام در قلب یا در خواب مثل خواب حضرت ابراهیم یا بیدارى و یا به وسیلۀ ملائکه و رسل بعضى بر بعضى که جمعاً ده نوع وحى براى پیغمبران واقع شده است.
خداوند مستقل بوده و در انجام امور، نیازی به غیر نداشته، اما وسایل و وسایطی را در تدبیر عالم قرار داده که شکوه نظاممندی این عالم را به نمایش میگذارد.
بااینکه استناد همه کارهای فرشتگان و ملائکه به خداوند برمیگردد، ولی خداوند، در اموری ازجمله وحی، گاهی فرشته واسط قرار داده و از طریق ایشان، ارسال پیام میکند؛
چرا خلافت به ملائک نمی رسد؟
جعل خلیفه بر دو نوع است: یکى جعل تکوینى که ایجاد خلیفه باشد و دیگرى جعل تشریعى که اعطاء منصبخلافت باشد و آیۀ شریفه بر هر دو جعل دلالت دارد؛.یعنى خلق کنم کسى را که لیاقت اعطاء منصب خلافت را داشته باشد و این منصب را به او عطاء کنم و مراد از خلافت خلافت اللَّه است نه خلافت به معناى جایگزینى که بنى آدم جایگزین جن باشند، یا تولید و تناسل که بعضى جاى بعض دیگر باشند مانند آیۀ شریفه «فَخَلَفَ مِنْ بَعْدِهِمْ خَلْفٌ»؛(1)
چنان که عده اى از مفسرین گفته اند.و مراد از «فى الارض» تخصیص بر روى زمین نیست، چون کسى روى زمین نبود که براى او خلیفه معین شود.
مقام نورانیت ملائکه
بلکه مراد جعل خلیفه است از زمین یعنى از مواد عنصریه و همین امر بود که مورد سؤال ملائکه واقع شد و گمان کردند که خلافت مناسب با مقام نورانیت است که مقام ملائکه باشد.نه مواد ظلمانى خاکى که داراى قواى شهویه و غضبیه اند که بهائم داشته و روى زمین به جان یکدیگر افتاده و سبب فساد و خونریزى می شوند و باز همین موضوع سبب خوددارى ابلیس از سجده به آدم شد که گفت «خَلَقْتَنِی مِنْ نارٍ وَ خَلَقْتَهُ مِنْ طِینٍ»؛(2)
در صورتى که غافل بودند که عنصر مادى تنها نیست، بلکه مرکب از ماده جسمانى و جوهر عقلانى است که خود ترکیب از اعلا مراتب قدرت حق جل و علا است که مجرد و ماده را با هم ترکیب کرده است، ولى ملائکه نمی توانستند.
این معنى را تعقل کنند که عقل مجرد می تواند به توسط جسم مادى کسب کمال نماید و از ملائکه هم برترى پیدا کند، زیرا کمالات ملائکه هر چه دارند فعلیت است و قابل ترقى نیست.
و سؤال ملائکه اعتراض نبود، بلکه سؤال از وجه حکمت آن بود و جواب پروردگار نیز روى همین موضوع بود یعنى شما نمی دانید تا موقعى که به بینید که اهلیت تعلیم اسماء را ندارید و او دارد.
و معناى تسبیح تنزیه حضرت احدیت است از صفات امکانیه و افعال قبیحه و حمد تمجید اوست به صفات کمالیه و افعال حسنه و تقدیس طهارت اوست از عیوب و نواقص.
چند قول درباره موجودیت ملائکه
قول اوّل: قول کسانی ست که اصلا منکر وجود ملائکه می باشند و این طایفه طبیعیون اند که معتقداند که وراء حس و ماده موجودى نیست.قول دوم: قول کسانى است که ملائکه را قواى طبیعى می دانند که خداوند در اشیاء قرار داده.
قول سوم: گفته عده اى از مشرکین و عبده کواکب است که می گویند ستارگان آسمان داراى شعورند و بعضى سعد و بعضى نحس اند؛ نفوس کواکب سعده، ملائکه و نفوس کواکب نحسه، شیاطین می باشند.
قول چهارم: عقیده مجوس است که به دو اصل قائلند: یزدان و اهرمن و می گویند ملائکه از جوهر نورانى یزدان و شیاطین از جوهر ظلمانى اهرمن به وجود مى آیند نه به طور تناسل، بلکه مانند پیدایش حکمت از حکیم و ضیاء از مضی ء و سفاهت از سفیه.
قول پنجم: قول نصارى است که می گویند نفس انسان بعد از مردن تعلّق می گیرد به قالب مثالى نفوس خیّره ملائکه هستند و نفوس شریره شیاطین.
قول ششم: قول کسانى که ملائکه را از جواهر مجرده می دانند که به عالم عقول تعبیر مى کنند از عقول طولیّه بنا بر مسلک افلاطون و از عقول عرضیّه بنا بر مسلک ارسطو.
قول هفتم: کسانى که ملائکه را دختران خدا می دانند که قرآن از قول آن ها گوید «فَاسْتَفْتِهِمْ أَ لِرَبِّکَ الْبَناتُ وَ لَهُمُ الْبَنُونَ أَمْ خَلَقْنَا الْمَلائِکَةَ إِناثاً وَ هُمْ شاهِدُونَ»؛(3)
قول هشتم: قول به این که آن ها اجسام لطیفه اند که به صور مختلفه متشکل مى شوند اکثر حکماء به این قول قائل اند و از آیات قرآنى هم همین مفاد معلوم می شود مانند قول خداى تعالى «جاعِلِ الْمَلائِکَةِ رُسُلًا أُولِی أَجْنِحَةٍ مَثْنى وَ ثُلاثَ وَ رُباعَ»؛(4)
قول نهم: کسانى که آن ها را داراى صورت بدون ماده می دانند قالب مثالى برزخى و مثل افلاطونى.
قول دهم: مسلک تحقیق است و توضیح این مسلک مبتنى بر بیانى است و آن این ست که دلیل بر وجود ملائکه منحصر است به گفتۀ شرع و دلیل عقلى بر وجود آن ها نداریم .
حقیقت ملائکه نیز از لسان شرع و آیات قرآنى معلوم نیست، ولى حقیقت شیاطین و جن که از آتش خلق شده اند از قرآن و احادیث استفاده می شود.
درجات و طبقات ملائکه در قرآن
1. حمله عرش؛(5)2.حافّون اطراف عرش؛(6)
3. ملائکه بهشت؛(7)
4.ملائکه دوزخ؛(8)
5.ملائکه حفظه؛(9)
6.نویسندگان؛(10)
7.فرستادگان خدا؛(11)
8.ملائکه مأمور تعظیم کارها هر کدام در قسمتى؛(12)
9. مأمورین به عبادت حق از تسبیح و تحمید و قیام و قعود و رکوع و سجود و عبادت هاى دیگر.(13)
آیا ملائک اعتراض کردند؟
گفتۀ ملائکه از «أَ تَجْعَلُ فِیها» الى «ما لا تَعْلَمُونَ» از روى اعتراض نبوده و، بلکه سؤال از وجه حکمت و مصلحت جعل خلیفه در زمین بوده است .و گفته آن ها سفک دم و افساد در زمین که نسبت به خلیفه داده اند غیبت و تهمت نبوده، چون هنوز بشرى روى زمین نبوده که به آن ها تهمت زده شود، بلکه کلام آن ها ناظر به مقتضاى طبیعت نوع بشر بوده است؛
چنان که در کلام آن ها «نَحْنُ نُسَبِّحُ بِحَمْدِکَ وَ نُقَدِّسُ لَکَ» هم منظورشان تعریف و تمجید خودشان نبوده است، زیرا مقتضاى طبیعت ملائکه تسبیح و تقدیس الهى است و از جملۀ «انى اعلم ما لا تعلمون» معلوم می شود که علم ملائکه فقط به ظاهر بوده و علم به باطن اشیاء نداشته اند.
و روى همین اصل سؤال کردند که بر حسب ظاهر موجودى که در زمین می آفرینى مقتضاى طبیعت او سفک دماء و افساد است و خدا در جواب آن ها می فرماید که شما فقط به ظاهر امر عالمید و آن چه من می دانم (علم بغیب) شما نمی دانید.
عرضه اسماء الهی به ملائک
وَ عَلَّمَ آدَمَ الْأَسْماءَ کُلَّها ثُمَّ عَرَضَهُمْ عَلَى الْمَلائِکَةِ فَقالَ أَنْبِئُونِی بِأَسْماءِ هؤُلاءِ إِنْ کُنْتُمْ صادِقِینَ * قالُوا سُبْحانَکَ لا عِلْمَ لَنا إِلاَّ ما عَلَّمْتَنا إِنَّکَ أَنْتَ الْعَلِیمُ الْحَکِیمُ- قالَ یا آدَمُ أَنْبِئْهُمْ بِأَسْمائِهِمْ فَلَمَّا أَنْبَأَهُمْ بِأَسْمائِهِمْ قالَ أَ لَمْ أَقُلْ لَکُمْ إِنِّی أَعْلَمُ غَیْبَ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ وَ أَعْلَمُ ما تُبْدُونَ وَ ما کُنْتُمْ تَکْتُمُونَ»؛(14)و آموخت به آدم همۀ اسماء را پس عرضه داشت آن اسماء را بر ملائکه و فرمود خبر دهید مرا به این اسماء اگر راست مى گویید، ملائکه گفتند منزّهى تو ما فقط آن چه را به ما آموخته اى می دانیم.
همانا تو دانا و حکیمى، فرمود اى آدم خبر ده ملائکه را به اسماء همین که آدم خبر داد ملائکه را باسماء، خدا فرمود نگفتم من آن چه در آسمان و زمین پوشیده است می دانم و می دانم آن چه را که شما ظاهر کردید و آن چه را که پوشانیدید.
تعبد وتسلیم بی چون وچرای ملائکه
قرآن کریم می فرماید:«إِذْ قَالَ رَبُّکَ لِلْمَلَئکَةِ إِنىّ خَالِقُ بَشَرًا مِّن طِینٍ * فَإِذَا سَوَّیْتُهُ وَ نَفَخْتُ فِیهِ مِن رُّوحِى فَقَعُواْ لَهُ سَاجِدِینَ * فَسَجَدَ الْمَلَئکَةُ کُلُّهُمْ أَجْمَعُونَ»؛(15)و به خاطر بیاور هنگامى را که پروردگارت به فرشتگان گفت:«من بشرى را از گل مى آفرینم! هنگامى که آن را نظام بخشیدم و از روح خود در آن دمیدم، براى او به سجده افتید! در آن هنگام همۀ فرشتگان سجده کردند.»
قرآن کریم نیز در ادامه می فرماید:«وَ عَلَّمَ ءَادَمَ الْأَسمْاءَ کلُّهَا ثُمَّ عَرَضَهُمْ عَلىَ الْمَلَئکَةِ فَقَالَ أَنبِئُونىِ بِأَسْمَاءِ هَؤُلَاءِ إِن کُنتُمْ صَادِقِینَ * قَالُواْ سُبْحَانَکَ لَا عِلْمَ لَنَا إِلَّا مَا عَلَّمْتَنَا إِنَّکَ أَنتَ الْعَلِیمُ الحْکِیمُ.»(16)
سپس علم اسماء [علم اسرار آفرینش و نامگذارى موجودات] را همگى به آدم آموخت. بعد آن ها را به فرشتگان عرضه داشت و فرمود: اگر راست مى گویید، اسامى این ها را به من خبر دهید! فرشتگان عرض کردند: منزهى تو! ما چیزى جز آن چه به ما تعلیم داده اى، نمى دانیم؛ تو دانا و حکیمى.
برترى آدم نسبت به ملائک
قرآن پس از بیان آفرینش انسان و سؤال ملائکه، برترى آدم را بر همۀ موجودات دیگر بیان می کند و این فضیلت و برترى را تنها در سایۀ علم و دانش او و این که خداوند همۀ اسماء خود را به آدم آموخت «وَ عَلَّمَ آدَمَ الْأَسْماءَ کُلَّها» می داند.منظور از اسما الهی
در این که منظور از این اسم ها چیست؟ اقوالى بیان شده است.2- قتاده می گوید: منظور از اسم ها، معانى و حقیقت آن ها است، زیرا بدیهى است فضیلت در الفاظ و اسامى نیست جز به اعتبار معنى و حقیقت.
وقتى که اسرار و حکمت این نام ها را خداوند بیان کرد. ملائکه اقرار کردند که علم و اطلاعى ندارند و اصولاً تا چیزى را که خدا به آن ها نیاموزد و نگوید. آنان نخواهند دانست.
2- ابن عباس و سعید بن جبیر و بیش تر مفسّران می گویند: منظور از نام ها نام تمام صنعت ها و اصول و رموز کشاورزى، درخت کارى و تمام کارهایى که مربوط به امور دین و دنیا بوده که خدا به آدم آموخت.
3- برخى گفته اند: نام تمام چیزهایى را که خلق شده و یا نشده و بعداً آفریده خواهد شد به او آموخت.
4- على بن عیسى می گوید: فرزندان آدم همۀ زبان هاى مختلف را از پدر آموختند و پس از تفرقه و پراکندگى، هر دست هاى به زبانى که عادت داشتند تکلّمکردند.
ولى با این حال به همه زبان ها دانا بودند تا زمان حضرت «نوح» و پس از طوفان که بیش تر مردم هلاک گشته و باقیمانده نیز متفرّق شدند و هر قومى زبانى را که خود بهتر مى توانستند انتخاب نموده و بقیه زبان ها را تدریجاً فراموش کردند.
5- از امام صادق(علیه السلام) سؤال شد که منظور از نام هایى که خدا به آدم آموخت چیست؟ فرمود نام زمین ها، کوه ها، دره ها، بیابان ها و در این هنگام نگاهش به فرشى که بر زمین گسترده بود.
و حضرت به روى آن قرار داشت، افتاد و فرمود: حتى نام این فرش را نیز خدا به او آموخت، و گفته شده که منظور از نام ها، نام ملائکه و فرزندان خود آدم بوده است.
برخى گفته اند فوائد و امتیازات و نام هاى حیوانات را خدا به آدم یاد داد و این که هر حیوانى به چه کارى می خورد خداوند به او آموخت.و نیز گفته شده که خداوند به آدم زبان عربى را نیاموخت.
و اولین کسى که به این زبان تکلم کرد، حضرت اسماعیل بود. و اضافه کرده اند سخن گفتن براى سه پیامبر معجزه بود. آدم، اسماعیل و حضرت محمّد(صلی الله علیه و آله).
نحوۀ تعلیم خداوند
در نحوۀ تعلیم خداوند به آدم نیز چند قول وجود دارد:1- خداوند این معانى و اسماء را به قلب او الهام کرد و زبانش به آن معانى گویا شد که خود، اعجاز و خرق عادت بود.
2- او را به فرا گرفتن آن اسماء وادار کرد.
3- اول بار زبان ملائکة را به او آموخت و آدم با آن زبان بقیه زبان ها را یاد گرفت.
5- بعضى گفته اند خداوند اسم هاى اشخاص را به آدم آموخت بدین ترتیب خود آن اشیاء را حاضر کرد و بعد، اسم و خاصیت هر یک را به او گفت: ثُمَّ عَرَضَهُمْ عَلَى الْمَلائِکَةِ:
خداوند مخلوقات را (به قول ابن عباس) و یا صاحبان اسم ها را (به قول مجاهد) به ملائکة عرضه داشت و از آنان خواست که نام هاى آن ها را بیان کنند روى قرائت «عرضها» (که ابى بن کعب می گوید) و «عرضهنّ» (که ابن مسعود می گوید)، منظور، عرضه داشتن خود اسم ها است نه صاحبان اسم ها.
چگونه عرضه شد؟
در این که خداوند چگونه این اسم ها را بر ملائکه عرضه نموده، میان مفسرین اختلاف است:1- خدا معانى آن نام ها را آفرید به طورى که ملائکة آن ها را دیدند.
2- آن چنان اشیاء را در ذهن آنان روشن و مجسّم کرد که گویى آن ها را می دیدند.
3- یک فرد از هر جنس و نوع را بر ملائکه عرضه داشت.
و پس از آن که خداوند موجودات را به آنان نشان داد و از آن ها خواست که اسم و خاصیتشان را بیان کنند «فَقالَ أَنْبِئُونِی بِأَسْماءِ هؤُلاءِ إِنْ کُنْتُمْ صادِقِینَ» ملائکه نتوانستند و آدم توانست و برای ملائکه روشن شد که آدم صلاحیت سکونت در زمین و خلافت آن را دارد.
و این مطلب بیش تر تأیید می کند که منظور از اسم ها که خدا به آدم آموخت، همان شناسایى قوانین طبیعت و آباد کردن زمین و نشاندن درخت ها و مانند آن است که با زندگى در زمین سازگار می باشد.
سؤال:
در این جا سؤالى پیش می آید که چگونه خدا از ملائکه مطلبى مى پرسد در حالى که می داند آن ها نمی دانند و یا امرى می کند که ملائکه از انجام آن معذور و ناتوانند؟جواب:
دانشمندان تفسیر در جواب این سؤال اتفاق دارند که این امر حقیقتاً براى طلب انجام کار نبوده است و خدا از ملائکه نمی خواست که واقعاً اسم ها را بیان کنند؛ .چه، او می دانست که این تکلیف محالى است، ولى براى مصلحت این امر، متوجه آن ها شد و در بیان این مصلحت وجوهى گفته شده است.
1- هنگامى که خدا اعلام کرد که در زمین خلیفه و پیشوا قرار می دهم، در خاطر ملائکه آمد که اگر خلیفه از جنس آنان باشد، فساد و خونریزى در زمین نخواهد بود؛ در حالى که فرزندان آدم جز خونریزى و تبهکارى، نتیجه اى ندارند.
2- آنان خود را برتر و بالاتر از همه مى دانستند و مى پنداشتند که با بودن آنان خداوند موجود تازه اى (که برتر از آنان باشد) نمى آفریند.
3- به این عنوان از ملائکه سؤال شد که: اگر راست مى گویید و می دانید که چرا من در روى زمین خلیفه و جانشین قرار می دهم این اسم ها را براى من بیان کنید؟ «أَنْبِئُونِی بِأَسْماءِ هؤُلاءِ إِنْ کُنْتُمْ صادِقِینَ.»
4- اخفش می گوید: پرستش خدا از ملائکه مانند آن است که ما به کسى مى گوییم اگر می دانى در دست من چیست بگو؟ و منظور بیان این جهت است که او نمی داند و هم چنین در آیۀ کریمه خدا می گوید:
اگر راست مى گویید که این نام ها را می دانید، براى من بیان کنید. بنا بر این «امر» در این جا فقط براى فهماندن عجز و ناتوانى آنان است نه طلب واقعى. ملائکه این اعتراف را با کلمه «سبحانک» شروع کردند.
نکتۀ دیگر این که این کلمه که به معناى تنزیه و تقدیس است ممکن است براى یکى از چهار معناى زیر باشد.
1- کسى جز تو از غیب اطلاع ندارد.
2- منزهى از این که در آفرینش آدم و خلیفه بودن او ما به تو اعتراض کنیم.
3- تو از این که کارى بى مصلحت و حکمت انجام دهى (چون خلقت آدم) منزّه و وارسته اى.
4- در مقام تعجب که خدا چگونه مطلبى را که به آنان نیاموخته است، می پرسد.و علت اضافه شدن جمله «إِلَّا ما عَلَّمْتَنا» در این آیه براى بیان این مطلب است که ما و هر مخلوق دیگرى هر چه می داند همه و همه از فیض تعلیم و یاد دادن خدا است و گرنه کلمۀ «لا عِلْمَ لَنا» (ما نمی دانیم) در جواب سؤال کافى بود.
إِنَّکَ أَنْتَ الْعَلِیمُ الْحَکِیمُ؛ «خدایا تو دانا و حکیم هستى.» کلمۀ حکیم یا به معناى عالم است و بنا بر این از صفات خدا است که عین ذات بوده و از بى نهایت و تا بى نهایت بدان متّصف مى باشد و یا به معناى کسى است که کارش متقَن و محکم و اساسى است که بنا بر این صفتِ فعل و کار خدا می گردد.
ابن عباس می گوید فرق علیم با حکیم این است که علیم، کامل در دانش است و حکیم کسى است که کامل در عمل (کار) می باشد. و این آیه دلالت دارد که همه علوم و دانش ها از خدا است. (17)
شگفتی خلقت فرشتگان از منظر امام علی(علیه السلام)
ثُمَّ فَتَقَ مَا بَیْنَ السَّمَوَاتِ الْعُلَا فَمَلَأَهُنَّ أَطْوَاراً مِنْ مَلَائِکَتِهِ مِنْهُمْ سُجُودٌ لَا یَرْکَعُونَ وَ رُکُوعٌ لَا یَنْتَصِبُونَ وَ صَافُّونَ لَا یَتَزَایَلُونَ وَ مُسَبِّحُونَ لا یَسْأَمُونَ لَا یَغْشَاهُمْنَوْمُ الْعُیُونِ وَ لَا سَهْوُ الْعُقُولِ وَ لَا فَتْرَةُ الْأَبْدَانِ وَ لَا غَفْلَةُ النِّسْیَانِ وَ مِنْهُمْ أُمَنَاءُ عَلَى وَحْیِهِ وَ أَلْسِنَةٌ إِلَى رُسُلِهِ وَ مُخْتَلِفُونَ بِقَضَائِهِ وَ أَمْرِهِ وَ مِنْهُمُ الْحَفَظَةُ لِعِبَادِهِ وَ السَّدَنَةُ لِأَبْوَابِ جِنَانِهِ وَ مِنْهُمُ الثَّابِتَةُ فِی الْأَرَضِینَ السُّفْلَى أَقْدَامُهُمْ وَ الْمَارِقَةُ مِنَ السَّمَاءِ الْعُلْیَا أَعْنَاقُهُمْ وَ الْخَارِجَةُ مِنَ الْأَقْطَارِ أَرْکَانُهُمْ وَ الْمُنَاسِبَةُ لِقَوَائِمِ الْعَرْشِ أَکْتَافُهُمْ نَاکِسَةٌ دُونَهُ أَبْصَارُهُمْ مُتَلَفِّعُونَ تَحْتَهُ بِأَجْنِحَتِهِمْ مَضْرُوبَةٌ بَیْنَهُمْ وَ بَیْنَ مَنْ دُونَهُمْ حُجُبُ الْعِزَّةِ وَ أَسْتَارُ الْقُدْرَةِ لَا یَتَوَهَّمُونَ رَبَّهُمْ بِالتَّصْوِیرِ وَ لَا یُجْرُونَ عَلَیْهِ صِفَاتِ الْمَصْنُوعِینَ وَ لَا یَحُدُّونَهُ بِالْأَمَاکِنِ وَ لَا یُشِیرُونَ إِلَیْهِ بِالنَّظَائِر؛(18)
سپس آسمان هاى بالا را از هم گشود، و از فرشتگان گوناگون پر نمود. گروهى از فرشتگان همواره در سجده اند و رکوع ندارند و گروهى در رکوعند و یاراى ایستادن ندارند و گروهى در صف هایى ایستاده اند که پراکنده نمى شوند و گروهى همواره تسبیح گویند و خسته نمى شوند.
و هیچ گاه خواب به چشمشان راه نمى یابد، و عقل هاى آنان دچار اشتباه نمى گردد، بدن هاى آنان دچار سستى نشده، و آنان دچار بى خبرى برخاسته از فراموشى نمى شوند.
برخى از فرشتگان، امینان وحى الهى، و زبان گویاى وحى براى پیامبران مى باشند، که پیوسته براى رساندن حکم و فرمان خدا در رفت و آمدند. جمعى از فرشتگان حافظان بندگان، و جمعى دیگر دربانان بهشت خداوندند.
بعضى از آن ها پاهایشان در طبقات پایین زمین قرار داشته، و گردن هاشان از آسمان فراتر، و ارکان وجودشان از اطراف جهان گذشته، عرش الهى بر دوش هایشان استوار است،
برابر عرش خدا دیدگان به زیر افکنده، و در زیر آن، بال ها را به خود پیچیده اند. میان این دسته از فرشتگان با آن ها که در مراتب پایین ترى قرار دارند، حجاب عزّت، و پرده هاى قدرت، فاصله انداخته است.
هرگز خدا را با وهم و خیال، در شکل و صورتى نمى پندارند، و صفات پدیده ها را بر او روا نمى دارند، هرگز خدا را در جایى محدود نمى سازند، و نه با همانند آوردن، به او اشاره مى کنند.»(19)
فرشتگان در بوته آزمایش
آدم به لطف پروردگار داراى استعداد فوق العاده اى براى درک حقایق هستى بود. خداوند این استعداد او را به فعلیت رسانید و به گفتۀ قرآن کریم به آدم همۀ اسماء (حقایق و اسرار عالم هستى) را تعلیم داد؛.«وَ عَلَّمَ آدَمَ الْأَسْماءَ کُلَّها» گر چه مفسران در تفسیر «علم اسماء» بیانات گوناگونى دارند، ولى مسلم است که منظور تعلیم کلمات و نام هاى بدون معنا به آدم نبوده، چرا که این افتخارى محسوب نمی شده است، بلکه منظور دادن معانى این اسماء و مفاهیم و مسماهاى آن ها بوده است.
البته این آگاهى از علوم مربوط به جهان آفرینش و اسرار و خواص مختلف موجودات عالم هستى، افتخار بزرگى براى آدم بود.
در حدیثى از امام صادق(علیه السلام) پیرامون این آیه سؤال کردند، فرمود:«الْأَرَضِینَ وَ الْجِبَالَ وَ الشِّعَابَ وَ الْأَوْدِیَةَ ثُمَّ نَظَرَ إِلَى بِسَاطٍ تَحْتَهُ فَقَالَ وَ هَذَا الْبِسَاطُ مِمَّا عَلَّمَهُ؛(20)
فرمود منظور زمین ها، کوه ها، دره ها و بستر رودخانه ها (و خلاصه تمامى موجودات) مى باشد، سپس امام(علیه السلام) به فرشى کهزیر پایش گسترده بود، نظرى افکند فرمود: حتى این فرش هم از امورى بوده که خدا به آدم تعلیم داد!»(21)
بنا بر این علم اسماء چیزى شبیه «علم لغات» نبوده است، بلکه مربوط به فلسفه و اسرار و کیفیات و خواص آن ها بوده است، خداوند این علم را به آدم تعلیم کرد تا بتواند از مواهب مادى و معنوى این جهان در مسیر تکامل خویش بهره گیرد.
هم چنین استعداد نام گذارى اشیاء را به او ارزانى داشت تا بتواند اشیاء را نام گذارى کند و در مورد احتیاج با ذکر نام آن ها را بخواند تا لازم نباشد عین آن چیز را نشان دهد، و این خود نعمتى است بزرگ، ما هنگامى به اهمیت این موضوع پى مى بریم که مى بینیم بشر امروز هر چه دارد به وسیلۀ کتاب و نوشتن است و همۀ ذخائر علمى گذشتگان در نوشته هاى او جمع است، و این خود به خاطر نام گذارى اشیاء و خواص آن ها است، و گر نه هیچ گاه ممکن نبود علوم گذشتگان به آیندگان منتقل شود.
سپس خداوند به فرشتگان فرمود اگر راست مى گوئید اسماء اشیاء و موجوداتى را که مشاهده مى کنید و اسرار و چگونگى آن ها را شرح دهید.» «ثُمَّ عَرَضَهُمْ عَلَى الْمَلائِکَةِ فَقالَ أَنْبِئُونِی بِأَسْماءِ هؤُلاءِ إِنْ کُنْتُمْ صادِقِینَ.
ولى فرشتگان که داراى چنان احاطه علمى نبودند در برابر این آزمایش فرو ماندند، لذا در پاسخ گفتند: «خداوندا منزهى تو، جز آن چه به ما تعلیم داده اى چیزى نمى دانیم!» «قالُوا سُبْحانَکَ لا عِلْمَ لَنا إِلَّا ما عَلَّمْتَنا. «تو خود عالم و حکیمى.» إِنَّکَ أَنْتَ الْعَلِیمُ الْحَکِیمُ.
اگر ما در این زمینه سؤالى کردیم از ناآگاهی مان بود، ما این مطلب را نخوانده بودیم، و از این استعداد و قدرت شگرف آدم که امتیاز بزرگ او بر ما است بی خبر بودیم، حقا که او شایسته خلافت تو است و زمین و جهان هستى بى وجود او کمبودى داشت.(22)
آزمایش دو فرشتۀ هاروت و ماروت و توبه آن ها
موسى بن جبیر، از نافع، از عبد اللّه بن عمر روایت مى کند که او از پیامبر خدا(صلی الله علیه و آله) شنیده که چنین مى فرموده است:«هنگامى که خداى عزّ و جلّ آدم(علیه السلام) را به زمین فرستاد، فرشتگان عرضه داشتند: بارخدایا! آیا مى خواهى کسى را در زمین قرار دهى که در آن تباهى کند و خون ها بریزد، و حال آن که ما به ستایش تو را مى ستاییم و به آفرین هاى نیکو تو را یاد مى کنیم، فرمود من آن دانم که شما ندانید.(23)
فرشتگان گفتند: پروردگارا ما براى تو از آدمى زادگان فرمان بردارتریم، حق تعالى فریشتگان را فرمود: اینک شتابان دو فرشته از فرشتگان برگزینید.
تا آن دو را به زمین فرو فرستم و بنگرید چگونه رفتار مى کنند، فرشتگان گفتند: بارخدایا! هاروت و ماروت را برگزیدیم.آن دو به زمین فروفرستاده شدند.
زهره به صورت زنى بسیار زیبا براى آن دو مجسّم شد و پیش آن دو آمد، هاروت و ماروت از آن زن کام خواستند، گفت: به خدا سوگند هرگز، مگر آن که این سخن شرک آمیز را بگویید، گفتند: به خدا سوگند که هرگز به خدا شرک نمى ورزیم.
زهره از پیش آن دو رفت و سپس با کودکى که همراه داشت پیش آنان برگشت، هاروت و ماروت هم چنان از او کام خواستند، گفت: به خدا امکان ندارد مگر این کودک را بکشید، گفتند:
هرگز او را نخواهیم کشت. زهره برفت و آن گاه با جامى باده که همراه داشت، بازگشت و چون از او کام خواستند گفت: هرگز مگر آن که این باده را بنوشید، آن دو از آن باده چندان نوشیدند که سرمست شدند و در آن حال هم کودک را کشتند و هم از زهره کام گرفتند.
و چون از مستى به خود آمدند، زهره ایشان را گفت: به خدا سوگند آن چه را که نمى خواستید انجام دهید چون مست شدید انجام دادید. در این هنگام آن دو فرشته میان شکنجه این جهانى یا آن جهانى مختار شدند و آن دو، عذاب این جهانى را برگزیدند.
ضحّاک، از مکحول، از معاذ، چنین نقل مى کند:چون آن دو به خویشتن بازآمدند، جبرئیل(علیه السلام) از پیشگاه خداى عزّ و جلّ پیش آن دو که مى گریستند بازآمد و همراه ایشان گریست و گفت:
این چه آزمونى بود که گرفتارى و بدبختى آن دامن گیر شما شد؟ آن دو پیش جبرئیل به درد گریستند، جبرئیل فرمود: پروردگارتان شما را اختیار داده است که اگر مى خواهید عذاب شدن در این جهان را برگزینید.
و در آن صورت در آخرت در اختیار مشیّت خداوند خواهید بود، اگر بخواهد شما را عذاب مى کند و اگر بخواهد بر شما رحمت مى آورد، یا آن که عذاب آن جهانى را برگزینید.
آن دو مى دانستند که شکنجه این جهانى سرانجامى خواهد داشت و حال آن که عذاب آن جهانى همیشگى است، و آن گاه خداوند بر بندگان خویش مهربان است، و بدین سبب شکنجه این جهانى را برگزیدند تا در آخرت و پیشگاه خداوند در اختیار مشیت او باشند.
معاذ گوید: آن دو در منطقه بابل فارس در غارى که میان دو کوه است و زیر زمین قرار دارد، آویخته اند و همه روز صبح و شام به سختى شکنجه مى شوند. و چون فرشتگان چنین دیدند، بال هاى خود را در بیت المعمور فروهشتند و عرضه داشتند:
پروردگارا آدمى زادگان را بیامرز، و جاى شگفتى است که با شهوت ها و لذت هایى که در ایشان سرشته است چگونه خداى را پرستش مى کنند و از او فرمان مى برند. کلبى مى گوید:
فرشتگان از آن پس براى آدمى زادگان آمرزش مى خواهند و این گفتار خداوند است که مى فرماید: «و فرشتگان به ستایش پروردگار خویش تسبیح مى گویند و براى آنانکه در زمین اند آمرزش مى خواهند.»(24)
و از ابن عباس روایت است که خداوند متعال به فرشتگان فرمود سه تن از برتران خویش را برگزینید، آنان عزرا و عزازیل (25)
و عزویا را برگزیدند و چنان بود که چون بر زمین فرو آیند در حد آدمى زادگان و داراى سرشت هاى ایشان باشند، عزرا که چنین دید و آزمون را بدانست دانست که او را یاراى آن نیست از پیشگاه خداوند معافى خواست و خداوندش معاف فرمود، و روایت است که او پس از آن از شرمسارى به پیشگاه خداوند متعال سر خود را بلند نکرد.
ربیع بن انس (1) گوید: چون مستى از هاروت و ماروت زایل شد، دانستند در چه گناهى افتاده اند و پشیمان شدند، و خواستند به آسمان برشوند نه توانستند و نه به ایشان اجازه داده شد؛ مدتى دراز گریستند و از کار خود سخت آشفته و دلگیر شدند، آن گاه به حضور ادریس(علیه السلام) آمدند و به او گفتند:
خداى خود را در کار ما فراخوان که مى شنیدیم در آسمان از تو به نیکى یاد مى شود. ادریس براى آن دو دعا کرد و دعایش مستجاب شد و آنان در انتخاب عذاب این جهانى یا آن جهانى مختار شدند.
و روایت شده است که چون فرشتگان اعتراض کردند و به خداوند متعال گفتند: «آیا کسى را در زمین قرار مى دهى که در آن تباهى کند و خون ها بریزد»، چهار هزار سال بر گرد عرش طواف مى کردند و از اعتراض خود به پیشگاه خداى عزّ و جلّ پوزش مى خواستند.
ملائکه و قبض روح کافران
قرآن کریم می فرماید:«وَ لَوْ تَرَى إِذْ یَتَوَفىَّ الَّذِینَ کَفَرُواْ الْمَلَئکَةُ یَضْرِبُونَ وُجُوهَهُمْ وَ أَدْبَارَهُمْ وَ ذُوقُواْ عَذَابَ الْحَرِیقِ»؛(26) :و اگر ببینى کافران را هنگامى که فرشتگان (مرگ)، جانشان را مى گیرند و بر صورت و پشت آن ها مى زنند و (مى گویند:) بچشید عذاب سوزنده را (، به حال آنان تأسف خواهى خورد)نحوه قبض روح
و اگر مشاهده می کردى زمانى که می گیرند و قبض روح می کنند کسانى را که کافر شدند ملائکه می زنند صورت آن ها و پشت آن ها را و بچشید عذاب سوزنده را «وَ لَوْ تَرى» جزاء آن محذوف است.یعنى «لرأیت منظرا عجیبا عظیما»، «إِذْ یَتَوَفَّى» توفى قبض بشدّت و قوت است و از این باب است توفى دین که دائن از مدیون اتخاذ می کند و به این سبب حضرت ملک الموت را قابض ارواح گفتندو
و نسبت توفى در آیات شریفه گاهى به خداوند داده شده «اللَّهُ یَتَوَفَّى الْأَنْفُسَ حِینَ مَوْتِها»(27) گاهى نسبت به ملک الموت دادهشده «قُلْ یَتَوَفَّاکُمْ مَلَکُ الْمَوْتِ الَّذِی وُکِّلَ بِکُمْ»(28)
گاهى به ملائکه مثل همین آیه و این ها طولى است قبض ملائکه به امر ملک عزرائیل، حضرت ملک الموت و او مأمور به امر خدا، و ملائکه اعوان او هم ملائکه رحمت و هم ملائکه عذاب هستند .
«الَّذِینَ کَفَرُوا» شامل جمیع کفار و کسانى که در حکم کفار هستند که بر خلاف دین حق هستند می شود نه خصوص مشرکین بدر که به دست ملائکه کشته شدند چنان چه مفسرین توهم کردند به مناسبت آیات قبل، و شاهد بر این عموم علاوه بر ظهور نفس این جمله آیۀ شریفه «فَکَیْفَ إِذا تَوَفَّتْهُمُ الْمَلائِکَةُ یَضْرِبُونَ وُجُوهَهُمْ وَ أَدْبارَهُمْ»(29)
«الملائکة»، ملائکه عذاب که اعوان ملک الموت هستند، به خلاف اهل ایمان که ملائکه رحمت که دسته دیگر اعوان ملک الموت هستند قبض روح می کنند «یَضْرِبُونَ وُجُوهَهُمْ وَ أَدْبارَهُمْ» ضرب با تازیانه آتشى و مراد از وجوه مقابل رو است و از ادبار عقب سر چنان چه می فرماید: «الَّذِینَ طَغَوْا فِی الْبِلادِ فَأَکْثَرُوا فِیهَا الْفَسادَ فَصَبَّ عَلَیْهِمْ رَبُّکَ سَوْطَ عَذابٍ»(30)
«وَ ذُوقُوا عَذابَ الْحَرِیقِ»، یعنى ملائکه به آن ها می گویند بچشید عذاب سوزنده را، در جاى دیگر می فرماید: «وَ لَوْ تَرى إِذِ الظَّالِمُونَ فِی غَمَراتِ الْمَوْتِ وَ الْمَلائِکَةُ باسِطُوا أَیْدِیهِمْ أَخْرِجُوا أَنْفُسَکُمُ الْیَوْمَ تُجْزَوْنَ عَذابَ الْهُونِ بِما کُنْتُمْ تَقُولُونَ عَلَى اللَّهِ
«َیْرَ الْحَقِّ وَ کُنْتُمْ عَنْ آیاتِهِ تَسْتَکْبِرُونَ»(31)؛ و به قرینه صدر این آیه «وَ مَنْ أَظْلَمُ» و ذیل آیه مراد از ظالمین کفار هستند نه مطلق ظالم.(32)
ملائکه از زبان امام علی(علیه السلام)
امیرالمؤمنین علی(علیه السلام) در توصیف ملائکۀ الهی می فرماید:
«ثُمَّ خَلَقَ سُبْحَانَهُ لِإِسْکَانِ سَمَاوَاتِهِ وَ عِمَارَةِ الصَّفِیحِ الْأَعْلَى مِنْ مَلَکُوتِهِ خَلْقاً بَدِیعاً مِنْ مَلَائِکَتِهِ وَ مَلَأَ بِهِمْ فُرُوجَ فِجَاجِهَا وَ حَشَا بِهِمْ فُتُوقَ أَجْوَائِهَا وَ بَیْنَ فَجَوَاتِ تِلْکَ الْفُرُوجِ زَجَلُ الْمُسَبِّحِینَ مِنْهُمْ فِی حَظَائِرِ الْقُدْسِ وَ سُتُرَاتِ الْحُجُبِ وَ سُرَادِقَاتِ الْمَجْدِ وَ وَرَاءَ ذَلِکَ الرَّجِیجِ الَّذِی تَسْتَکُّ مِنْهُ الْأَسْمَاعُ سُبُحَاتُ نُورٍ تَرْدَعُ الْأَبْصَارَ عَنْ بُلُوغِهَا فَتَقِفُ خَاسِئَةً عَلَى حُدُودِهَا أَنْشَأَهُمْ عَلَى صُوَرٍ مُخْتَلِفَاتٍ وَ أَقْدَارٍ مُتَفَاوِتَاتٍ أُولِی أَجْنِحَةٍ تُسَبِّحُ جَلَالَ عِزَّتِهِ لَا یَنْتَحِلُونَ مَا ظَهَرَ فِی الْخَلْقِ مِنْ صُنْعِهِ وَ لَا یَدَّعُونَ آن هم یَخْلُقُونَ شَیْئاً مَعَهُ مِمَّا انْفَرَدَ بِهِ بَلْ عِبٰادٌ مُکْرَمُونَ لٰا یَسْبِقُونَهُ بِالْقَوْلِ وَ هُمْ بِأَمْرِهِ یَعْمَلُونَ جَعَلَهُمُ فِیمَا هُنَالِکَ أَهْلَ الْأَمَانَةِ عَلَى وَحْیِهِ وَ حَمَّلَهُمْ إِلَى الْمُرْسَلِینَ وَدَائِعَ أَمْرِهِ وَ نَهْیِهِ وَ عَصَمَهُمْ مِنْ رَیْبِ الشُّبُهَاتِ فَمَا مِنْهُمْ زَائِغٌ عَنْ سَبِیلِ مَرْضَاتِهِ وَ أَمَدَّهُمْ بِفَوَائِدِ الْمَعُونَةِ وَ أَشْعَرَ قُلُوبَهُمْ تَوَاضُعَ إِخْبَاتِ السَّکِینَةِ وَ فَتَحَ لَهُمْ أَبْوَاباً ذُلُلًا إِلَى تَمَاجِیدِهِ وَ نَصَبَ لَهُمْ مَنَاراً وَاضِحَةً عَلَى أَعْلَامِ تَوْحِیدِهِ لَمْ تُثْقِلْهُمْ مُوصِرَاتُ الْآثَامِ وَ لَمْ تَرْتَحِلْهُمْ عُقَبُ اللَّیَالِی وَ الْأَیَّامِ وَ لَمْ تَرْمِ الشُّکُوکُ بِنَوَازِعِهَا عَزِیمَةَ إِیمَانِهِمْ وَ لَمْ تَعْتَرِکِ الظُّنُونُ عَلَى مَعَاقِدِ یَقِینِهِمْ وَ لَا قَدَحَتْ قَادِحَةُ الْإِحَنِ فِیمَا بَیْنَهُمْ وَ لَا سَلَبَتْهُمُ الْحَیْرَةُ مَا لَاقَ مِنْ مَعْرِفَتِهِ بِضَمَائِرِهِمْ وَ سَکَنَ مِنْ عَظَمَتِهِ وَ هَیْبَةِ جَلَالَتِهِ فِی أَثْنَاءِ صُدُورِهِمْ وَ لَمْ تَطْمَعْ فِیهِمُ الْوَسَاوِسُ فَتَقْتَرِعَ بِرَیْنِهَا عَلَى فِکْرِهِمْ مِنْهُمْ مَنْ هُوَ فِی خَلْقِ الْغَمَامِ الدُّلَّحِ وَ فِی عِظَمِ الْجِبَالِ الشُّمَّخِ وَ فِی قَتُرَةِ الظَّلَامِ الْأَیْهَمِ وَ مِنْهُمْ مَنْ قَدْ خَرَقَتْ أَقْدَامُهُمْ تُخُومَ الْأَرْضِ السُّفْلَى فَهِیَ کَرَایَاتٍ بِیضٍ قَدْ نَفَذَتْ فِی مَخَارِقِ الْهَوَاءِ وَ تَحْتَهَا رِیحٌ هَفَّافَةٌ تَحْبِسُهَا عَلَى حَیْثُ انْتَهَتْ مِنَ الْحُدُودِ الْمُتَنَاهِیَةِ قَدِ اسْتَفْرَغَتْهُمْ أَشْغَالُ عِبَادَتِهِ وَ وَسَّلَتْ حَقَائِقُ الْإِیمَانِ بَیْنَهُمْ وَ بَیْنَ مَعْرِفَتِهِ وَ قَطَعَهُمُ الْإِیقَانُ بِهِ إِلَى الْوَلَهِ إِلَیْهِ وَ لَمْ تُجَاوِزْ رَغَبَاتُهُمْ مَا عِنْدَهُ إِلَى مَا عِنْدَ غَیْرِهِ قَدْ ذَاقُوا حَلَاوَةَ مَعْرِفَتِهِ وَ شَرِبُوا بِالْکَأْسِ الرَّوِیَّةِ مِنْ مَحَبَّتِهِ وَ تَمَکَّنَتْ مِنْ سُوَیْدَاءِ قُلُوبِهِمْ وَشِیجَةُ خِیفَتِهِ فَحَنَوْا به طول الطَّاعَةِ اعْتِدَالَ ظُهُورِهِمْ وَ لَمْ یُنْفِدْ طُولُ الرَّغْبَةِ إِلَیْهِ مَادَّةَ تَضَرُّعِهِمْ وَ لَا أَطْلَقَ عَنْهُمْ عَظِیمُ الزُّلْفَةِ رِبَقَ خُشُوعِهِمْ وَ لَمْ یَتَوَلَّهُمُ الْإِعْجَابُ فَیَسْتَکْثِرُوا مَا سَلَفَ مِنْهُمْ وَ لَا تَرَکَتْ لَهُمُ اسْتِکَانَةُ الْإِجْلَالِ نَصِیباً فِی تَعْظِیمِ حَسَنَاتِهِمْ وَ لَمْ تَجْرِ الْفَتَرَاتُ فِیهِمْ عَلَى طُولِ دُءُوبِهِمْ وَ لَمْ تَغِضْ رَغَبَاتُهُمْ فَیُخَالِفُوا عَنْ رَجَاءِ رَبِّهِمْ وَ لَمْ تَجِفَّ لِطُولِ الْمُنَاجَاةِ أَسَلَاتُ أَلْسِنَتِهِمْ وَ لَا مَلَکَتْهُمُ الْأَشْغَالُ فَتَنْقَطِعَ بِهَمْسِ الْجُؤَارِ إِلَیْهِ أَصْوَاتُهُمْ وَ لَمْ تَخْتَلِفْ فِی مَقَاوِمِ الطَّاعَةِ مَنَاکِبُهُمْ وَ لَمْ یَثْنُوا إِلَى رَاحَةِ التَّقْصِیرِ فِی أَمْرِهِ رِقَابَهُمْ وَ لَا تَعْدُو عَلَى عَزِیمَةِ جِدِّهِمْ بَلَادَةُ الْغَفَلَاتِ وَ لَا تَنْتَضِلُ فِی هِمَمِهِمْ خَدَائِعُ الشَّهَوَاتِ قَدِ اتَّخَذُوا ذَا الْعَرْشِ ذَخِیرَةً لِیَوْمِ فَاقَتِهِمْ وَ یَمَّمُوهُ عِنْدَ انْقِطَاعِ الْخَلْقِ إِلَى الْمَخْلُوقِینَ بِرَغْبَتِهِمْ لَا یَقْطَعُونَ أَمَدَ غَایَةِ عِبَادَتِهِ وَ لَا یَرْجِعُ بِهِمُ الِاسْتِهْتَارُ بِلُزُومِ طَاعَتِهِ إِلَّا إِلَى مَوَادَّ مِنْ قُلُوبِهِمْ غَیْرِ مُنْقَطِعَةٍ مِنْ رَجَائِهِ وَ مَخَافَتِهِ لَمْ تَنْقَطِعْ أَسْبَابُ الشَّفَقَةِ مِنْهُمْ فَیَنُوا فِی جِدِّهِمْ وَ لَمْ تَأْسِرْهُمُ الْأَطْمَاعُ فَیُؤْثِرُوا وَشِیکَ السَّعْیِ عَلَى اجْتِهَادِهِمْ وَ لَمْ یَسْتَعْظِمُوا مَا مَضَى مِنْ أَعْمَالِهِمْ وَ لَوِ اسْتَعْظَمُوا ذَلِکَ لَنَسَخَ الرَّجَاءُ مِنْهُمْ شَفَقَاتِ وَجَلِهِمْ وَ لَمْ یَخْتَلِفُوا فِی رَبِّهِمْ بِاسْتِحْوَاذِ الشَّیْطَانِ عَلَیْهِمْ وَ لَمْ یُفَرِّقْهُمْ سُوءُ التَّقَاطُعِ وَ لَا تَوَلَّاهُمْ غِلُّ التَّحَاسُدِ وَ لَا شَعَّبَتْهُمْ مَصَارِفُ الرَّیْبِ وَ لَا اقْتَسَمَتْهُمْ أَخْیَافُ الْهِمَمِ فَهُمْ أُسَرَاءُ إِیمَانٍ لَمْ یَفُکَّهُمْ مِنْ رِبْقَتِهِ زَیْغٌ وَ لَا عُدُولٌ وَ لَا وَنًى وَ لَا فُتُورٌ وَ لَیْسَ فِی أَطْبَاقِ السَّمَاءِ مَوْضِعُ إِهَابٍ إِلَّا وَ عَلَیْهِ مَلَکٌ سَاجِدٌ أَوْ سَاعٍ حَافِدٌ یَزْدَادُونَ عَلَى طُولِ الطَّاعَةِ بِرَبِّهِمْ عِلْماً وَ تَزْدَادُ عِزَّةُ رَبِّهِمْ فِی قُلُوبِهِمْ عِظَماً؛(33)
ترجمه:
سپس، خداوند سبحان براى سکونت بخشیدن در آسمان ها، و آباد ساختن بالاترین قسمت از ملکوت خویش، فرشتگانى شگفت آفرید، و تمام شکاف ها و راه هاى گشاده آسمان ها را با فرشتگان پر کرد.
و فاصله جوّ آسمان را از آن ها گستراند، که هم اکنون صداى تسبیح آن ها فضاى آسمان ها را پر کرده: در بارگاه قدس، درون پرده هاى حجاب و صحنه هاى مجد و عظمت پروردگار، طنین انداز است.
در ما وراى آن ها زلزله هایى است که گوش ها را کر مى کند و شعاع هاى خیره کننده نور، که چشم ها را از دیدن باز مى دارد، و ناچار خیره بر جاى خویش مى ماند.
خدا فرشتگان را در صورت هاى مختلف و اندازه هاى گوناگون آفرید، و بال و پرهایى براى آن ها قرار داد، آن ها که همواره در تسبیح جلال و عزّت پروردگار به سر مى برند، و چیزى از شگفتى هاى آفرینش پدیده ها را به خود نسبت نمى دهند و در آن چه از آفرینش پدیده ها که خاص خداست، ادّعایى ندارند:
«بلکه بندگانى بزرگوارند، که در سخن گفتن از او پیشى نمى گیرند و به فرمان الهى عمل مى کنند» خدا فرشتگان را امین وحى خود قرار داد، و براى رساندن پیمان امر و نهى خود به پیامبران، از آن ها استفاده کرد، و روانه زمین کرده، آن ها را از تردید شبهات مصونیّت بخشید، که هیچ کدام از فرشتگان از راه رضاى حق منحرف نمى گردند.
آن ها را از یارى خویش بهرمند ساخت، و دل هایشان را در پوششى از تواضع و فروتنى و خشوع و آرامش در آورد، درهاى آسمان را بر رویشان گشود تا خدا را به بزرگى بستایند، و براى آن ها نشانه هاى روشن قرار داد تا به توحید او بال گشایند.
سنگینى هاى گناهان هرگز آن ها را در انجام وظیفه دل سرد نساخت، و گذشت شب و روز آن ها را به سوى مرگ سوق نداد، تیرهاى شک و تردید خلل درایمانشان ایجاد نکرد، و شک و گمان در پایگاه یقین آن ها راه نیافت، و آتش کینه در دل هایشان شعله ور نگردید، حیرت و سرگردانى آن ها را از ایمانى که دارند و آن چه از هیبت و جلال خداوندى که در دل نهادند جدا نساخت و وسوسه ها در آن ها راه نیافته، تا شک و تردید بر آن ها تسلط یابد.
پی نوشت:
1.مریم / 60.
2.اعراف / 11.
3.صافات / 149.
4.فاطر / 1.
5.وَ یَحْمِلُ عَرْشَ رَبِّکَ فَوْقَهُمْ یَوْمَئِذٍ ثَمانِیَةٌ.» (الحاقه / 17)
6.وَ تَرَى الْمَلائِکَةَ حَافِّینَ مِنْ حَوْلِ الْعَرْشِ یُسَبِّحُونَ بِحَمْدِ رَبِّهِمْ.» (زمر / 75)
7.وَ الْمَلائِکَةُ یَدْخُلُونَ عَلَیْهِمْ مِنْ کُلِّ بابٍ سَلامٌ عَلَیْکُمْ بِما صَبَرْتُمْ فَنِعْمَ عُقْبَى الدَّارِ.» (رعد / 23)
8.وَ ما جَعَلْنا أَصْحابَ النَّارِ إِلاَّ مَلائِکَةً.» (مدثر / 30)
9.وَ هُوَ الْقاهِرُ فَوْقَ عِبادِهِ وَ یُرْسِلُ عَلَیْکُمْ حَفَظَةً.» (انعام / 61)
10.ما یَلْفِظُ مِنْ قَوْلٍ إِلاَّ لَدَیْهِ رَقِیبٌ عَتِید.» (ق / 17)
11.جاعِلِ الْمَلائِکَةِ رُسُلا.» (فاطر / 1)
12.وَ النَّازِعاتِ غَرْقاً * وَ النَّاشِطاتِ نَشْطاً * وَ السَّابِحاتِ سَبْحاً * فَالسَّابِقاتِ سَبْقاً * فَالْمُدَبِّراتِ أَمْرا.» (نازعات / 1 و 2 و 3 و 4 و 5)
13.صافات / 1 و 2 و 3.
14.بقرة / 31 الی 33.
15. ص / 71.
16 . بقره /31.
17.طبرسى، فضل بن حسن، تفسیر مجمع البیان، ج 1، ص: 119.
18.شریف الرضی، محمد بن حسین، نهج البلاغة، تصحیح: صبحی صالح، ص: 42.
19. شریف الرضی، محمد بن حسین، نهج البلاغة، ترجمه: دشتى، ص: 37.
20. مجلسی، محمدباقر، بحار الانوار، ج11، ص: 147.
21.مجمع البیان ذیل آیات مورد بحث.
22.مکارم شیرازی و همکاران، ناصر، تفسیر نمونه، ج 1، ص: 176.
23.بخشى از آیۀ 30 سورۀ مبارکۀ بقره.
24.بخشى از آیۀ 3 سورۀ مبارکۀ شورى.
25. هرچند که این نام عربى نیست، ولى خوانندگان گرامى توجه دارند که در متون نظم و نثر فارسى بیش تر به معنى شیطان آمده است، سنایى گوید:«با عزازیل قهر کرد انا خیر»،«آن عزازیل لعین با آن عبادت و خدمت گفت انا خیر.» (سنایى، حدیقة الحقیقة و شریعة الطریقه، صص: 4 و 101)
26.انفال /0 5
27.زمر / 43.
28. سجده / 110.
29.محمد / 29.
30.حجر / 10 و 11 و 12.
31.انعام / 93.
32.طبرسى، فضل بن حسن، تفسیر مجمع البیان، ج 11، ص: 356.
33.شریف الرضی، محمد بن حسین، نهج البلاغة، خطبه: 91.
منبع:
فرخ فال، احمد، 1337: دائره المعارف ارتباطات و تعاملات خدا، انسان و جهان از دیدگاه قرآن کریم، پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و اهل بیت عصمت و طهارت علیهم السلام جلد 1، قم: ذکری، 1400.