تحليل ادبي خطبه ي حضرت زينب(س) در كوفه
چكيده :
خطبه ي حضرت زينب در اجتماع مردم كوفه با حمد و ستايش خدا و معرفي خود به عنوان دختر پيامبر شروع مي شود و با توبيخ و سرزنش مردم كوفه ادامه و با همين مضمون خاتمه مي يابد. از اين رو، سياق كلي خطبه ي توبيخ كوفيان است.حضرت زينب(س) گريه ي ظاهري مردم را زير سؤال مي برند و آنان را بسان احمقي فرض مي كنند كه رشته هاي ايماني خود را بعد از تابيدن محكم، پاره پاره كردند و همه ي اعمال نيك خود را در نزد خدا ضايع كرده و از اين رو، مستحق خشم خدا و جاودانگي در عذاب شده است. در جاي جاي اين خطبه ي زيبا، استفاده از ايجاز ، مجاز ، اقتباسات قرآني و ديگر شيوه هاي بياني، به خصوص استعاره ي تمثيليه، بسيار چشمگير بوده و به زيبايي خطبه افزوده؛ به گونه اي كه با استفاده از مثلهاي قرآني و شيوه هاي بياني زيبا، اعمال زشت كوفيان به وضوح در نظرشان به تصوير كشيده شده است.
فصاحت و بلاغت، ويژگي بارز اين خطبه است و مخاطبان آن تحت تأثير بيان شيواي حضرت زينب (س) واقع شدند و ايشان با سلاح سحرآميز بيان ، به افشاگري و رسوايي دولت اموي پرداختند.
كليد واژه ها : خطبه / زينب (س) كوفه/ بيان/ قرآن .
مقدمه :
ضرورت يا حكمت اين گونه اقتضا مي كرد امام زين العابدين(ع) در طول سفر، به افشاي حقايق نپردازند تا بدين شيوه، توجه مردم و امرا به قدرت سخنوري ايشان جلب نشود و جان ايشان به عنوان امام ، حفظ گردد. شايد از دلايل ديگر سكوت امام سجاد(ع) اين باشد كه بعدها در اجتماع بيشتري، نظير مسجد جامع اموي ، بتوانند به راحتي و بدون مزاحمت به افشاگري جنايات يزيد بپردازند؛ چرا كه اگر امام سجاد(ع) قبلاً سخنراني مي فرمودند و كارگزاران حكومت اموي به ارزش سخنوري ايشان پي مي بردند، ديگر به ايشان مجال صحبت در آن اجتماع عظيم مردمي داده نمي شد و اين فرصت طلايي كه به تأثيرگذاري و افشاگري آن بيشتر بود- از ايشان سلب مي شد.
نگارنده در اين مقاله سعي دارد ضمن تأكيد بر ارتباط دانش گسترده حضرت زينب (س) به منبع اهل بيت و اشراف ايشان بر كلام، به بررسي ميزان تأثير كلامشان بر مخاطب و فصيح و بليغ بودن الفاظشان در اين خطبه بپردازد. بنابراين، به تجزيه و تحليل ادبي اين خطبه با رويكرد بلاغي پرداخته است. از سوي ديگر، براي درك بهتر مقصود حضرتش در بيان كلمات، گاهي از تفسير فقهي لغت در معناي اوليه اصلي كلمات نيز كمك گرفته مي شود تا مراد ايشان در معاني ثانويه غير اصلي الفاظ، محسوس تر و ملموس تر تبيين گردد.
خطبه حضرت زينب (س) در كوفه
الحمدلله و الصلاة علي ابي محمد و آله الطيبين الاخيار. اما بعد، يا اهل الكوفه، يا اهل الختل و الغدر! أتبكون؟ فلا رقاب الدمعه، و لا هدات الرنه.
انما مثلكم كمثل التي نقضت غزلها من بعد قوه انكاثا، تتخذون ايمانكم دخلا بينكم.
الا و هل فيكم الا الطيف النطف؟ والصدر الشنف؟ و ملق الاماء؟ و غمز العداء؟
او كمر علي دمنه؟ اوكفضه علي ملحوده؟
الا ساء ما قدمت لكم انفسكم ان سخط الله عليكم و في العذاب انتم خالدون. اتبكون ؟ و تنتحبون؟ اي و الله، فابكوا كثيراً و اضحكوا قليلاً. فلقد ذهبتم بعارها و شنارها، و لن ترحضوها بغسل بعدها ابداً.
و اني ترحضون قتل سليل خاتم النبوه و معدن الرساله، و سيد شباب اهل الجنه، و ملاذ خيرتكم و مفزع نازلتكم، و منار حجتكم، و مدره سنتكم؟ الا ساء ما تزرون. و بعدا لكم و سحقاً، فلقد خاب السعي و تبت الايدي و خسرت الصفقه و بوتم بغضب من الله و ضربت عليكم الذله و المسكنه.
ويلكم يا اهل كوفه!
اتدرون اي كبد لرسول الله فريتم؟!
و اي كريمه له ابرزتم؟!
و اي دم له سفكتم؟!
و اي حرمه له هتكتم؟!
لقد جئتم بها صلعاء عنقاء سودا فقماء خرقاء شوهاء كطلاع الرض و ملء السماء.
افعجبتم ان مطرت السماء دما؟ و لعذاب الاخره اخزي و انتم لا تنصرون. فلا يستخفنكم المهل، فانه لا يحفزه البدار، و لا يخاف فوت الثار و ان ربكم لباالمرصاد.(26:ج45ص108-109؛ 14: 146-147؛ 18:ص304:ص86)
محتواي خطبه و ساختارهاي ادبي آن
خطبه با حمد و ستايش خدا و با جمله اسميه شروع مي شود. اسميه بودن جمله دلالت بر ثبوت آن دارد. (12:ص9) به عبارت ديگر ، اگر با فعل «أحمد»، به صورت متكلم وحده، به ستايش خداوند مي پرداخت، بر حدوث دلالت مي كرد و به صورت كلي معناي حمد از عموميت كمتري برخوردار مي شد.
حضرت زينب (س) بعد از حمد خداوند، بر پدرش، رسول خدا(ص) درود و سلام مي فرستد كه اين، نهايت ايجاز و بلاغت به شمار مي رود. حضرت زينب (س) با اين مقدمه كوتاه، خود را براي آن جمعيت معرفي فرمودند و شأن و مقام خود را به آنان گوشزد نمودند و همچنين، بر اهل بيت پاك و معصوم پيامبر(ص) درود فرستادند تا با اين ستايش و تعريف ، مخاطبان به مقام شامخ آنان، پي ببرند.
اين جمله كوتاه بر نكته مهم ديگري نيز اشاره مي كند و آن نكته، اين حقيقت است كه فرزندان فاطمه(س)، فرزندان پيامبر(ص) به شمار مي روند. همچنان كه آيه مباهله بر اين نكته تأكيد دارد : فقل تعالوا ندع ابناء نا و أبناءكم.(1) آل عمران (3)/61) اما بعد يا اهل الكوفه، يا اهل الختل و الغدر.
اي مردم كوفه! اي گروه پيمان شكن و بي وفا.
«ختل» در لغت، به معناي حقه زدن و نيرنگ به کار مي رود و «غدر» به معناي خيانت و پيمان شكني است كه همه اين صفات، قبل از آن، در مردم كوفه جمع شده بود. از اين رو حضرت زينب (س) با استفاده از اين عبارات، آن مردمان را متوجه اعمال زشتشان كردند و بيشترين تأثير را در دلهاي آنان برجاي گذاشتند. چراكه اين توبيخها نتيجه اعمال كوفيان بوده است كه در طول تاريخ، در مواقع مختلفي، خيانت كرده بودند.
از موارد خيانت اهل كوفه، پيمان شكني آنان در قضيه حكميت است كه علي رغم تذكرات حضرت علي(ع) نسبت به حقه عمروبن عاص، آنان در اشتباه خود پافشاري كردند. نيز پس از شهادت حضرت علي و بعد از بيعت با امام حسن(ع) در جنگ با معاويه آن حضرت را تنها گذاشتند و به ايشان ياري نرساندند.
علاوه بر آن، با فرستادن دوازده هزار نامه به امام حسين(ع) از او خواستند كه به عراق عزيمت كنند و نامه هاي خود را با سوگندهاي بزرگ مستحكم كردند و هزاران نفر از مردم کوفه با سفير امام(ع)، مسلم بن عقيل، بيعت نمودند؛ اما مدتي كوتاه نگذشت كه مسلم در برابر ديدگان اين مردم، كشته و جسد مطهرش در ميان كوچه هاي كوفه روي زمين كشيده شد و پس از آن، حسين(ع) و يارانش با تزوير و خيانت آنان و در برابر سكوتشان كشته شدند و آنها در برابر اين همه جنايت تماشاگر بودند و حتي بعضي در اين جنايت شركت كردند که همه اين موارد نيرنگ و پيمان شكني كوفيان را در آن برهه خاص زماني اثبات مي كند.
اتبكون ؟ فلا رقعت الدمعه و لا هدأت الرنه.
آيا گريه مي كنيد؟! نبايد اشك شما قطع شود و ناله اندوهگينتان آرام گيرد. حضرت زينب (س) از گريه ظاهري مردم اظهار تعجب مي كنند. از اين رو، بايد گفت كه استفهام از معناي اصلي خود خارج شده و در معناي تعجب به كار رفته است. در واقع اين نوع گريه ها با نفاق همراه بوده است كه بعد از جنايات خود فقط به گريه بسنده كرده بودند؛ چرا كه كوفيان در واقع با سكوت خود، زمينه جنايت يزيد را مهيا كرده بودند و پشيماني بدون عمل و فقط با گريه، دردي را دوا نمي كرد. بنابراين از گريه آنان بايد شگفت زده شد.
«رقأ» در لغت به معناي آرامش يافتن (ابن منظور، ماده رقا)... و «الرنه» به معناي صداي اندوهگين در هنگام گريه است و جمله فعليه در معناي انشائيه به كار رفته است.
چون عقيله بني هاشم گريه آن فرومايگان را ظاهري مي بينند، بر آنان نفرين مي كنند كه گريه آنان آرام نشود و صداي اندوهگينشان قطع نگردد. بدين سان، آنان را مورد توبيخ و سرزنش قرار مي دهند تا شايد وجدانهاي خفته و مرده آنان را بيدار كنند.
انما مثلكم كمثل التي نقضت غزلها من بعد قوه انكاثاً تتخذون ايمانكم دخلا بينكم.
مثل شما مثل آن زن احمقي است كه رشته خود را پس از تابيدن محكم، پاره پاره مي كرد. شما سوگندهاي محكم و استوار خود را براي فريب و فساد به كار مي بريد.
اين قسمت خطبه، از قرآن اقتباس شده است. خداوند در قرآن مي فرمايد: «لا تكونوا كالتي نقضت غزلها من بعد قوه انكاثا تتخذون ايمانكم دخلا بينكم.»(2)(نحل (16)/92).
أنكاث در لغت جمع «نكث» و به معناي از هم وا كردن و باز گشودن رشته اي است كه قبلا به صورت محكم بافته شده باشد. و «الدخل» به معناي مكر و خيانت است.
از نظر نحوي، «نكث» حال مؤكده از «غزل» يا مفعول به دوم «نقضت» است؛ در صورتي كه متضمن معناي «جعلت» باشد. يا اينكه مفعول مطلق است؛ چراكه به عنوان مصدري در معناي نقض به كار رفته است و غزل نيز به عنوان مصدري در معناي اسم مفعول مي باشد كه خود مجاز مرسل با علاقه «تعلق اشتقاقي» است. «ريطه»، دختر «عمروبن كعب»، زني احمق از قبيله قريش بود كه با كنيزكان خود از صبح تا نيمه روز، مشغول بافتن پشم ها و نخها مي شد. سپس به كنيزكان دستور مي داد كه رشته هاي بافته شده را از هم واكنند و اين كار عادت همه روزه وي بود.(7:ص266؛ ص389:26 ؛ج45، ص221.)
بنابراين، حضرت زينب (س) مردم كوفه را به آن زن احمق قريشي كه رشته هاي بافته شده را از هم وا مي كرد، تشبيه مي كنند كه همه اعمال نيك خود را از بين بردند؛ چراكه آنان پس از بستن عهد و پيمان، آن را شكستند و خيانت ونيرنگ ورزيدند و با اين پيمان شكني، راه را براي جنايات هولناك كربلا آماده ساختند. اينان در واقع، رشته محكم ايمان الاهي را -كه بر پايه و مبناي مودت اهل بيت(ع) بود- پاره كردند و پيمان نامه ها و سوگند نامه هاي خويش را بازيچه اي براي نيرنگ و فريب قرار دادند و رشته هاي بافته شده ايمان را از هم گسستند. از اين رو، حالت آنان به بهترين وجه ممکن با حالت «ريطه» همانند شده که در واقع، «تشبيه تمثيلي» است. وجه شبه در اينجا برگرفته از حالتها و امور مختلفي است که بعد از استحکام به زوال مي گرايد.
اثبات خيانت کوفيان نسبت به پيمان نامه هايشان از طريق تشبيه، به مثلي قرآني محقق شده است که در ميان مسلمانان معروف بود. اما به علت زنگار قلبهايشان براي آنان باورکردني نبود که اين چنين با زن احمق جاهلي قياس گردند و حالات دروغين و چهراه هاي منافقانة آنان، اين گونه برملا گردد. از اين رو، سخت وجدانشان به خود آمد و تحت تأثير سحر بياني حضرت زينب واقع شدند.
الا وهل فيکم الا الصلف النطف؟ و الصدر الشنف؟ و ملق الاماء ؟ و غمز الاعداء ؟
آيا در ميان شما جز افراد متکبر ، خرفت ، کينه توز ، چاپلوس و مزدور کسي وجود دارد؟
استفهام در اين جملات، از معناي اصلي خود خارج گشته و در معناي « تقرير» و «اثبات» به کار رفته است. به عبارت ديگر ، حضرت (س) با چند سؤال پي در پي و کوبنده به علت عملکرد کوفيان، اين مفاهيم خائنانه را در وجود آنان و اذهانشان اثبات مي کنند.
«الصلف» يعني کسي از روي غرور و تکبر خود را مدح کند؛ به چيزي که در او وجود ندارد. (15 : مادة صلف) «نطف» به کسي مي گويندکه با عيب و ننگ چرکين شده باشد. (21: ماده نطف) «ملق» به معناي دوستي و مهرباني اي است که خالصانه و قلبي نباشد. ( 4: مادة ملق) «الشنف» به معناي شدت کينه يا شخص کينه توز است؛ (همان: ماده شنف)«الصدر الشنف» يعني سينه اي که از خشم و نفرت لبريز شده باشد. (همان : ماده صدر ) بنابراين حضرت (س) بعضي از مردم کوفه را چاپلوساني معرفي مي کنند که زبانشان قلباً پيمان نمي بندد. از اين رو ، لکة ننگ قتل نيکان و پاکان اهل بيت(ع) را تا قيامت بر دامان خود دارند و اين لکة ننگ بسان داغي بر پيشاني آنان است. بعضي ديگر کينه توزاني اند که سينة آنان از نفرت و خشم بر اهل بيت(ع) لبريز است و دوستي آنان با اهل بيت(ع) از روي تملقات زباني و بسان کنيزکاني است که در برابر ارباب، براي جلب دوستي او احساساتي دو رويه از خود نشان مي دهند.
منظور از عبارت «غمز الاعداء » شايد اين باشد که مردم کوفه با کوچک ترين اشاره اي از جانب دشمن، از مسير حق منحرف مي شوند و تابع دستورات آنان مي گردند. به سخن ديگر ، شخصيت کوفيان چنان به پستي گراييده است که حاکمان براي اجراي دستورات خود کمترين زحمتي را نيز متحمل نمي شوند؛ بلکه با اشارة ابرو و دست، اين زبونان را تحت خواسته هاي خود در مي آموزند.
او کمرعي علي دمنه؟ أو کفضه علي ملحوده.
کلمة «مرعي» علفزاري است که گله هاي گاو و گوسفند در آن براي چريدن رها مي شود و «دمنه» آثار بر جاي مانده از خرابه هاي منازل انسان است که به سبب کوچ، مأواي حيوانات شود( 11: مادة دمن) و خاک آن با فضله هاي چهار پايان مخلوط مي گردد. از اين رو، در ترجمة ظاهري عبارت مي توان گفت که به سبب رطوبت ناشي از بول حيوانات و کود ناشي از فضلة آنان ، گياهان بسيار زيبا و سرسبز در آن مکان روييده مي شود.( 23: ص 230)
در اين عبارت نيز حضرت زينب(س) از « استعارة تمثيليه» بهره مي برند و حالت مردم کوفه را – که داراي ظاهري زيبا بودند، اما باطن و درون آنان به پستي گراييده و نفاق در جان آنان لانه کرده بود؛ به گونه اي که دروغ، نفاق و زيرپاگذاشتن ارزشهاي الاهي جزء ويژگيهاي عمومي آنان گرديده بود- به حالت آن گياهان به ظاهر زيبا و دلربا با آن حالت رستنگاه کثيف تشبيه مي کنند.
لفظ «ملحوده» به معناي جسم در قبر گذاشته شده است . (21: مادة لحد) و «فضة» در اين عبارت مي تواند به دو معنا تعبير گردد؛ نخست به معناي تابلوي زيبايي که از نقره ساخته شده باشد که گذاشتن اين تابلوي به ظاهر زيبا روي قبر انسان بي دين، باعث جلب توجه افراد ظاهربين مي شود؛ چرا که لاشة درون قبر و گنديدن آن با زيبايي ظاهري روي قبر منافات دارد. معناي دوم «فضة»، آجر است؛ بنابراين با توجه به اين معنا، يعني قبري که با آجر و ساير سنگ قبرهاي با شکوه مزين گردد؛ اما درون آن لاشة گنديده باشد.
همچو گور کافران پردود ونار
وز برون بر بسته صد نقش و نگار
ألا ساء ما قدمت لکم انفسکم أن سخط الله عليکم و في العذاب انتم خالدون.
آگاه باشيد که توشة بدي براي خود فرستاده ايد؛ توشه اي که موجب خشم خدا و باعث جاودانگي در عذاب مي شود.
حضرت زينب (س) اين جمله را نيز از قرآن اقتباس مي کنند. ايشان براي دومين بار و به طوري زيبا، در اين خطبه، از استعارة تمثيلية قرآني براي اهدافي خاص استفاده مي کنند.
خداوند به مسلمانان در دوستي با کافران، به شدت، هشدار مي دهد و بيان مي دارد که دوستي با آنان خشم خدا و جاودانگي در عذاب را در پي خواهد داشت:
تري کثيراً منهم يتولون الذين کفروا لبئس ما قدمت لهم أنفسهم ان سخط الله عليهم و في العذاب هم خالدون.(3) ( مائده(5)/80)
از اين رو، مي توان از مفهوم جملة حضرت زينب(س) دريافت که ايشان طرح دوستي مردم کوفه با حکومت اموي را به شدت، محکوم مي کنند. از سوي ديگر، سکوت کوفيان در برابر اين جنايات را نيز تلويحاً مورد انتقاد قرار مي دهند و آن را دوستي کفار قلمداد مي کنند که نهايتاً به خشم خدا و بقاي هميشگي در عذاب منجر مي گردد.
أتبکون و تنتحبون ؟ اي والله ، فابکوا کثيراً و اضحکوا قليلاً .
آيا گريه مي کنيد و فرياد بر مي آوريد؟ آري به خدا قسم بايد بيشتر گريه کنيد و کمتر بخنديد.
«انتخاب» در لغت، به معني بلند کردن صدا با گرية شديد است. در اينجا از جهت فن بديع، صنعت «طباق» به کار رفته و از جهت علم «معاني» استفهام از معناي اصلي خارج شده و براي توبيخ به کار رفته است. چرا که گرية ظاهري و بدون جبران گذشته، سودي براي آنان ندارد و باعث بخشيده شدن جناياتشان نمي گردد. از اين رو، آن حضرت گرية منافقانة آنان را مورد سرزنش قرار مي دهند و تأکيد مي کنند که اين گريه هاي متملقانه، حتي اگر در همة عمرشان ادامه يابد، سودي ندارد. زيرا عملکرد آنان، عذاب هميشگي و گرية ابدي را به دنبال دارد. لذا ، با اقتباس از قرآن ، گرية ابدي آنان را در برابرشان به تصوير مي کشند.
فليضحکوا قليلاً فليبکوا کثيراً. (توبه(9)/82)
از سوي ديگر، همان طوري که از مفهوم آيه قابل درک است، مي توان نتيجه گرفت که منظور حضرت حضرت زينب(س) در قسمت دوم اين جمله ، تهديد به عواقب کار آنان است. يعني جملة «فليبکوا کثيراً» در معناي اصلي اش ، يعني امر به گريه ، به کار نرفته و به منظور تهديد و ارعاب آنان بيان شده است.
فلقد ذهبتم بعارها و شنارها و لن ترحضوها بغسل بعدها ابدا.
شما لکة ننگ اين جنايت و زشتي آن را بر دوش کشيديد و هرگز با هيچ غسلي نمي توانيد آن را پاک گردانيد.
«شنار» به معني زشت ترين عيبهاست(21: مادة شنر) ؛ و کلمة «الرحض» در معناي شستن آمده است. جمله با قسم شروع مي شود و تأکيد مي کند که آلودگي اين جنايت و ننگ و عيب آن بر دوش کوفيان است و آنان هرگز نمي توانند اين ننگ را با هيچ غسلي پاک نمايند؛ چرا که جرم آنان در زمرة گناهان کبيره اي است که قابل بخشش نيست. زيرا آنان ولي خدا، امام و پيشواي مسلمانان را به قتل رساندند. و لکة اين جنايت را تا ابد بر چهره هاي خود خواهند داشت.
و أني ترحضون قتل سليل خاتم النبوه ؟ و معدن الرساله و سيد شباب أهل الجنه؟
با کشتن فرزند پيامبر(ص)چگونه مي توانيد خود را پاک کنيد؛ همان فرزندي که در نزد رسول خدا (ص)پرورش يافت و سرور جوانان اهل بهشت است؟
«أني» ادات استفهامي است و استفهام از معناي اصلي خود خارج شده و در مقام انکار به کار رفته است. کوفيان چگونه مي توانند جنايت کشتن فرزند پيامبر(ص) را از خود پاک کنند؟ حال آنکه حتي اگر با آب زمزم هم غسل کنند، گناه آنان بخشيده نمي شود.
امامت امام حسين (ع)در امتداد رسالت نبوي است و خداوند او را براي هدايت مردم برگزيده است. البته بايد خاطر نشان کرد که مردم کوفه به اين مقام واقف بودند و از علاقة پيامبر(ص) به اين امام معصوم اطلاع داشتند. همچنين در آيات قرآن نظير آية تطهير(احزاب(33)/33) به عصمت آن حضرت اشاره شده است و آية مودت (شوري(42)/23) نيز در ارج نهادن به مقام اهل بيت(ع)تأکيد کرده است در سورة «الدهر»يا «الانسان» نيز به ايثار آنان اشاره شده ( دهر (76)/8-9) و مورد ستايش و تمجيد خداوند قرار گرفته اند . بنابراين کوفيان و ديگر مردمان با اين مقام آشنا بودند و مي دانستند که امام حسين(ع) بر طبق آية «مباهله» از پسران پيامبر(ص) معرفي شده است. ( آل عمران (3) /61) حال چگونه مي توان بعد از کشتن فرزند پيامبر (ص)خود را از پليدي جنايت شست و پاک نمود؟
از سوي ديگر، حضرت زينب(س) امام حسين(ع) سرور جوانان اهل بهشت خواندند که با اين توصيف، حديث معروف پيامبر(ص) را در اذهان زنده کردند که فرمودند: « حسن و حسين سيد و سرور جوانان اهل بهشت اند» . (16: ص 57 ؛ 27: ص 22؛ ص 14 ؛ 17: ص 33؛ 10 ص 419 )
به عبارت ديگر، با اسلوب کنايه اي، از نوع «تعريض»، به مردم کوفه ، گوشزد کردند که آنان سرور جوانان اهل بهشت را به قتل رسانده اند؛ بنابراين ، گرية ظاهري آنان سودي ندارد.
و ملاذ خيرتکم و مفزع نازلتکم و منار حجتکم و مدره سنتکم.
او پناهگاه نيکان شما، جايگاه امن در بلاهاي سخت، پرچم حجت شما و زبان و پيشواي سنت در ميان شما بود.
حضرت زينب(س) در اين بخش از خطبة، با اسلوب تشبيه بليغ به معرفي امام حسين(ع) ادامه مي دهند و به کوفيان با «صراحت» بيان مي دارند که آنان پناهگاه مؤمنين را به قتل رسانده اند؛ چرا که سيدالشهدا پناهگاه مردمان در حوادث سخت و مصيبتهاي روزگار بود که به دست آنان، به قتل رسيد.
«منار» در لغت به معناي پرچم راه است(5: مادة نور ) و در عرف مکاني بود که عرب جاهلي در آنجا به قصد پذيرايي از ميهمان، آتش روشن مي کرد و افراد خسته و سرگردان پس از درنورديدن مسافتهاي طولاني از سوي افراد کريم، در آنجا پذيرايي مي شدند. بنابراين امام حسين(ع) بسان نوري است که براي هدايت گمراهان و هدايت امت منصوب شده و در حوادث سخت و تنگناهاي روزگار، يار و مددکار مردم بود.
ألا ساء ما تزرون و بعداً لکم و سحقاً .
چه بد گناهي را مرتکب شديد؛ نفرين و مرگ بر شما باد.
از اين رو، حضرت زينب(س) هلاکت و دوري از رحمت خدا را براي کوفيان آرزو مي کنند.
فلقد خاب السعي و تبت الايدي.
هر آينه سعي و تلاش، مأيوس و دستها بريده خواهد شد.
در اسناد فعل « خاب» به مصدر «السعي» مجاز عقلي وجود دارد. حضرت زينب(س) با اين تعبير، بيان مي دارند که کوفيان در کوشش خود در مسير رسيدن به اهداف دنيوي خود، نااميد خواهند شد؛ چرا که بعضي از آنان با وعده و وعيد حکومت براي رسيدن به جاه و مقام دنيايي يا براي زر و سيم، دست به اين جنايت هولناک زده بودند. از اين رو، آن حضرت (س) اميد آنان را به يأس مبدل مي کنند و آنها را مورد نفرين قرار مي دهند.
جملة «تبت الايدي» از قرآن اقتباس گرديده و يادآور جنايت سردمداران کفر و شرک، نظير ابولهب است که در قرآن مورد نفرين الاهي واقع شده اند. آري ، جنايت کوفيان نيز کمتر از ابولهب ، ابوجهل و ديگر اسطوره هاي کفر صدر اسلام نيست؛ بلکه شايد جرم اين گروه بسي سنگين تر از گناه آنان باشد؛ چرا که آنان با تزوير و نيرنگ خود، ابتدا امام حسين(ع) را دعوت کردند سپس او را به قتل رساندند.
و خسرت الصفقه و بؤتم بغصب من الله و ضربت عليکم الذله و المسکنه.
معامله زيان داد و شما درخور خشم خدا، و گرفتار خواري و تنگدستي شديد.
«الصفقة» به معناي زدن کف دست بر کف دست ديگر است به طوري که صدا دهد (5: ماده صفق) و اين کار در معامله انجام مي شود. بنابراين مي توان گفت که منظور حضرت زينب (س) اين است که مردم کوفه در اين معاملة خود ضرر کرده اند . آنها به زعم خود، آخرت را در ازاي دنياي پرزرق و برق ، در پرتو حکومت ، يزيد فروختند و زندگي در ساية حکومت حسين (ع) را رها کردند. اما اين معامله بر ايشان گوارا نخواهد بود و در آيندة عمر گلوگيرشان مي شود . به همين سبب، حضرت زينب(س) کلام خود را به صورت اقتباس از قرآن مزين مي کنند و تأکيد مي دارند که کوفيان گرفتار خشم خدا خواهند شد و اين مجازات به سبب اهانت آنان به مقام ولايت و ناديده گرفتن ارزشهاي الاهي است. از اين رو، خواري و بدبختي در انتظار آنان است و به سبب کفران نعمت امامت و خوار کردن مقام هدايت، براي آنان ذلت مقدر شده است.
در اين عبارت کوتاه حضرت زينب(س)، چند نکتة ادبي وجود دارد:
1. معاملة آنان دربارة فرو گذاشتن حق و ياري کردن باطل به خسران در معامله تشبيه شده است. بر اين اساس، در فعل «خسرت» استعارة تصريحية تبعيه وجود دارد .
2. جملة «بؤتم بغصب من الله و ضربت عليکم الذله و المسکنه» از قرآن اقتباس گرديده (بقرة (2)/61) که در بهترين حالت و در اوج فصاحت و بلاغت مورد استفاده واقع شده است.
3. حضرت زينب(س) حالات کوفيان از جهت رها کردن مسير حق ، انتخاب دولت زودگذر باطل و لذت جويي آني در پرتو آن را از يک سو، به حالت کساني تشبيه مي نمايند که خشم خدا را براي خود مي خرند و از سوي ديگر ، به حالات کساني تشبيه مي کنند که خواري و بيچارگي براي آنان تقدير شده است. بنابراين استعارة تمثيليه مي باشد.
4. در جملة «ضربت عليکم الذله و المسکنه» ، ذلت و بيچارگي بسان خاک چسبنده اي تشبيه شده است که براي برافراشته شدن بر روي گنبد ياديوار، بايد روي هم پي ريزي شود. بنابراين خواري و بيچارگي ، بسان اين خاک چسبنده ، بر وجود کوفيان احاطه پيدا کرده است و چون «مستعار منه» حذف شده است، استعارة «مکنيه» محسوب مي گردد. از سوي ديگر، چون در اصل تشبيه در برابر «مشبه به » با دو «مشبه» مواجه هستيم، به اعتبار تعدد طرفين، «تسويه» ناميده مي شود.
به عبارت ديگر ، نحوة اجراي استعاره در عبارت فوق به اين صورت مي باشد: «الذله و المسکنه کالطين يضرب علي الحائط أو القبه؛ خواري و بيچارگي بسان خاک چسبنده اي است که بر ديوار يا گنبد کوبيده مي شود تا بر آن احاطه يابد و باعث قوام ديوار يا گنبد گردد؛ چرا که استعاره در اصل، تشبيهي است که يکي از طرفين آن حذف شده باشد. به همين اعتبار دراصل معنا بعد از «اجرا» تشبيه «تسويه» مي باشد.
ويلکم يا أهل الکوفه! أتدرون أي کبد لرسول الله فريتم؟ و أي کريمه له أبرزتم؟
اي واي بر شما مردم کوفه! آيا مي دانيد که چه جگري از پيامبر(ع) را قطعه قطعه کرديد؟و کدام دختر او را مورد تماشاي ديگران قرار داديد؟
«تفرية» در لغت به معناي قطعه قطعه کردن و پاره کردن گوشت است. حضرت زينب(س) با اين استفهام – که در معناي توبيخ به کار رفته است، به سرزنش کوفيان مي پردازند؛ چرا که آنان پيکر مطهر امام حسين(ع) را تکه تکه کردند و با شمشيرها و نيزه ها تا جايي که توانسته بودند به آن حضرت(ع) ضربه زدند.
«کبد» در اين جمله «استعاره» است. زيرا حضرت زينب(س) ، امام حسين را به کبد پيامبر(ص) تشبيه مي کنند و نوع استعاره نيز «مصرحه» مي باشد. به صورت کلي ، اين جمله تعريضي بر اعمال کوفيان است. زيرا آنان با کشتن امام حسين(ع) گويي جگر پيامبر را آتش زدند و با اين حال، خود را مسلمان مي خواندند.
از سوي ديگر ، اي کافران مسلمان نما با اسير کردن دختران اهل بيت(ع) به خصوص حضرت زينب(س) و سرگردان کردن آنان در شهرهاي مختلف ، باعث شدند که ديگران به تماشاي اسيران بپردازند و اين حادثه براي اهل بيت(ع) و شخص حضرت زينب(س) بسي طاقت فرسا بود . از اين رو، حضرت زينب(س) به سرزنش کردار آنان مي پردازند و با انتساب خود به عنوان دختر پيامبر (ص)، اصل و نسب خود را به رخ آنان مي کشد تا اين توبيخ از شدت بيشتر برخوردار باشد.
و أي دم له سفکتم؟ و أي حرمه له هتکتم؟
آيا مي دانيد کدام خون او را ريختيد: وچه حرمتي را از او دريديد؟
حضرت زينب(س) با بيان اين نکته که خون امام حسين(ع) همان خون پيامبر(ص) است که در بدن مطهر امام جريان دارد، به توبيخ کوفيان مي پردازند. در زيارت جامعة کبيره نيز اين مضمون آمده است که «ارواح، نور و خاک اهل بيت(ع) همه از يکجا سرچشمه مي گيرد که برخي از برخي ديگر گرفته مي شود.(4) همچنين در دعاي ندبه آمده است که پيامبر(ص) فرمودند: «من و علي از يک درخت هستيم و ساير مردم از درختهاي مختلفي هستند.»(5) بنابراين حضرت زينب بيان مي دارند که آنان با ناديده گرفتن مقام شامخ آل محمد(ص)، حرمت رسول خدا(ص) را شکستند.
از نقطه نظر ادبي، هر دو استفهام در دو جمله، از معناي اصلي خود خارج شده و به منظور توبيخ و سرزنش استفاده گرديده است. و تقديم «أي» به عنوان مفعول، به منظور اختصاص و تأکيد «مفعول به» آمده است.
لقد جئتم بها صلعاء عنقاء سوداء فقماء خرقاء شوهاء کطلاع الارض و ملء السماء.
سوگند مي خورم که شما جنايتي شديد، فراموش نشدني ، طاقت فرسا، هميشگي، هولناک و به اندازة بزرگي زمين و حجم آسمان مرتکب شديد.
«صلعاء» به معني مصيبت شديد و سخت است. (4: مادة صلع)،. شايد منظور از اين کلمه، مصيبت بزرگي باشد که به آساني فراموش نمي گردد. «عنقاء» به معني مصيبتي است که شروع شود و شايد، منظور از اين لفظ، اين گونه تعبير گردد که مصيبت کربلا و حوادث سخت آن به زودي خاتمه نمي يابد و غم آن ابدي است بلکه شروع يک سلسله از بحرانها و مصيبتهايي است که شر آن دامنگير شما خواهد شد. از اين رو، بعد از اين واقعه، از امور خير زيادي محروم خواهيد شد. (23:ص244)
«شوهاء» به معني زشت و امور ناپسند است و لفظ «فقماء» به معني امر بزرگ و سخت (4:مادة فقم) و خرقاء باد تندي است که به يک جهت مداومت نکند و در جهات مختلف بوزد. (20:مادة خرق) شايد منظور از اين کلمه اين باشد که آثار شوم اين مصيبت از جهتهاي مختلفي شما را در بر مي گيرد. از اين رو، نبايد از پيروزي ظاهري خود سرمست و مغرور شويد.
لفظ «طلاع الأرض» يعني به اندازة حجم زمين و «ملء السماء» نيز به معناي حجم آسمان مي باشد. (4: مادة طلع) منظور از اين دو کلمه، اين است که اين جنايت، بسيار بزرگ و هولناک مي باشد و بزرگي آن از عظمت آسمان و زمين نيز بيشتر و هولناکي آن از تصور بشري خارج است.
أفعجبتم أن مطرت السماء دماً؟ و لعذاب الاخره أخزي و انتم لا تنصرون .
آيا شگفت زده شديد از اينکه آسمان خون باريد . در حالي که عذاب آخرت ، خوارکننده تر است و شما در آنجا ياري نخواهيد شد.
منابع و کتابهاي تاريخي که به داستان خون آلود شدن باران بعد از کشته شدن امام حسين(ع)اشاره دارد، بسيار است. دقت مورخين طوري بوده که حتي به رنگ و غلظت آن توجه کرده اند و از اين رو،در کتابهاي خود به آن اشاره کردند. (26: ج 45، ص 215-220؛3: ص 54؛13: ص 230 9:ص 257؛ 6: ص 444؛2: ص 45 ؛28: ص 124)
در همين زمينه ، در کتاب هاي تفسير، ذيل آية«فما بکت عليهم السماءو الارض»(دخان(44)/29) امام صادق فرمودند که آسمان و زمين برامام حسين(ع)و «يحيي بن زکريا» بعد از کشته شدنشان گريه کرد(19: 451؛ 26: ص 291)
اين باران خونين، زنگ خطري بر اعمال زشت مردمان کوفه و حوالي آن بود تا نکوهش اعمالشان از سوي آسمانها نيز تأييد گردد. البته اين مجازات دنيايي است و عذاب دردناک و خوار کنندةآخرت هنوز در پيش است و گريبان مجرمان را خواهد گرفت؛ بدون اينکه در قيامت ، از جانب کسي حمايت شوند و مورد شفاعت قرار گيرند.
فلا يستخفنکم المهل فانه لايحفزه البدار.
مهلت دادن به شما باعث تخفيف عذابتان نخواهد شد؛ چرا که عجله کردن، خدا را به عذاب فوري بر نمي انگيزد.
مهلتها و فرصتها هرگز مانع عذاب الاهي نيست. اگر در انتقام خدا تأخيري مي افتد، دليل برتخفيف عذاب نيست. به عبارت ديگر ، کوفيان گرفتار سنت استدراج الاهي شدند. اين جملة حضرت زينب(س) يادآور جملات گهر بار علي بن ابي طالب(ع) است که فرمود: «اگر خداوند به ظالم فرصت دهد، انتقام گيري از او فراموش نمي گردد و خدا در کمين ظالم است. » (22:خطبة 96)
در اسناد فعل «يستخف» به فاعل «المهل» مجاز عقلي وجود دارد. حضرت زينب(س) با اين اسلوب تأکيد مي ورزند که عجله، خداوند را به نازل کردن عذاب بر بندگان وادار نمي کند؛ چرا که حکمت خداوند با وقار و حلم همراه است و براي نزول عذاب، فرصتي مناسب مقدر مي شود.
ولا يخاف فوت الثار و ان ربکم لبالمرصاد.
بيمي نمي رود که انتقام فراموش شود؛ چرا که پروردگارتان در کمين است.
حضرت زينب(س) به صراحت، تأکيد مي ورزند که اين جنايت بي پاسخ نمي ماند و به زودي حضرت قائم (عج) در همين دنيا انتقام مظلومان را خواهند گرفت و در عقبي هم، خداوند در کمين ستمگران است و انتقام او بسي سخت تر مي باشد.
ايشان با اقتباس از قرآن ، يادآور مي شوند که خداوند تجاوزگران و قاتلان شهداي کربلا را رها نمي کند و در کمين آنهاست(فجر(89)/14) و اگر موقتاً فرصتي به آنان داده شده ،بي حکمت نيست و اين فرصت براي آن قاتلان ، خوشايند و مبارک نيست؛ چرا که عذابي خوار کننده در انتظار آنان مي باشد؛همان طور که خدا وعيد داده است: «لا يحسبن الذين کفروا انما نملي لهم خير لانفسهم انما نملي لهم ليزدادوا اثماًو لهم عذاب مهين.»(6)(آل عمران (3)/178)
نتيجه گيري :
1. سکوت بعضي از مردم کوفه از يک سو و هم دستگي بعضي ديگر با اين جنايت از سوي ديگر ، محکوم گرديده و تأکيد شده است که کوفيان با سکوت در برابر ظلم، عذاب جاودانه را براي خود خريدند.
2. کوفيان با ترک مسير حق و گزينش دولت باطل ، خواري و بيچارگي را براي خود رقم زدند.
3. مصيبت کربلا و حوادث طاقت فرساي آن فراموش نشدني و شروع يک سلسله از بحرانهايي است که شر آن دامنگير همة مردم کوفه و ساير ظالمان خواهد شد و آنان را از هر نوع خير و برکت محروم خواهد کرد.
پي نوشتها:
* استاديار گروه عربي دانشگاه گيلان.
1. اي پيامبر(ص) به ايشان بگو، بياييد فرزندان خود را فراخوانيم و شما هم فرزندان خود را دعوت کنيد.
2. و مانند زني که رشته خود را پس از تابيدن محکم واتابيده، نباشيد که عهد و قسمهاي استوار و محکم خود را براي فريب يکديگر و فسادکاري به کار بريد.
3. بسياري از آنان را مي بيني که کافران را به دوستي مي پذيرند و با مشرکان براي نبرد با اسلام همدست مي شوند. (با اين کار زشت) چه توشه بدي براي خود پيشاپيش مي فرستند؛ توشه اي که موجب خشم خدا و باعث جاودانگي در عذاب مي شود.
4. إن ارواحکم و نورکم و طينتکم واحده طابت و طهرت بعضها من بعض.
5. أنا و علي من شجره واحده و سائر الناس من أشجار شتي.
6. آنهايي که کفران ورزيدند، گمان نکنند که اگر ما به ايشان مهلت مي دهيم، اين فرصت براي آنها خوب است؛ ما به ايشان مهلت مي دهيم تا گناهانشان افزوده گردد و در پي آن، برايشان، عذابي خوار کننده است.
1. قرآن کريم.
2. ابن ابي الحديد. شرح نهج البلاغه. ج 16 . قم :کتابخانة آيت الله مرعشي،1404ق.
3. ابن بطريق. العمده. قم:جامعةمدرسين، 1407 ق .
4. ابن شهر آشوب. المناقب. ج 4 . قم: مؤسسة انتشارات علامه.
5. ابن منظور. لسان العرب. بيروت : دار صادر.
6. الجوهري .الصحاح. بيروت :دارالمعرفه، 2005 م .
7. حسکاني، حاکم. شواهد التنزيل . ج 2 . مؤسسةچاپ و نشر وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامي، 1411ق.
8. حسيني استرآبادي ، سيد شرف الدين. تأويل الايات. قم: جامعة مدرسين،1409 ق.
9. حلّي، ابن نما. مثيرالاحزان . قم: مدرسةامام مهدي(ع)،1406 ق.
10. حلي، حسن بن يوسف. نهج الحق و کشف الصدق . قم:مؤسسة دارالهجره، 1407 ق .
11. ديلمي، حسن بن ابي الحسن. ارشاد القلوب. ج 2 . انتشارات شريف رضي، 1412ق.
12. الزاوي،الطاهر احمد. ترتيب القاموس المحيط. الطبعه الثانيه.
13. زمخشري، جارالله. الکشاف عن حقائق غوامض التنزيل. الجزء الاول. بيروت : دارالکتاب العربي.
14. سيد ابن طاووس. الطرائف. ج 1 . قم چاپخانه حيدريه، 1400ق.
15. ــــــــ . اللهوف. تهران : انتشارات جهان ،1348ش.
16. الشرتوني. اقرب الموارد في فصح العربيه و الشوارد. قم: منشورات مکتبه المرعشي النجفي، 1403 ق .
17. شيخ صدوق . الامالي. تهران :کتابخانه اسلاميه ،1362ش .
18. ـــــــــ . عيون اخبار الرضا(ع)، ج 2 . تهران انتشارات جهان ، 1378ق .
19. الطبرسي، احمدبن علي. الاحتجاج . ج 2 . مشهد: نشر مرتضي ، 1403 ق .
20. عاملي ، شيخ حر. وسائل الشيعه . ج 14 . قم : مؤسسة آل البيت، 1409 ق.
21. الفراهيدي، خليل بن احمد . العين.
22. فيروز آبادي. القاموس المحيط. داراحياء التراث العربي ، 1997م.
23. فيض الاسلام ، علينقي. ترجمه و شرح نهج البلاغه. تهران : انتشارات فقيه .
24. القزويني، السيد محمد الکاظم. زينب الکبري من المهد الي اللحد. قم : منشورات لسان الصدق.
25. قمي ، علي بن ابراهيم . تفسير القمي، ج 1 . قم : مؤسسة دارالکتاب ، 1404 ق.
26. مجلسي. بحارالانوار، ج 45 . بيروت: مؤسسةالوفاء 1404 ق.
27. شيخ مفيد. الامالي. قم : کنگرة شيخ مفيد، 1413 ق.
28. نباطي بياضي . علي بن يونس. الصراط المستقيم. ج 3 . نجف : چاپ کتابخانة حيدريه ، 1384ق.
منبع: فصلنامه سفينه شماره 22
/ن