مصدق و اخراج انگليسي ها از ايران (1)

دکتر محمد مصدق، قهرمان نهضت ضد استعماري ملي کردن نفت، همواره استعمار انگليس را عامل بدبختي و عقب ماندگي ملت ايران مي دانست. اين امر را مي توان به روشني در رفتار سياسي وي، پيش از آغاز نهضت ملي نفت و پس از آن، سخنراني هاي وي در مجلس شوراي ملي و ساير اجتماعات، گفتگوها و مذاکرات وي با نمايندگان دول خارجه، سخراني
چهارشنبه، 17 آذر 1389
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
مصدق و اخراج انگليسي ها از ايران (1)

 مصدق و اخراج انگليسي ها از ايران (1)
مصدق و اخراج انگليسي ها از ايران (1)


 

نويسنده: امير هوشنگ بختياري




 
دکتر محمد مصدق، قهرمان نهضت ضد استعماري ملي کردن نفت، همواره استعمار انگليس را عامل بدبختي و عقب ماندگي ملت ايران مي دانست. اين امر را مي توان به روشني در رفتار سياسي وي، پيش از آغاز نهضت ملي نفت و پس از آن، سخنراني هاي وي در مجلس شوراي ملي و ساير اجتماعات، گفتگوها و مذاکرات وي با نمايندگان دول خارجه، سخراني هاي او در محل دادگاه بين المللي دادگستري لاهه، سازمان ملل متحد و غيره، ديد. اين امر به قدري مشهود بود که خارجيان نيز بدان به عنوان ديدگاه شديد ضد انگليسي مصدق، اشاره کرده اند:
« در ميان انگليسي ها، ميدلتون از جمله کساني بود که آشکارا مصدق را فردي بسيار فرهيخته و باهوش مي دانست و تنها او بود که مصدق را نه تنها ملي گرايي ضد انگليسي مي دانست، بلکه هم چنين او را چهره ملي گرايي مي دانست که سعي داشت در ايران رنسانس بر پا کند. مصدق عميقا نسبت به انگليسي ها بي اعتماد بود. هر انگليسي که به سخنان مهيج او گوش مي داد، ديگر نمي توانست ترديد کند که او به نوعي، انگلستان را مسئول فقر و رکود عمومي ايران مي داند.» (1)
« به نظر مصدق، تمام بدبختي هاي ايران، از سطح زندگي ناچيز گرفته، تا آن جا که اين کشور در جهان، رل مهمي که شايسته است و عظمتي که در چند قرن احراز نموده، نمي تواند بازي کند و استفاده نمايد، به گردن صحنه سازي و توطئه انگليسي ها است.» (2)
مصدق به هنگام مذاکراتش با « هريمن »(3)، نماينده دولت آمريکا به او گفته بود:
« شما نمي دانيد تا چه حد اين انگليسي ها حيله گر و بد هستند و به هر چه دست مي زنند، آن را آلوده مي سازند.»
و در برابر اين اظهار نظر هريمن که: « اين مطلب صحيح نيست؛ انگليسي ها هم مانند ساير ملل هستند: بعضي خوبند و بعضي بدجنس و غالب آنان بين خوب و بد »، اين جمله را تکرار کرده بود که: « شما آنان را نمي شناسيد. شما آنان را نمي شناسيد.» (5)
البته احساسات ضد انگليسي، مختص مصدق نبود و چند سده تجاوز، غارت، تحقير و استعمار، چهره بسيار زشتي را از دولتمردان انگليسي، در اذهان مردم ايران، به وجود آورده بود.
با اين حال، مصدق به عنوان نماينده مردم ايران، وظيفه داشت که پاي انگليسي ها را براي هميشه از ايران کوتاه کند. وي در اين راه، از حمايت و پشتيباني کامل مردم و روحانيت مسئول ايران بهره مند بود.

اخراج تدريجي انگليسي ها از ايران
 

ملي اعلام نمودن صنعت نفت کشور، بزرگ ترين اقدام مصدق در راه جلوگيري از غارت هر چه بيشتر ثروت مردم ايران توسط انگليس و کسب استقلال سياسي و اقتصادي بود.(6)
روشن بود که انگليسي ها در برابر اين امر ساکت نمي نشستند و به هيچ قيمتي حاضر به از دست دادن درآمد سرشار نفت ايران نبودند، به ويژه آن که ملي شدن نفت ايران، مي توانست منابع استعماري انگليس را در سراسر مستعمرات، به خطر اندازد.(8)تهديد نظامي هوايي و دريايي، شکايت به ديوان دادگستري بين المللي، جلب حمايت و همکاري آمريکا، تحريم نفتي، محاصره اقتصادي و مسدود نمودن اعتبارات، تهديد خريداران نفت ايران، فعاليت شديد ديپلماتيک و شکايت به شوراي امنيت سازمان ملل، از جمله اقدامات انگليس بر عليه ايران بود.(10) از سوي ديگر، مستشاران و ماموران انگليسي نيز در داخل ايران بسيار کوشيدند تا با خرابکاري، اعمال نفوذ و توطئه، نهضت ملي نفت را با شکست رو به رو سازند.(11)
تشديد دخالت ها و توطئه هاي انگليسي ها موجب شد که دولت ايران،به تدريج انگليسي ها را از ايران بيرون نمايد. از اين رو کارهايي به شرح زير در اين زمينه انجام شد:
1.ممنوع نمودن « بانک انگليس و خاورميانه » از تصدي معاملات ارزي ( شهريور 1330): در بهمن 1330، بانک انگليس و خاورميانه، تأسيسات خود را در ايران برچيد و کارمندان بانک، يک سال بعد، پس از تصفيه امور بانک، ايران را ترک کردند.(13)
2. اخراج کارمندان و کارگران انگليسي شرکت سابق نفت انگليس و ايران ( مهر 1330): در واپسين روزهاي شهريور 1330، اميد دکتر مصدق به تجديد وساطت هريمن و ادامه مذاکره با انگلستان، قطع شد و دولت تصميم گرفت کارمندان انگليسي را که در جنوب باقي مانده بودند، از ايران اخراج کند. روز اول مهر، دولت به هيات مديره موقت دستور داد که به کارمندان انگليسي اطلاع دهند که چون حاضر به قبول خدمت در شرکت ملي نشده اند و حضور آنان در خوزستان، براي شرکت ملي، منشأ اثر نيست، بايد ظرف يک هفته ( از چهارم مهر ) ايران را ترک کنند. در تاريخ دهم مهر، کارمندان انگليسي باقي مانده – که تعدادشان 350 نفر بود – ايران را ترک کردند و فقط چند نفر باقي ماندند که آن ها هم روز بعد (11 مهر ) حرکت کردند. روز 13 مهر، مصدق در نطقي در مجلس سنا گفت:
« آخرين کاروان کارمندان کمپاني سابق نفت جنوب، خاک مقدس وطن ما را که پنجاه سال جولانگه مطامع اقتصادي و اغراض سياسي آنان بود، ترک گفتند .»(14)
3. انحلال کنسولگري هاي انگليس در نُه شهرستان ( دي 1330): اين شهرستان ها عبارت بودند از اهواز، خرمشهر، شيراز، مشهد، اصفهان، رشت، کرمانشاه، تبريز و بوشهر .(15) به دنبال مصاحبه « چارلز فرانسيس کپر »، کنسول انگليس در خرمشهر، در روز 13 مرداد 1330 با خبرنگاران، باقر کاظمي، وزير امور خارجه، در نامه اي به سفير کبير انگليس در ايران، به سخنان « خلاف واقع و حقيقت، تحريک آميز و مغاير روح مسالمت و محيط آرام و دوستانه – که دولتين ايران و انگليس ميل دارند در اين موقع، وجود داشته باشد -» اعتراض نمود وخواستار انفصال وي از سمت خود و احضار وي گرديد.(16) وزير مختار انگليس در پاسخ نامه کاظمي، با توجيه سخنان کپر، مدعي شد که هيچ دليل موجهي براي انفصال و احضار وي نمي بيند.(17)
باقر کاظمي در پاسخ نامه وزير مختار انگليس، پس از ارائه توضيحات لازم، به استحضار وي رساند که به ناچار روانامه آقاي کپر مسترد شده و وي ديگر سمتي در ايران نداشته و لازم است خاک ايران را ترک نمايد.(18)
وزير امور خارجه ايران، هم چنين در تاريخ 18 دي 1330، در نامه اي به سفير کبير انگليس، نسبت به فعاليت ها و دخالت هاي ماموران دولت انگليس در ايران، اعتراض نموده و تهديد کرد:
« چنان چه مأمورين آن دولت در ايران، رفتار خود را تغيير ندهند، دولت متبوع دوستدار، ناگزير خواهد شد تصميمات جدي براي خاتمه دادن به اين وضعيت نامطلوب، اتخاذ نمايد.» (19)
از آن جا که سفارت انگليس از پذيرفتن نامه اخير وزارت خارجه خودداري نموده و آن را بازگردانده بود، (20) وزارت خارجه در يک نامه مفصل و با ذکر سه دليل زير، خواستار تعطيلي تمامي سرکنسولگري ها، کنسولگري ها و کنسوليارگري هاي انگلستان در همه نقاط ايران، تا سي ام دي ماه 1330 شد. 1. تجاوز مأموران کنسولي انگليس از وظايف خود و مداخله در امور مخل استقلال کشور 2. کاهش عده رعاياي دولت انگليس در ايران، پس از استقلال هند و پاکستان و بي نيازي به اين کنسولگري ها 3. لزوم اجراي معامله متقابل در روابط کنسولي بين دو کشور و برهمين اساس، کافي بودن يک نمايندگي از انگليس در تهران در برابر تنها نمايندگي ايران در لندن.(21)
« اف . ام . شپرد »، وزير مختار انگليس در ايران- که در برابر يک کار انجام شده قرار گرفته بود و هرگز فکر نمي کرد دولت ايران، جرات و توانايي چنين کاري را داشته باشد – در پاسخ، با ارائه توضيحاتي، دلايل ارائه شده توسط وزارت امورخارجه ايران را ناموجه اعلام نموده و با تهديد، عواقب و مسئوليت اين اقدام را متوجه ايران دانست.(22) با اين حال، باقر کاظمي، به پيوست دو نامه اي که پس از آن به سفارت انگليس فرستاد، تعدادي سند که نشان دهنده دخالت آشکار کنسول ها و ماموران دولت انگليس در مسائل داخلي ايران بود، ارائه نمود و اعلام داشت، دولت ايران « معتقد است با انحلال کانون هاي مداخله در امور داخلي ايران و ترک سياست قديمي و اتخاذ رويّه جديدي در دوستي و صميميت که بر اساس و پايه احترام متقابل و رعايت حقوق طرفين، بر طبق اصول مسلمه امروزي دنيا مبتني باشد، بهتر مي توان مودت و تشييد مباني دوستي دو دولت را تامين نمود.»(23)
4.خودداري از پذيرش « رابرت هنکي » ( Henkey ) به سمت سفير کبير انگليس در ايران، به جاي « سر فرانسيس شپرد »: در تاريخ 3 بهمن 1330، سخنگوي دولت در توضيح علت نپذيرفتن هنکي به سمت سفير، گفت که نام برده در زمان سفارت « سر ريدر بولارد » در ايران انجام وظيفه مي نموده است و دولت عقيده دارد کساني که سابقه خدمت در ايران را تحت رژيم سابق داشته اند، نمي توانند روش خود را با مقتضات اوضاع جديد وفق دهند.(24)
5. بستن شعب شوراي فرهنگي بريتانيا درشهرستان هاي مشهد، اصفهان و تبريز ( بهمن 1330 )
به هر حال، دولت ايران هنگامي که ديد دولت انگلستان از توطئه و کارشکني دست بر نمي دارد و مداخله و ميانجي گري آمريکا و طرح مشترک ترومن و چرچيل نيز بي نتيجه بوده و تمامي پيشنهادهاي ايران نيز توسط دولت بريتانيا رد شده است، درصد قطع روابط نود و سه ساله اش با اين کشور برآمد.(25)

قطع روابط و اخراج کامل انگليس از ايران
 

بر اساس حقوق بين الملل، اقدام يک دولت به قطع روابط با دولت ديگر، عمل شديدي است که فقط يک درجه از اعلان جنگ، خفيف تر است و در برخي از موارد، به جنگ هم خبر مي شود. بنابراين دولت ها در حد امکان مي کوشند از چنين اقدامي خودداري نمايند.
هنگامي که بر مصدق معلوم شد که هيچ تغييري در مفاد طرح مشترک ترومن، چرچيل داده نخواهد شد، زمزمه هاي قطع روابط سياسي با انگلستان، شنيده شد.
در روز 24 مهر 1331، لايحه منفصل دکتر مصدق درباره دلايل اتخاذ تصميم قطع رابطه با انگلستان از راديو پخش شد. سپس در نامه اي که در تاريخ 30 مهر 1331 توسط دکتر حسين فاطمي، وزير امورخارجه وقت، به ژورژ ميدلتن، کاردار دولت انگلستان، ارسال شد، « تصميم دولت شاهنشاهي ايران، مبني بر قطع روابط سياسي با دولت علياحضرت ملکه انگلستان » به اطلاع وي رسيد .(26) در اين نامه، با اشاره به اختلاف دولت ايران با شرکت نفت، دولت انگليس به حمايت غير قانوني از شرکت نفت متهم شد و هم چنين اعلام شد که « ماموران رسمي آن دولت نيز به واسطه تحريکات و مداخلات نارواي خود، مشکلاتي به قصد اخلال درنظم و آرامش کشور، فراهم ساختند.» ( 27)
پس از تسليم نامه وزارت امور خارجه به سفارت انگليس، بخش نامه اي از سوي وزارت امور خارجه، خطاب به تمامي نمايندگي هاي سياسي ايران در کشورهاي بيگانه، بدين مضمون ارسال شد:
« ساعت 5/ 2 بعدازظهر امروز، اين نامه داير بر قطع روابط سياسي ايران و انگليس، به سفارت کبراي انگلستان در تهران ابلاغ شد. چون [ين نامه] ساعت سه به وقت تهران، انتشار پيدا خواهد کرد، در همان ساعت، متن نامه را عينا به استحضار مطبوعات حوزه ماموريت خود برسانيد.»(28)
بدين ترتيب، ترجمه يادداشت وزارت امور خارجه به کاردار سفارت انگليس تسليم و خبر قطع روابط دو کشور، در تمامي دنيا پخش شد و واکنش هاي متفاوتي را برانگيخت: « الهيار صالح » از واشنگتن، (29) « حاجب دولو » از لندن،(30) « مجدي » از ورشو، (31) « حسن پيرنظر » از بالکان، (32) «محمد علي همايون جاه » ( از برن، (33) « مرتضي شريفي » از بيروت، (34) « شهريار » از لاهه، (35) و ...، گزارش هايي از انعکاس اين خبر در روزنامه ها و راديوهاي محل ماموريتشان به وزارت امور خارجه ايران ارسال نمودند.
الهيار صالح، سفير کبير ايران در آمريکا و يکي از ياران مصدق، يک جلسه مطبوعاتي در واشنگتن تشکيل داده به ايراد سخنراني پرداخت و به سوالات خبرنگاران پاسخ گفت:
« امروز دولت ايران، قطع روابط سياسي با دولت انگلستان را اعلام نمود. اين اقدام براي اعتراض نسبت به روش خصمانه اي که دولت انگلستان براي تحميل خواسته هاي شرکت نفت سابق به دولت ايران پيش گرفته بود، انجام شد. دکتر مصدق در هيجده ماه گذشته، با وجود اين روش نامساعد انگلستان، از هر اقدام ممکن براي تشويق دولت انگلستان درهمکاري با دولت ايران، در پيدا کردن راه حل، کوتاهي ننمود. در مقابل، دولت انگلستان، در روش خود، به اين طريق پافشاري نمود: محاصره اقتصادي و مسدود نمودن اعتبارات ايران، جلوگيري از آمدن کشتي ها به بنادر ايران، تهديد نمودن خريداران احتمالي نفت ايران و سعي در مضطرب نمودن دولت ايران به وسيله کشاندن ايران به شوراي امنيت و ديوان دادگستري بين المللي؛ در صورتي که هر دو اين دستگاه ها از طرفداري از درخواست هاي انگلستان خودداري نموده و راي دادند که اختلاف، مابين دولت ايران و يک شرکت خصوصي است نه بين دو دولت ايران و انگلستان. اين سياست تحميل، باعث سختي هاي اقتصادي فراواني براي ملت ايران و بر هم زدن نظم سياسي کشور
شده است. قطع روابط سياسي نمي بايست باعث تعجب دولت انگلستان شود، زيرا تنها دو راه براي ايران باقي مانده بود که يا روابط سياسي خود را قطع نمايد و يا در زير فشار محاصره اقتصادي غير قانوني انگلستان، زانو به زمين زند. ملت ايران مصمم است استقلال سياسي خود را حفظ نمايد و با وجود سختي هاي اقتصادي فراواني که در نتيجه امپرياليسم انگلستان بر ملت تحميل شده، به هيچ وجه حاضر نيستند از استقلال سياسي خود دست بردارند.»
« ... دنيا مي داند که ايران محتاج به منافع تجارت بين المللي، به خصوص در معامله نفت مي باشد، ولي نه به قيمت تسليم شدن به انگلستان، من صميمانه اميدوارم که دولت انگلستان دراعمال خود تجديد نظر نموده و سياست جديد همکاري پيش گيرد تا بتوانيم بار ديگر روابط بين دولتين را برقرار کنيم» .(37)

پی نوشت ها :
 

1. فصل نامه تاريخ روابط خارجي، س 2، ش 3، تابستان 1379، ص 20.
2.ورنون والترز، مذاکرات مصدق و هريمن، ترجمه شمس الدين امير علايي، تهران: ميترا، 1369، ص 29.
3. پس از آنکه دولت ايران، پالايشگاه آبادان را توقيف کرد، انگلستان براي حفظ منافع خود، به اقدام نظامي متوسل شد، يعني بريگاد شانزدهم چتربازان در قبرس، آماده عمل شدند و احتمال برخورد بين دو دولت دوست ايالات متحده آمريکا(ايران وانگليس) و عواقب وخيم آن در صورت بروز عکس العمل اتحاد جماهير شوروي که در همسايگي ايران قرار داشت، بسيار نامطلوب بود. براي اجتناب از چنين پيشامدي، «ترومن»، رئيس جمهور آمريکا، از «اورل هريمن» خواست که به سرعت وارد عمل شده و بکوشد به عنوان ميانجي، مصالحه قابل قبولي براي دو طرف بيابد.(4)
4.پيشين.
5.پيشين، ص 24.
6. مصدق در وجود شرکت نفت ايران و انگليس، امپرياليسم اقتصادي را مي ديد و هيچ وقت اين عقيده خود را کنار نگذاشت. البته به نظر او، تنها خلاصي از دست شرکني که کشور اورا استعمار کرده بود، کافي نبود، بلکه هيچ کشور يا قدرت خارجي ديگري نيز نبايد در موقعيتي قرار مي گرفت که بتواند مانند شرکت نفت ايران و انگليس، در ايران اعمال نفوذ کند.(7)
7.فصل نامه تاريخ روابط خارجي، پيشين، ص 29 و 21.
8. «امانوئل شينول» (Emmanuael shinwell)، وزير دفاع کابينه کارگري انگلستان، در ژوئيه 1951 اعلام کرد: «اگر ايران بتواند به راحتي از اين جريانات گذر کند، مصر و ديگر کشورهاي خاورميانه هم به فکر مي افتند که آنها هم اقدامات مشابه را امتحان کنند. اقدام بعدي، تلاش براي ملي کردن آبراه سوئز مي تواند باشد. اگر انگلستان و آمريکا شکست مي خوردند و نمي توانستند در تابستان 1953 با اقدامات مخفي، مصدق را سرنگون کنند، شايد- بله شايد- تاريخ خاورميانه در دهه 1950، به گونه اي ديگر رقم مي خورد. سقوط مصدق، دست کم به انگليسي ها نشان داد که هنوز مي توان افراد و احزاب سياسي را به نفع خود به کار گرفت.»(9)
9.پيشين، ص 8.
10.نک: فؤاد روحاني، تاريخ ملي شدن صنعت نفت ايران، تهران: شرکت سهامي کتاب هاي جيبي، 1352 ؛ ايرج ذوقي، مسائل سياسي – اقتصادي نفت ايران، تهران: پاژنک، 1370.
11. براي مثال: سرهنگ جيکاک (Jaecock)، افسر و مأمور اطلاعاتي اينتلجنت سرويس انگليس- که پس از پايان جنگ جهاني دوم به استخدام شرکت نفت ايران و انگليس درآمده بود، به هنگام ملي شدن صنعت نفت، پس از فراگيري لهجه بختياري و با نفوذ در بين عشاير و خوانين بختياري، «اين شعار را به گويش بختياري براي آنان طرح نمود: تو که مهر علي من دلته، نفت ملي سي چنته. در اثر چنين ترفندي، بعضي از عشاير ساده دل و ناآگاه و بختياري، زندگي خود را رها کرده و با تشکيل دسته جات متعدد و درست کردن پرچم و علم هاي گوناگون، علي علي گويان به امام زاده ها رفته و طلب عفو کردند که آن سال به همين خاطر «سال طلوعي» يا «سروش» مشهور گرديد.(12)
12.غفار پوربختيار، « ماموران و مسافران انگليسي در سرزمين بختياري»، فصل نامه تاريخ روابط خارجي، س چهارم، ش 16، پائيز 1382، ص 15؛ حافظ عبديوندي، نگرش بر ايل بختياري، اهواز: آيات، 1376، ص 542.
13.فؤاد روحاني، پيشين، ص 326 و 318.
14.پيشين، 8-217.
15.پيشين، 318و326.
16.کتابچه چاپ شده توسط وزارت امور خارجه، « مکاتبات بين وزارت امور خارجه شاهنشاهي و سفارت کبراي انگليس »، نامه شماره 3223، موخ 23 مرداد 1330.
17.پيشين، « پاسخ مورخ 30 مرداد 1330 آقاي سفير کبير انگليس به نامه مورخ 23 مرداد آقاي وزير امور خارجه ».
18.پيشين، نامه شماره 4230، مورخ 6 مهر 1330.
19.پيشين، نامه شماره 6321، مورخ 18 دي 1330.
20.پيشين، يادداشت شماره ( 52 /11/ 10401 جي ) 3، مورخ 20 دي 1330.
21.پيشين، نامه شماره 63661، مورخ 21 دي 1330.
22.پيشين، پاسخ شماره 5( 33 /10401 جي )، مورخ 25 دي 1330.
23.پيشين، نامه شماره 6507، مورخ 29 دي 1330؛ نامه شماره 223، مورخ 18 فروردين 1331.
24.فواد روحاني، پيشين، ص 327 و 319.
25.جيمز. اف. گود. سايه مصدق بر روابط ايران آمريکا، ترجمه علي بختياري زاده، تهران: کوير، 1382، ص 9-148.
26.اسناد وزارت امور خارجه ايران، اسناد قديميه، پرونده شماره 5-12-1331 ش، نامه شماره 4019، مورخ 30/7-1331.
27.پيشين.
28.پيشين، پرونده شماره 5-12-1331 ش، نامه 789، مورخه 30/7/1331.
29.پيشين، نامه شماره 1894،مورخ 2 آبان 1331.
30.پيشين، نامه نمره 1839، به تاريخ 2/ 8 /1331.
31.پيشين، نامه مورخه 3 /8/ 1331.
32.پيشين، نامه شماره 833 ، به تاريخ 2 آبان 1331.
33.پيشين، نامه مورخه 3/ 8/ 1331.
34.پيشين، نامه مورخه 5 آبان 1331.
35.پيشين، نامه شماره 80 /598، مورخ 5/ 8/ 1331.
36. پس از کودتاي 28 مرداد، الهيار صالح، سفير کبير ايران در آمريکا و باقر کاظمي، سفير ايران در فرانسه، به عنوان اعتراض به تغيير قهري حکومت در ايران و سقوط دکتر مصدق، از سمت هاي خود استعفا کرد و به ايران بازگشتند. بازگشت آنان به ميهن، به دستگيري، زندان و تبعيد آنان منجر شد.
37.پيشين، نامه شماره 1894، مورخ 2 آبان 1331.
 

منبع:نشريه پايگاه نور شماره 25
ادامه دارد...



 



ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط