وظايف اصلي دولت ديني در عرصه فرهنگ (4)

مطابق با اين جهان بيني ، حتي در عالم تکوين و پديده هاي خارجي نيز ، هر گونه بخشش و عطاي الهي مطابق با نياز و استحقاق رقم مي خورد ؛ و از اين رو ، براي نيل به عطاياي بيشتر، بايد نياز و احساس نياز را در خود تقويت کرد.
جمعه، 3 دی 1389
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
وظايف اصلي دولت ديني در عرصه فرهنگ (4)

وظايف اصلي دولت ديني در عرصه فرهنگ (4)
وظايف اصلي دولت ديني در عرصه فرهنگ (4)


 

نويسندگان:مسلم اميري طيبي/علي اصغرخندان




 

 

4. مديريت آموزشي ، پژوهشي و فرهنگي
 

مولانا در جريان داستان کودک حلوافروش ، مطابق با جهان بيني عرفاني ، به اين جمع بندي و نتيجه گيري مي رسد:

 

آب کم چو تشنگي آور به دست
تا بجوشد آيت ازبالا و پست

مطابق با اين جهان بيني ، حتي در عالم تکوين و پديده هاي خارجي نيز ، هر گونه بخشش و عطاي الهي مطابق با نياز و استحقاق رقم مي خورد ؛ و از اين رو ، براي نيل به عطاياي بيشتر، بايد نياز و احساس نياز را در خود تقويت کرد.
تطبيق اين اصل بر عرصه تعليم و تربيت روشن است و به نتايج مبارکي مي انجامد. بر اين اساس اين اصل ، مخاطب (چه خود ما ، چه متربي خاص و چه توده مردم اجتماع) بيش و پيش از هر گونه تعليم و تربيتي ، بايد خود را نيازمند آن بداند. اگر مخاطب مراحل تعليم و تربيت را - هر چند به صورت حداکثري - طي کند ( چه در کميت و حتي چه در کيفيت)، اما در درون خود احساس نيازي به آن نداشته باشد، تمام آن مراحل تعليم و تربيت را بي فايده ارزيابي خواهد کرد، اما اگر نظام متولي تعليم و تربيت ، هيچ محتواي خاصي را به مخاطب نمايد، همين نيازمندي ، اساس و بستر مناسبي براي فرايند پوياي تعليم و تربيت کيفي خواهد شد. بنابراين :

آب کم جو تشنگي آورد به دست
تا بجوشد آبت از بالا و پست

تطبيق جزئي تر قانون مذکور در عرضه آموزش ، پژوهش و فرهنگ به اين قرار است:
مديريت آموزشي: در عرصه ي آموزش بايد بيشترين تأکيد بر پرسش و سؤال (Quastion) باشد. منظور از سؤال ، پرسشي است پاسخ آن در منابع علمي موجود ، قابل بازيابي است.
آموزش موفق ، آموزشي است که سؤال هاي مخاطب را شناسايي کرده يا سؤال هايي ايجاد نموده و به خوبي پاسخ دهد؛ به اين معنا که در مديريت آموزش بايد از يک سو، طبق نيازسنجي واقع بينانه ، پرسش هاي اصلي و مهم مخاطبان ، شناسايي شود و از سود ديگر ، طي نيازآفريني خير خواهانه ، پرسش هاي زيادي فراروي مخاطبان ترسيم گردد و اهميت آن پرسش سنجي ها و اهميت پاسخ به آنها با او گوشزد شود ، به گونه اي که مخاطب نسبت به پاسخ مورد نظر ، احساس نياز کند و آن را گمشده خويش بشمارد که :«الحکمه ضاله المومن».(1)
مديريت پژوهشي: در عرصه پژوهش بايد بيشترين تأکيد بر مشکل و مسئله problem باشد و مراد از مسئله، پرسشي است که پاسخ آن، (يا مشکلي است که راه حل آن) در منابع علمي موجود قابل بازيابي نيست؛ از اين رو، نيازمند تحقيق و توليد علم جديد مي باشيم.
پژوهش موفق، پژوهشي است که مسائل جامعه را شناسايي کرده و به خوبي پاسخ دهد. مديريت پژوهشي وقتي موفق است که مخاطب (پژوهشگر) خود را عميقاً با مسائل و معضلات مورد نظر درگير کند و حل آن مسائل را به عنوان نياز واقعي مخاطب يا جامعه به او نشان دهد.
پيش از تطبيق قانون مذکور در عرصه فرهنگ، تذکر نکته اي ضروري است و آن اينکه در عرصه آموزش و پژوهش مي توان حالتي را تصور کرد که حتي در صورت تبيين و تفهيم کامل سؤال ها و مسئله ها، علاقه اي به پاسخ سؤال ها و حل مسائل در مخاطب وجود نداشته باشد؛ يعني مخاطب بگويد: مي دانم سؤال مورد نظر خيلي مهم است، ولي علاقه اي به اين سؤال و پاسخ آن ندارم، يا مي دانم اين مسئله خيلي مهم است، ولي من علاقه اي به حل آن ندارم!
نظام آموزش رسمي کشور، وقتي موفق است که علاقه به دينداري را در مخاطب خود تقويت کند و زمينه هايي براي کشف حقايق و زيبايي هاي ديني - و نه کسب آنها - ايجاد کند و از تعاليم مستقيم و اجباري آموزه هاي ديني، پيش از زمينه سازي قبلي و آمادگي مخاطب، اجتناب نمايد.
همچنين نظام پژوهش رسمي کشور، وقتي موفق است که علاقه به حل مشکلات جامعه اسلامي را در مخاطب خود تقويت کند و زمينه هايي را براي درک لذت و حلاوت مسئله حل شده (نه صرف سرگرمي) ايجاد نمايد و از تحقيق و پژوهش هاي صوري، که پژوهشگر فقط به اجرا و انجام آن و نه اثربخشي و سرانجام آن مي انديشد، پرهيز کند.
مديريت فرهنگي: با توجه به مطالب مزبور، مديريت فرهنگي را مديريت گرايش ها، عواطف و علايق جامعه تعريف مي کنيم. استاد مطهري مي گويد: خنده و گريه، مظهر شديدترين حالات احساسي انسان است. آن وقتي که کسي بتواند مالک خنده و گريه مردمي شود، به حقيقت مالک قلب آنها شده و با عواطف آنها بازي مي کند. (2)
ذيل تعريف مزبور از مديريت فرهنگي، بيان چند نکته ضروري است:
اول آنکه اين تعريف در فرهنگ الحادي و الهي يکسان است؛ البته در فرهنگ الحادي، عواطف، علايق حيواني و هوا و هوس ها محوريت دارد و در فرهنگ الهي، محوريت با عواطف و علايق انساني و ارزش هاي متعالي است.
نکته بعد اينکه مديريت گرايش ها با ديگر ارکان فرهنگي بي ارتباط نيست. اين ارتباط در بيشترين حد خود، ميان گرايش ها و باورهاي جامعه از يک سو و ميان گرايش ها و رفتارهاي جامعه از سوي ديگر وجود دارد؛ البته در اين ميان، مجموعه اطلاعات و معلومات افراد جامعه نيز در رتبه بعد قرار دارد.
به بيان جامع، مديريت فرهنگي عبارت است از: مديريت تمام ارکان چهارگانه رفتار، گرايش، باور و اطلاعات، اما برجسته کردن رکن گرايش ها به اين دليل است که اولاًًً، عنصر اطلاعات را خيلي مهم نمي دانيم؛ ثانياً، رکن باور را از حيث مديريت پذيري در سطح پايين ارزيابي مي کنيم؛ ثالثاً، رکن رفتار را با وجود اهميت تام و تمام، ثمره مديريت فرهنگي مي دانيم.
به عبارت ديگر، مديريت گرايش، عواطف و علايق مردم، وقتي موفق خواهد بود و به فرهنگ سازي منجر خواهد شد که عاطفه و علاقه خاص ايجاد شده در مخاطب، او را به انجام اعمال و رفتارهاي خاص مورد نظر مديران فرهنگي وادارد و مخاطب نيز نسبت به آن عمل، مداومت و محافظت داشته باشد.تفصيل اين نکته را در مطلب بعد ملاحظه خواهيد کرد.
 

پی نوشت ها :
 

1-نهج البلاغه، ترجمه محمد دشتي، حکمت 80.
2-مرتضي مطهري، علل گرايش به ماديگري، ص 94.
 


 

منبع:نشريه معرفت سياسي،شماره2.
ادامه دارد...



 



ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.