بر اساس آیات قرآن کریم، نسبت انسان با طبیعت نسبت تسخیری است. در تبیین فلسفی، این اصل را می توان منطبق بر «فاعلیت بالتسخیر» دانست. تمایز این نحوه فاعلیت با «فاعلیت بالقسر» بیانگر این نکته است که نوع انسان با توجه به جایگاه وجودی که در هستی دارد، دارای قوای گوناگونی است که می تواند به وسیله آن ها طبیعت را در جهت تحقق اهداف خویش به استخدام بگیرد. این توانایی در انسان موجب ساختن ابزار و وسایل گوناگون به منظور تحقق اهداف و مقاصد گوناگون می شود.
رسانه و وسایل ارتباطی نیز از جمله این ابزار هستند. تبیین مطلب فوق می تواند اساسی برای مواجهه اخلاقی با رسانه باشد؛ زیرا در کاربرد این ابزار، قوای شناختی جزئی یعنی واهمه و متخیله که از قوای نفس هستند، به کار گرفته می شوند و استفاده از این قوا علاوه بر التزام به اخلاق عمومی نیازمند پایبندی به قواعد و دستورات اخلاقی خاص برخاسته از نسبت تسخیر است تا انسان را از انحراف، اعتدال نفس و همچنین طغیان و افسارگسیختگی این قوا مصون و محفوظ دارد.
مقدمه
رسانه در لغت اسم آلت از مصدر رسانیدن و به معنای وسیله رسانیدن و در اصطلاح علوم و ارتباطات اجتماعی وسیله رسانیدن پیام از پیام دهنده به پیام گیرنده است. این عنوان در اصطلاح کلی برای اشاره به سیستم ها یا دستگاهی است که برای انتقال اطلاعات یا سرگرمی به کار برده می شود (بولک، 1369، ص 404).
رسانه را می توان ابزاری دانست که برای رساندن پیام و محتوا به کار می رود. این محتوا می تواند هر چیزی اعم از اطلاعات، ایده ها و افکار مختلف باشد. رسانه واسطه ای در فرایند برقراری ارتباط است و در دوران حاضر، آنچه مصداق این تعریف است وسایلی همانند روزنامه ها، مجلات، رادیو، تلویزیون، ماهواره، اینترنت و... می باشند (اینگلیس، 1378، ص 37؛ انوری، 1381، ج 4، ص 3615).
ابزار رسانه در عصر حاضر با پیشرفت چشمگیر علم و فناوری صورت های متعدد و متنوعی یافته و ابعاد مختلف زندگی بشر را تحت تأثیر خود قرار داده است.
سخن از رسانه اخلاقی، ضرورتی است که در عصر حاضر نمی توان منکر اهمیت آن شد، اما آنچه که ضرورت دارد یافتن اصول اخلاقی در رابطه با مواجهه رسانه است. چهارچوبی که در راستای تبیین این امر می توان مطرح کرد، توجه فلسفی به نقش ابزار و به خصوص رسانه در زندگی بشر می باشد. طرح مباحث نظری درباره ابزار رسانه از آن جهت در بحث اخلاقی درباره آن راهگشا است که بنابر نظر حکمای اسلامی میان حکمت نظری و حکمت عملی گسستی وجود ندارد و میان «ما ینبغی ان یعلم» با «ما ینبغی ان یفعل» ارتباط وثیقی وجود دارد و عمل، عرصه پیاده کردن کمالاتی است که در نظر دانسته شده است. (مطهری، 1378، ج 13، ص 341)
انسان به حکم زندگی در جهان مادی و اقتضائاتی که از این نحوه زندگی پدید می آید، با طبیعت پیرامون خود ارتباط برقرار می کند و از آن برای برطرف کردن نیازهای خود بهره می برد. اصل وحیانی که قرآن کریم در نسبت با طبیعت بیان می دارد، تسخیر طبیعت توسط انسان است: «سَخَّرَ لَکمْ ما فِی السَّماواتِ وَ ما فِی الْأَرْضِ» (جاثیه: 13).
به طور اجمال رابطه تسخیر را می توان این گونه بیان کرد که انسان با توجه به در اختیار داشتن قوای فعاله و شناختی متعدد می تواند طبیعت را در اختیار خود بگیرد و از آن برای رسیدن به مقاصد و احتیاجات خود استفاده کند. دقت در معنای لغوی تسخیر، زمینه را برای تفسیر این رابطه در چهارچوب فلسفی «فاعلیت بالتسخیر» ممکن می سازد.
«فاعلیت بالتسخیر» در بحث از انواع فاعل مطرح می شود که در آن، فاعلی که از لحاظ مرتبه وجودی در مرتبه بالاتر قرار دارد، فاعل پایین تر و همچنین فعل آن را در اختیار خودش می گیرد و بر آن مسلط و چیره می شود؛ امری که در قسم دیگر از فاعلیت یعنی فاعلیت بالقسر وجود ندارد. ساختن ابزار گوناگون از ساده تا پیشرفته توسط بشر حاصل تسخیر طبیعت توسط انسان است و رسانه نیز یکی از این ابزارهاست.
در این مقاله، بر اساس جایگاه هستی شناسانه ابزار رسانه و ارتباط آن با قوای نفس، جایگاه رسانه در اخلاق اسلامی تبیین می شود و بنابر نظر نگارنده مزیت این نگاه، طرح دقیق تر اصول اخلاقی فراتر از اخلاق عمومی در مواجهه با رسانه است و بر همین اساس امکان تبیین تحقق رسانه اخلاقی به نحو عمیق تری فراهم می گردد. خلاصه این نگاه، توجه به دو قوه ادراکی واهمه و متخیله و ویژگی های آن دو و برقراری اعتدال نفس در استفاده از ابزار رسانه است.
تسخیر، اصلی قرآنی
تسخیر طبیعت توسط انسان یک اصل کلی است که آیات مختلف قرآن کریم آن را بیان می کند:
«آیا ندیدید خداوند آنچه را در آسمان ها و زمین است مسخّر شما کرده است؟». (لقمان: 20)
«و آنچه در آسمان ها و زمین است تمام را مسخر شما گردانید و اینها همه از سوی اوست». (جاثیه: 13)
«آیا ندیدی که هر چه در زمین است خدا مسخر شما گردانید و کشتی به فرمان او در دریا سیر می کند». (حج: 65)
بر طبق این آیات تمامی آنچه که در آسمان ها و زمین است مسخر انسان می باشد. تفاسیر مختلف در ذیل این آیات به این مطلب اشاره کرده اند که مراد از تسخیر آنچه در آسمان ها و زمین است این است که خداوند آن ها را برای انسان زیردست قرار داد به نحوی که بتواند در آن ها تصرف و از منافع آن استفاده کند. در اینجا به چند نمونه اشاره می شود:
«این است که خداوند آن را برای شما خوار و رام ساخت؛ به گونه ای که می توانید در آن به نحوی که می خواهید تصرف کنید.». (طوسی، 1409، ج 8، ص 281)
«خداوند آن ها را برای شما خوار و رام ساخت و آن ها را آماده برای منافع شما کرد». (فیض کاشانی، 1415، ج 5، ص 98)
«معنای تسخیر آن ها برای ما این است که خداوند همگی آن ها را برای انتفاع ما آفریده است، پس آن ها مسخّر ما هستند به طوری که در وجهی که می خواهیم، از آن انتفاع می بریم». (طبرسی، 1372، ج 9، ص 124)
معنای تسخیر آنچه در آسمان و زمین برای انسان است این است که اجزاء عالم مادی بر یک نظام واحد جریان دارد که همگی آن ها در ارتباط با انسان بوده و انسان در حیات خویش از آن منتفع می گردد و به طور مداوم جوامع بشری در انتفاع از آن و واسطه قرار دادن آن برای رسیدن به مزیت های زندگی پیشرفت می کنند». (طباطبایی، 1371، ج 18، ص 162)
توجه به معنای لغوی کلمه «تسخیر» می تواند اصل فوق را بهتر تبیین کند. در لغت نامه کلمه «سخر» این گونه معنا شده است:
«سخره تسخیرا: او را بدون مزد، به عملی واداشت و تسخیر به معنای تذلیل (به زیردست کشیدن) است». (جوهری، 1415، ج 2، ص 680)
«سخرت السفن: کشتی ها را به فرمان خود درآورد و سیر را برای آن ها نیکو گردانید». (فراهیدی، 1410، ج 4، ص 196)
«تسخیر به معنای «به زیر دست کشیدن» و چیزی را مطیع خود قرار دادن است». (مصطفوی، 1360، ج 5، ص 75)
در نتیجه با توجه به خصوصیت ریشه لغوی تسخیر و در بر داشتن معنای تذلیل و انقیاد، این اصل به دست می آید که انسان می تواند آنچه را که در آسمان و زمین است، به زیردست خود درآورد و آن را منقاد و مطیع خود قرار دهد و بر همین اساس بیان می شود که نسبت انسان با طبیعت، رابطه تسخیری است. این رابطه به این نحو بیان شده است:
«ذات اقدس خدا رابطه انسان را با جهان آفرینش، رابطه تسخیری می داند و می گوید که هر یک از موجودات، خاصیت و اثر ویژه خود را دارند؛ اگر انسان آن خاصیت را شناخت و آن را درست تنظیم و رهبری کرد، در حقیقت آن موجود را تسخیر کرده است؛ البته تسخیر کننده بالذات و اصیل، خداست که جهان طبیعت را برای جامعه بشری نرم و ذلول قرار داده و مُسَخَّر انسان کرده است». (جوادی آملی، 1381، ص 167)
این برداشت از آیات به همراه خود این سوال اصلی را به دنبال می آورد که تسخیر طبیعت توسط انسان بر چه اساسی ممکن است؟ و چرا انسان برخلاف سایر موجودات زنده توانایی این امر را دارد؟
شکی نیست که پاسخ به این پرسش در چهارچوب فلسفی قابل تبیین است؛ زیرا این پرسش در حقیقت، پرسشی فلسفی مربوط به جایگاه انسان در عالم هستی است و بحث از جایگاه انسان در عالم هستی نیازمند مبادی فلسفی است که می تواند در توضیح مفهوم تسخیر ما را کمک کند.
انسان و فاعلیت بالتسخیر
شکی نیست که انسان بر طبیعت، فاعلیت خاص خود را اعمال می کند. خانه ای که بنا می کند، سدی که می سازد، مزرعه ای که کشت می کند و ... همه برخاسته از فاعلیت انسان در نسبت با طبیعت است. از این رو روشن ساختن نحوه فاعلیت انسان بر طبیعت، مفهوم تسخیر را نیز روشن می سازد و لذا در ابتدا به بحث از آن پرداخته می شود.
در فلسفه اسلامی در بحث علت و معلول، انواع گوناگون فاعل ذکر شده که یکی از آن ها «فاعل بالتسخیر» است و چنین تعریف شده است: «فاعل مسخَّر، فاعلی است که خودش و فعلش برای فاعل دیگری است. مانند قوای طبیعی و نباتی انسان که مسخَّر نفس انسان است». (طباطبایی، 1416، ص 173)
دقت در تعبیر فوق، این مسئله را مشخص می کند که در فاعلیت بالتسخیر، فاعل قاهر، فاعلی دیگر و فعلش را در اختیار خود می گیرد و بر همین اساس نسبت تسخیر محقق می شود. نسبت تسخیر آن چنان که در شرح مفهوم آن بیان شد بر اساس تذلیل، از طریق به زیر دست آوردن و منقاد کردن دیگری شکل می گیرد و از همین رو این امر مشخص می شود که انسان در نسبت با طبیعت، فاعل بالتسخیر است؛ یعنی طبیعت و فعلش را در اختیار خود می گیرد و آن را به زیر دست خود می آورد؛ مانند اینکه با اداره و کنترل جریان آب، باد و نور خورشید از آن برای تولید انواع انرژی های گوناگون استفاده می کند.
نکته قابل توجه در بحث از «فاعل بالتسخیر» تفاوت آن با «فاعل بالقسر» است؛ زیرا آن چنان که گفته شده است: «رابطه انسان با طبیعت رابطه تسخیری است؛ نه رابطه قهر و قسر» (جوادی آملی، 1381، ص 167). فاعل بالقسر چنین تعریف شده است: «فاعلی که علم به فعل خود ندارد و فعلش ملایم طبعش نیست» (طباطبایی، 1416، ص 70)؛ مانند قوای طبیعی بدن که به خاطر عامل قاسر در هنگام بیماری برخلاف طبعشان عمل می کنند و بنابراین قاسر در جایی است که فشار و تحمیلی از بیرون باشد تا آنکه شئ را از طبیعت خودش منحرف کند و «فاعل بالقسر» آن است که فعل از او با فشار و تحمیل مبدأ خارجی صادر می شود.
تفاوت فاعل بالتسخیر با فاعل بالقسر در چه چیز است؟ تفاوتی که بر اساس تعریف این دو فاعلیت می توان فهمید، این است که در تسخیر، فاعل فعل را در اختیار خود می گیرد و بر آن مسلط و چیره می شود؛ اما در قسر، فشار و تحمیل بیرونی جایگزین «تسلط و در اختیار گرفتن» می شود. این تفاوت از نگاه هستی شناسانه، بازگشت به مرتبه وجودی فاعل می کند؛ زیرا در اختیار گرفتن فعل و فاعل دیگری، به معنای برتری و تفوق فاعل مسخِّر بر فاعل مسخّر است.
این برتری بر اساس اصالت وجود و تشکیکی بودن آن به خوبی قابل تبیین است؛ زیرا حاق واقع از وجود تشکیل شده است، اما حقیقت وجود، دارای مراتب گوناگونی است؛ از بالاترین مرتبه که ذات واجب الوجود قرار دارد تا مراتب پایین تر و هر مرتبه بالاتر، واجد کمالات مراتب پایین تر است، بدون آنکه در نواقص مراتب پایین تر مشارکت داشته باشد. در تبیین نظام علّی عالم نیز چنین مطرح می شود که هر مرتبه بالاتر، علت برای مرتبه مادون خود است (طباطبایی، 1416، ص 314).
بنابراین از مطلب فوق به دست می آید که تفوق و تسلط بر فاعل دیگر و فعل آن و در اختیار گرفتن آن، تنها در جایی ممکن است که فاعل مسخِّر از لحاظ رتبه وجودی برتر از فاعل مسخَّر باشد و لذا فاعل بالتسخیر فاعلیتی در عرض انواع دیگر فاعل ها نیست و برخی حکما به همین دلیل آن را در شمار سایر فاعلیت ها ذکر نکرده اند (جوادی آملی، 1375، ص 74)، اما در فاعل بالقسر، مسئله کاملا برخلاف این است؛ زیرا قاسر، فاقد ویژگی برتری و تفوق است و تأثیرگذاری آن مبتنی بر فشار و تحمیل بیرونی و منحرف کردن شیء از طبیعت خودش می باشد و از این رو فاعلیت بالقسر فاعلیتی در تعداد سایر فاعلیت ها است.
با تبیین فاعلیت بالتسخیر و تفاوت آن از فاعلیت بالقسر این مسئله مشخص می شود که نسبت انسان با طبیعت، فاعلیت بالتسخیر است. برتری انسان نسبت به طبیعت و یا به تعبیر قرآنی «آنچه که در آسمان و زمین است» از این لحاظ است که هستی انسان، هستی جامعی است که واجد هرکدام از این مراتب سه گانه هستی (مادی، مثالی، عقلی) است و هرکدام از این سه مرتبه را در خود جای داده است و از این رو از وجود انسان به وجود جمعی تعبیر می شود (صدرالدین شیرازی، 1981، ج 6، ص 263) و علاوه بر برخورداری از قوای مادی، از قوای مثالی و نفس ناطقه نیز برخوردار است و با کمک همین قوا می تواند طبیعت را در اختیار خود بگیرد.
بنابراین در پاسخ به سوال مطرح شده در بخش قبل، گفته می شود که جمع بودن مراتب مختلف هستی در انسان، این توانایی را به او می دهد که طبیعت را به اختیار و تسخیر خود گرفته و از آن برای رفع نیازهای خود استفاده کند. البته انسان برای در اختیار گرفتن طبیعت و تسخیر آن نیازمند ابزار است و از این رو مفهوم «ابزار» در ذیل بحث از فاعلیت بالتسخیر مطرح می شود که توضیح آن خواهد آمد.

جایگاه هستی شناسانه ابزار
در تعریفی کلی، ابزار را می توان چنین تعریف کرد: «هرآنچه که برای انجام فعلی به آن نیاز است». این تعریف شامل امور عینی نیز می شود مانند اینکه از چشم و گوش تعبیر به ابزار شناخت می کنند و یا مانند اسبی که برای سوار شدن مورد استفاده قرار می گیرد. اما در این مقاله بحث پیرامون معنای خاص آن است؛ یعنی وسایل و ابزاری که بشر برای تأمین نیازهای خود می سازد.
برای آشکار شدن بیشتر معنای مورد بحث می توان به تعریف کلمه «صنعت» اشاره کرد: «صنعت، عینیت بخشیدن به صورت هایی است که در ذهن صانع وجود دارد؛ به این شکل که به آن ها در ماده اولیه نقش می بخشد» (صلیبا، 1994، ص 178).
بر طبق این تعریف صانع صورت ذهنی که حاصل فکر و اندیشه اش است را بر ماده خارجی نقش می کند و ابزاری را برای انجام امور خویش می سازد. این صورت، صورت صناعی نامیده می شود و در مقابل صورت طبیعی قرار دارد. (سجادی، 1373، ج 2، ص 1127)
منشأ ساخت ابزار توسط انسان چیست؟ شکی نیست که رفع نیازها و تأمین مایحتاج، موجب ساخت ابزار گوناگون می شود و به وسیله آن ها نیازهایی را برمی آورد که طبیعت به خودی خود برای انسان تامین نمی کند و آن چنان که مطرح شد جایگاه وجودی انسان به نحوی است که طبیعت را منقاد خود قرار می دهد. در فلسفه اسلامی از این مسئله تعبیر به «استخدام» می شود و چنین بیان می گردد که نخستین اعتبار بشر، اعتبار استخدام است؛ به این نحو که انسان با هدایت طبیعت و تکوین، پیوسته از همه سود خود را می خواهد.
این اعتبار در رابطه با بحث ابزار نیز صادق است و بشر نیازهای احتیاجات صناعی خود را نخست با سنگ های تیز برنده و پس از آن با فلزات، پس از آن با بخار، و سپس با برق و مغناطیس و بعدها با شکافتن اتم تأمین می کرده و می کند و طبیعت را برای تأمین نیازهای خود به استخدام می گیرد. (طباطبایی، 1387، صص 133 - 134) بنابراین مشخص می شود که سه مفهوم تسخیر، استخدام و ابزار، مرتبط با هم هستند و همگی بیانگر نحوه ارتباط انسان با طبیعت می باشند.
ارتباط تسخیر و ابزار رسانه
ابزار حاصل به استخدام گرفتن طبیعت از سوی انسان مسخِّر می باشد. این نسبت را می توان در ابزاری خاص مانند رسانه نیز مشاهده کرد. رسانه، ابزاری است که بر اساس تسخیر طبیعت توسط انسان ساخته شده است و هدف از ساخت آن، رساندن پیام و محتوا به دیگران است. بنابراین این ابزار، واسطه ای برای رساندن افکار، ایده ها و اندیشه ها به دیگران است. (اینگلیس، 1382، ص 37)
بنابراین با توجه به بحث های گذشته می توان گفت که برقراری ارتباط و رساندن پیام یکی از ضروریات زندگی بشر به خصوص در زمان حاضر است و انسان با در اختیار گرفتن طبیعت برای تأمین این نیاز وسایل گوناگونی را از ساده تا پیشرفته ساخته و از آن استفاده می کند. به عبارت دیگر در ساخت و استفاده از آن، فاعلیت خاص خود یعنی فاعلیت بالتسخیر را اعمال می کند.
در نگاهی خاص تر این بحث مطرح می شود که به هنگام استفاده از رسانه کدام یک از قوای نفسانی انسان نیاز خود را برطرف می کند و از استفاده آن، بهره مند و منتفع می گردند؟
برای روشن شدن این سوال می توان از ابزار مکانیکی نام برد و گفت که به هنگام استفاده از ابزار مکانیکی، قوای جسمانی انسان بهره مند می شوند و کاری را که نیازمند صرف توان و قوای جسمی فراوان می باشد، مانند انتقال محموله های سنگین را با استفاده از ابزار مکانیکی با سختی و مشقت کمتری انجام می دهد. در نتیجه چنین ابزاری برای بهره مندی قوای جسمی و طبیعی انسان ساخته شده است. در بحث از رسانه نیز می توان چنین بحثی را مطرح ساخت.
سخن گفتن از انتقال پیام، ایده و یا افکار توسط رسانه، نشان گر این مطلب است که رسانه مرتبط با قوای شناختی انسان می باشد؛ زیرا در همه موارد علم و معرفت دخیل هستند و پیام و محتوا به صورت معرفت به دیگران انتقال داده می شود. از همین رو در تعریف رسانه گفته شده است:
«رسانه های گروهی یک نهاد اجتماعی را تشکیل می دهند که به تولید و توزیع دانش در حیطه ای فراتر از کلمات می پردازد». (Kuper & kuper, 1996, p874)
جایگاه معرفت در نقش ارتباطی رسانه نیز اهمیت خاصی دارد؛ زیرا از جمله عناصر اصلی ارتباط که بدون آن تجسم پیدایش ارتباط غیرممکن می باشد، اندیشه و احساس بشری است. (زورق، 1384، صص 31 و 51)
بنابراین عمده اشتغال نفس به هنگام استفاده از رسانه، قوای شناختی می باشد و برای پی بردن به جایگاه ابزار رسانه در ارتباط با انسان، نیازمند طرح مباحث نفس شناسی می باشیم؛ بحثی که بسیار مورد توجه حکما و اندیشمندان اسلامی بوده و در رابطه با آن مسائل بسیاری مطرح شده است و لذا در اینجا تنها به ذکر مسائل مورد نیاز اکتفاء می شود.
اقسام ادراک و ارتباط آن با رسانه
در فلسفه اسلامی برای نفس، قوای شناختی متعددی ذکر شده و از آن به طور مفصل بحث گردیده است؛ اما آنچه که میتوان در توضیح این قوا به طور خلاصه ذکر کرد این است که برای انسان چهار نحوه ادراک ذکر شده است:
- احساس که ادراک صورتهای اشیاء خارجی مقید به ماده و آثار ماده مانند وضع، کم و کیف و... است؛
- تخیل که ادراک صورت اشیاءِ بدون ماده ولی همراه با آثار ماده است؛ مانند تصور شئ محسوس بعد از غیبت آن؛
- وهم که ادراک معانی جزئی میکند؛ مانند حب و بغض جزیی؛
- عقل و یا نطق که درک معانی کلی میکند. (ابنسینا، 1375، ج2، ص323)
اقسام مختلف ادراک، به نحوی مراحل مختلف ادراک نیز میباشد. به این نحو که انسان با مشاهده شئِ محسوس صورتی از آن را به ذهن میسپارد که این صورت خیالی، پس از مشاهده شئِ محسوس و قطع ارتباط با آن، در نفس نیز حضور دارد و نفس با عملِ تجرید و انتزاع، آن را تبدیل به مفهوم کلی عقلی میکند که مجرد از ماده و آثار آن است. (همان، صص323 - 324)
اما نقشِ نفس در عملِ ادراک محدود به دریافت صور نمیشود؛ بلکه علاوه بر آن، نفسِ انسان با قوایی که داراست قدرت تجزیه و ترکیب صورتها را دارد و هر فردی قادر است در ذهن خود با ترکیب صورتهای ذهنی، صورتهای جدیدی خلق کند؛ مانند آنکه سر آدمی با بدن اسب، یا کوه طلایی یا دریایی از طلای روان و مایع را تصور کند.
حکما استعداد مخصوص ذهن را برای تجزیه و ترکیبِ ذهنی، «قوه متصرفه» میخوانند و قوه متصرفه را هنگامی که آزادانه در میان محسوسات جزئی یا صور خیالیه عمل میکند به نام مخصوص «قوه متخیله» و هنگامی که به منظور تحقیقِ واقع و نفسالأمر در میان معانی معقوله عمل میکند به نام مخصوص «قوه مفکره» میخوانند.
«قوه متخیله» در عملِ خود آزاد است و هر صورتی را به هر نحو که بخواهد و تمایلات نفسانی ایجاب کند، تجزیه و ترکیب و فصل و وصل میکند؛ ولی «قوه مفکره»، آن آزادی را ندارد، بلکه همواره از قانونِ معینی پیروی میکند؛ یعنی میبایست طوری در معقولات تصرف کند که با واقع و نفسالأمر مطابقت داشته باشد. (مطهری، 1378، ج2، ص95؛ صدرالدین شیرازی، 1981، ج8، ص58)
اما در بحث از به کارگیری قوه متصرفه نیز رابطه تسخیر و استخدام وجود دارد. به این نحو که قوه متصرفه، قدرت تجزیه و ترکیب صورتهای خیالی را داراست، یا توسط قوه واهمه استخدام میشود و قوه واهمه، او را مسخر خود میکند که در این صورت – آن چنان که گفته شد- به آن قوه متخیله گفته میشود و اگر توسط قوای عقلی به کار گرفته شود به آن قوه مفکره میگویند. در رابطه با قوه واهمه این سخن مطرح شده است که قوه وهم – که درک معانی جزئی میکند- بالاترین قوه ادراکی حیوانی است و حیوان براساس قوه وهم افعال خود را انجام میدهد (ابنسینا، 1404، ج2، ص149). انسان نیز به دلیل هستی جامعی که دارد، واجد این قوه است، اما علاوه بر آن در انسان، قوه عاقله و یا ناطقه نیز وجود دارد که دارای قدرت درک معانی کلی است.
بنابراین باید توجه داشت که در بحث از رسانه، با دو نحوه رابطه تسخیری مواجه هستیم: نخست رابطه تسخیری انسان با طبیعت؛ و دوم ارتباط قوای ادراکی مانند واهمه و یا عقل با قوای ادراکی است که طبیعت و عالم ماده و یا همان عالم محسوس را درک میکنند؛ یعنی بینایی و شنوایی. بنابراین رابطه تسخیری اول، تاکنون مشخص شد و خلاصه آن عبارت است از اینکه انسان با دراختیارگرفتن طبیعت و به دست آوردن سختافزارِ مناسب، ابزاری را میسازد و از آن استفاده میکند تا بتواند معرفتهایی مانند علم به حوادث و اتفاقات، ایدهها و افکار و یا هر محتوایی را به دیگران منتقل سازد.
اما توضیح رابطه تسخیری دوم به این شرح است: محتوایی که غالباً توسط رسانه به دیگران منتقل میشود از سنخ معرفتهای جزئی است و دقت در کارکرد رسانه، این مطلب را به خوبی نشان میدهد. انتقال اخبار و حوادثِ اتفاقاتِ روزانه و یا گذشته و آینده، ابراز نظر، خوشحالی و یا ناراحتی در مورد چیزی و یا حادثهای، تبلیغِ کالا و محتوای نشان داده شده در سریال، فیلم، پویانمایی و بازی رایانهای و... در همه این موارد محتوای معرفتی که به مخاطب انتقال داده میشود در حد محسوس و خیال و یا واهمه است؛ به این معنا که معرفت در آن جزئی است.
در فلسفه اسلامی، جزئی بودن معرفت، براساس تقید به ماده و آثار آن است و هرچه قدر معرفت از این تقید رهایی پیدا کند، معرفت کلیتر میشود. به عنوان مثال فردی با دیدن زید، معرفت حسی به او پیدا میکند. این معرفت، جزئی به شمار میآید. زیرا که مقید به وجود خارجی او در برابر دیده فرد است و اگر زید از نظر او غائب شود، این معرفت نیز از بین میرود، اما معرفت دیگری که فرد به زید دارد، با حضور صورت او در قوه خیالش است.
این معرفت با غائب شدنش هم چنان ادامه پیدا میکند؛ زیرا که مقید به وجود خارجی آن نیست، اما از آنجا که مقید به تصویر مثالی فرد است و تصویر مثالی فرد، هم چنان آثار ماده مانند حجم را با خود دارد، قابل اطلاق بر افراد دیگر نیست، اما در بالاترین مرتبه، فرد معرفت به مفهوم کلی انسان معرفت پیدا می کند که در این صورت دیگر معرفت او مجرد از ماده و آثار آن است. بنابراین معرفت در دو قسم محسوس و خیالی، معرفت جزئی است؛ زیرا که مقید به ماده و آثار آن است.
معنای وهمی نیز به خاطر تقیدی که به ماده دارند، معرفت جزئی به شمار میآید. معانی وهمی مانند حب و بغضِ جزئی، مانند آنکه فردی، به امر خاصی محبت دارد مانند محبت مادر به فرزند در انسان و حیوان و یا به امر خاصی بغض دارد. مانند دوری جستن از غذای نامطبوع در انسان و حیوان. بنابراین با توجه به معرفت جزئی و منشا آن مشخص میشود که رسانه به شکل غالب، معرفت جزئی را در غالب محتوای خاص به دیگران منتقل میکند.
البته در برخی موارد مانند رسانههای آموزشی نیز ممکن است گفته شود محتوایی که توسط رسانه منتقل میشود، معرفت عقلانی است؛ یعنی معرفتی که مجرد از ماده و آثار آن میباشد، اما در این گونه موارد نیز غالباً معرفت کلی همراه با معرفتهای جزئی مانند اشکال، تصاویر و یا صوتِ خاص است.
جنبه دیگر قوای شناختی این است که نفس علاوه بر دریافت صورتهای مادی و انطباع آنها، میتواند در آنها تصرف کرده و آنها را تجزیه و ترکیب و به نحوی صورتبخشی کند. تصرف و دخالتِ قوه متخیله نفس در صورتهای دیداری و شنیداری، رکنی اصلی در انتقال محتوا در عموم رسانهها است. ساخت پویانمایی و بازیهای رایانهای، نحوه چینش و کیفیت انتقال اخبار، نوشتن فیلمنامه و داستان برای سریالها و فیلمهای سینمایی همگی نشاندهنده دخالت قوه متخیله در محتوای معرفتی است که توسط رسانه منتقل میشود.
بنابراین در انتقال محتوا، رابطه تسخیری دومی شکل میگیرد؛ به این نحو که قوه بنیایی و شنوایی در اختیار قوه متخیله قرار گرفته و قوه متخیله نیز در اختیار قوه واهمه قرار میگیرد و قوه واهمه با استخدام قوه متخیله، مطابق معنای جزئی که درک میکند، در صورتهای دیداری و شنیداری که دارد، تصرف و فصل و وصل میکند تا صورتی مناسب با معنای وهمی که در نزد خود دارد، ایجاد کند و آن را از طریق رسانه به دیگران انتقال دهد و مخاطب نیز با در معرض قراردادن قوه واهمه و متخیله خود در برابر چنین محتوایی، آن را درک و از آن الگوبرداری میکند؛ به این نحو که بر طبق محتوای اراده شده، او نیز در صورتهای خیالی که در نزد خود حاضر دارد تصرف میکند تا آنها را مطابق و مناسب با معانی وهمی در بیاورد.
نقش ارتباطی رسانه را میتوان براساس مطلب مذکور تبیین کرد. ارتباط عبارت است از فرایند انتقال پیام از سوی فرستنده برای گیرنده مشروط بر آنکه در گیرنده، مشابه معنای موردنظرِ فرستنده ایجاد شود (محسنیانراد، 1369، ص57).
ارتباط، عناصر کلیدی دارد که عبارت است از: فرستنده پیام، گیرنده پیام، خودِ پیام و فرایند انتقال (سعدی، 1392، ص147) و رسانه ابزاری است که هم در ابتدا موجب سهولت در ارتباط میشود و هم موجب تصرف و دخالت در ارتباط. از این رو رسانه از جمله وسایل ارتباطی است که حواس را توسعه میدهد (زورق، 1384، ص39).
البته این توسعه دادن شامل حواس ظاهری و باطنی میشود و با پیشرفت علم، رسانه از صرف واسطه در انتقال پیام، تبدیل به ابزاری برای دستکاری در پیام میگردد (اینگلیس، 1378، صص37 - 38) و این امر در بحث از «بازنمایی رسانه» به وضوح دیده میشود:
«کارکرد اساسی و بنیادین رسانهها عبارت است از: بازنمایی واقعیتهای جهان خارج برای مخاطبان. اغلب دانش و شناخت ما از جهان به وسیله رسانهها ایجاد میشود و درک ما از واقعیت با واسطه و به میانجیگری روزنامهها، تلویزیون، تبلیغات و فیلمهای سینمایی و... شکل میگیرد. رسانهها، جهان را برای ما تصویر میکنند. رسانهها این هدف را با انتخاب و تفسیر خود در کسوت دروازهبانی و به وسیله عواملی انجام میدهند که از ایدئولوژی اشباع هستند». (Watson and Hill, 2006, p248)
با توجه به این مطلب مشخص میشود ابزار رسانه در جهت تقویت دو قوه شناختی عمده یعنی قوه واهمه و قوه متخیله برای انسان ساخته شده و انسان با کمک گرفتن از این ابزار به شکل راحتتری می تواند در صورتهای خیالی که از طریق شنیدن و دیدن به دست میآورد، تصرف کند و با انتقال آنها به دیگران، از آنها برای رسیدن به مقصود خود استفاده نماید؛ مقصودی که به طورکلی بر ابزار رسانه مترتب میشود.
این است که فاعلیت انسان، فاعلیتی همراه با علم و شناخت است و با تقویت قوای شناختی، فاعلیت انسان نسبت به طبیعت وسیعتر و قویتر میگردد و به کارگرفتن رسانه در انتقال معرفت، موجب رشد و پیشرفت انسان در انواع علوم و اختراع ابزار جدید میشود، اما با این حال شکی نیست که استفاده از این ابزار با خود صدمات و آسیبهای جسمی، روحی و روانی گوناگونی برای انسان به همراه دارد و از این رو طرح بحث اخلاق در استفاده از این ابزار ضروری است.

فاعلیت بالتسخیر و مشکلات اخلاقی
تسخیر ابزار توسط انسان میتواند موجب مشکلات اخلاقی متعددی برای وی گردد و میتوان این مشکلات اخلاقی را براساس بحث اعتدال نفس در اخلاق اسلامی تبیین کرد که بر طبق آن سرمنشأ رسیدن به کمال و سعادت، حفظ عدالت در قوای نفسانی و پرهیز از افراط و تفریط در آن قواست (نراقی، 1378، ص83).
توجه به حفظ اعتدال نفس در استفاده از هر ابزاری اهمیتی دوچندان پیدا میکند؛ زیرا همان طور که مشخص شد در استفاده از ابزار، برخی از قوای انسان اعم از عقلی، مثالی و طبیعی بهرهمند و منتفع میگردند.
این انتفاع و بهرهمندی موجب تقویت این قوا و تضعیف سایر قوا میشود؛ زیرا نفس با توجه به محدودیتهایی که در توان دارد، معطوف به این قوا میگردد و از توجه به سایر جنبهها باز میماند (ابنسینا، 1375، ص237)؛ از این رو استفاده زیاد و مکرر از یک ابزار به گونهای که باعث غفلت نفس از سایر قوایش شود، موجب خروج نفس از حالت اعتدال میشود؛ زیرا از یک سو برخی از قوا بیش از اندازه تقویت میشوند و از سوی دیگر قوای دیگر دچار ضعف و سستی میگردند و همین امر سبب پیدایش مشکلات اخلاقی گوناگونی برای فرد میشود.
این امر در رابطه با استفاده از ابزار رسانه نیز صادق است و با تقویت و بهرهمندی دو قوه شناختی انسان، یعنی قوه متخیله و قوه واهمه، توجه نفس به سایر قوا کمتر شده و در زمان طولانی، این عدم توجه موجب تضعیف آنها میگردد.
نمونه بارز این مسئله را در پیش آمدنِ مشکلاتی همچون کم تحرکی و چاقی، بیمیلی نسبت به یادگیری و آموزش، انزواطلبی در افراد بهخصوص نوجوانان و جوانان به خاطر استفاده زیاد از رسانه میتوان مشاهده کرد؛ زیرا توجه زیاد به رسانه، موجب غفلت نفس از قوا و جنبههای دیگر و خروج از اعتدال نفس میشود.
یا در نمونه دیگر، افرادی که به طور مکرر در معرض محتواهای تخیلی مانند پویانمایی و یا بازی رایانهای قرار میگیرند، دچار خیالپردازیهای باطل میشوند؛ به گونهای که گاه زندگی معمولی آنها مختل شده و یا دچار بیماریهای روانی میشوند. بنابراین استفاده بیش از اندازه و افسارگسیخته از رسانه، موجب برهم خوردن اعتدال در نفس شده و این انحراف فرد را در معرض آسیبهای گوناگون قرار میدهد.
مشکلات اخلاقی دیگری که با استفاده از رسانه پدید میآید، ریشه در خصوصیت دو قوه واهمه و متخیله دارد که میتوان آن را در سه مورد خلاصه کرد:
عدم تسلط بر واهمه و متخیله: آن چنان که در اخلاق اسلامی ذکر شده است، نفس انسان محل خطور خواطر و افکاری است که به طور مدام بر نفس او نقش میبندد (نراقی، 1378، ص124) و انسانِ عادی تسلط کامل بر خیالات و اوهامی که مدام به ذهنش وارد میشود را ندارد و همانند دیگ جوشانی است که مدام زیر و رو میشود و یا همانند گنجشکی که مدام از شاخهای به شاخه دیگر میپرد. از این رو در اخلاق صحبت از لزوم کنترل و تسلط بر این افکار و اوهام است (مطهری، 1378، ج3، صص229-301).
با ساخت رسانه و استفاده از آن، انسان نیازمند کنترل و تسلط بیشتر بر دو قوه متخیله و واهمه خود میباشد؛ زیرا این دو قوه با یافتن محتوای مناسب با شانِ ادراکی خود، تقویت میشوند و تقویت آنها موجب هرچه بیشتر شدن ورود صورتهای وهمی و خیالی فاسد و باطل به ذهن میگردد و همین امر سبب صدمات و آسیبهای فراوانی به فرد میشود. به عنوان نمونه فردی که خود را در معرض محتوای خشن قرار میدهد قوه واهمه و متخیله، معانی و صورتهای متناسب با آن ایجاد کرده و این صورتها، حتی پس از استفاده رسانه، فرد را به خود مشغول میکند و همین امر موجب بروز رفتارهای پرخاشگرانه و خشونتآمیز از سوی فرد است.
مسئلهای که هم اکنون تحت عنوان اعتیاد به رسانه مطرح است، برگرفته از عدم تسلط و کنترل قوه واهمه و متخیله میباشد؛ زیرا ادراک صورتها و معانی، جزئی ملایم و سازگار با این دو قوه برای آنها لذتبخش میباشد و استفاده از ابزار رسانه، این دو قوه را در جهت تأمین این لذت کمک میکند و همین امر موجب اعتیاد فرد به رسانه میشود و آنچه که سبب میگردد این مسئله به صورت آسیب مطرح شود، عدم تسلط فرد بر صورتهای متخیله و واهمه است که در استفاده از رسانه خود را به شکل شدیدتری نشان میدهد.
کثرت صورتهای متخیله و واهمه: مسئله دیگر این است که کثرت در صورتهای خیالی و وهمی، بیشتر از صورتهای محسوس است (طباطبایی، 1994، ص224)؛ زیرا صورتهای محسوس مقید به ماده هستند، اما در مورد صورتهای خیالی این تقید وجود ندارد و لذا قوه متخیله و واهمه میتوانند آزادانه صورتهای متعددی بسازند و از این رو یکی از وظایف فرد سالک و متخلق به اخلاق الهی، مقابله با این کثرتها است (همان، 1389، ص38).
اما در هنگام استفاده از رسانه و با تقویت قوای متخیله و واهمه این کثرت به خوبی خود را نشان میدهد؛ به گونهای که انسان در استفاده از رسانه با شبکههای مختلف و گوناگون با محتواهای متنوع و حجم انبوهی از اطلاعات روبهرو میشود که او را به خود مشغول و اسیر تشتت و کثرت کرده و همین امر میتواند زمینه را برای آسیب او فراهم کند. آسیبهایی مانند سلب آرامش، از دست دادن تمرکز، هدر دادن توان و قوای انسان و... .
آن چنان که در علم النفس مطرح است اندیشه کلی موجب شوق و اراده انسان به انجام فعل نمیشود (ابنسینا، 1375، ج2، ص417)؛ مانند آنکه انسان با تصور کلی مفهوم غذا، شوق و اراده به خوردن پیدا نمیکند، بلکه آنچه که موجب تحریک انسان به انجام عمل خاصی میشود معرفتهای جزئی است، مانند اینکه غذای خاصی را با ویژگیهای خاص تصور کند. این معرفتهای جزئی در قوه واهمه شکل میگیرد و در قوه متخیله تصویرسازی میشود تا شوق و یا بغض انسان نسبت به آن برانگیخته و او را به انجام و یا ترک فعل برانگیزاند (همان، صص418 - 419).
نمونه این فرایند در رسانه در پیامهای بازرگانی و تبلیغات کالا به خوبی مشاهده میشود؛ اما در اینجا آسیبی که فرد در معرض آن قرار میگیرد، خارج شدن مبادی عمل از تحت نظارت عقل و قوه عاقله و تسلط قوه واهمه و متخیله تقویت شده توسط رسانه بر فرد است؛ به گونهای که فرد زمام اختیار خود را در اختیار رسانه قرار دهد و سرسپرده آن شود.
بنابراین به طور خلاصه میتوان گفت در استفاده از رسانه آنچه که در معرض خطر قرار میگیرد، انحراف نفس از حالت اعتدال و تسلط این دو قوه بر انسان است که او را دچار آسیبهای متعددی میکند.
رسانه اخلاقی
در مواجهه با رسانه به طور کلی در بحث اخلاق از دو نوع اصول اخلاقی میتوان سخن گفت:
الف) اصول اخلاقی عام: اصولی است که باید هر فرد اخلاقمدار در زندگی روزمره به طور کلی به آن پایبند باشد؛ مانند صداقت، حفظ آبروی دیگران، رعایت مال، جان و آبروی افراد، تجسس نکردن در زندگی افراد و... . اما این اصول به تنهایی نمیتواند تبیین کاملی از رسانه اخلاقی به ما ارائه دهد؛ زیرا که این اصول عام و نسبت به رسانه و سایر امور زندگی یکسان هستند و رسانه در نسبت با آنها مزیتی ندارد.
ب) اصول خاص اخلاقی براساس رابطه تسخیر؛ از آنجا که نسبت انسان با رسانه، مبتنی بر تسخیر است، این رابطه مستدعی اصول اخلاقی خاص به خودش است تا تحقق رابطه تسخیری، مبتنی بر اخلاق باشد، اما این اصول اخلاقی را بر چه اساس میتوان تبیین نمود؟
همان طور که ذکر شده است، اصل اعتدال نفس یکی از اصول قابل اهمیت در فلسفه و اخلاق اسلامی است که بر طبق آن باید حالت میانهروی در نفس محفوظ باشد. اما این میانهروی به چه صورت حاصل میشود؟
آنچه در فلسفه اسلامی به عنوان حافظ اعتدال نفس مطرح میگردد، حکومت قوه عاقله بر سایر قواست:
مراد از اعتدال در قلمرو نفس آن است که هرگونه ادراک از قوای ادراکی نفس در زمینه شناخت امور جزئی و کلی و محسوسات و معقولات و هرگونه تحریک و تحرک قوای نفسانی در زمینه جلب منافع و ملایمات نفسانی و در دفع مضار و ناملایمات نفسانی از طریق حکومتِ عقل بر آنها صورت گیرد. (جوادی آملی، 1384، صص126-128)
حقیقت عدالت و یا لازمه آن این است که عقل به عنوان خلیفه خدا، بر جمیع قوا غالب شود تا هریک را به کاری که باید و شاید وادارد و نظام مملکتِ انسانی فاسد نشود. (نراقی، 1378، ج1، ص86)
ابواب جهنم هفت است که پنج حسّ ظاهر حیوانی به اضافه قوه وهم و خیال باشد، در صورتی که اینها مطیع عاقله نباشند و اگر مطیع باشند به اضافه آنها هشت در بهشتاند. (حسنزاده آملی، 1366، ص380)
تبیین فلسفی این مسئله به این صورت است که در نزد حکمای اسلامی وهم، عقل ساقط است (همان، 1365، ص272؛ صدرالدین شیرازی، 1981، ج3، ص361) و آن چنان که ذکر شد قوه وهم حاکم در حیوان است و سایر قوای ادراکی در اختیار آن میباشد و انسانی که در مرتبه حیوانیت است نیز مبدأ ادراک، میل و حرکت در او قوه وهم است، اما با تسلط قوه عاقله، انسان از مرتبه حیوانیت خارج شده و قوه عاقله در ادراک و عمل، سایر قوا را مسخر خود میگرداند.
بنابراین آنچه که در رسانه اخلاقی به عنوان اصل قلمداد میشود تسلط قوه عاقله بر قوه واهمه و متخیله است و این تسلط نیز در چهارچوب فاعلیت بالتسخیر صورت میپذیرد؛ یعنی آن چنان که سایر قوای ادراکی و تحریکی در اختیار قوه واهمه است، قوه واهمه نیز باید در اختیار قوه عاقله باشد تا رسانه اخلاقی محقق گردد.
تحقق رسانه اخلاقی، ایدئالی است که برای تحقق آن میتوان سه مرحله را نام برد:
الف) محدود کردن استفاده از رسانه: همان طور که گذشت استفاده بیقید و حد و افسارگسیخته از رسانه امری است که موجب برهم خوردن حالت اعتدال نفس میشود و لذا در گام نخست باید استفاده از این ابزار، محدود و مقید به زمان و شرایط خاصی شود تا مجالی برای توجه نفس به سایر قوا فراهم گردد.
ب) توجه به آسیبهای ناشی از تقویت قوه واهمه و متخیله و سعی در کاهش و کنترل این آسیبها: با توجه به آسیبهایی که فرد هنگام استفاده از رسانه در معرض آن قرار میگیرد، کنترل و تسلط بر قوه واهمه و متخیله اهمیت دوچندان مییابد و لذا فرد در زمان استفاده از رسانه با تقید به دستوراتی که در علم اخلاق برای تسلط بر این دو قوه ذکر شده است باید مانع انحراف و طغیان آن دو شود.
ج) ساخت ابزار رسانه هماهنگ با قوه عاقله: همان طور که ذکر شد حالت مطلوب در اعتدال نفس، حکومت قوه عاقله بر سایر قواست. با حاکم شدن عقل بر قوه واهمه، وهم در اختیار عقل قرار میگیرد. این مسئله در ساختن ابزار رسانه میتواند به عنوان مطلوبی قرار گیرد که در نحوه کاربرد آن تأثیر مستقیمی بگذارد؛ به گونهای که رسانه به شکلی طراحی شود که مناسب و هماهنگ با انتقال محتوایی باشد که تحت نظارت قوه عاقله تولید شده است. هدف کلی که در این چهارچوب میتواند مدنظر قرار گیرد اولاً انتقال معرفتهای جزئی و بهرهمندی از مزایای رسانه است و ثانیاً تربیت و پرورش آن دو قوه تحت نظارت عقل میباشد.
سخن گفتن از تحقق و ساخت رسانه اخلاقی در این مقاله مبتنی بر این نظر است که برخی ابزارها را میتوان براساس هماهنگی و تناسب با ارزشها و کمالات اخلاقی مورد ارزیابی و سنجش قرار داد. هرچند اثبات این سخن براساس اصول و مبانی اندیشه اسلامی مجالی دیگر میطلبد، اما آنچه که در بحث رسانه به خوبی مشهود است این مطلب میباشد که رسانه براساس جایگاهی که دارد و محتوایی که به مخاطب انتقال میدهد در کاهش و یا افزایش معضلات و فسادهای اخلاقی نقش عمدهای ایفا میکند؛ بنابراین بحث نظری از امکان تحقق رسانه اخلاقی امری ممتنع نیست. بر خلاف آنچه که در رد امکان اخلاقی شدن رسانه گفته شده است. (ملوین و دنیس، 1383، ص673)
بحث و نتیجهگیری
مطلوب در رسانه اخلاقی، تبدیل صحیح معانی معقول به موهوم و ارائه آن در صورت مناسب خیالی و محسوس است. امری که با حاکمیت قوه عاقله بر قوه واهمه و متخیله صورت میگیرد و با تحقق آن، فاعلیت تسخیری مناسب اخلاقی در زمینه ساخت و استفاده از رسانه اعمال میشود.
با توجه به آنچه که مطرح شد، مشخص میشود که راه اساسی دستیابی به چنین مطلوبی، براساس تربیت و پرورش قوای عقلانی افراد جامعه است و این مسیر، نمیتواند براساس فاعلیت بالقسر یعنی تحمیل و فشار بیرونی صورت بگیرد. چیزی که امروزه در قالب سانسور یا فیلتر کردن رسانه مطرح میشود. بلکه این مهم براساس رشد دادن سطح آگاهی فرد نسبت به رسانه و آسیبهای آن و تمرین او برای رعایت اصول اخلاقی مذکور، میسر است.
با این حال از آنچه که گذشت، مشخص میشود که در گام اول اعمال محدودیتهای بیرونی برای کنترل رسانه ضروری است. زیرا بر طبق قاعده فلسفی که از ابن سینا نقل شد، نفس با اشتغال و توجه دائم به برخی از قوای خود، از توجه به سایر استعدادهای خود باز میماند و از این رو اولین گام برای رشد قوای عقلانی جامعه، بازداشتن نفس از توجه دائمی به قوه خیال و واهمه است تا زمینه برای توجه به قوه عقل فراهم گردد. واضح است که این بازداشتن در نسبت با رسانههایی که محتوای غیرعقلانی و متناسب با قوای غضب و شهوت را انتقال میدهند، ضرورتی دوچندان پیدا میکند.
بنابراین سیاست محدود کردن رسانه، تنها به عنوان برداشتن مانع در رشد و تربیت قوه عقل پذیرفته است و در کنار آن باید به مولفههایی که موجب رشد و تربیت قوای عقل میشود، توجه نمود تا شکل مطلوب اخلاقی در مواجهه با رسانه محقق شود.
نویسنده: محسن ابراهیمی (دانشآموخته حوزه علمیه قم و دانشجوی دکتری دانشگاه اصفهان)
منابع:
فارسی:
قرآن کریم
ابنسینا، حسینبن علی (1375). شرح الاشارات و التنبیهات نصیرالدین طوسی. قم: نشرالبلاغه.
____________(1404). الشفاء (المنطق). قم: انتشارات آیتالله مرعشی.
_____________(1375). النفس من کتاب الشفاء. مصحح: حسن حسنزاده آملی. قم: دفتر تبلیغات اسلامی.
اینگلیس، فرد (1378). نظریه رسانهها. ترجمه: محمود حقیقت کاشانی. تهران: صداوسیمای جمهوری اسلامی ایران، مرکز مطالعات و تحقیقات.
انوری، حسن (1381). فرهنگ بزرگ سخن. تهران: سخن.
بولک، آلن، استُلی برس، اولیور (1369). فرهنگ اندیشه نو. ویراستار: ع. پاشایی. تهران: مازیار.
الجوهری، أبونصر (1415). الصحاح تاج اللغة و صحاح العربیه. بیروت: دار احیاء التراث العربیه.
جوادی آملی، عبدالله (1384). حیات حقیقی انسان در قرآن کریم. قم: اسراء.
______________ (1381). اسلام و محیط زیست. قم: اسراء.
______________ (1375). رحیق مختوم (جلد2-4). قم: اسراء.
حسنزاده آملی، حسن (1366). اتحاد عاقل به معقول. تهران: حکمت.
_____________ (1365). هزار و یک نکته. تهران: رجاء.
زروق، محمدحسین (1384). ارتباطات و آگاهی (مفاهیم، مبانی، روشها). تهران: دانشکده صداوسیما.
طبرسی، فضلبن حسن (1372). مجمع البیان فی تفسیر القرآن. ترجمه: فضلالله یزدی طباطبایی. تهران: ناصر خسرو.
طباطبایی، محمدحسین (1390). المیزان فی تفسیر القرآن. بیروت: مؤسسه الاعلمی.
____________ (1416). نهایه الحکمه. قم: النشر الاسلامی.
____________ (1389). رساله لب الباب. قم: بوستان کتاب.
____________ (1387). اصول فلسفه رئالیسم. قم: بوستان کتاب.
____________ (1382). الرسائل التوحیدیه. بیروت: مؤسسه النعمان.
طوسی، محمدبن الحسن (1409). التبیان فی تفسیر القرآن. بیروت: دار احیاء التراث العربیه.
سجادی، سیدجعفر (1373). فرهنگ معارف اسلامی. تهران: دانشگاه تهران.
سعدی، حسین علی (1392). مجموعه مطالعات رسانه (رسانه و دین). تهران: پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی.
صلیبا، جمیل (1996). شرح المصطلحات الفلسفیه. بیروت: الشرکه العالمیه للکتاب.
صدرالدین شیرازی، محمدبن ابراهیم (1981). الحکمه المتعالیه فی الاسفار العقلیه الاربعه. بیروت: دار احیاء التراث.
فیض کاشانی، محمدبن شاه مرتضی (1415). تفسیر صافی. تهران: مکتبه الصدر.
فراهیدی، خلیلبن احمد (1410). کتاب العین. قم: انتشارات هجرت.
محسنیانراد، مهدی (1369). ارتباطشناسی: ارتباطات انسانی (میانفردی، گروهی، جمعی). تهران: سروش.
مصطفوی، حسن (1360). التحقیق فی کلمات القرآن الکریم. تهران: نشر بنگاه ترجمه و نشر کتاب.
مطهری، مرتضی (1378). مجموعه آثار شهید مطهری. قم: انتشارات صدرا.
ملوین، دیلفور و اورت آی، دنیس (1383). شناخت ارتباطات جمعی (مبانی، تاریخچه، نظریه). ترجمه: سیروس مدادی. تهران: دانشکده صداوسیمای تهران.
نراقی، احمد (1378). معراج السعاده. تهران: پیام آزادی.
لاتین:
Kuper, Adam, Kuper, Jessica, )1996(. The Social Science Encyclopedia. Abingdoin: Routledge
Watson, James, Hill, Anne, (2006). Dictionary of Media and Communication Studies. Oxford University Press
منبع:
مجموعه مقالات اولین همایش علمی پژوهشی اخلاق و رسانه، جلد اول: رسانه اخلاقی (بخش اول)، انتشارات دین و رسانه، چاپ اول 1398ش.