بازتاب حماسي انتظار در ديوان ابن حسام خوسفي (1)
ما بر اميد روي تو از گردش قمر
تا کي مه لقاي تو خواهد عيان رسيد
چکيده
به علت وفور بيان اعتقادات مذهبي وي، مي توان اشعارش را مهمترين تجليگاه منظوم اعتقادي شيعه در ادب فارسي دانست.
در قصايد او که در سه دسته ي 1)حماسي 2)تبليغي 3)حماسي -تبليغي، مي گنجد «انتظار» از مفاهيم و تعابير بسيار مهم و محوري است.
محمدبن حسام خوسفي از بزرگترين شاعران و مبلغان مذهب شيعه است که در اوائل قرن نهم در خوسف، يکي از دهستان هاي ولايت قهستان، متولد شد. اجداد و نياکانش اهل علم و دانش بودند و او علوم و فضائل را از پدرش (1) آموخت. دوران زندگي او با غلبه ي تيموريان بر ايران مقارن بود.
در اين دوره که يکي از سخت ترين دوره هاي تاريخ ايران بود، خراسان عرصه ي تاخت و تاز بر سر قدرت و جنگهاي خانمان سوز شاهزادگان تيموري قرار گرفته بود. عامه ي مردم در آتش فقر و فاقه مي سوختند و مورد انواع شکنجه و قتل و غارتهاي شاهزادگان و امراي تيموري واقع مي شدند.
بدين جهت ابن حسام خوسفي اين شاعر حماسه سرا با وجود داشتن قريحه و نبوغ شگرف شاعرانه از رفتن به دربار پادشاهان تيموري خودداري کرد و از راه استنساخ (2) قرآن و نيز کشت و زرع روزگار گذرانيد. ابن حسامشعر را در راه اشاعه ي عقيده و مذهب و مبارزه با قدرتهاي ظالم و ستمگر و فاسد بيگانه که تمامي ارزشهاي ديني را در معرض نابودي قرار داده بودند به کار گرفت. در آن دوره ي حساس تاريخ که غارتگران بيگانه، استقلال و مليت و امنيت ايران را در معرض خطر قرار دادند و کوچکترين مخالفت و جنبش را از طرف مردم به شديدترين وجهي سرکوب مي کردند. آنها با وجود قتل عامهاي خونين و مکرر و تجاوز به اموال و نواميس ديگران، ادعاي دين داري و عدالت و احسان به زيردستان داشتند. او با سلاح شعر به جنگ با دشمنان شتافت و اولين و بزرگترين حماسه ي ديني ادب فارسي يعني خاوران نامه را به وجود آورد.
در اين حماسه، فرياد رعدآساي علي(ع) در ميدان جنگ که لرزه بر پيکر کافران غارتگر سرزمين خاور مي افکند، در حقيقت فرياد در گلو خفه شده مردمي است که غرور ملي و ارزشهاي ديني خود را لگدکوب دشمنان خونخوار و متجاوز مي بينند. ابن حسام با سرودن قصايدي غرا و متين در مدح حضرت علي (ع) و ائمه اطهار (ع) و بيان اعتقادات شيعه و انتشار آن در بين مردم، در گسترش آيين تشيع نقش مهمي را برعهده داشته است.
قصايدي که او در مدح امام حسين (ع)و واقعه ي کربلا و همچنين امام حسين (ع) و امام زين العابدين (ع) و حضرت زهرا(ع)و حضرت مهدي (عج) سروده است در تمامي ادبيات فارسي بي نظير است.
به علت وفور بيان اعتقادات شيعه در شعر ابن حسام مي توان او را مهمترين تجلي گاه منظوم اعتقادي شيعه در ادب فارسي به حساب آورد.
اولين قصايدي را که داراي ويژگيهاي کامل يک اثر حماسي است مي توان در ديوان ابن حسام خوسفي يافت. قبل از او شاعران بزرگ شيعه از جمله کسايي مروزي، ناصر خسرو، سنايي، قوامي رازي و ديگران، اشعاري در مدح حضرت علي و ديگر ائمه سروده اند که جنبه ي روشنگري و تبليغي دارد؛ يعني شاعر سعي مي کند با آوردن آيات و احاديث و همچنين بيان فضايل آنان، امامت و ولايت آنان را اثبات کند.
قصايدي که ابن حسام در مدح حضرت پيامبر (ص)و حضرت علي (ع)و ديگر ائمه (ع)سروده مي توان به سه دسته تقسيم کرد:
1- قصايدي که داراي تمامي ويژگيها و مختصات آثار حماسي است: اين قصايد در بحرمتقارب، که وزن شاهنامه فردوسي و ديگر منظومه هاي حماسي است، سروده شده و موضوع اصلي آنها جنگ و درگيري و توصيف دلاوريها و قهرمانيهاي ممدوح است، شاعر با آوردن تشبيهات و استعارات حماسي و استفاده کردن از لغات و واژه هاي مربوط به آلات و ابزار جنگ، فضايي کاملاً حماسي و جنگي در قصيده خلق کرده است. نمونه اي از اين قصايد که مي توان آنها را قصايد ناب حماسي ناميد، قصيده اي است که در مدح حضرت علي (ع)سروده و اين چنين آغاز مي شود:
چو شمشير در دست حيدر بلرزد
دل اندر درون غضنفر بلرزد
سنان را چو سر برفرازد به بالا
چو از باد صرصر صنوبر بلرزد
دلاور شجاعي که از تاب تيغش
درون شجاعان کشور بلرزد (3)
2-قصايدي که هم داراي جنبه ي حماسي، هم تبليغي است، اما جنبه هاي حماسي در آن غلبه ي بيشتري دارد، يعني شجاعت و قدرت جنگ آوري ممدوح و غلبه بر دشمنان و شکست ناپذيري او بيشتر مطرح شده است. اين قصايد درباره ي پيامبر (ص) و حضرت علي (ع) و حضرت مهدي (عج ) است.
3-قصايدي که بيشتر جنبه ي روشنگري و تبليغ اعتقادات شيعه را دارد: اين قصايد درباره ي امام حسن و امام حسين و امام زين العابدين و امام رضا و حضرت زهرا (ع) سروده شده است.
ابن حسام شاعري است که همانند فردوسي در مقابل حوادث و رويدادهاي منفي سياسي و اجتماعي عصر خود ناسازگار است و با آن سر ستيز دارد. همين روحيه ي درگيري و ستيز با سلطه ي غارتگران بيگانه و اوضاع ناگوار فرهنگي و ديني حاکم بر جامعه موجب شده است که او به طرف حماسه و سرودن شعر حماسي گرايش پيدا کند. بدين جهت در ديوان او در اشعاري که در قوالب مختلف ادبي از جمله قصيده، ترکيب بند، ترجيع بند و مسمط درباره ي پيامبر (ص) و حضرت علي (ع) و ديگر ائمه (ع) سروده شده، مجموعاً جنبه ي حماسي بر جنبه هاي ديگر غلبه دارد.
ابن حسام چندين قصيده ي غرا درباره ي حضرت مهدي (عج) سروده است که هم از جنبه ي هنري و ذوقي و خلاقيت شعري و هم از جنبه ي حماسي و اعتقادي و سياسي از شاهکارهاي بي نظير در شعر و ادب فارسي است.
سعي نويسنده ي اين مقاله آن است که اين قصايد را با توجه به مسائل سياسي و اجتماعي و ديني قرن نهم مورد تجزيه و تجليل قرار دهد.
نگاهي کوتاه به اوضاع و احوال سياسي و اجتماعي ايران در زمان تيموريان
امير تيمور گورکان در سال 736ه.ق. در شعر«کش» (4) که آن را «شهر سبز» ناميده اند، در ماوراءالنهر ديده به جهان گشود. دوران کودکي اش را در همان شهر گذراند. و در سال 771 بر سرير پادشاهي نشست.
ابتدا خوارزم و تمامي شهرهاي ماوراءالنهر را به تصرف خود درآورد و سپس در سال 782 به ايران لشکر کشيد و در مدت يک سال تمامي شهرهاي خراسان (5)را تسخير کرد.
تيمور طي يورشهاي وحشيانه سه ساله، پنج ساله خود، قسمتهاي شمالي، مرکزي و غربي و آذربايجان را نيز به سلطه ي خود درآورد و در سال 798 آذربايجان را به پسرش ميران شاه داد و در سال 799 شاهرخ ميرزا را به حکومت خراسان منسوب کرد. (6)
حمله هاي تيمور به ايران معمولاً با قتل عامهاي مردم شهرها و نهب و غارت اموال و اسير کردن زنان و دختران و کودکان همراه بود.
با وجود حاکميت ملوک الطويفي و فقدان يک حکومت مرکزي، مردم قسمتهاي مختلف ايران در مقابل تهاجم هاي وحشيانه مقاومت مي کردند و سر به شورش و طغيان برمي داشتند، ليکن تيمور به شدت آنان را سرکوب مي کرد و شديدترين مجازات و شکنجه را در حقشان اعمال مي کرد و در هر شهر بعد از قتل عامهاي وحشيانه مردم، از کشته ها پشته و از سرها مناره مي ساخت.
وقتي محصلان ماليات بر اي گرفتن مال الامان به شهر اصفهان رفتند، مردم شورش کرده، مأموران ماليات و همچنين سه هزار نفر از لشکريان تيمور را که به شهر رفته بودند شبانه کشتند و تيمور براي انتقام و عبرت ديگران فرمان قتل عام مردم اصفهان را داد.
شرف الدين علي يزدي درباره ي اين جنايت هولناک تيمور در اصفهان مي نويسد: «روز ديگر چون کيفيت واقعه به سمع مبارک صحابقراني صاحبقراني رسانيدند، آتش خشم جهان سوزش که - اشد نارالجحيم ابردها - زبانه زدن گرفت و لشکر نصرت شمار را به تسخير شهر فرمان داد، دلاوران سپاه تيغ انتقام به دست جلالت کشيده، روي قهر به شهر نهادند... و شهر تمام مسخر شد... و يرنيغ شحنه ي قهر نفاذ يافت که تومانات و هزارجات و صدجات سرگشتگان بحصه و رسد بسپارند و جهت ضبط آن توّاجيان ديواني علي حده بنهاده، و از ثقات استماع رفته که بعضي لشکريان که نمي خواستند که به دست خود مباشر قتل شوند، سر از ياساقيان مي خريدند و مي سپردند و در اوايل حال سري به بيست دينار کبکي بود، و در اواخر که هر کس حصه ي خود سپرده بود، يک سر به نيم دينار آمده بود و کس نمي خريد و همچنان هر که را مي يافتند مي کشتند و از غوامض حکمت الهي آن که جمعي که در روز از گزند تيغ بيدريغ امان يافتند، در شب خواسته که بگريزند. از قضا برفي نشست و اثر پاي ايشان در بر ف بماند، و روز ديگر آن کينه خواهان پي ايشان برگرفته برفتند و از هر جا که پنهان شده بودند بيرون آوردند و به تيغ انتقام گذرانيدند - ليقضي الله امراً کان مفعولاً - و از عدد کشتگان آنچه به قلم در تحت ضبط کتابت و حسابت بر آمد، به روايت اقل، هفتاد هزار سر در ظاهر اصفهان جمع شد و از آن در مواضع متعدد منارها ساختند... في الجمله قهر قهار شديدالانتقام جلوه اي که در آن زمان در اصفهان کرد تا بهرام خون آشام برين بام فيروزه اي فام به تيغ گذاري موسوم است کم اتفاق افتاد باشد» (7)
و همچنين در تسخير شهر سبزوار به علت آن که مردم يکي از قلعه ها در مقابل او مقاومت کرده بودند قلعه را بر سر مردم آن جا خراب کرد و دو هزار نفر را اسير کرده، سپس زنده به وسيله ي گل و خشت از آنها مناره ساخت. «شيخ يحيي خراساني بر سر نقبچيان ايستادگي نموده، شيب آن را چون لانه ي زنبور مجوف ساختند و قلعه به نوعي از هم فرو ريخت که بيشتر مردم که در آنجا بودند هلاک شدند و شيخ يحيي نيز به زير ديواري بماند و قريب دو هزار کس را اسير کرده، زنده بر بالاي يکديگر نهادند و به گل و خشت استوار کرده، مناره ها برآوردند تا عالميان از سطوت قهر آگاهي يافته، خود را به وسيله ي ديو غرور در چاه ويل و ثبور نيندازند» (8).
تيمور بعد از ايران به مصر و بغداد و شام نيز لشکرکشي کرد و سپس به بهانه ي غزو با کفار و گسترش اسلام به هندوستان، گرجستان و روم و مغولستان حمله کرد و بعد از قتل عام مردم، غنائم و گنجينه هاي آن سرزمينها را به سمرقند، مرکز فرمانروايي خود، منتقل کرد و سپس در سال 807 در فکر تهيه و تدارک بر اي جنگ با چين و ختا بود که در شهر اترار بيمار شد و در گذشت (9).
با آن که تيمور در موقع مرگ فرزند خود پيرمحمد جهانگير را به جانشيني انتخاب کرد و از اکثر امرا پيمان کتبي گرفت که به او وفادار بمانند، باز بر سر جانشيني او اختلاف افتاد و اميرزاده خليل سلطان که نبيره ي او بود (10) خود را به سمرقند رسانيد و بر تخت سلطنت نشست و همين امر موجب شد که بين فرزندان و نوادگان تيمور بر سر سلطنت و تصاحب فرمانروايي او نزاع و درگيري و جنگهاي خونين واقع شود.
سرانجام شاهرخ ميرزا در سال 807 در خراسان به تخت سلطنت نشست و با برادران خود -اميرزاده سلطان حسين، رکن الدين سليمان شاه، ميرزا پيرمحمد و ديگران - به جنگ پرداخت و بر آنها غلبه يافت و سپس به قتل برادر خود - اميرزاده سلطان حسين - فرمان داد.
شاهرخ ميرزا در سال 811 ماوراءالنهر را به تصرف درآورد و فرزندش الغ بيگ را به حکومت آن جا منصوب کرد و سپس قسمتهاي ديگر ايران از جمله زابلستان، سيستان، کرمان و جرجان و مازندران و عراق و فارس و آذربايجان را تسخير کرد. سرانجام وقتي براي جنگ با ميرزا سلطان محمد پسر بايسنقر ميرزا، نواده ي خود، از هرات به نواحي مرکزي ايران رفته بود، در شهر ري بيمار شد و در سال 850 دار فاني را وداع گفت (11). شاهرخ 43سال حکومت کرد و دائماً مشغول جنگ و نبرد با مدعيان سلطنت بود. بعد از مرگ شاهرخ، جنگ و نزاع بين شاهزادگان بر سر پادشاهي تشديد شد و پسر شاهرخ، ميرزا الغ بيگ، بر سرير شاهي نشست، اما فرزندش عبداللطيف با او به مخالفت پرداخت. عبداللطيف طي نبردي خونين بر پدر غلبه يافت و در سال 852 دستور داد او را گردن زنند و خودش نيز بعد از شش ماه به قتل رسيد و سرش از سقف مدرسه ي ميرزا الغ بيگ آويخته شد (12).
بعد از او ميرزا ابوالقاسم بابر، پسر بايسنقر، بر هرات مستولي شد و با برداراش سلطان محمد جنگيد و او را کشت و دستور داد به چشم برادر ديگرش ميل آتشين بکشند (13).
اين جنگ و برادر کشي براي رسيدن به تاج و تخت و ثروت و غنايم بي اندزاه اي که تيمور در سمرقند پايتخت خود جمع کرده بود، بين شاهزادگان تيمور همچنان تا پايان قرن نهم ادامه يافت.
اين دوره يکي از سخت ترين ادوار تاريخي ايراني بود و مردم خراسان در آتش ظلم و بيداد مي سوختند. فقر سايه ي خود را همه جا گسترده بود و ديو قحطي و وبا و طاعون و هزاران نفر را به کام خود مي کشيد (14).
شاهزادگان تيموري ضمن جنگ با يکديگر به غارت اموال مردم شهرها فرمان مي دادند؛ چنان که ميرزا الغ بيگ براي انتقام از مردمي که در هرات با يارعلي توافق کرده بودند دستور داد لشکريانش آنان را غارت کنند. در حبيب السير آمده است: «ميرزا الغ بيگ در دارالسلطنه هرات نزول اجلال فرمود. امير بايزيد به عرض رسانيد که اگر مردم بيرون شهر با يارعلي موافقت نمي نمودند او را محاصره ي اين بلده ميسر نمي شد و چندان اغوا کرد که به باد خباثتش آتش خشم جانسوز اشتعال يافت. ميرزا الغ بيگ حکم فرمود که بيرون شهر را غارت کنند و در اواخر رمضان 852 مدت سه شبانه روز به نهب و تاراج اشتغال نموده، جميع ساکنان و متوطنان بلوکات را برهنه و عريان ساختند، بلکه هر چه اسم شيئي بر آن طلاق توان کرد در ربوده، به دست بيرحمي آتش بيداد افروختند. گويند در روز عيد، فقيري که هر چه داشت به باد غارت و تاراج برده بود برهنه و گرسنه پيش اسب ميرزا الغ بيگ مي دويد و مي گفت: اي پادشاه عادل فاضل! خوش عيدي به مسلمانان دادي؛ خداي بر عمر تو برکت کند» (15).
و لشکريان ميرزا علاءالدوله هنگام حرکت به سوي هرات شهر اندخود و شيرغان را غارت عام کردند و هر جا هر چه يافتند بربودند. (16)
شاهزادگان تيموري اکثراً شراب خوار و فاسد الاخلاق بودند و علناً دست تعدي به سوي زن و فرزند امراي خود و عامه ي مردم دراز مي کردند.
هنگامي که ميرزا الغ بيگ عازم جنگ با پسرش عبداللطيف شد و فرزند ديگر را که ميرزا عبدالعزيز نام داشت و بسيار هم او را دوست مي داشت در شهر قائم مقام خود کرد در آن موقع به او خبر رسيد که ميرزا عبدالعزيز «مرتکب امور نالايق مي شود و دست تصرف به عيال و اطفال امرا و رعايا دراز مي کند و ميرزا الغ بيگ اين سخن شنيده، تهديدنامه به پسر فرستاد، اما هيچ فايده نداشت و امرا آغاز بي طاقتي کرده، نزديک آن رسيد که ميرزا الغ بيگ را بگيرند و به ميرزا عبداللطيف بسپارند» (17).
در حالي که مردم پايتتخت در شرايط بسيار بد اقتصادي به سر مي بردند و قحطي به حدي بود که بک خروار گندم به مبلغ «چهارصد دينار کبکي» رسيده بود، شاهزادگان تيموري در همان شهر به عيش و عشرت مي پرداختند و براي جلب حمايت امرا و دوام پادشاهي خود، دامن دامن زر و جواهر به آنان مي بخشيدند و وزراي ستمگر و طماع آنان براي دست يافتن به ثروت فراهم آوردن وسايل عيش و نوش و خوشگذراني شاهزاده ها، مردم را مجبور به پرداختن ماليات هاي سرانه سخت و سنگين مي کردند و آنان که فقير بودند و نمي توانستند مبالغ مطالبه شده را بپردازند، در زير انواع شکنجه هاي سخت جان مي دادند. در تاريخ حبيب السير در اين باره آمده است «ابوسعيد بعد از بازگشت از سرخس به هرات جهت محبت سيم و زر، مصلحت چنان ديد که به رسم سرشمار مبلغي از متوطنان آن ديار بستاند... و در هفتم جمادي الاول، محصلان بنيان زر گرفتن نمودند و در عرض دو سه روز آنچه مدعا داشتند به حصول پيوست. مقارن آن حال خواجه کلان برکش و خواجه علي امير خواجه در ديوان ميرزا محمود شاه مهر زدند و آن دو وزير شرير آغاز کفايه کرده، اولاً از محصولات موقوف را به تمام متصرف شدند و ثانياً آنچه به رسم سرشمار گرفته بودند، هر ديناري را ده دينار جمع نموده، تحصيلات در قلم آوردند و محصلان غلاظ شداد، رعاياي بيچاره را گرفته ببستند و به تشديد هر چه تمامتر زر طلبيدند و چون سرانجام آن وجه مقدور مردم نبود، دود جانسوز از دودمان ها برآمد و نايره ي جور و تعد ي در خاندانها افتاد... و خلفي کثير در زير شکنجه کشته شده از سر نقد جان درگذشته و عورات مستورات سر و پا گشاده، موها به باد داده بر سر ديوان شتافتند و به زبان عجز و زاري دادخواهي نمودند» (18).کشتار مردم، اخاذي و گرفتن رشوه، تصرف خزائن دولتي و مصادره اموال ديگران در اين دوره توسط وزرا و امراي تيموري امري عادي و معمولي بود (19).
پی نوشت ها :
*استاديار دانشکده ادبيات و علوم انساني دانشگاه اصفهان
1-تربيتهاي پدر خاک مرا خوشبوي کرد
خاک خوش بر خوابگاه تربت باباي من
ديوان، ص105
تذکر: نگارنده در سال 1364از پايان نامه ي دکتراي خود با عنوان «تصحيح انتقادي ديوان ابن حسام خوسفي، به راهنمايي دانشمند محترم جناب آقاي دکتر سيد جعفر شهيدي -دفاع کرد؛ ليکن تاکنون به چاپ نرسيده، از اين رو در نوشتن مقاله ي حاضر از نسخه ي چاپي که به کوشش روان شاد احمد احمدي بيرجندي و آقاي محمدتقي سالک شده انتقاد شده است.
2-کار من خط کلام است و ز بيکاري
چرخ را با من سرگشته سر پيکار است
ديوان، ص555
3-ابن حسام خوسفي، ديوان، ص172.
4-ميرخواند: تاريخ حبيب السير، ج3،ص394.
5-معين الدين نطنزي، منتخب التواريخ معيني، ص306.
6-همان، ص369.
7-شرف الدين علي يزدي، ظفرنامه، ج1،ص313و314.
8-همان، ص263.
9-معين الدين نطنزي، منتخب التواريخ معيني، ص406.
10-ميرخواند:روضه الصفا،ج6،ص1124.
11-همان، ص1172.
12-همان، ص1181و1182.
13-همان، ج4،ص46.
14-در حبيب السير آمده است: «در اين سال در بلده و بلوک هرات بليه ي وبا و طاعون طغيان کرده، بسياري از خلايق روي به عالم آخرت آوردند و شدت آن حال بر مرتبه اي بود که در يک روز ده هزار کس در شهر و بيرون شهر فوت شدند» ج3،ص621.
15-همان، ج4،ص29.
16-همان.
17-همان، ج4،ص33.
18-خواندمير: همان ج4،ص64.
19-همان، ج3،ص598،599 و ج4، ص41.
منبع:پايگاه نور- ش 15
ادامه دارد...