سلمان طلايه دار معرفت و حق جوئي (4)
زهد و ساده زيستي سلمان
1. ابووائل مي گويد: با دوستم به ملاقات سلمان رفتيم و مهمان او شديم. گفت: اگر رسول خدا (صلي الله عليه و آله و سلم) از تکلّف نهي نکرده بود، خود را به زحمت انداخته و غذاي خوبي را براي شما آماده مي کردم. پس نان و نمک حاضر کرد. دوستم گفت: اگر سبزي هم مي بود بهتر بود. سلمان برخاست و آفتابه ي خود را برد و آن را نزد سبزي فروش گرو گذاشت و مقداري سبزي گرفت و آورد. در پايان دوستم گفت: خدايا شکر که ما را به اين غذاي ساده قانع کردي. سلمان گفت: «لو قنعت رزقک لم تکن مطهرتي مرهونة»؛ اگر تو اهل قناعت بودي آفتابه ي من گرو نمي رفت.(1)
2. در هنگام حکومت سلمان در مداين حقوق سالانه ي او پنج هزار (درهم يا دينار) بود و از دسترنج کار خود مانند حصيربافي زندگي خود را تأمين مي کرد. او روپوشي داشت که قسمتي از آن را مي پوشيد و قسمتي از آن را فرش خود نموده بود. او خانه اي نداشت، بلکه سايه ي ديوارها و درخت ها را محل سکونت خود قرار مي داد. شخصي از ارادتمندان او گفت: اجازه بده خانه اي براي تو بسازم تا در آن سکونت کني. سلمان در پاسخ گفت: نيازي به آن ندارم. آن شخص همواره از سلمان مي خواست که چنين اجازه اي را به او بدهد تا اين که روزي وصف خانه اي را که مي خواست براي سلمان بسازد به سلمان گفت که: خانه اي برايت بسازم که اگر در ميان آن پاهايت را دراز کني به ديوار آن اصابت نمايد. سلمان به ساختن چنين خانه ي ساده اي اجازه داد. آن شخص چنين خانه اي را براي سلمان ساخت.(2)
3. سلمان در بستر مرگ گريه مي کرد. سعد بن ابي وقاص راز گريه ي او را پرسيد. در پاسخ گفت: رسول خدا (صلي الله عليه و آله و سلم) با ما عهد کرد که توشه ي هر يک از شما از دنيا به اندازه ي توشه ي يک مسافر باشد، ولي در کنار من اين اثاثيه ها را مي بيني. از اين رو، نگران هستم.(3)
4. شخصي از سلمان پرسيد: چرا لباس نو نمي پوشي و به لباس کهنه و ساده قناعت مي کني؟ او در پاسخ گفت: «انَّما اَنا عَبْدٌ فَاذا اُعتِقْتُ يوماً لَبسْتُ»؛ همانا من بنده هستم. هر گاه روزي آزاد شدم لباس نو خواهم پوشيد.(4)
5. روزي خليفه ي دوم از سلمان پرسيد: من شبيه پادشاهان هستم يا شبيه خليفه ي پيامبر اسلام (صلي الله عليه و آله و سلم)؟ سلمان در پاسخ فرمود: اگر تو از ماليات مسلمانان که از اراضي آنها به دست آمده يک درهم يا کمتر يا بيشتر بگيري پس آن را در راه باطل مصرف نمايي شاه هستي وگرنه خليفه مي باشي. عمر از نصيحت از دل برخاسته ي سلمان تحت تأثير قرار گرفت و گريست.(5)
6. در احياء العلوم غزالي نقل شده است: گاهي عمر بن الخطاب به سلمان مي گفت: عيوب مرا بگو. روزي با سلمان رو به رو شد و به او گفت: چه چيز از ناحيه ي من به تو مي رسد که آن را ناخوش داري؟ سلمان در جواب گفت: تو بر سر يک سفره دو گونه خورش مي گذاري و تو داراي دو لباس حُلّه (لباس مخصوص يمني) هستي که يکي را شب و ديگري را در روز مي پوشي.(6)
خدمات ديگر سلمان
برخي از بزرگان علماي شيعه چون شيخ طوسي در فهرست، نجاشي در کتاب و ديلمي در ارشاد القلوب و برخي ديگر، به تصنيفي از سلمان به نام جاثليق ياد کرده اند. اين کتاب شامل مذاکرات علي عليه السلام با اسقف اعظم روم است که با قلم سلمان فارسي نوشته شده و در حقيقت تقريرات و مصاحبه ي اميرالمؤمنين علي عليه السلام است که به قلم سلمان نگارش يافته و در پاره اي از منابع هم مطالب کتاب مذکور درج شده است.(9)
حتي زماني که سلمان عهده دار فرمانداري ولايت مداين بود، گويا در همان بناي تاريخي مداين براي مردم شهر برنامه ي آموزش و درس قرار داد؛ چنان که نقل شده است جمعي حدود هزار نفر در مجلس درس او حاضر مي شدند و سوره ي يوسف را براي آنان تفسير مي کرد. (انتخاب اين سوره شايد از اين رو بود که هم داستان آن شيرين و جالب و در سطوح عموم مردم بود و هم درس کشورداري، امانت، عفت، تقوا، تعاون، همکاري و توسعه کشاورزي را مي آموخت و هم عاقبت ناخوشايند مجرمان را نشان مي داد)(10). سلمان عامل مهمي در توسعه ي اسلام در ايران بود؛ به طوري که در برخي از متون تاريخي آمده است: پس از آن که سلمان در مداين استقرار يافت و اصفهان فتح شد براي ديدار زادگاهش يعني روستاهاي جي به اصفهان رفت و مدتي در آنجا ماند و به رسيدگي امور مذهبي مردم آنجا پرداخت.(11)
سلمان در فتح ايران
در آستانه ي پيروزي هر شهري سلمان به زبان فارسي در طي سه روز سه بار مردم را به دين اسلام دعوت مي کرد تا به آنان که به اسلام جذب مي شوند آسيبي نرسد. خلاصه ي دعوت سلمان از مردم چنين بود: من از شما هستم و به شما علاقه مندم و سه بار شما را به پذيرش اسلام دعوت مي کنم. اگر به اسلام گرويديد برادران ما خواهيد شد و در کنار ما قرار مي گيريد، آن گاه بر اساس تعاون و برادرانه زندگي مي کنيم و از امکانات يکديگر بهره مند خواهيم شد وگرنه بايد به حکومت اسلامي «جزيه» (ماليات سرانه ي سالانه) بپردازيد و در صورت نپرداختن جزيه آماده ي جنگ شويد و خداوند خيانت کنندگان را دوست ندارد.(12)
به اين ترتيب، در ماه صفر سال شانزدهم هجري، مداين مقر فرمانروايي امپراطوري ساساني فتح گرديد و کاخ مداين تبديل به محل نماز و تبليغ اسلام و تدريس و اقامه ي نماز جمعه و جماعت و بررسي مسايل اجتماعي، سياسي و اقتصادي اسلام شد.
سلمان در مداين
چه کسي مي توانست چنين کار مهمي را به عهده بگيرد؟ پاسخ اين بود که سلمان شايسته ي اين کار است. خليفه ي دوم با صلاحديد امام علي عليه السلام، سلمان را براي فرمانروايي مداين برگزيد. سلمان به مداين آمد و با نظارت دقيق خود، هم اداره ي امور مادي را به عهده گرفت و هم عهده دار ارشاد و تبليغ آنجا گرديد.
ساده زيستي سلمان در شهري که کانون امپراطوري بزرگ شرق، يعني مرکز ساسانيان بود قابل توجه است. سلمان بر خلاف فاتحان روزگار که پس از کشورگشايي با به دست آوردن غنايم و موقعيت ها، داراي ثروت هاي افسانه اي مي شوند بسيار ساده مي زيست؛ چرا که او به مرام مولاي خود علي بن ابيطالب عليه السلام عمل مي نمود. سلمان وقتي که وارد مداين شد به کاخ باشکوه آنجا پا نگذاشت و آن را براي سکونت خود برنگزيد. حتي خانه ي معمولي براي خود انتخاب نکرد، بلکه در سايه ي درخت ها و ديوارها سکونت مي کرد و دادگاه او دکاني در بازار بود که محل سکونت او نيز معمولاً همان جا واقع شده بود.
برخي مي نويسند خانه ي او حجره ي ساده اي بود که با اصرار حذيفة بن يمان ساخته شد. روزي همين اتاق محقر او آتش گرفت. او قرآن و شمشيرش را برداشت و از آنجا خارج شد و گفت: «سبک باران اين گونه نجات مي يابند.»
شخصي به خانه ي او آمد. در خانه اش چيزي جز شمشير و قرآن نيافت. با تعجب پرسيد: در اين خانه چيزي جز شمشير و قرآن نمي يابم. سلمان گفت: «خانه ي وحشتناکي در پيش داريم، به زودي زندگي خود را به آنجا مي بريم» و منظورش قبر بود.(13)
هنگامي که سلمان در مداين بود همواره به وسيله ي نامه از رهنمودهاي امام علي عليه السلام بهره مند مي شد.(14) خليفه ي دوم در هنگام حاکميت سلمان در مداين با توجه به گزارش برخي عواملش در آنجا براي او نامه اي نوشت و سلمان را به خاطر پنج موضوع مورد سرزنش قرار داد:
«اول اين که در مورد حذيفة بن يمان فرمانرواي سابق مداين خبرهايي به من مي رسد. او را تحت نظر بگير؛ چرا که در اين مورد کوتاهي مي کني.(15)
دوم اين که شنيده ام حصيربافي مي کني و نان جوين مي خوري (يعني با اين کار شخصيت و مقام استاندار اسلامي شکسته مي شود).
سوم اين که چرا حقوقي که براي تو تعيين شده و به تو مي رسد در زندگي خود مصرف نمي کني؟
چهارم اين که اين روشي که تو برگزيده اي، حکومت را نزد مردم آنجا خوار و پست مي نمايد (يعني عرب را در برابر عجم کوچک مي کند) تا آنجا که مردم از تو نمي ترسند و بار خود را بر دوش تو مي نهند، تو را پلي قرار داده اند و روي آن راه مي روند، اين امور موجب سرشکستگي حکومت مي گردد.
پنجم اين که بايد مردم تحت تأثير حکومت قرار گيرند و شکوه حکومت آنها را مجذوب سازد.»
پاسخ سلمان به عمر بن خطاب جالب و قابل توجه است. فرماندار مداين پس از حمد و ستايش پروردگار جواب خليفه ي دوم را داده است که به اختصار در اين جا نقل مي گردد:
«1. نوشته بودي درباره ي رفتار حذيفة بن يمان تحقيق و نظارت نمايم و نيک و بد او را براي تو گزارش کنم، ولي خداوند مرا از اين کار (سوء ظن به مؤمن و تجسس و بدبيني و بدگويي) نهي کرده است.
2.حصيربافي و نان جو خوردن من عيب نيست. سوگند به خدا، بافتن حصير و خوردن نان جو و بي نيازي از افزون خواهي، نزد خدا بهتر و به تقوا نزديک تر است از طمع به حق مردم و ادعاي بي جا. من پيامبر (صلي الله عليه و آله و سلم) را مي ديدم که نان جو مي خورد و از آن خشنود بود نه غمگين.
3. در مصرف حقوق خود در راه آسايش زندگي ام، سوگند به خدا، آنچه را که دندان هايم خُرد کند و از گلويم پايين رود، خواه گندم باشد يا مغز کله ي گوسفند يا سبوس جو، برايم يکسان است و من حقوق ماهيانه ي خود را براي روز نياز و بيچارگي ام (روز قيامت) مصرف کرده ام.
4. اما اين که خيال کرده اي من حکومت را با اين رفتارم خوار مي کنم و شخصيت خود را سبک مي نمايم تا آنجا که مردم مرا پلي براي مقاصد خود قرار مي دهند، اين را بدان که خواري در راستاي اطاعت پروردگار در نزد من از عزّت در نافرماني او بهتر است. وانگهي پيامبر (صلي الله عليه و آله و سلم) را ديدم با داشتن مقام بزرگ نبوت، به توده ي مردم نزديک مي شد و با آنها انس مي گرفت، آن چنان که گويي جزء آنان است. غذايش نرم نبود، لباس خشن مي پوشيد و همه ي مردم از قريش و از عرب و عجم و سياه و سفيد در نظرش يکسان بودند.
5. من اين جا نيامده ام که مردم را تحت فشار قرار دهم. من آمده ام با ارشاد و راهنمايي، حدود الهي را به پا دارم و همه ي مردم را با تعليمات اسلام آشنا کرده و پاکسازي نمايم. من در اين راستا مطابق [نظر] حضرت علي عليه السلام رفتار مي کنم و راه او را مي پيمايم. اين را بدان که اگر خداوند سعادت و رشد اين مردم را مي خواست کسي را که عالم ترين و بهترين اصحاب پيامبر (صلي الله عليه و آله و سلم) بود يعني علي عليه السلام را بر آنها مي گماشت. اگر اين امت از خدا مي ترسيد و از دستورات پيامبر (صلي الله عليه و آله و سلم) پيروي مي کرد تو را اميرمؤمنان نمي ناميد. هر گونه که مي خواهي داوري کن. اين دنيا گذرگاه است. به عفو خدا و تأخير عقوبت الهي مغرور مباش و بدان که به زودي به کفر ظلم خود هم در دنيا و هم در آخرت خواهي رسيد و به زودي از آنچه تاکنون يا در آينده انجام بدهي بازخواست خواهي شد و حمد و سپاس مخصوص خداي يکتاست.»(16)
اين سخنان بيانگر آزادگي و صلابت و شهامت فوق العاده ي سلمان است. به هر حال، سيره و روش سلمان در حکومت و زمامداري مي تواند الگوي مناسب و ارزشمندي براي هر حاکم و والي مسلماني به شمار آيد.
پيش از اين درباره ي خصوصيات و ويژگي هاي سلمان، خاصه زهد و ساده زيستي او، مطالبي ذکر شد. در اين جا مناسب است نمونه اي از حکايات دوران زمامداري او را در مداين بازگو نماييم.
شخصي مي گويد: سلمان را مي ديدم که گاهي گوشت مي خريد و آن را مي پخت و بينوايان را دعوت مي کرد و آنها مي آمدند و کنار سفره ي سلمان با شخص سلمان مي نشستند و از آبگوشت او مي خوردند و او شاد بود که با آنها مأنوس است و هم نشيني با آنان را دوست دارد.(17)
نقل کرده اند روزي شخص غريبي از شام به مداين آمد. او مسافر تازه واردي بود و سلمان فرمانرواي مداين را نمي شناخت. بار علفي بر دوش کشيده و رنج سفر از يک سو و سنگيني از سوي ديگر او را خسته کرده بود و منتظر بود از کسي خواهش کند تا او را کمک نمايد. ناگاه شخصي را که سيماي ظاهرش به کارگرها شباهت داشت ديد. او سلمان بود. صدا زد: اي بنده ي خدا! بيا اين بار مرا تا فلان جا حمل کن. سلمان بي آن که خم به ابرو بياورد، با کمال اشتياق و اخلاص، بار علف آن مسافر غريب را به دوش خود کشيد و به سوي مقصد حرکت کردند. در مسير راه وقتي مردم سلمان را مي ديدند و احترام مي گذاردند و در محلي در مسير راه، جمعي از مردم با تعظيم خاصي گفتند: سلام بر امير! سلام بر امير! مسافر کم کم فهميد که آن شخص، مورد احترام همه ي مردم است و او را با عنوان امير خطاب مي کنند. ناگهان ديد جمعي به سرعت آمدند تا بار از او بگيرند و به مسافر گفتند: مگر تو اين شخص را نمي شناسي. اين، سلمان، فرمانرواي مداين است. مسافر شامي سخت شرمنده شد و به عذرخواهي پرداخت. نزد سلمان آمد و عاجزانه خواست که او را ببخشد و بار او را تحويل دهد، ولي سلمان به او گفت: تا اين بار به مقصد نرسانم به تو نخواهم داد.(18)
در مورد تشويق او به تحصيل دانش آمده است:
روزي سلمان در مداين با مردي کنار رودخانه ي دجله آمدند. آن مرد از آب دجله آشاميد. سلمان به او گفت: باز هم بياشام. او گفت: سيراب شدم و ديگر ميل ندارم. سلمان فرمود: آيا اين مقدار آبي که از رودخانه ي دجله آشاميدي چيزي از آن کم شد؟ او گفت: از اين همه آب فراوان مگر چيزي با نوشيدن من کم مي شود؟ سلمان گفت: علم و دانش نيز چنين است، هر چه از آن بياموزي، چيزي از آن کم نمي شود. بنابراين تا توان داري در کسب دانش جديت کن و از درياي علم بهره بگير.(19)
سلمان از نگاه فرق
به سوي معبود
سلمان از سال 16 تا سال 34 يا 35 هجري در مداين به فرمانروايي پرداخت تا اين که روزهاي آخر عمر پربارش فرا رسيد.
زاذان، که اصلاً ايراني بود و از شيعيان و دوستان مخلص حضرت علي عليه السلام گرديد و در مداين در اواخر عمر سلمان، خدمتکار و شاگرد مخصوص سلمان به شمار مي آمد، مي گويد: هنگامي که مولايم سلمان در بستر مرگ قرار گرفت به او گفتم: وقتي که شما از دنيا رفتي چه کسي شما را غسل مي دهد؟ سلمان فرمود: آن کسي که پيامبر (صلي الله عليه و آله و سلم) را غسل داد. گفتم: او امير مؤمنان علي عليه السلام بود که اکنون در مدينه است و فاصله ي بين مدينه و مداين بسيار دور است. سلمان فرمود: همين که هنگام مرگ چانه ام را بستي صداي پاي او را مي شنوي که علامت وارد شدن اوست و پيامبر (صلي الله عليه و آله و سلم) اين چنين به من خبر داده است. زاذان مي گويد: در بالين سلمان بودم. همين که از دنيا رفت چانه اش را بستم ناگهان صداي پاي حضرت عليه السلام را شنيدم. به جلو رفتم، چشمم به جمال منوّر علي عليه السلام افتاد. ديدم از مرکب پياده شد. [به امداد الهي با طي الارض در چند لحظه از مدينه به مداين آمد.]
آن حضرت به من فرمود: سلمان وفات کرد؟ گفتم: آري، اي مولاي من، حضرت کنار جنازه ي سلمان آمد و روپوش را از روي سلمان برداشت. ديدم سلمان لبخند مي زند. امام علي عليه السلام خطاب به سلمان فرمود: «مرحباً يا اباعبدالله اِذا اَلْقًيْتَ رَسوُلَ اللهِ فَقُل لَهُ ما مَرَّ علي أخيکَ مَن قَوْمِک»؛ آفرين و خوشا به حال تو اي اباعبدالله، هنگامي که با رسول خدا (صلي الله عليه و آله و سلم) ملاقات نمودي به او بگو که از ناحيه ي قوم تو چه رنج ها به من رسيد.
آن گاه حضرت علي عليه السلام بدن سلمان را غسل داد و کفن کرد و بر آن نماز گزارد. در نماز تکبيرها را بلند مي گفت. ديدم دو نفر به او اقتدا کرده اند. بعد از نماز از آن حضرت پرسيدم: آن دو نفر چه کساني بودند؟ و چرا شما تکبيرها را با صداي بلند گفتيد؟ در پاسخ فرمود: «آن دو نفر يکي برادرم جعفر طيار بود و ديگر خضر پيامبر بود که در نماز بر جنازه ي سلمان حاضر شده بودند و با هر يک از اين دو نفر، هفتاد صف از فرشتگان بود که در هر صفي هزارهزار فرشته در نماز شرکت کردند.(22)
در آغاز اين روايت ذکر شده است: جابربن عبدالله انصاري مي گويد: ما در مدينه نماز صبح را پشت سر علي عليه السلام به جماعت خوانديم. پس از نماز به ما رو کرد و فرمود: «اَعظَم الله اَجرَکُم في اَخيکُم سلمان»؛ خداوند پاداش شما را در مورد برادرتان سلمان فراوان کرد. حاضران متقابلاً به آن حضرت تسليت گفتند. حضرت علي عليه السلام عمامه يادگار پيامبر (صلي الله عليه و آله و سلم) را بر سر نهاده و زره آن حضرت را پوشيد و عصا و شمشير آن حضرت را برداشت و سوار بر مرکب شد. به قنبر فرمود: «ده گام بشمار». قنبر مي گويد: «ده گام شمردم: ناگهان خود را در کنار خانه ي سلمان در مداين ديدم.(23)
مرقد شريف حضرت سلمان در مداين در پنج فرسخي بغداد، نزديک طاق کسري قرار دارد. اين بقعه ي ساده يک جهان شکوه معنوي را در خود جاي داده است و به راستي چنين است که در زيارت نامه ي او مي خوانيم:
از خداوند مي خواهم.... مرا بر حيات تو زنده بدارد و بر ممات تو بميراند. تو هماني که عهد خود را نشکستي.
منابع
1-ابن ابي الحديد، شرح نهج البلاغه، قم، بي نا، بي تا.
2- ابونعيم اصفهاني، ذکر اخبار اصفهان، ترجمه: دکتر نورالله کسايي، تهران، سروش، چاپ اول، 1377 ش.
3- ابونعيم اصفهاني، حليةالاولياء، لبنان، بيروت.
4- ابونعيم اصفهاني، ذکر اخبار اصفهان، تحقيق: سيد حسن کسري، بيروت، داراالکتب العلمية، طبع الاولي، 1410ق.
5- الهامي، داوود، سلمان نخستين مسلمان ايراني، قم، چاپ اول، 1361ش.
6- امين، سيد محسن، اعيان الشيعه، بيروت، دارالتعارف للمطبوعات، بي تا.
7- اميني، عبدالحسين، الغدير، ترجمه: محمدتقي واحدي، تهران، کتابخانه ي بزرگ اسلامي، 1363ش.
8- حلبي، علي بن برهان الدين، سيرة الحلبية، بيروت، دارالاحياء التراث العربي، 1408ق.
9- حموي، ياقوت، معجم البلدان، بيروت، دارالاحياء، التراث العربي، 1399ق.
10- رياحي، محمدحسين، مشاهير زنان اصفهان، اداره ي کل فرهنگ و ارشاد اسلامي، اصفهان، چاپ اول، 1375ش.
11- صادقي اردستاني، احمد، سلمان فارسي، تهران، انتشارات خزر، چاپ سوم، 1354ش.
12- صدوق، محمدبن علي بن حسين، خصال، ترجمه: محمدباقر کمره اي، تهران، اسلاميه، چاپ هفتم، بي تا.
13- طبري، محمد بن حرير، تاريخ طبري (الامم و الملوک)، بيروت، دارالاضواء، الطبعة الثالثة، 1403ق.
14- عاملي، سيد جعفر مرتضي، سلمان فارسي، تهران، سازمان تبليغات اسلامي، 1371ش.
15- کيهان فرهنگي، سال هفدهم، شماره پياپي 165، تيرماه 1379.
16- ماسينيون، لويي، سلمان پاک، ترجمه: علي شريعتي، بي نا، بي تا.
17- مجيب مصري، محمدحسين، سلمان در ترازوي ادب و تحقيق، ترجمه: حسين يوسفي آملي، تهران، دفتر نشر فرهنگ اسلامي، چاپ اول، 1373ش.
18- محدث قمي، شيخ عباس، بيت الاحزان، تهران، بي نا، بي تا.
19- محمدي اشتهاردي، محمد، ايرانيان مسلمان در صدر اسلام، تهران، سازمان تبليغات اسلامي، چاپ اول، 1371ش.
20- محمدي اشتهاردي، محمد، زندگي پر افتخار سلمان فارسي، تهران، اسلاميه، چاپ هفتم، بي تا.
21- ملکي، عباس، سلمان فارسي، تهران، دفتر نشر فرهنگ اسلامي، 1372ش.
22- مهاجراني، سيد عطاءالله، بررسي سير زندگي و حکمت و حکومت سلمان فارسي، تهران، انتشارات اطلاعات، چاپ دوم، 1376ش.
23- نصيري، بدرالدين، سلمان محمدي (نخستين ايراني که مسلمان شد)، تهران، کانون انتشارات محمدي، 1353ش.
24- نهج البلاغه، ترجمه: دکتر سيد جعفر شهيدي، تهران، شرکت انتشارات علمي و فرهنگي، چاپ اول، 1368ش.
25- واقدي، محمد بن سعد، طبقات، ترجمه: دکتر محمود مهدوي دامغاني، تهران، نشر نو، چاپ دوم، 1369ش.
45- همان.
پي نوشت ها:
1- زندگي پرافتخار سلمان فارسي، صص125و 125.
2-همان.
3- زندگي پرافتخار سلمان فارسي، ص 126.
4- همان، ص 127 .
5- تاريخ طبري، ج 3، ص 279 .
6- زندگي پر افتخار سلمان فارسي، ص 128 .
7- بررسي سير زندگي و حکمت و حکومت سلمان فارسي، ص 171 .
8- سلمان در ترازوي ادب و تحقيق، ص 178 .
9- ر. ک: سلمان نخستين مسلمان ايراني، صص 172 تا 184؛ سلمان فارسي، صادقي اردستاني، صص 141 تا 148 .
10- ر. ک: حلية الاولياء، ج 1، ص 203، ايرانيان مسلمان در صدر اسلام، صص 145 و 146 .
11- معجم البلدان، ص 196.
12- تاريخ طبري، ج 3، ص 173؛ ايرانيان مسلمان در صدر اسلام، صص 108 تا 109 .
13- ايرانيان مسلمان در صدر اسلام، ص 117.
14- نهج البلاغه، نامه ي 68 .
15- با توجه به اين که حذيفة بن يمان از شخصيت هاي برجسته و پاک و معتقد و از صحابه ي خاص پيامبر (صلي الله عليه و آله و سلم) و علي عليه السلام و از شيفتگان خاندان عصمت بود. سلمان به درستي و اخلاص و ايمان او به طور کامل اعتقاد داشت و گزارش کنندگان به علت افشاگري او درباره ي منافقان بود. به اين علت سلمان بازجويي و تحت نظر گرفتن او را يک نوع توهين به موقعيت و مقام برجسته ي او مي دانست.
16- احتجاج، طبرسي، ج 1، صص 185 تا 188؛ ايرانيان مسلمان در صدر اسلام، صص 119 تا 120 .
17- ر. ک: ايرانيان مسلمان در صدر اسلام، ص 147 .
18- ر. ک: حليةالاولياء، ج 1، ص 203 .
19- ايرانيان مسلمان در صدر اسلام، ص 142 .
20- ر. ک: سلمان پاک، صص 122 – 124 .
21- به نقل از: بهجة الآمال، ج 4، ص 412، مندرج در: ايرانيان مسلمان در صدر اسلام، ص 67 .
22- سلمان فارسي، ملکي، ص 43 .
23- زندگي پر افتخار سلمان فارسي، صص 201 – 204 .
/ن