عطر موعود در شعر عطار
نويسنده: نصا بابايي
کردي از عطار بر عالم نثار
نافه ي مشک هر زماني صدهزار
از تو پر عطر است آفاق جهان
وزتو در شورند عشاق جهان
علم دين، فقه است و تفسير و حديث هرکه خواند غير اين گردد خبيث
اين سه علم اصل است واين سه منبع است هرچه بگذشتي از اين لاينفع است
اين همه شريعت مداري در انديشه هاي شاعري که جهان را از منظر عرفان و ذوق مي نگرد. شگفت است.
در تاريخ تولد و وفات او، سخن قاطعي گفته نشده است: بيشتر تذکره نويسان قديم گفته اند که وي در يک قتل عام وحشيانه در حمله ي مغول به نيشابور کشته شده است. نشانه هاي تاريخي و روايت هاي کهن نيز پس از حمله ي مغول به نيشابور،اثري از عطار به دست نمي دهند و شايد بتوان پذيرفت که شاعر سالخورده و معرفت جوي ما در کشتار عمومي مردم نيشابور از جهان رفته است، مزار او اينک در حاشيه ي شهر نيشابور و مجاور مقبره ي امامزاده محروق، فضل بن شاذان و خيام، زيارتگاه عام و خاص است.
توجه گويندگان بزرگ و عارف مشرّب به عطار نيز بسيار شگفت: به دليل معرفت عميق و گسترده او بوده است. عطار سهم بسياري در گسترش عرفان در زبان مظلوم فارسي دارد.بدين رو است که شيخ محمود شبستري، شاعري را براي خود عار نمي داند فقط از آن رو که نام عطار در ميان شاعران به چشم مي خورد.
مــرا از شـعــري عـار نـايـد
که در صد قرن چون عطار نايد
از مولانا نيز نقل شده است که عطار روح عرفان است، آنچنان که سنايي دو چشم آن:
عطار روح بود و سنايي دو چشم آن
ما از پــي ســنايي و عطـار آمديم
اما آنچه در اين نوشتار کوتاه و مجمل، محور اهتمام نگارنده ي آن است، گستره و عمق ارادت ورزي هاي عطار به ساحت ارجمند ولايت، به ويژه حضرت موعود – عجل الله تعالي فرجه- است. براي روشن تر شدن موضع ولايي عطار، بايد از انديشه هاي ديني و عرفاني او در عرصه ي اوليا و جايگاه هستي شناسانه ي آنان آغاز کنيم که البته مجال فراخ تري را مي طلبد. پس با اشاراتي مختصر به چشم اندازهاي ولايت در آثار عطار، عطر موعود را در وعده گاه هاي او پي مي گيريم.
نخست آنکه بايد دانست که اهل عرفان و شاعران معرفت گوي فارسي در ادوار گذشته، سکه ي ولايت را بيشترازروي تولاي آن ديده و بازگويي کرده اند وآن روي ديگر اين سکه ي زرين که تبرّا است، به اندازه ي تولا در ديدرس آنان نبوده است هم بدين رو است که در عين مدح و تعريف هاي فراوان و نغز از صاحبان ولايت، همچنان بر مذهب پدري و بومي خود باقي مانده اند و عشق به علي -عليه السلام- و فرزندان معصومش را با بقا بر مذاهب اهل سنت، در تنافي و تعارض نمي ديدند.ازاين رو است که مثنوي مولوي، در عين اشتمال بر برترين و بهترين مدايح علوي سمت و سوي تسنن دارد و رنگ و بوي اشعري.عطار نيز از اين قاعده مستثنا نيست و تقريباً در همه ي آثار منظوم و منثورش – تذکره الاولياء – سخن و اثر خود را به نعت نبي و مدح اوصياي او آراسته است.
ناگفته نماند که عطار کمي بيش از هم قطاران خود تبرا را نيز در نظر داشته است هم در منطق الطير و هم در مصيبت نامه که هر دو از آثار مسلّم او است، چنين وجهي از جهان فکري خود را به نمايش گذاشته است.در مصيبت نامه، پس از نوحه گري بر شهيدان کربلا و عرض ارادت فراوان به ساحت حسيني، قاتلان آن امام همام را اين گونه لعن و نفرين مي کند:
با جگر گوشه پيغمبر اين کنـند وانگهي دعواي داد و دين کنـند
کفرم آيد هرکه اين را دين شمرد قطع با د از بُن زباني کين شمرد
هرکه در رويي چـنين آورد تيـغ لعنـتـم از حـق بـدو آيـد دريغ
عطار، تولاي شگفتي از خود در آثارش نشان مي دهد، که ذکر اندکي از آنها نيز در اين مختصر نمي گنجد. براي نمونه حکايت کوتاهي را که در تذکره دو، شرح حال شافعي مي آورد، تبرک افزار و ديده گشا است.
يک بار در ميان درس، ده بار برخاست و نشست. گفتند: اين چه حال است؟ گفت: علوي زاده اي بر در بازي مي کند. هر بار که در برابر من آيد، حرمت او را بر مي خيزم که روا نبود رسول فراز آيد و برنخيزي.
نکته ي ديگر آن است که نبايد از آثار عرفاني، به ويژه در منظومه ها وديوان اشعار انتظار داشت که به شيوه ي متکلمان يا فقيهان وارد موضوعي شوند و به همان سيرت و سان مسئله را بررسي مي کنند. در متون عرفاني اگر بر سبيل و سبک ذوقي باشند، بنا بر آن است که از مجادلات عقيدتي و تاريخي و برخي ريزه کاري هاي تخصصي پرهيز شود و جز حکايت دوست نگويند و نشوند.
هرچه گفتيم جز حکايت دوست در همه عالم از آن پشيمانيم
آنچه بي ريب و شک است، ارادت بي شائبه و سرشار آنان به استان اهل بيت نبي – صلي الله عليه و آله- و عشق به اولاد معصوم علي -عليه السلام-است که بر آن اتفاق دارند. عطار، در پاره اي از آثارش گزارشي از اين عشق ورزي هاي خالصانه را آورده است. در گفتارهاي معنوي خويش نيز هرازگاه اشاراتي مليح به ماجراي آخرالزمان و داستان آن روزگار دارد که اندکي از آنها در نوشتار حاضر گزارش خواهد شد.
نکته ي سوم آن است که کمتر شاعر، نويسنده و عارفي را مي توان يافت که به اندازه ي عطار نيشابوري به شرح احوال و آثار اولياء نظر و اهتمام داشته باشد.در ديباچه تذکره الاوليا نيز تصريح مي کند که پس از قرآن و اخبار نبوي، هيچ سخني بالاتر از سخن ايشان نيست؛زيرا«سخن ايشان، نتيجه ي کار و حال است نه ثمره ي حفظ و فال، و از عيان است نه از بيان، و از اسرار است نه از تکرار و از علم لذتي است نه از علم کسي، و از جوشيدن است نه از کوشيدن؛ که ايشان ورثه ي انبيايند.» کتاب شريف تذکره الاولياء با ذکر احوال و سخنان امام صادق شيعيان – عليه السلام- آغاز مي شود و با يادکري از پدر، بزرگوار ايشان به بار مي نشيند.
کيست حق را، پيـمبر را ولـي؟ آن حسن سيرت، حسين بن علي
آفــتــاب آســمان معـرفــت آن محمد صورت و حيدر صـفت
قره الـعيــن امــام مـجــتبي شاهــد زهــرا، شــهيد کــربلا
گيسوي او تا به خون آلوده شد خون گردون از شفق پالوده شد
صد هـزاران جان پاک انبــياء صفت زده بينم به خاک کربـلا
در الهي نامه، حکايت چهار حضرت زهرا را با سوز و گدازي شيعيانه نقل مي کند. و در مصيبت نامه نيز دوباره به محضر آن بانوي گرامي مي رود تا ارادت خود را آشکارتر نمايد. تذکره الاولياء را با ذکر صادق آل محمد مي آغازد و همان جا دليل چنين طليعه اي را تبرک جستن به نام آن بزرگ مي شمارد. سپس بيان مي دارد که ذکر صادق ذکر همه ي امامان است؛زيرا «ايشان همه يکي اند. چون ذکر او کرده آمد، ذکر همه بود، نيتي که قومي که مذهب او دارند، مذهب دوازده امام دارند. يعني يکي دوازده است، و دوازده يکي» اين سخن يادآور يکي از مهم ترين عقايد شيعي است که همه امامان معصوم را نور واحد مي دانند: کلهم نور واحد. عطار، اهل بيت عصمت و طهارت را سزاوارترين و آشناترين مردم به سمت نبوي مي خواند و آنگاه اظهار تعجب مي کند از عالماني که خود را اهل سنت مي شمارند، اما خاندان رسول را ارادت نمي ورزند «که اهل سنت و جماعتف اهل بيت اند به حقيقت. و من آن نمي دانم که کسي در خيال باطل مانده است. آن مي دانم که هرکه به محمد –صلي الله عليه و اله- ايمان دارد و به فرزندان و يارانش ايمان ندارد، او به محمد ايمان ندارد. شايد به دليل همين گونه عبارات و گفتارهاي شيعه پسند است که مرحوم قاضي نور الله شوشتري در مجالس المؤمنين، عطار را شيعه اي خالص و باورمند مي خواند. شگفتي ماجرا آنگاه بيشتر مي شود که بدانيم او هرگز زبان به مدح کسي در ديوان و ديگر آثارش، نگشوده است؛جز پيامبر و فرزندانش و برخي از صحابه.
به عمر خويش مدح کس نگفتم
دري از بهر دنيا، من بسفتم
گم گشت در تو هر دو جهان،از که جويمت؟
پيدا بسي بجستمت، اما نيافتم
اکنون مرا بگو، که نهان از که جويمت؟
چون در رهت يقين و گماني هم رود
اي برتر از يقين و گمان از که جويمت؟
در جست و جوي تو دلم از پرده او فتاد
اي در درون پرده ي جان، از که جويمت؟
حضرت مهدي- عجل الله تعالي فرجه- حضور آشکاري در متون عرفاني دارد. پيش از ورود به يادکردهاي عطار از آن امام غايب سخني را از ابن خلدون فيلسوف بزرگ اجتماعي نقل مي کنيم تا معلوم گردد که تنوع و حجم مواجهه عارفان با محضر موعود چگونه بوده است.
وي در اين باره اظهار نظر روشني دارد که آثار کساني مثل شبستري و مولانا و عطار دلالت صدق آميزي بر سخن او دارند. مي نويسد:
متصوفان متأخر درباره اثبات وجود اين «وليّ فاطمي» طريقه اي ديگر برگرفته اند.آنان از راه کشف و شهود که در طريقت آنان اصل است، وجود مهدي را ثابت مي کنند.از عارفان اخير کسي که پيش از همه درباره ولي فاطمي سخن گفته است، محي الدين عربي است.. اما عارفاني که با ما هم عصرند، بيشتر به ظهور مردي اشاره مي کنند که مجدّد احکام دين و مراسم حق و آيين اند. برخي از آنان مي گويند: اين مرد از فرزندان فاطمه- سلام الله عليها – است و برخي ديگر به طور مطلق مي گويند. »
عطار نيز در اين قافله، رهروي همراه و تيزرو است. باورهاي وي درباره حضرت موعود همچون ديگر عارفان اسلامي محققانه و از سرشور و ارادت است. پاره اي از آنها در زير گزارش مي کنيم.
يکي از مهم ترين و اصيل ترين باورهاي شيعه درباره ي امام مهدي، عصمت آن امام غايب است. عطار نيز ضمن خواندن همه ي امامان شيعه، حضرت ولي عصر را نيز که دوازدهمين پيشواي مسلمانان است، در شمار معصومان آورده،بر عصمت ايشان صحه مي گذارد. در يکي از رباعيات مختارنامه ضمن مدح امام حسن مجتبي او را پيشرو ده معصوم مي خواند. بدين ترتيب همه ي جانشينان آن حضرت را ممتاز به مقام عصمت و طهارت دانسته است:
اي گوهر کان فضل و درياي علوم
وز رأي تو دُرُ درج گره ون منظوم
بر هفت فلک نديد و در هشت بهشت
نُه چرخ چو تو پيشرو ده معصوم
در داستان سي مرغ و سيمرغ نيز به خوبي ثابت مي کند که برخورداري جهان از ظهور حق و اولياي او با مشکل قابلي مواجه است نه مشکل فاعلي. بنابراين وقتي مرغان تصميم مي گيرند که پشوا و مقتداي خود را بيابند. و همه ي سختي هاي راه را به جان مي خرند، از سي مرغ پراکنده، به بارگاه سيمرغ حقيقي تبديل ماهيت مي دهند. گويا سيمرغ همواره حضور داشته و اين اراده و همت سي مرغ است که غايب بود و مي بايست حضور پيدا کند:
مجمـعي کـردند مـرغان جهان هرچـه بـودنــد آشـکـار و از نـهان
جمله گفتند اين زمان و روزگار نيسـت خالي هيـچ شهر از شـهريار
از چه رو اقليم ما را شاه نيست؟ بيش ازين بي شاه بودن راه نيست؟
او که به شدت مخالف فيلسوف مأبي و فلسفه ورزي به معناي رايج در آن روزگار بود، براي نشان دادن فتح و فصاحت جدّل، آن را به دجال تشبيه مي کند که کاري جز مقابله و مخالفت با ظهور و سلطه ي مهدوي ندارد:
چه مي خواهي از اين دجال رايان چه مي جويي از اين مهدي نمايان
دجال راي، يعني بد انديش، بدين ترتيب آشکار مي گردد که در زمانه ي عطار نيز گروه هايي بوده اند که خود را مهدي مي نمودند (مهدي نما) اما رأي و رأي آنان دجال صفتانه بوده است.
نويسنده و صاحب نظر خورشيد مغرب، در گزارشي کوتاه از موعود گرايي در مکاشفات عرفاني، نام چند تن از بزرگان معرفت و عرفان را مي آورد که به نوعي سر ارادت بر آستان جانان نهاده اند. در ميان اين نام هاي آشنا، فريد الدين عطار نيشابوري نيز همراه يک قطعه ي منظوم در مدح و ثناي مهدي - عليه السلام- حضور چشم گيري دارد. وي مي نويسد:
«عارفان اسلامي از مذاهب مختلف و اصحاب مکاشفات نيز اعتقاد به مهدي موعود را مطرح کرده اند، و بر عظمت مقام آن امام تأکيد نموده اند، برخي از آنان به وجود امام غايب از طريق مکاشفه پي برده اند، و برخي سخن از مشاهده و رويت نيز گفته اند.به طور کلي در ميان عارفان شيعه و سني، و اعم از آنان که ادعاي مشاهده و رويت کرده اند، يا آنان که چنين ادعايي نکرده اند، به چهره هاي مشهوري بر مي خوريم که هرکدام به گونه اي وجود مهدي و غيبت و ظهور او را مورد تأکيد قرار داده اند. و اين موضوعات را ازحقايق مسلم دين و وقايع حتمي جهان دانسته اند.» وي سپس نام دوازده تن از بزرگان عرفان اسلامي را ذکر مي کند که هفتمين آنان شيخ فريدالدين عطار نيشابوري است.نمونه و قطعه شعري که از عطار نقل مي کند. از کتاب مظهرالصفات است که البته هنوز تحقيق نهايي و کامل درباره ي آن نشده است. مصحح کتاب الهي نامه، درباره اين کتاب و ميزان اعتبار آن معتقد است که تا نسخه هاي کامل تر و کهن تري از آن پيدا نشده است، نمي توانيم درباره ي انتساب يا عدم انتساب آن به عطار نظر نهايي و قطعي بدهيم. به هر روي نويسنده ي خورشيد مغرب اين قطعه ي زيبا و شورانگيز را از دو کتاب مهم به نام هاي ينا بيع الموده، (باب 87) و الامام الثاني عشر نقل و گزارش مي کند. بدين شرح:
مصطفي ختم رسل شد در جهان
مرتضي، ختــــم ولايــت در عيان
جمــله فــــرزندان حيدر اولياء
جمله يک نورند؛ حق کرد اين ندا
صد هزاران اولياء روي زميــــن
از خــدا خواهند مهدي را يقين
يا الهــــي، مهــديم از غيب آر
تا جــــهان عــدل گيرد آشکار
مهدي هادي است تاج انــقيــا
بـهتــرين خلــق بــرج اوليــا
اي ولاي تــو مــعــين آمــده
بر دل و جان ها همه روشن شده
اي تو ختم اولياي ايــن زمــان
وز همه معني نهاني، جان جان
از تو هم پيدا و پنهان آمــده
بنده عطارت ثناخوان آمــده
موضوعاتي که در اين مثنوي کوتاه ذکر شده است، همگي مطابق عقايد شيعي درباره حضرت مهدي است، همچون غيبت، انتظار همه اولياء و دعا براي ظهور مهدي هم زماني ظهور و برپايي عدالت، خاتم الاولياء بودن امام و...
زهيرالاسدي نيز در المهدي المنتظر في ضوء القرآن و العلوم الحديثه و الرياضيات سخني را از خالق فرائد السمطين- محمد بن ابراهيم الجويني الحمويني الشافعي- نقل مي کند که بر اجماع عارفان از جمله عطار نيشابوري بر وجود و ظهور مهدي دلالت مي کند:
و يقول الشيخ المحدث الفقيه محمد بن ابراهيم الجويني الحمويني الشافعي في فرائد السمطين، قال: «و اما الشيخ المشايخ العظام اعني حضرات:شيخ الاسلام احمد الجامي النامقي ،و الشيخ عطار النيشابوري،والشيخ شمس الدين التبريزي، و جلال الدين مولانا الرومي، و السيد نعمت الله الولي، و السيد النسيمي، و غيرهم ذکروا في اشعارهم في مدايح الائمه من اهل البيت.الطيبين (رضي الله عنهم) مدح المهدي في آخرهم متصلا بهم فهذه اُدله (واضحه) علي أن المهدي ولد اولا... و من تتبع آثار هؤلاء الکاملين العارفين يجد الأمر واضحاً عياناً.
درباره ي موعودگرايي عارفان و بزرگان ادب فارسي، بسي بيش از اين مي توان گفت و نوشت؛ اما آنچه نياز به بازگويي مکرر دارد، نحوه ي ارادت ورزي و ثناخواني آنان است که بايد در مقالات و تحقيقات مفصل تري بيان و اظهار گردد.اما به حتم حق سخن آنگاه ادا خواهد شد که به تفصيل درباره شيوه ها و طبيعت سخنوري عارفان در اين موضوعات بررسي و کاوش شود. عطار به دليل موقعيت ويژه و مهمي که درادب و معرفت ايراني دارد، بايد بيش از اينها در کانون توجهات محققان قرار گيرد؛زيرا وي واسطه ميان عارفان پيش از خود همچون سنايي، و شاعران پس از خود مانند مولانا است.
ماجراي عطار و مهدويت از يک منظر ديگر اهميت ويژه مي يابد و آن اهتمام شگفت و سرشار او به اوليا است. کمتر نويسنده و شاعري را مي توان يافت که به اندازه ي او به معرفي اولياي الهي کوشيده باشد و در جمع اقوال و گزارش احوال آنان اثر آفريده باشد.اما پيش از همه بايد تکليف انتساب آثاري همچون مظهر العجايب و مظهر الصفات به او روشن گردد که همت مصححان و محققان متن پژوه را مي طلبد. در پايان يادآوري مي شود که هرگز نبايد در تحقيقات موضوعي و مسئله محور در آثار عرفاني همچون عطار به شيوه هايي عمل کرد که در تحقيق بر روي آثار متکلمان يا فقيهان و فيلسوفان عمل مي شود.
منبع:فصلنامه آينه، شماره 2
نافه ي مشک هر زماني صدهزار
از تو پر عطر است آفاق جهان
وزتو در شورند عشاق جهان
مقدمه
علم دين، فقه است و تفسير و حديث هرکه خواند غير اين گردد خبيث
اين سه علم اصل است واين سه منبع است هرچه بگذشتي از اين لاينفع است
اين همه شريعت مداري در انديشه هاي شاعري که جهان را از منظر عرفان و ذوق مي نگرد. شگفت است.
در تاريخ تولد و وفات او، سخن قاطعي گفته نشده است: بيشتر تذکره نويسان قديم گفته اند که وي در يک قتل عام وحشيانه در حمله ي مغول به نيشابور کشته شده است. نشانه هاي تاريخي و روايت هاي کهن نيز پس از حمله ي مغول به نيشابور،اثري از عطار به دست نمي دهند و شايد بتوان پذيرفت که شاعر سالخورده و معرفت جوي ما در کشتار عمومي مردم نيشابور از جهان رفته است، مزار او اينک در حاشيه ي شهر نيشابور و مجاور مقبره ي امامزاده محروق، فضل بن شاذان و خيام، زيارتگاه عام و خاص است.
توجه گويندگان بزرگ و عارف مشرّب به عطار نيز بسيار شگفت: به دليل معرفت عميق و گسترده او بوده است. عطار سهم بسياري در گسترش عرفان در زبان مظلوم فارسي دارد.بدين رو است که شيخ محمود شبستري، شاعري را براي خود عار نمي داند فقط از آن رو که نام عطار در ميان شاعران به چشم مي خورد.
مــرا از شـعــري عـار نـايـد
که در صد قرن چون عطار نايد
از مولانا نيز نقل شده است که عطار روح عرفان است، آنچنان که سنايي دو چشم آن:
عطار روح بود و سنايي دو چشم آن
ما از پــي ســنايي و عطـار آمديم
اما آنچه در اين نوشتار کوتاه و مجمل، محور اهتمام نگارنده ي آن است، گستره و عمق ارادت ورزي هاي عطار به ساحت ارجمند ولايت، به ويژه حضرت موعود – عجل الله تعالي فرجه- است. براي روشن تر شدن موضع ولايي عطار، بايد از انديشه هاي ديني و عرفاني او در عرصه ي اوليا و جايگاه هستي شناسانه ي آنان آغاز کنيم که البته مجال فراخ تري را مي طلبد. پس با اشاراتي مختصر به چشم اندازهاي ولايت در آثار عطار، عطر موعود را در وعده گاه هاي او پي مي گيريم.
عطار و ولايت
نخست آنکه بايد دانست که اهل عرفان و شاعران معرفت گوي فارسي در ادوار گذشته، سکه ي ولايت را بيشترازروي تولاي آن ديده و بازگويي کرده اند وآن روي ديگر اين سکه ي زرين که تبرّا است، به اندازه ي تولا در ديدرس آنان نبوده است هم بدين رو است که در عين مدح و تعريف هاي فراوان و نغز از صاحبان ولايت، همچنان بر مذهب پدري و بومي خود باقي مانده اند و عشق به علي -عليه السلام- و فرزندان معصومش را با بقا بر مذاهب اهل سنت، در تنافي و تعارض نمي ديدند.ازاين رو است که مثنوي مولوي، در عين اشتمال بر برترين و بهترين مدايح علوي سمت و سوي تسنن دارد و رنگ و بوي اشعري.عطار نيز از اين قاعده مستثنا نيست و تقريباً در همه ي آثار منظوم و منثورش – تذکره الاولياء – سخن و اثر خود را به نعت نبي و مدح اوصياي او آراسته است.
ناگفته نماند که عطار کمي بيش از هم قطاران خود تبرا را نيز در نظر داشته است هم در منطق الطير و هم در مصيبت نامه که هر دو از آثار مسلّم او است، چنين وجهي از جهان فکري خود را به نمايش گذاشته است.در مصيبت نامه، پس از نوحه گري بر شهيدان کربلا و عرض ارادت فراوان به ساحت حسيني، قاتلان آن امام همام را اين گونه لعن و نفرين مي کند:
با جگر گوشه پيغمبر اين کنـند وانگهي دعواي داد و دين کنـند
کفرم آيد هرکه اين را دين شمرد قطع با د از بُن زباني کين شمرد
هرکه در رويي چـنين آورد تيـغ لعنـتـم از حـق بـدو آيـد دريغ
عطار، تولاي شگفتي از خود در آثارش نشان مي دهد، که ذکر اندکي از آنها نيز در اين مختصر نمي گنجد. براي نمونه حکايت کوتاهي را که در تذکره دو، شرح حال شافعي مي آورد، تبرک افزار و ديده گشا است.
يک بار در ميان درس، ده بار برخاست و نشست. گفتند: اين چه حال است؟ گفت: علوي زاده اي بر در بازي مي کند. هر بار که در برابر من آيد، حرمت او را بر مي خيزم که روا نبود رسول فراز آيد و برنخيزي.
نکته ي ديگر آن است که نبايد از آثار عرفاني، به ويژه در منظومه ها وديوان اشعار انتظار داشت که به شيوه ي متکلمان يا فقيهان وارد موضوعي شوند و به همان سيرت و سان مسئله را بررسي مي کنند. در متون عرفاني اگر بر سبيل و سبک ذوقي باشند، بنا بر آن است که از مجادلات عقيدتي و تاريخي و برخي ريزه کاري هاي تخصصي پرهيز شود و جز حکايت دوست نگويند و نشوند.
هرچه گفتيم جز حکايت دوست در همه عالم از آن پشيمانيم
آنچه بي ريب و شک است، ارادت بي شائبه و سرشار آنان به استان اهل بيت نبي – صلي الله عليه و آله- و عشق به اولاد معصوم علي -عليه السلام-است که بر آن اتفاق دارند. عطار، در پاره اي از آثارش گزارشي از اين عشق ورزي هاي خالصانه را آورده است. در گفتارهاي معنوي خويش نيز هرازگاه اشاراتي مليح به ماجراي آخرالزمان و داستان آن روزگار دارد که اندکي از آنها در نوشتار حاضر گزارش خواهد شد.
نکته ي سوم آن است که کمتر شاعر، نويسنده و عارفي را مي توان يافت که به اندازه ي عطار نيشابوري به شرح احوال و آثار اولياء نظر و اهتمام داشته باشد.در ديباچه تذکره الاوليا نيز تصريح مي کند که پس از قرآن و اخبار نبوي، هيچ سخني بالاتر از سخن ايشان نيست؛زيرا«سخن ايشان، نتيجه ي کار و حال است نه ثمره ي حفظ و فال، و از عيان است نه از بيان، و از اسرار است نه از تکرار و از علم لذتي است نه از علم کسي، و از جوشيدن است نه از کوشيدن؛ که ايشان ورثه ي انبيايند.» کتاب شريف تذکره الاولياء با ذکر احوال و سخنان امام صادق شيعيان – عليه السلام- آغاز مي شود و با يادکري از پدر، بزرگوار ايشان به بار مي نشيند.
عطار و امامان شيعه
کيست حق را، پيـمبر را ولـي؟ آن حسن سيرت، حسين بن علي
آفــتــاب آســمان معـرفــت آن محمد صورت و حيدر صـفت
قره الـعيــن امــام مـجــتبي شاهــد زهــرا، شــهيد کــربلا
گيسوي او تا به خون آلوده شد خون گردون از شفق پالوده شد
صد هـزاران جان پاک انبــياء صفت زده بينم به خاک کربـلا
در الهي نامه، حکايت چهار حضرت زهرا را با سوز و گدازي شيعيانه نقل مي کند. و در مصيبت نامه نيز دوباره به محضر آن بانوي گرامي مي رود تا ارادت خود را آشکارتر نمايد. تذکره الاولياء را با ذکر صادق آل محمد مي آغازد و همان جا دليل چنين طليعه اي را تبرک جستن به نام آن بزرگ مي شمارد. سپس بيان مي دارد که ذکر صادق ذکر همه ي امامان است؛زيرا «ايشان همه يکي اند. چون ذکر او کرده آمد، ذکر همه بود، نيتي که قومي که مذهب او دارند، مذهب دوازده امام دارند. يعني يکي دوازده است، و دوازده يکي» اين سخن يادآور يکي از مهم ترين عقايد شيعي است که همه امامان معصوم را نور واحد مي دانند: کلهم نور واحد. عطار، اهل بيت عصمت و طهارت را سزاوارترين و آشناترين مردم به سمت نبوي مي خواند و آنگاه اظهار تعجب مي کند از عالماني که خود را اهل سنت مي شمارند، اما خاندان رسول را ارادت نمي ورزند «که اهل سنت و جماعتف اهل بيت اند به حقيقت. و من آن نمي دانم که کسي در خيال باطل مانده است. آن مي دانم که هرکه به محمد –صلي الله عليه و اله- ايمان دارد و به فرزندان و يارانش ايمان ندارد، او به محمد ايمان ندارد. شايد به دليل همين گونه عبارات و گفتارهاي شيعه پسند است که مرحوم قاضي نور الله شوشتري در مجالس المؤمنين، عطار را شيعه اي خالص و باورمند مي خواند. شگفتي ماجرا آنگاه بيشتر مي شود که بدانيم او هرگز زبان به مدح کسي در ديوان و ديگر آثارش، نگشوده است؛جز پيامبر و فرزندانش و برخي از صحابه.
به عمر خويش مدح کس نگفتم
دري از بهر دنيا، من بسفتم
عطار و حضرت موعود
گم گشت در تو هر دو جهان،از که جويمت؟
پيدا بسي بجستمت، اما نيافتم
اکنون مرا بگو، که نهان از که جويمت؟
چون در رهت يقين و گماني هم رود
اي برتر از يقين و گمان از که جويمت؟
در جست و جوي تو دلم از پرده او فتاد
اي در درون پرده ي جان، از که جويمت؟
حضرت مهدي- عجل الله تعالي فرجه- حضور آشکاري در متون عرفاني دارد. پيش از ورود به يادکردهاي عطار از آن امام غايب سخني را از ابن خلدون فيلسوف بزرگ اجتماعي نقل مي کنيم تا معلوم گردد که تنوع و حجم مواجهه عارفان با محضر موعود چگونه بوده است.
وي در اين باره اظهار نظر روشني دارد که آثار کساني مثل شبستري و مولانا و عطار دلالت صدق آميزي بر سخن او دارند. مي نويسد:
متصوفان متأخر درباره اثبات وجود اين «وليّ فاطمي» طريقه اي ديگر برگرفته اند.آنان از راه کشف و شهود که در طريقت آنان اصل است، وجود مهدي را ثابت مي کنند.از عارفان اخير کسي که پيش از همه درباره ولي فاطمي سخن گفته است، محي الدين عربي است.. اما عارفاني که با ما هم عصرند، بيشتر به ظهور مردي اشاره مي کنند که مجدّد احکام دين و مراسم حق و آيين اند. برخي از آنان مي گويند: اين مرد از فرزندان فاطمه- سلام الله عليها – است و برخي ديگر به طور مطلق مي گويند. »
عطار نيز در اين قافله، رهروي همراه و تيزرو است. باورهاي وي درباره حضرت موعود همچون ديگر عارفان اسلامي محققانه و از سرشور و ارادت است. پاره اي از آنها در زير گزارش مي کنيم.
يکي از مهم ترين و اصيل ترين باورهاي شيعه درباره ي امام مهدي، عصمت آن امام غايب است. عطار نيز ضمن خواندن همه ي امامان شيعه، حضرت ولي عصر را نيز که دوازدهمين پيشواي مسلمانان است، در شمار معصومان آورده،بر عصمت ايشان صحه مي گذارد. در يکي از رباعيات مختارنامه ضمن مدح امام حسن مجتبي او را پيشرو ده معصوم مي خواند. بدين ترتيب همه ي جانشينان آن حضرت را ممتاز به مقام عصمت و طهارت دانسته است:
اي گوهر کان فضل و درياي علوم
وز رأي تو دُرُ درج گره ون منظوم
بر هفت فلک نديد و در هشت بهشت
نُه چرخ چو تو پيشرو ده معصوم
در داستان سي مرغ و سيمرغ نيز به خوبي ثابت مي کند که برخورداري جهان از ظهور حق و اولياي او با مشکل قابلي مواجه است نه مشکل فاعلي. بنابراين وقتي مرغان تصميم مي گيرند که پشوا و مقتداي خود را بيابند. و همه ي سختي هاي راه را به جان مي خرند، از سي مرغ پراکنده، به بارگاه سيمرغ حقيقي تبديل ماهيت مي دهند. گويا سيمرغ همواره حضور داشته و اين اراده و همت سي مرغ است که غايب بود و مي بايست حضور پيدا کند:
مجمـعي کـردند مـرغان جهان هرچـه بـودنــد آشـکـار و از نـهان
جمله گفتند اين زمان و روزگار نيسـت خالي هيـچ شهر از شـهريار
از چه رو اقليم ما را شاه نيست؟ بيش ازين بي شاه بودن راه نيست؟
او که به شدت مخالف فيلسوف مأبي و فلسفه ورزي به معناي رايج در آن روزگار بود، براي نشان دادن فتح و فصاحت جدّل، آن را به دجال تشبيه مي کند که کاري جز مقابله و مخالفت با ظهور و سلطه ي مهدوي ندارد:
چه مي خواهي از اين دجال رايان چه مي جويي از اين مهدي نمايان
دجال راي، يعني بد انديش، بدين ترتيب آشکار مي گردد که در زمانه ي عطار نيز گروه هايي بوده اند که خود را مهدي مي نمودند (مهدي نما) اما رأي و رأي آنان دجال صفتانه بوده است.
نويسنده و صاحب نظر خورشيد مغرب، در گزارشي کوتاه از موعود گرايي در مکاشفات عرفاني، نام چند تن از بزرگان معرفت و عرفان را مي آورد که به نوعي سر ارادت بر آستان جانان نهاده اند. در ميان اين نام هاي آشنا، فريد الدين عطار نيشابوري نيز همراه يک قطعه ي منظوم در مدح و ثناي مهدي - عليه السلام- حضور چشم گيري دارد. وي مي نويسد:
«عارفان اسلامي از مذاهب مختلف و اصحاب مکاشفات نيز اعتقاد به مهدي موعود را مطرح کرده اند، و بر عظمت مقام آن امام تأکيد نموده اند، برخي از آنان به وجود امام غايب از طريق مکاشفه پي برده اند، و برخي سخن از مشاهده و رويت نيز گفته اند.به طور کلي در ميان عارفان شيعه و سني، و اعم از آنان که ادعاي مشاهده و رويت کرده اند، يا آنان که چنين ادعايي نکرده اند، به چهره هاي مشهوري بر مي خوريم که هرکدام به گونه اي وجود مهدي و غيبت و ظهور او را مورد تأکيد قرار داده اند. و اين موضوعات را ازحقايق مسلم دين و وقايع حتمي جهان دانسته اند.» وي سپس نام دوازده تن از بزرگان عرفان اسلامي را ذکر مي کند که هفتمين آنان شيخ فريدالدين عطار نيشابوري است.نمونه و قطعه شعري که از عطار نقل مي کند. از کتاب مظهرالصفات است که البته هنوز تحقيق نهايي و کامل درباره ي آن نشده است. مصحح کتاب الهي نامه، درباره اين کتاب و ميزان اعتبار آن معتقد است که تا نسخه هاي کامل تر و کهن تري از آن پيدا نشده است، نمي توانيم درباره ي انتساب يا عدم انتساب آن به عطار نظر نهايي و قطعي بدهيم. به هر روي نويسنده ي خورشيد مغرب اين قطعه ي زيبا و شورانگيز را از دو کتاب مهم به نام هاي ينا بيع الموده، (باب 87) و الامام الثاني عشر نقل و گزارش مي کند. بدين شرح:
مصطفي ختم رسل شد در جهان
مرتضي، ختــــم ولايــت در عيان
جمــله فــــرزندان حيدر اولياء
جمله يک نورند؛ حق کرد اين ندا
صد هزاران اولياء روي زميــــن
از خــدا خواهند مهدي را يقين
يا الهــــي، مهــديم از غيب آر
تا جــــهان عــدل گيرد آشکار
مهدي هادي است تاج انــقيــا
بـهتــرين خلــق بــرج اوليــا
اي ولاي تــو مــعــين آمــده
بر دل و جان ها همه روشن شده
اي تو ختم اولياي ايــن زمــان
وز همه معني نهاني، جان جان
از تو هم پيدا و پنهان آمــده
بنده عطارت ثناخوان آمــده
موضوعاتي که در اين مثنوي کوتاه ذکر شده است، همگي مطابق عقايد شيعي درباره حضرت مهدي است، همچون غيبت، انتظار همه اولياء و دعا براي ظهور مهدي هم زماني ظهور و برپايي عدالت، خاتم الاولياء بودن امام و...
زهيرالاسدي نيز در المهدي المنتظر في ضوء القرآن و العلوم الحديثه و الرياضيات سخني را از خالق فرائد السمطين- محمد بن ابراهيم الجويني الحمويني الشافعي- نقل مي کند که بر اجماع عارفان از جمله عطار نيشابوري بر وجود و ظهور مهدي دلالت مي کند:
و يقول الشيخ المحدث الفقيه محمد بن ابراهيم الجويني الحمويني الشافعي في فرائد السمطين، قال: «و اما الشيخ المشايخ العظام اعني حضرات:شيخ الاسلام احمد الجامي النامقي ،و الشيخ عطار النيشابوري،والشيخ شمس الدين التبريزي، و جلال الدين مولانا الرومي، و السيد نعمت الله الولي، و السيد النسيمي، و غيرهم ذکروا في اشعارهم في مدايح الائمه من اهل البيت.الطيبين (رضي الله عنهم) مدح المهدي في آخرهم متصلا بهم فهذه اُدله (واضحه) علي أن المهدي ولد اولا... و من تتبع آثار هؤلاء الکاملين العارفين يجد الأمر واضحاً عياناً.
درباره ي موعودگرايي عارفان و بزرگان ادب فارسي، بسي بيش از اين مي توان گفت و نوشت؛ اما آنچه نياز به بازگويي مکرر دارد، نحوه ي ارادت ورزي و ثناخواني آنان است که بايد در مقالات و تحقيقات مفصل تري بيان و اظهار گردد.اما به حتم حق سخن آنگاه ادا خواهد شد که به تفصيل درباره شيوه ها و طبيعت سخنوري عارفان در اين موضوعات بررسي و کاوش شود. عطار به دليل موقعيت ويژه و مهمي که درادب و معرفت ايراني دارد، بايد بيش از اينها در کانون توجهات محققان قرار گيرد؛زيرا وي واسطه ميان عارفان پيش از خود همچون سنايي، و شاعران پس از خود مانند مولانا است.
ماجراي عطار و مهدويت از يک منظر ديگر اهميت ويژه مي يابد و آن اهتمام شگفت و سرشار او به اوليا است. کمتر نويسنده و شاعري را مي توان يافت که به اندازه ي او به معرفي اولياي الهي کوشيده باشد و در جمع اقوال و گزارش احوال آنان اثر آفريده باشد.اما پيش از همه بايد تکليف انتساب آثاري همچون مظهر العجايب و مظهر الصفات به او روشن گردد که همت مصححان و محققان متن پژوه را مي طلبد. در پايان يادآوري مي شود که هرگز نبايد در تحقيقات موضوعي و مسئله محور در آثار عرفاني همچون عطار به شيوه هايي عمل کرد که در تحقيق بر روي آثار متکلمان يا فقيهان و فيلسوفان عمل مي شود.
منبع:فصلنامه آينه، شماره 2