همه انسان ها به سادگی می توانند « احساس انتظار» را در وجود خویش تجربه کنند. درک این احساس، کار دشواری نیست. چیزی که هست، احساس انتظار با توجه به اینکه منتظر چه چیزی هستیم، حالات و درجات گوناگونی به خود می گیرد.
برای درک بهتر مفهوم انتظار، می توان عناصر تشکیل دهنده آن را شناخت و با این روش، تعریف دقیق تری از آن به دست آورد. هر منتظری می تواند با تأمل در انتظار خود، دریابد که چه عوامل و ویژگی هایی در کنار هم جمع شده اند تا احساس انتظار در او پدید بیاید.
مقدمه پدید آمدن احساس انتظار فرج، اعتراض به وضع موجود است. کسی که از وضع موجود راضی است، نمی تواند منتظر وضعیتی دیگر، که بهتر است، باشد. این اعتراض هر چند ممکن است مقدمه ی خارجی انتظار محسوب شود نه عضو درونی آن، اما به دلیل نقش حیاتی و مهمی که در شکل گیری انتظار دارد، آن را اولین عنصر انتظار بر می شماریم.
انسان باید به وضع موجود اعتراض داشته باشد، و الا نمی تواند منتظر باشد حتی کسی که وضع موجودش با مقدار مختصری تغییر، بهبود می یابد و به وضع موجود معترض نیست، نمی تواند به حد انتظار برسد و منتظر تحقق وضع مطلوب باشد. این اعتراض در هر درجه ای که باشد، از تنفر نسبت به آنچه هست، تا علاقه ی شدید به آنچه نیست و باید باشد، عنصر اول انتظار محسوب می شود. عدم قناعت به داشته ها، انسان را سرگردان رسیدن به نداشته ها می کند؛ و این سرگردانی و تلاش برای «داشتن» که معمولاً با امید به «یافتن» همراه است، یعنی آغاز پیدایش انتظار در روح سرکش انسان.
ممکن است گفته شود که ابتدا باید «وضع مطلوب» را در نظر گرفت و به خاطر مقایسه ی آن با «وضع موجود»، اعتراض نسبت به وضع موجود را در دل ایجاد نمود. این سخن بسیار درستی است، اما گاهی بدون دیدن و یا تصور کردن وضع مطلوب هم می توان به وضع بد موجود اعتراض داشت. چون روح انسان، وقتی در حال تعادل است، حتی بدون مقایسه هم می تواند بد بودن اوضاع را درک کرده و از آن احساس ناراحتی کند.
درجات اعتراض هم می تواند متفاوت باشد و طبیعتاً هر چه از شدت اعتراض کاسته شود، قدرت انتظار فرد هم کاهش خواهد یافت. زیرا انتظار به حالتی اطلاق می شود که شدت وحدتی در آن مشاهده شود. شدت اعتراض هم می تواند آن قدر زیاد باشد، که به تحوّل خواهی بینجامد؛ و یا آن قدر کم باشد که درحد درخواست تغییرات جزیی باقی بماند. مسلماً هر کدام از این دو صورت، حالت خاصی از انتظار را موجب خواهند شد. اگر اعتراض، به اساس وضع موجود باشد، و ِاشکال به وضع موجود، فراگیرتر و ریشه ای تر از آن باشد که با اصلاحات سطحی و مختصر قابل برطرف شدن باشد، «اعتراض» نیز شدیدتر خواهد بود و «انتظار» را هم شدت خواهد بخشید.
از طرفی، هر چقدر مبنای این اعتراضِ انسان، منطقی تر باشد، انتظار او نیز با دوام تر خواهد بود. اعتراضاتی که ناشی از منافع زودگذر و یا برخاسته از اهواء نفسانی انسان هستند، ماندگار نیستند و در صورت برخورد با کوچک ترین مانعی فرو می ریزند. همیشه می توان با چنین معترضاتی کنار آمد. معترضی که اعتراضش با عقل پشتیبانی نمی شود، همیشه دچار تردید است، در راه اعتراض خود نمی کوشد و برای آن مقاومت نخواهد کرد. لذا در این نوشتار در صدد تبیین انتظار ظهور و اعتراض صحیح و سازنده به وضع موجود هستیم.
انتظار و اعتراض به وضع موجود
اعتراض در همه انسان ها به یک صورت شکل نمی گیرد. بعضی ها روحیه ی قانعی دارند و اساساً اهل اعتراض نیستند. کاری نداریم به اینکه این روحیه ی قناعت، همیشه یک فضیلت محسوب نمی شود،(1) ولی به هر حال این گونه افراد طبعاً روحیه ی غیر معترضانه تری دارند. در این افراد پدیده ی انتظار می تواند از علاقه به وضع بهتر آغاز شود. و این علاقه وقتی تشدید شود، به صورت طبیعی به اعتراض خواهد انجامید. نبودن در وضعیت وصال، برای هر عاشقی قانعی هم اعتراض می آفریند. گاهی از اوقات اعتراض تشدید می شود، نه به دلیل آنکه وضع موجود خراب تر شده، بلکه تنها به این دلیل که وضع مطلوب دلنشین تر شده است. اینجاست که آتش انتظار در جان انسان شعله ورتر شده و بی تابی نسبت به وضع مطلوب، او را از وضع موجود بیزار می کند.انسانی که معترض نیست و مخالفتی با آنچه هست ندارد، بیشتر محافظه کار خواهد بود تا منتظر؛ و چه بسا از عدم تغییر اوضاع عالم، استقبال هم بکند. اعتراض و عدم رضایت به وضع موجود است که اندیشه ی انسان را برای یافتن وضع مطلوب فعال می کند؛ و احساس انتظار را در دل او می رویاند. این اعتراض آن چنان در حرکت و حیات آدمی مؤثر است که نبودن آن برای انسان مُردگی می آورد.
آن قدر نفس وجود اعتراض به کمی ها و کژی ها اهمیت دارد که مهم نیست اعتراض انسان به کسی هم تعلق بگیرد یا تنها به یک وضعیت بد معطوف باشد. مهم آن است که انسان، معترض باشد، چه مقصری برای آن بیابد، چه آن را ناشی از یک وضعیت طبیعی بداند.
اعتراض پیش از آنکه حق طبیعی انسان باشد، طبیعتی است که به حق در فطرت انسان جاری شده است. غم زیبای یک اعتراض مقدس که خدا حق آن را به انسان داده است، منشأ پرواز روح به سوی مبدأ اعلاست.
اعتراض، زاییده ی روح کمال جوی انسان در این دنیا است. نمی شود در فطرت انسان تمنای تقرّب نهادینه شده باشد، ولی انسان در نهاد خود، احساس بی قراری و بی میلی به کمی ها و کژی ها و یا حتی فرار و تنفّر از آنها را نداشته باشد. انتظار، علامت عقلانیت است. اینجاست که کم کم ابعاد عرفانی انتظار مطرح می شود که در فصل جداگانه ای آن را بررسی خواهیم کرد.
اعتراض می تواند از یک حقّ مسلوب، تا یک معشوق مستور، همه را در بر بگیرد. آنجا که حقی را از انسان سلب کرده اند، می تواند فریاد برآورد و ناله کند؛ و آنجا که محبوبی را از او محجوب کرده اند، می تواند مثل شمع اشک بریزد و آرام بسوزد تا تمام شود. اعتراض عاشقانه به هجران، سیره ی عارفانه ی تمام منتظران وصال است.
ویژگی های اعتراض در انتظار موعود
وقتی عنصر اعتراض را، در خصوص انتظار فرج مهدی موعود(عجّل الله تعالی فرجه الشریف) مورد مداقّه قرار دهیم، به نکات تازه ای می رسیم. نکته ی بسیار مهم، مجاز بودن این اعتراض است. یعنی با اینکه غیبت حضرت، تقدیر خداوند حکیم است، ولی ما می توانیم نسبت به آن معترض باشیم. به همین دلیل است که در دعای افتتاح و همچنین در دعای توصیه شده برای دوران غیبت، به ما آموخته اند که برای غیبت ولی خدا، به آستان خداوند متعال شکوه کنیم و به این غیبت معترض باشیم: «اللَّهُمَّ إنَّا نَشکُو إلَیکَ نَبِینَا وَ غَیبَهَ وَلِینَا؛ بار الها! به درگاه تو شکایت می کنیم از فقدان پیامبرمان و غیبت ولی مان» و این شکایت را همسنگ اعتراضی دیگر قرار داده اند. «وَکَثرَهَ عَدُوَّنا وَ قِلَّهَ عَدَدِنَا؛ و [به درگاه تو شکایت می کنیم از ] کثرت دشمنان مان و کمی عددمان»(2) تا آن را تشدید کنند.اساساً یکی از حکمت های این غیبت، می تواند شکل گرفتن این اعتراض مقدس باشد تا لیاقت انسان ها و به ویژه مسلمانان و شیعیان برای درک حضور و ظهور ایشان پدید آید. ضمن آنکه زندگی در سایه ی پر نور یک امام معصوم، حق ما است؛ حقی که به سبب ظلم ظالمان تاریخ از ما سلب شده است. این یک فضیلت است که به حضور در کنار او متمایل باشیم و به غیبت او معترض. گاهی دیده شده است که امامان ما، با آنکه خود امام بوده اند و مانند ما مضطر نبوده اند، برای دوران غیبت آخرین امام، چنان با سوز دل اشک می ریخته و نوحه سرایی کرده اند که شاهدان را به حیرت وا می داشتند.
به عنوان مثال، امام صادق (علیه السلام) در مناجاتی با امام مهدی(علیه السلام)، که در آن زمان هنوز به دنیا نیامده است، زبانِ حال جان سوزی دارند و می فرمایند: « آقای من، غیبت تو خواب را از من ربوده است؛ سَیدِی غَیبَتُکَ نَفَت رُقَادِی»(3)
این برادر رسول خدا (صلّی الله علیه و آله) و امیرمؤمنین، علی بن ابی طالب (علیه السلام) است که در اشتیاق دیدار مهدی (عجّل الله تعالی فرجه الشریف) آه می کشد. آن گاه که مردی درباره ی مهدی (عجّل الله تعالی فرجه الشریف) می پرسد، پس از بیان اوصاف فرزندش مهدی (عجّل الله تعالی فرجه الشریف) با دست به سینه ی مبارکشان اشاره کرده، آهی می کشد و می فرماید: « وه که چقدر مشتاق دیدارش هستم؛ هَاه، شَوقاً إلی رُؤیتِه»(4)
اعتراض به غیبت، انتظار ظهور را در پی خواهد داشت؛ و هر چه این عدم رضایت عمیق تر باشد، آن انتظار دقیق تر خواهد بود. و دل منتظر را رقیق تر خواهد کرد. دعای ندبه، سرشار از اعتراض به اوضاع نامطلوبی است که ما گرفتار آن هستیم. تا آن جا که به قتل انبیا و فرزندانشان اشاره می کند و به قتل ابا عبدالله الحسین (علیه السلام) در کربلا تصریح می نماید. حتی آنجا که می خواهد اعتراض خود را نسبت به شهادت امام حسین (علیه السلام) بیان کند، از تعبیر «شهادت»، که دیدن بخش مطلوب واقعه ی کربلاست، استفاده نمی کند و کلمه «مقتول» را به کار می گیرد و طالب انتقام خون مظلومان می گردد: «أینَ الطَّالِبُ بِدَمِ المَعتُولِ بِکَربَلاءَ؛ کجاست آنکه طالب خون کشته شده کربلاست؟»(5)
باید به فهرست اعتراض های دعای ندبه مراجعه کرد و تک تک آنها را در دل رویاند. باید نهالستانی از اعتراض به انواع آثار غیبت امام را در دل ها کاشت و با اشک چشم آنها را آبیاری کرد، تا بتوان به قدر کافی میوه های انتظار را از آن برداشت نمود. وقتی به اعتراض های حضرت زهرا (علیها السلام) در میان گریه های او در فراق پیامبر عظیم الشأن (صلّی الله علیه و آله) در میان گریه های او در فراق پیامبر عظیم الشأن (صلّی الله علیه و آله) نگاه می کنی، مات می مانی که او از چه شکایت دارد؟ از انقطاع وحی که «پدر با رفتن تو دیگر وحی نازل نمی شود و آیات قرآن بر سر و روح ما نمی بارد» یا از فراق معلم بزرگ وحی که «کجاست کسی که کتاب خدا را به ما تعلیم می داد و وحی الهی را برای ما تببین می کرد؟»(6)
چقدر ارزشمند است که انسان بتواند به این مقام برسد که هم اکنون به غیبت مفسر قرآن و احیاگر معالم دین معترض باشد، تا انتظارش معنا بیابد و او در زمره منتظرین حقیقی قرار گیرد. وقتی در دعای ندبه می گوییم: « أینَ مُحِیی مَعَالِمِ الدَّینِ وَأهلِه؛ کجاست آنکه دین و ایمان و اهل ایمان را زنده گرداند؟»(7) باید گفت: « کجاست اهل چنین تمنایی؟» نگوییم: چگونه می توانیم «منتظر» واقعی شویم؟ بگوییم: چگونه می توانیم «معترض» واقعی شویم؟
هم برای ایجاد انتظار فرج، باید اعتراض را در دل احیا کرد؛ وهم برای تقویت این اعتراض باید دلایل گسترده تری یافت. کسانی که به وضع موجود خود، بدون حضور حضرت، راضی هستند و یا اعتراضشان از محدوده ی خواسته های اندک شخصیشان فراتر نمی رود، قطعاً منتظر موعود محسوب نمی شوند. اینها نه تنها به اینکه دیگر انسان ها خدا را نمی شناسند و یا تحت ستم طاغوتیان به سر می برند، هیچ اعتراضی ندارند، بلکه حتی به محرومیت خویش از مواهب بی حد عالم هم معترض نیستند.
اگر اعتراض نباشد، انتظار فرج هم پدید نمی آید؛ و بر اساس «خلایق هرچه لایق» و نیز بر اساس برخی از قوانین مکتوب و مستور عالم، باید نگران وضع بدتر هم بود؛ چرا که رضایت به پستی و کم بودن، باعث سقوط انسان به ادنی مراتب عالم هستی خواهد شد. حرکت انسان در این دنیا، یا صعودی است و یا سقوطی، این از خصائص ذاتی حیات انسان در این عالم است. یا زنده ای و شاداب، یا مرده ای و مرداب؛ راه میانه ای وجود ندارد.
شاید باید اوضاع آن چنان بد شود تا راهی جز اعتراض باقی نماند. تنها در این صورت است که آدم های بی حال و منفعل هم معترض می شوند. شاید فلسفه ی فزونی گرفتن ظلم و فراوانی فساد در آخرالزّمان، برآوردن فریاد اعتراض ما انسان ها نسبت به کاستی ها و کژی هایی است که نمی دیدیمشان؛ زیرا تنها در پی فربهی زندگی برّه وار خود بودیم. خرابی هایی که از آنها غافلیم وتا در ظلم فاحش و فساد فراگیر واقع نشویم، آنها را نمی بینیم.
اگر اعتراض ما فقط به این باشد که چرا زندگی ما کمی بهتر و تنها کمی بهتر، و در واقع به ظاهر بهتر، مانند غربی های مرفه نیست، این حق ماست که نابود شویم؛ و این سرنوشت محتوم ماست که آنچه را هم داریم از دست بدهیم و به فلک زدگی بیفتیم. چون حد اعتراض ما شامل سعادت دنیا هم نیست، چه برسد به سعادت آخرت.
کسانی که دایره ی اعتراض آنها از این حد بیشتر نیست، در قاموس انتظار، غرب زده نامیده می شوند. آن ها در واقع نابود کننده ی تمام هستی خودشان و جامعه ی خوب ما هستند اینها بدون آنکه از دنیا برخوردار باشند، عبد و عبید دنیای اندک در دست دیگرانند و بدون آنکه خود از دنیا بهره ای ببرند، برده ی دنیای نداشته اند.
اگر دیدید این آدم نماهای فرومایه، منتظران را تمسخر می کنند، باید بدانید که این استهزاء ناشی از عقده ای است که نسبت به آزادگان و فَرادستان عالم هستی دارند و آنها در حقیقت از فرودستی خود می نالند در واقع، آنها چون خود را ذلیل می یابند، عزتمندان منتظر را به استهزاء می گیرند.
منتظر از برخی ظواهر زینت یافته ی دوران غیبت هم فریب نمی خورد؛ به آنها راضی نمی شود و دست از اعتراض بر نمی دارد. ریشه های این وضعیت پیش آمده ی نامطلوب را هم به خوبی می شناسد و به آنها هم معترض است. او می داند ریشه ی ظلم، «کفر» است و بنیان عدالت، «ولایت». منتظر، مانند عوام تنها بر ظلم نمی شورد، بلکه هیچ کفری را بر نمی تابد و آن را سرمنشأ بیداد می داند. همچنان که منتظر با هر ولایت گریزی می ستیزد؛ زیرا می داند «تنها ولایت مداران، عدالت محورند.»
از اعتراض تا دشمنی
در جریان اعتراضی، ابتدا اعتراض نسبت به اوضاع موجود پدید می آید. اما کم کم سروکله ی کسانی که می توانیم اعتراضمان را مستقیماً متوجه آنها سازیم و علیه شان فریاد بزنیم، پیدا می شود. آنها در حقیقت کسانی هستند که وضع موجود را پدید آورده اند یا به نحوی مانع اصلاح وضع موجود هستند در دعای ندبه چنین عباراتی فراوان یافت می شود: «أینَ قَاصِمُ شَوکَهِ المُعتَدِینَ؟ أینَ هَادِمُ أبنِیةِ الشَّرکِ وَالنِّفَاق؟؛ کجاست آنکه شوکت ستمکاران را در هم می شکند؟کجاست آن که بنا و سازمان های شرک و نفاق را ویران می کند؟»(8) معلوم می شود این اعتراض مخاطبانی هم دارد.
پس منتظر در همین عنصر اول، یعنی اعتراض، اهل حبّ و بغض می شود؛ و کارش با عده ای به دشمنی می کشد. منتظر با همه ی آدم ها نسبتی مساوی ندارد و نسبت به همه ی آنها محبت نمی کند. او اگر چه همه ی مردم عالم را دوست دارد؛ و اساساً وقتی برای فرج گریه می کند، در واقع برای فرج همه ی آدم ها اشک می ریزد، اما با بعضی از افراد هم دشمنی دارد. به وجود پلید پدیدآورندگان اوضاع بد عالم هم معترض است. یعنی همچنان که به رفتار ظالمانه معترض است، با ظالمان هم خصومت دارد. نمی شود کسی فرج یک مهرپرور و عدالت گستر را بخواهد ولی با ستم پیشگان و نامردان روزگار دشمن نباشد.
بعضی ها از «ظلم» بدشان می آید ولی وقتی پای «ظالم» به میان می آید، شجاعت دشمنی با او را ندارند؛ و یا به طمع امنیت یافتن در کنار صلح با او، دشمنی خود را به فراموشی می سپارند.
البته منتظر با هر فاسدی و یا با هر انسان بدی دشمنی نمی کند، بلکه نجات و هدایت آنها را می خواهد و برای آن تلاش می کند، ولی با مفسدان و زمینه سازان فساد و تباهی کنار نمی آید. در حقیقت، منتظر تنها با کسانی که موجبات انحراف انسان ها و خراب شدن اوضاع عالم را پدید می آورند، دشمن است. وقتی قصه ی انتظار به دشمنی با مفسدان می رسد و روشن می شود که انتظار با عافیت طلبی سازگاری ندارد، بسیاری از کسانی که خود را منتظر قلمداد می کنند، از این دایره خارج می شوند.
بر این اساس، کسانی که مایلند همه ی انسان ها، حتی مفسدین، آنها را تحویل بگیرند و یا لااقل سر جنگ با مفسدین را ندارند، نمی توانند جزء منتظران قرار گیرند. اساساً تمایل به صلح با ظالمان و مفسدان، گرایش پلیدی است که اگر در روح یک انسان مؤمن رسوخ کند، ایمان او را به تباهی خواهد کشید. این گرایش پلید می تواند کار مؤمنین را به آنجا بکشاند که حاضر شوند برای دل خوشی دشمنان بشریت و یا به دلیل عافیت طلبی، سر از بدن فرزندان پیامبر خدا (صلّی الله علیه و آله) جدا کنند؛ و اینها همه ناشی از آن است که خدا با چنین افرادی دشمن می شود؛ کسانی که برای «رضایت و غضب ظالمان» بیش از «رضا و غضب الهی» حساب باز می کنند، و در قبال حفظ عافیت خودشان ابایی ندارند که بستر گسترش و تحکیم قدرت ظالمان را فراهم کنند.
بسیاری از اوقات، این وضعیت خطرناک روحی (تمایل به صلح با ظالمان)، از یک رودربایستی ساده با ظالمان و یا یک عافیت طلبی به ظاهر معقول آغاز می شود. خداوند متعال، مؤمنانی را که تمایلی به مفسدان پیدا می کنند، به سادگی کنار می گذارد و دسته ی دیگری را جایگزین آنها می کند. خداوند متعال در آیه ی 54 سوره ی مبارکه مائده با صراحت به این معنا اشاره می کند و با اوصافی که برای قوم جایگزین می آورد، در حقیقت علّت کنار گذاشتن قوم اول را بیان می فرماید؛ و آن چیزی نیست جز کوتاه آمدن در برابر دشمنان خدا و ترسیدن از سرزنش کنندگان:
«یا أیهَا الَّذینَ آمَنوا مَن یرتَدَّ مِنکُم عَن دینِهِ فَسَوفَ یأتِی اللَّهُ بِقَومِ یحِبُّهُم وَ یحِبُّونَهُ أذِلَّةٍ عَلَی المُؤمِنینَ أعِزَّةٍ عَلَی الکافِرینَ یجاهِدُونَ فی سَبیلِ اللهِ وَ لا یخافُونَ لَومَةَ لائِمٍ ذلِکَ فَضلُ اللهِ یؤتیهِ مَن یشاءُ وَ اللهُ واسِعُ عَلیمٌ؛ ای کسانی که ایمان آورده اید! هر کدام از شما از دین خود بازگردد، خداوند قومی را [به جای شما] می آورد که آنها را دوست دارد و آنان نیز او را دوست دارند، در برابر مؤمنان متواضع و در برابر کافران سرسختند. در راه خدا جهاد می کنند، و از سرزنش و ملامت هیچ ملامت گری نمی هراسند. این، فضل خداست که به هر کس بخواهد می دهد و خدا دارای فضلی وسیع و علمی وصف ناپذیر است.»(9) مؤمنانی که خدا آنها را رها می کند و گروه دلیر دیگری را جایگزین آنان می کند، همان تمایل پیدا کرده های به دشمنان خدایند که به هزار بهانه مصلحت جویی کرده اند و دشمنی با دشمنان بشریت را کنار گذاشته اند.
اگر بخواهیم این بحث را با دقت بیشتری پی بگیریم، به نکاتی خواهیم رسید که دردناک ترین لحظات تاریخ اسلام را تشکیل می دهند. بسیاری از روضه ها و ذکر مصیبت های اهل بیت (علیهم السلام) یادآور این نکات دردناک هستند.
عمر سعد تا چند روز قبل از عاشورا می گفت: « می ترسم ابن زیاد آخر سر دست مرا به خون حسین (علیه السلام) آغشته کند.»(10) و وقتی شمر با مشورتش به ابن زیاد، نامه نگاری ها و تلاش های عمر سعد برای صلح را بی ثمر کرد، عمر سعد به شمر گفت: «وای بر تو! خدا تو را به خانه ات نرساند! خدا این چیزی را که تو برای من آورده ای زشت کند. به خدا قسم می دانم که تو ابن زیاد را از آن پیشنهادی که من برایش توشتم منصرف کرده ای و امری که امید اصلاح آن را داشتم، فاسد و خراب کردی.»(11)
اما چیزی نگذشت که تیری به سمت حسین (علیه السلام) و اصحابش پرتاب کرد و گفت: « نزد امیر شهادت دهید که من اولین کسی بودم که تیر انداختم.» و پس از آن بود که تیرها مانند باران باریدن گرفت.(12) و در نهایت به جایی رسید که به ابتکار خودش، بی آنکه اربابان پست فطرتش از او خواسته باشند، طفل شش ماهه ابا عبدالله الحسین (علیه السلام) را هم به شهادت رساند.
«انتظار» هیچ سنخیتی با سازش کاری ندارد. به دوست نداشتن و حتی دشمنی داشتن هم ختم نمی شود و ممکن است کار به دشمنی کردن هم برسد. منتظر اگر چه مظلوم است اما منظلم نیست.(13) وقتی در قاموس انتظار، خیمه ی منتقم برافراشته می شود، منتظر نمی تواند لحظه ای در خیمه ی ظالمان قرار گیرد. منتظر، منفعل نیست و همیشه در برابر دشمنان عدالت می ایستد. بنابراین تنها کسانی می توانند منتظر باشند که حاضرند هزینه های اعتراض را بپردازند.
بعضی ها حتی بدشان نمی آید که بین خدا و دشمنان خدا هم داوری یا میانجی گری کنند. آن قدر به بهانه ی مصلحت اندیشی و پیروی از دستورات عقل، عاقل مآب می شوند که میانه روی بین حق و باطل را بر می گزینند؛ به همین دلیل به آرامشی که نتیجه ی بی غیرتی است، دست می یابند. آنها برای توجیه عافیت طلبی خود، از بهانه های واهی نظیر «امکان هدایت» و «نوع دوستی» هم استفاده می کنند. غافل از آنکه خداوند متعال، بسیار پیش از اینها، هدایت پذیر نبودن ظالمان را اعلام کرده و آنها را از هدایت ظالمان ناامید کرده است.(14) به دوستان خوبم پیشنهاد می کنم بعد از آیات قرآن و روایات، و ادعیه ای مانند دعای ندبه، به سخنان حضرت امام (رحمه الله) مراجعه نموده تا آداب دشمن ستیزی را فرا بگیرند و هیچ گاه بی تابی برای مبارزه با ظالمان را فراموش نکند.(15)
شیوه ابراز اعتراض
اینکه یک منتظر چگونه اعتراض خود را اظهار می کند، بسته به شرایط مختلف، متفاوت است. منتظر گاهی برای ابراز این اعتراض، در مقام بیان و تبیین است و گاهی در مقام ناله و فریاد. منتظر گاهی به ذکر دلایل عاقلانه می پردازد وگاهی به ناله های عاشقانه دل می سپارد اینجاست که زیباترین صحنه های عاشقانه ی یک منتظر معترض دیدنی می شود و ناله هایش شنیدنی می گردد:«عَزِیزُ عَلَی أن أرَی الخَلقَ وَ لاَتُرَی وَلاَ أسمَعُ لَکَ حَسِیساً وَلاَ نجوَی عَزِیزُ عَلَی أن تُحِیطَ بِکَ دُوِنی البَلوَی وَ لاَ ینَاُلکَ مِنُّی ضَجِیجُ وَلاَ شَکوَی...؛ چقدر برای من سخت است که همه ی خلایق را ببینم ولی تو را نبینم؛ و از تو هیچ صدایی، حتی آهسته هم، به گوش من نرسد. چقدر برای من سخت است که بلا و رنج تو را احاطه کند و من در رنج و بلای تو شریک نباشم و صدای زاری و شکوه ی من به تو نرسد...»(16) چگونه می شود این اعتراض های عاشقانه را تفسیر کرد؟
باید روح تو آن قدر لطیف شده باشد که غیبت او را با تمام وجود خوبت حس کنی و سلول های روحت، ناله های ناراحتی از فراق او را فریاد کنند. این فریاد، اوج لطافت روح است؛ و رقت قلبی است که تنها در دل منتظران معترض ایجاد می شود. شاید هم فردا تنها همین شاکیان از غیبتش، شاکران حضورش باشند.
البته اعتراض منتظر در فریاد باقی نمی ماند؛ او فرهادوار تیشه در دست می گیرد و به جان موانع ظهور و دشمنان حضور او می افتد. می توان این اعتراض را در منش سیاسی و مجاهدت های فراوان یک منتظر واقعی مشاهده کرد. به همین دلیل است که یک منتظر، زنده دل است. وقتی کسی دشمن داشته باشد و وجود او را باور کرده باشد، چابک و فعال می شود. ولی وقتی کسی دشمنانش را به دشمنی نگیرد، قابل پیش بینی است که چقدر ذلیل، بی مقدار و منفعل خواهد شد.
آفات اعتراض
البته اعتراض به وضع موجود، با همه ی خوبی هایی که دارد، مانند هر امر دیگری می تواند آفت هایی هم داشته باشد. این آفت ها، به ویژه در جامعه ی مقدمه ساز ظهور، می تواند بسیار خطرناک تر هم جلوه کند.یکی از آفات اعتراض، غلو و مبالغه در اعتراض است. مبالغه در اعتراض یعنی زیاده روی در محاسبه ی نامطلوب بودن وضعیت، ندیدن وجوه مثبت، و حتی رسیدن به یأس و ناامیدی، که می تواند خود به عنوان یک آفت مستقل برای اعتراض محسوب شود. مبالغه در اعتراض، جدا از اینکه روحیه ی منفی بافانه و اخلاق تند در انسان پدید می آورد و صورت زیبای «اعتراض در بستر انتظار» را زشت می سازد، می تواند موجب اقدامات عجولانه و تخریب وجوه مطلوب موجود هم بشود. باید مراقب این آفات بود.
جوانان بیش از دیگران در معرض این آفت قرار دارند معمولاً وقتی صحبت از اعتراض به وضع موجود می شود، روح ایده آل گرا و ناصبور جوان، خیلی زود می تواند دچار آفت «غلو» شود. امام صادق(علیه السلام) می فرمایند: « مراقب ارتباط جوان هایتان با غُلات (غلوکنندگان) باشید.»(17) چرا باید مراقب ارتباط جوانان با اهل غلو بود؟ چون جوان به صورت طبیعی گرایش به غلو دارد.(18) و حضور در جمع غلات، به سرعت این گرایش را بارور کرده و رشد می دهد و جوان را فاسد می سازد. بعضی وقت ها اگر جوان بخواهد در دیدن نکات منفی وضع موجود، مبالغه کند و غلوآمیز در اعتراض به آن بکوشد، ممکن است به اعمال خودسرانه دست بزند و یا به سرخوردگی برسد.
آفت دیگر اعتراض به وضع موجود، ناامیدی از رسیدن به وضع مطلوب است که در اثر ندیدن زمینه ها و استعدادها در وضع موجود پدید می آید. گاهی خرابی ها آن چنان بر سر انسان فرو می ریزند، که هیچ روزنه ای برای تنفس او باقی نمی گذارند و او را به وادی ناامیدی و یأس می کشانند. باید بدانیم که خداوند متعال در بدترین وضعیت ها هم فرصت هایی برای برون رفت. از شرایط ناگوار قرار می دهد که باید آنها را یافت و قدر دانست.
آفت دیگر اعتراض به وضع موجود، منفی نگری مطلق است که به پوچ انگاری می انجامد. در هیچ شرایطی، نباید وضع موجود را مطلقاً بد بدانیم. نباید همه ی آدم ها را تماماً بد بدانیم؛ و یا همه ی آدم های بد را هدایت نشدنی بپنداریم. راحت ترین و در عین حال نابخردانه ترین نگرش، مطلق نگری در نگاه منفی به جامعه و وضعیت موجود است، که نیاز به هیچ دقت نظر و عقلانیتی ندارد و نشانه ی غلبه ی برخی احساسات سطحی است. کسی که در میدان تحلیل تنبلی دارد، با خلاصه کردن همه چیز در مطلق نگری، همه چیز را خراب می بیند.
بسیاری از اوقات، آفات و آسیب های اعتراض ناشی از منشأ نابجای اعتراض است. اگر اعتراض مبنای صحیحی نداشته باشد، انتظار نیز به فرجام خوبی نخواهد رسید و احیاناً در نیمه های راه نابود خواهد شد؛ و یا پس از رسیدن به وضع مطلوب هم، اشتباهاً ادامه خواهد یافت، که این بدتر از دو صورت قبلی است. کما اینکه برخی از منتظرین و معترضین به وضع موجود، پس از ظهور حضرت نیز به اعتراضات موهوم خویش ادامه می دهند و موجب آزار آن حضرت می شوند.(19)
مبنای اعتراض بعضی از افراد، وضعیت روحی منفی بافانه ی آنهاست نه عقلانیت و حق گراییشان. چنین افرادی، اگر چه به سهولت به جمع معترضین حقیقی و منتظران واقعی می پیوندند، ولی با کوچک ترین امتحان و مواجهه با کوچک ترین پیچیدگی، از صف آنان خارج می شوند و بیش از آنکه اعتقاد راسخ خود را به نمایش بگذارند، اخلاق بد خود را نشان می دهند.
یکی از مصادیق مهم آفات اعتراض، این است که الان، در این نظام مقدس و این انقلاب نورانی، بعضی ها با قدرنشناسی از فرصت عظیم به دست آمده، به بهانه ی اعتراض به وضع موجود و انتظار فرج، وجوه مثبت جاری در جامعه ی اسلامی ما را نادیده گرفته و به مقدمه سازی برای فرج بی اعتنایی می کنند. این افراد اعتراض به کاستی ها را با اعتراض به کجی ها یکی می گیرند و از شدت کج فهمی در دامن ظالمان و جهان خواران فرو می غلتند.
نکته ی مهم در آفت زدایی از اعتراض این است که معترض باید بتواند راه رسیدن به وضع مطلوب را ببیند و موهبت گشوده شدن هر روزنه ای به سوی محبوب را در آغوش بگیرد؛ نه آنکه چشمان خود را به این فرصت بزرگ که با خون شهیدان منتظر پدید آمده است، ببندد و فریاد اعتراض مطلق در انتظار را سر دهد. یک منتظر معترض، خدمت به نظام مقدس جمهوری اسلامی را، با همه ی فاصله اش نسبت به حکومت حضرت، عین خدمت در خیمه ی حضرت واجب می داند و انقلاب اسلامی را راهی برای رسیدن به ساحل نجات می داند.
کما اینکه در روایتی از رسول خدا (صلّی الله علیه و آله) نیز به این معنا تصریح شده است: « یخرُجُ ناسُ مِن المَشرِقِ فَیوطُّئونَ للمَهدِی سُلطانَهُ؛ مردمی از جانب مشرق قیام می کنند و بستر حکومت را برای حضرت مهدی (عجّل الله تعالی فرجه الشریف) آماده می سازند.»(20) حضرت امام خمینی (رحمه الله) و مقام معظم رهبری (مدظله العالی) نیز بارها به این معنا اشاره فرموده اند. به عنوان نمونه حضرت امام (رحمه الله) در آخرین نیمه ی شعبان عمر شریفشان، می فرماید: «مسئولان ما باید بدانند که انقلاب ما محدود به ایران نیست. انقلاب مردم ایران نقطه شروع انقلاب بزرگ جهان اسلام به پرچمداری حضرت حجت - ارواحنافداه- است که خداوند بر همه مسلمانان و جهانیان منت نهد و ظهور و فرجش را در عصر حاضر قرار دهد.» (21) یک معترض و منتظر واقعی چگونه به چنین انقلابی عشق خواهد ورزید و آن را در آغوش خواهد گرفت؟
اعتراض مطلق و بی بند و بار مانند آن است که حضرت یعقوب (علیه السلام) به بوی پیراهن یوسف (علیه السلام) بی اعتنا باشد و به این بهانه که منتظر دیدار خود یوسف است، آثار او را بی مقدار بشمارد؛ و یا هنگامی که پیراهن را به او می رسانند، به جای نوشیدن جرعه ای از چشمه ی وصال و متبرک کردن چشمانش به پیراهنی که بوی دلدار را می دهد (که نتیجه اش بینایی اوست)، اعتراض کند که «من عمری است منتظر یوسفم، حالا برای من پیراهن می آورید!» و پیراهن را به کناری پرتاب کند. اعتراض عاشقانه به هجران محبوب، زمانی حقیقت دارد که هر نسیمی از کوی دوست برای منتظر مهجور، حیات بخش باشد.
جمع بندی و نتیجه گیری
مقدمه پدید آمدن احساس انتظار فرج، اعتراض به وضع موجود است. کسی که از وضع موجود راضی است، نمی تواند منتظر وضعیتی دیگر، که بهتر است، باشد. این اعتراض هر چند ممکن است مقدمه خارجی انتظار محسوب شود نه عضو درونی آن، اما به دلیل نقش حیاتی و مهمی که در شکلگیری انتظار دارد، آن را اولین عنصر انتظار برمیشماریم.انسان باید به وضع موجود اعتراض داشته باشد، و الا نمی تواند منتظر باشد حتی کسی که وضع موجودش با مقدار مختصری تغییر، بهبود می یابد و به وضع موجود معترض نیست، نمی تواند به حد انتظار برسد و منتظر تحقق وضع مطلوب باشد. هم برای ایجاد انتظار فرج، باید اعتراض را در دل احیا کرد؛ و هم برای تقویت این اعتراض باید دلایل گسترده تری یافت. کسانی که به وضع موجود خود، بدون حضور حضرت، راضی هستند و یا اعتراضشان از محدوده ی خواسته های اندک شخصیشان فراتر نمی رود، قطعاً منتظر موعود محسوب نمی شوند. اینها نه تنها به اینکه دیگر انسان ها خدا را نمی شناسند و یا تحت ستم طاغوتیان به سر می برند، هیچ اعتراضی ندارند، بلکه حتی به محرومیت خویش از مواهب بی حد عالم هم معترض نیستند.
انتظار، هیچ سنخیتی با سازش کاری ندارد. به دوست نداشتن و حتی دشمنی داشتن هم ختم نمی شود و ممکن است کار به دشمنی کردن هم برسد. منتظر اگر چه مظلوم است اما منظلم نیست. وقتی در قاموس انتظار، خیمه منتقم برافراشته می شود، منتظر نمی تواند لحظه ای در خیمه ی ظالمان قرار گیرد. منتظر، منفعل نیست و همیشه در برابر دشمنان عدالت می ایستد. بنابراین تنها کسانی می توانند منتظر واقعی باشند که حاضرند هزینه های اعتراض را بپردازند.
پینوشتها:
1. مانند اینکه بعضی ها از نظر ژنیتیک و وراثتی روحیه ی آرامی دارند و یا بعضی ها درون گرا هستند یا برخی به دلیل ترسو بودن ساکت هستند و حرفی نمی زنند آرام بودنشان از صبر و تحمل، یا دوراندیشی و آینده نگری نیست، که فضیلت حساب شود. به همین دلیل ممکن است حتی در مواردی که اعتراض کردن و آرام نبودن لازم باشد، مثلاً ظلم به یک طفل بی گناه باز هم ساکت باشند و اعتراضی نکنند.2. دعای توصیه شده برای زمان غیبت توسط حضرت حجت (عجّل الله تعالی فرجه الشریف) به نقل از نایب اول او؛ کمال الدین و تمام النعمه، ج 2، ص 514. همچنین بخشی از دعای افتتاح: مفاتیح الجنان، اعمال ماه مبارک رمضان، دعای افتتاح و تهذیب الاحکام، ج 3، ص 110. همچنین در دعای وارد شده برای قنوت رکعت آخر نماز شب (نماز وتر): امالی شیخ طوسی، ص 432.
3. کمال الدین و تمام النعمه، ج 2، ص 353؛ «عن سَدیرٍ الصَّیرَفِی قَالَ: دَخلتُ انا و المُفضَّلُ بن عُمَر و ابُو بَصیرٍ و أبانُ بنُ تَغلِبَ عَلَی مَولانَا أبِی عَبدِ اللهِ جَعفرِ بنِ مُحَمَّدٍ ع. فَرَاینَاهُ جَالِساً عَلَی التُّراب ِو عَلیهِ مِسحُ خَیبری مُطَوَّقُ بِلا جَیبٍ، مُقَصَّرُ الکُمَّینِ، وَ هُوَ یبکِی بُکَاءَ الوَالِهِ الثَّکلَی، ذَاتَ الکَبدِ الحَرَّی، قَد نَالَ الحُزنُ مِن وَجنَتَیهِ وَ شَاعَ التَّغیرُ فِی عَارِضَیهٍ وَ ابلَی الدُّموعُ مَحجِریهِ وَ هُوَ یقُولُ: «سَیدی غَیبَتُکَ نَفَت رُقَادِی وَ ضَیقَت عَلَی َّمِهَادِی وَ أسَرَت مِنَّی رَاحَةَ فُؤادِی سَیدی غَیبَتُکَ اوصَلَت مُصَابِی بِفَحَائِعِ الابَدِ وَ فَقدُ الوَاحِدِ بَعدَ الوَاحِدِ یفنِی الجَمعَ وَ العَدَدَ...»
سدیر صیرفی می گوید: من و مفضّل بن عمر و ابوبصیر و ابان بن تغلب بحضور امام جعفر صادق (علیه السلام) شرفیاب شدیم. دیدیم حضرت روی زمین نشسته و عبائی بی یقه پوشیده که آستینهایش کوتاه بود، و در آن حال مانند مادر فرزند مرده و جگر سوخته گریه می کرد. آثار حزن از رخسار مبارکش پیدا بود، رنگ صورتش تغییر کرده بود، و در حالی که چشمانش پر از اشک بود، می فرمود: « ای آقای من! غیبت تو خواب را از من ربوده و لباس صبر بر تنم تنگ نموده و آرامش جانم را سلب کرده. آقای من! غیبت تو مصائب مرا به اندوه ابدی کشانده است و از دست دادن یکی بعد از دیگری، جمع ما را از بین می برد...»
4. «ثُمَّ رَجَعَ إلَی صفَةِ المَهدی علیه السلام فَقالَ: أوسَعُکُم کَهفاً وَ اکثَرکُمُ عِلماً وَ اوصَلُکُم رَحِماً...هَاه وَ أومَأ بِیدِهِ إلَی صَدرِهِ شَوقاً إلَی رُؤیتِهِ » غیبت نعمانی، ص 212.
5. مفاتیح الجنان، دعای ندبه. و نیز: اقبال الاعمال سید بن طاووس، ص 297.
6. رسول خدا (صلّی الله علیه و آله) در مورد حضرت زهرا(علیها السلام): «دخترم زهرا بعد از من دائماً محزون، غصّه دار و گریان خواهد بود؛ گاه به یاد قطع شدن وحی از خانه اش می افتد، وگاه مفارقت مرا به خاطر می آورد؛ فَلَا تَزَالُ بَعدِی مَحزُونَهً مَکرُوبُهً بَاکِیهً تَتَذَکَّرُ انقطَاعَ الوَحی عَن بَیتهَا مَرَّهً، وَ تَتَذکَّرُ فِراقِی اخرَی» امالی صدوق، ص 112.
7. مفاتیح الجنان، دعای ندبه. و نیز اقبال الاعمال سید بن طاووس، ص 297.
8.مفاتیح الجنان، دعای ندبه. و نیز اقبال الاعمال سید بن طاووس، ص 297.
9. سوره مائده، آیه 54.
10. پس از اولین گفتگوی امام حسین (علیه السلام) و عمر سعد، عمر سعد نامه ای به ابن زیاد نوشت. ابن زیاد در پاسخ نوشته بود که از حسین (علیه السلام) و یارانش بیعت بگیر. وقتی عمر سعد نامه ابن زیاد را خواند، گفت: « از قبل هم می ترسیدم که ابن زیاد به عافیت راضی نشود؛ فَلَمَّا وَرَدَ الجَوَابُ عَلَی عُمَرَ بنِ سعدِ قَالَ قَد خَشیتُ أن لاَ یقبَلَ ابن ُزِیادٍ العَافِیة» ارشاد مفید، ج 2، ص 86.
11. «فَاقبَلَ شِمرُ بنُ ذِی الجَوشَنِ بِکَتابِ عُبیدِاللهِ بنِ زیادٍ الی عُمَر بنِ سَعدٍ فَلمَّا قَدِمَ عَلَیهِ وَ قَرأهُ، قَالَ لَهُ عُمَرُ: مَا لَکَ وَیلَکَ لَا قرَّبَ اللهُ دَارکَ وَ قَبح اللهُ مَا قَدَمتَ بِهِ عَلَی وَ اللهُ انّی لَاظُنُّکَ نَهیتَهُ عَمَّا کتَبتُ بِهِ الَیهِ وَ افسَدتَ عَلینا امراً قَد کُنّا رَجَونَا ان یصلُح.» ارشاد مفید، ج 2، ص 89.
12. فَتَقَدمَ عُمرُ بنُ سَعدٍ فَرَمَی نَحوَ عَسکَرِ الحُسَینِ ع بِسَهمٍ وَ قاَلَ اشهَدُوا اِلی عِندَ الامِیرِ انّی اوَّلُ مَن رَمَی وَاقبَلَت السَّهَامُ مِنَ القَومِ کَانَّهَا القَطر (اللهوف علی قتلی الطفوف، ص 100 وارشاد مفید، ج 2، ص 101).
13. منظم کسی است که خود را در موضع انفعال قرار داده و با خواست خود به ظلم تن داده است؛ به خاطر دستیابی به برخی منافع پست مادی، یا به دلیل ترس از دست دادن برخی منافع پستی دنیایی. امام مظلوم به ناچار و بدون اینکه توانایی پیش گیری داشته باشد، مورد ظلم قرار گرفته است. علامه حلی، هم ظلم و هم انظلام را دو رذیله دانسته و در مورد انظلام گفته: «الانظلام و هو الاستجابة فی المقتنیات بمن لا ینبغی و کما لاینبغ؛ تحت ظلم قرار گرفتن و آن این است که برای رسیدن به خواسته های خود، با کسی که شایسته نیست و آن گونه ای که شایسته نیست، موافقت کند.» (علامه حلی، الألفین فی امامة امیرالمؤمنین، ص 162) امام صادق (علیه السلام) دراین رابطه می فرماید: «العامِلُ بِالظُّلمِ والمُعینُ لَهُ والرَّاضِی به شُرکاءُ ثَلاثَهُم؛ آن کس که ظلم می کند، یاری دهنده ی او، و کسی که به ستم او راضی باشد، هر سه در ستم شریک هستند» کافی، ج 2، ص 333.
14. به عنوان نمونه: «إنّ الله لا یهدی القوم الظالمین؛ خداوند قوم ظالم را هدایت نمی کند». سوره مائده آیه 51.
15. چند نمونه از فرمایشات امام خمینی (رحمه الله):
ما این واقعیت و حقیقت را در سیاست خارجی و بین المللی اسلامی مان بارها اعلام نموده ایم که در صدد گسترش نفوذ اسلام در جهان و کم کردن سلطه ی جهانخواران بوده و هستیم. حال اگر نوکران امریکا نام این سیاست را توسعه طلبی و تفکر تشکیل امپراتوری بزرگ می گذارند، از آن باکی نداریم و استقبال می کنیم. ما در صدد خشکانیدن ریشه های فاسد صهیونیزم، سرمایه داری و کمونیزم در جهان هستیم. ما تصمیم گرفته ایم، به لطف و عنایت خداوند بزرگ، نظامهایی را که بر این سه پایه استوار گردیده اند نابود کنیم؛ و نظام اسلام رسول الله- صلی الله علیه و آله و سلم- را در جهان استکبار ترویج نماییم. و دیریا زود ملتهای دربند شاهد آن خواهند بود. و ما با تمام وجود از گسترش باج خواهی و مصونیت کارگزاران امریکایی، حتی اگر با مبارزه ی قهرآمیز هم شده باشد، جلوگیری می کنیم (صحیفه امام، ج 21، ص 81).
برای من مکان مطرح نیست. آنچه مطرح است مبارزه بر ضد ظلم است. هر جا بهتر این مبارزه صورت بگیرد آنجا خواهم بود (صحیفه امام، ج 5، ص 301).
با جدیت به تحصیل علوم و کسب معارف و بهره وری از استعدادهای الهی خود بپردازید؛ و هیچ گاه سلاح مبارزه با ظلم و استکبار و استضعاف را بر زمین نگذارید؛ و دوستی با دوستان خدا و دشمنی با دشمنان خدا را شعار خود سازید(صحیفه امام، ج 20، ص 38).
من به تمام دنیا با قاطعیت اعلام می کنم که اگر جهان خواران بخواهند در مقابل دین ما بایستند، ما در مقابل همه ی دنیای آنان خواهیم ایستاد و تا نابودی تمام آنان از پای نخواهیم نشست، یا همه آزاد می شویم و یا به آزادی بزرگ تری که شهادت است می رسیم... بغض و کینه ی انقلابی تان را در سینه ها نگه دارید؛ با غضب و خشم بر دشمنانتان بنگرید؛ و بدانید که پیروزی از آن شماست. (صحیفه امام، ج 20، ص 325).
16. مفاتیح الجنان، دعای ندبه. و نیز اقبال الاعمال سید بن طاووس، ص 297.
17. امام صادق(علیه السلام): « احذَرُوا عَلَی شَبَابِکُمُ الغُلاهَ لَا یفسِدُوهُم » امالی شیخ طوسی، ص 650.
18. البته اصل این گرایش امر مطلوبی است؛ به شرط آنکه جهت صحیح پیدا کند و موجب درک عظمت پروردگار و اولیای او شود، که در چنین مواردی، هر چه بر عظمت شأن پروردگار و اولیای او بیشتر تأکید شود، باز هم کم است.
19. نگاه کنید به پاورقی ص 66. (إنَّ قَائمَنَا إذَا قَامَ استَقبَلَ مِن جَهلِ النَّاسِ اشَدَّ مِمَّا استَقبَلَهُ رَسُولُ اللهِ...).
20. میزان الحکمه، باب «التَّورَةُ الاسلامِیةُ فِی الشَّرقِ»، حدیث 2366 به نقل از کنزالعمال، حدیث 38567. و کشف الغمة ج 2، ص 477 با اندکی اختلاف در متن (یخرُجُ اُناسُ مِنَ المَشرِقِ فَیوطُئونَ للمُهدِی یعنِی سُلطَانَهُ)، محدث اربلی (693 ه.ق) صاحب کشف الغمة در انتهای حدیث گفته: «هذا حَدِیثّ حَسَنُ صَحِیحُ رَوَتهُ التَّقَاتُ وَ الاثبَاتُ اخرَجَهُ الحَافِظُ ابو عَبدِالله بنُ مَاجَهَ القَزوینی فی سُنَنهِ».
21. صحیفه امام، ج 21، ص 327.