گذري بر نظريه ليبراليسم رسانه اي
اشاره
طبق نظريه نويسندگان كتاب "چهار تئوري مطبوعات "1 چهار الگوي رسانهاي در دنيا حضور دارند كه در اين ميان الگوي رسانه ليبرال گوي سبقت را از همرديفانش ربوده و در دو قرن اخير به گفتمان اول رسانهاي تبديل شده است. چهار الگوي مزبور عبارتند از:
1. اقتدارگرا (توتاليتاريسم) يا يكهتاز كه قديميترين الگوي رسانهاي و مطبوعاتي به شمار ميآيد؛
2. الگوي ليبرال يا همان آزادمنش (ليبراليسم)؛
3. الگوي رسانه با مسؤوليت اجتماعي؛
4. الگوي رسانه كمونيسم و سوسياليسم.(2)
در اين ميان تئوري و الگوي سوم (رسانه با مسئوليت اجتماعي) در حقيقت همان رسانه ليبرال است كه مورد بازبيني قرار گرفته است. توسعه رسانه ليبرال به قرن 16 ميلادي و تحولات اين قرن بازميگردد؛ تحولات و عواملي كه باعث شد گفتمان ليبراليسم در رسانه پديدار گردد. در قرن 16 ميلادي در اروپا و سپس در ايالات متحده آمريكا ليبراليسم و افكار ليبرال و آزادمنشانه در بين متفكران و روشنفكران هواداران بسياري يافت و به همين دليل رسانه را نيز تحت تأثير خود قرار داد. انقلاب صنعتي در غرب دومين عامل ايجاد رسانه ليبرال قلمداد ميشود. به واقع از قرن 16 و 17 ميلادي و بخصوص در قرن 18 ميلادي رشد سريع صنعت در اروپا و ايالات متحده باعث شد تا صنعت به ياري رسانه بشتابد و پيامهايي كه تا آن زمان به دشواري انتشار مييافت، در تيراژ وسيعي به تمام نقاط دنيا فرستاده شود.
عامل ديگري كه ميتوان آن را يكي از عوامل شكلگيري رسانه ليبرال دانست، سرمايهداري و كاپيتاليسم است. سرمايهداري از قرن 16 ميلادي در مقابل فئوداليسم شكل گرفت و با قوت گرفتن گفتمان سرمايهداري و كاپيتاليسم، رسانه ليبرال و آزادمنش تقويت شد؛ امّا مهمترين عاملي كه به رسانه ليبرال رونقي ويژه بخشيد و از قرن 18 و 19 رواج يافت، "استعمار " بود.
استعمار كه امروزه نيز به شكلي ديگر در جهان نمايان است، از قرن 18 ميلادي آغاز شد و كشورهاي قدرتمند را بر آن داشت تا ديگر ممالك را غارت كنند؛ غارتي كه از سرمايههاي ملي آن كشورها شروع شد و به غارت سرمايههاي فكري و فرهنگي آن ملل انجاميد.3 طبق نظريه كتاب "چهار تئوري مطبوعات "، الگوي رسانه ليبرال از ذهن فيلسوفان و متفكراني چون جان لاك، جان ميلتون، جان استوارت ميل و توماس جفرسون سرچشمه گرفت. در واقع قرن 16 ميلادي اولين تجربه مطبوعات ليبرال در مقابل مطبوعات اقتدارگرا بود، در قرن 17 پايههاي فلسفي آن را بنيانگذاري كردند و در قرن 18 بود كه مطبوعات ليبرال عملاً به وجود آمد.4
استعمار با ورود به كشورهاي ديگر فرهنگ خود از جمله رسانه ليبرال و تفكر ليبراليسم را نيز به كشورها تحميل ميكرد. براي نمونه در كشورهايي چون ايران ، مصر و تركيه مطبوعات عمري كوتاه دارند و به طور كلي يك پديده عرفي و سكولار (غير ديني) و به صورت يك حرفه و صنعت وارداتي از غرب و در شكل نماينده دموكراسي و مدرنيته اروپا به اين جوامع معرفي شده است.
دو روزنامه اوليه مصر را ناپلئون بناپارت پس از تصرف اين كشور در قاهره منتشر كرد و اولين روزنامه فارسي زبان در هندوستان تحت سلطه انگلستان (بريتانيا) انتشار يافت.
نخستين مطبوعات در تركيه ابزار اصلاحات اروپايي در امپراطوري مسلمان عثماني بودند.5 در استعمار جديد نيز ايالات متحده تهاجم رسانهاي فرهنگي را يكي از اركان سياست خارجي و جهاني خود اعلام كرد و صدور "الگوي مطبوعات آمريكا " به همه دنيا به ويژه كشورهاي اروپايي و جهان سوم تحت دكترين "جريان آزاد اطلاعات " توسعه و شدت يافت.6
تفكر ليبرال مي گويد: هر انساني حقوق فردي و آزادي دارد و بايد به اين آزادي احترام گذاشته شود؛ بنابر اين بايد آزادي افكار و آزادي بيان وجود داشته باشد.
علاوه بر آن يكي از پايههاي مهم ليبراليسم، مالكيت است؛ يعني هر فرد اين آزادي را داشته باشد كه نسبت به توانايي خود هر چه ميتواند در مالكيت داشته باشد.7
مالكيت و آزادي بيان، دو ركن ليبراليسم كلاسيك بود. البته اين امر در محيطي ناعادلانه شكل گرفت. يا به عبارتي ديگر، اگر چه ظاهر اين دو ركن، پسنديده و عادلانه به شمار ميآيد، اما در باطن ناعادلانه است؛ زيرا در ليبراليسم كساني كه قدرت مالي بيشتري دارند و ميتوانند تملكات خويش را روز به روز افزايش دهند و همين طور كساني كه افكار جديدي دارند، از فضاي ايجاد شده نفع بيشتري ميبرند. شايد از بُعد ديگر، ليبراليسم اينگونه تفسير شود كه مالكان و صاحبنظران براي آزادي بيشتر خود اين مكتب را راهاندازي كردهاند.
در اين فضا رسانههاي ليبرال روز به روز فراگيرتر شدند. در اوايل قرن 19 ميلادي تيراژ روزنامههاي دنيا به ميليون رسيد و راديو، تلويزيون، ماهواره و اينترنت رسانههاي جديدي بودند كه در ساية تئوري رسانه ليبرال رشدي سريع يافتند.
رسانههاي ليبرال پنج كاربرد و وظيفه را براي خود تعريف كردهاند:8
1.اطلاع رساني
2.تشكل افكار عمومي
رسانه ليبرال بايد محيطي را به وجود آورد كه مسائل مهم در آن به بحث و مناظره گذاشته شود و جامعه و افكار عمومي با اين امور درگير شوند.
3.انتقال فرهنگ
رسانه ليبرال بايد در مدت زماني معين بتواند فرهنگ را از يك نسل به نسل ديگر انتقال دهد و به اين انتقال فرهنگ كمك كند. در واقع كاري كه در جامعه سنتي به عهده نهاد خانواده است، در ليبراليسم بر عهده نهاد رسانه قرار داد. بنابر اين رسانه ليبرال ميتواند هر آنچه را صلاح ميداند، از نسلي به نسل ديگر منتقل كند.
4.سرگرم كردن و تفريح مردم
مردم بايد سرگرمي داشته باشند و رسانه وسيله سرگرمي و تفريح براي عموم است.
5. ابزار سوداگري و كسب درآمد
محتويات رسانه يك كالا است؛ بنابر اين ميتوان از رسانه براي توسعة تجارت بهره برد. اما با اين تعاريف از رسانه به ويژه با نگاه به وظايف چهارم و پنجم رسانة ليبرال يك تناقض آشكار پديدار ميگردد: اگر رسانه وسيله سرگرمي و داد و ستد است و محتويات آن يك كالاي تجاري به شمار ميآيد، پس نقش رسانه به عنوان يك فعاليت اجتماعي چيست؟ به همين دليل است كه هرچه از قرن 16 و 17 ميلادي به سمت قرن بيستم پيش ميآييم با كمال تعجب در مييابيم توانايي اجتماعي رسانه روز به روز كاهش و ابتذال و قدرت داد و ستد آن افزايش يافته است. به واقع در يك قرن اخير الگوي رسانههاي ليبراليسم گرفتار يك سلسله تناقضهاي بزرگ و بحراني شده است؛ سرگرم كردن مردم و سوداگري وظيفه اصلي مطبوعات و رسانه شده ، نه اطلاعرساني و نظارت بر امور و رفاه اجتماعي.
عوامل اقتصادي، انحصارطلبي و تكنولوژي به تعطيلي بسياري از مطبوعات انجاميده، به طوري كه تعداد روزنامهها در آمريكا و اروپاي غربي در نيم قرن اخير 50 درصد كاهش يافته است. براي مثال، 90 درصد شهرهاي آمريكا بيش از يك روزنامه و ناشر ندارند. در پايتخت آمريكا فقط دو روزنامه منتشر ميشود: "واشنگتن پست " كه به يك كمپاني عظيم رسانهاي متعلق است و "واشنگتن تايمز " كه در سطح و تيراژي بسيار پايينتر انتشار مييابد و به كليساي يونيفيكيشين (Unification) تعلق دارد. 9
پس از جنگ جهاني دوم متفكران دنيا متوجه ميشوند كه رسانهها به جايگاه عجيبي رسيدهاند. در واقع آزادي برابر است با پول و هر كه توان سرمايهگذاري بيشتري دارد، آزادي بيشتري در اختيار دارد.
بايستي گفت در آستانه قرن بيستم، آزادي مطبوعات (رسانه) با مشكل بزرگي مواجه شده بود و آن خود آزادي بيان و انديشه نبود بلكه عدم توانايي افراد مختلف و شهروندان در تكثير به ويژه توزيع جمعي عقايد و افكار و انديشههايشان بود كه تحت وضعيت سياسي و اقتصادي روز محدود شده بود. آزادي براي كساني بود كه ميليونها و ميلياردها دلار سرمايه داشتند و عقايد و افكار خود را به صورت كالا به بازاري عرضه ميكردند كه شهروندان مشتري و مصرف كننده آن به شمار ميرفتند.10
در اينجا معادلهاي قابل تأمل پديد ميآيد كه به مقدمهاي كوتاه نياز دارد. پايه و ساختار رسانه ليبرال، يك رسانه سرمايهداري و خصوصي است. به عبارتي ديگر، دولت بايد كمترين دخالت را در رسانه داشته باشد و اين جنبه خصوصي بودن و بازرگاني بودن رسانه را پيش ميكشد. حال اين سؤال پيش ميآيد كه اگر دولت به رسانههاي ليبرال كمك نكند، هزينه راه اندازي و ادارة رسانه ليبرال از چه منبعي تأمين ميشود؛ آگهي بازرگاني!
بنابر اين معادلهاي ايجاد ميشود كه روزنامه بايد فراگير و داراي تيراژ بالا باشد تا آگهي جذب كند. آگهي پول را به رسانه تزريق ميكند تا هزينهها تأمين شود. پس جايگاه اجتماعي رسانه كاهش مييابد و موقعيت تجاري آن تشديد ميگردد. رسانه بايد مخاطب خود را راضي نگه دارد؛ پس كاركرد خود را در امور اصلي و اجتماعي كاهش ميدهد و بُعد ابتذال و سرگرمي رسانه شدت ميگيرد.11
به واقع، وقتي سهامداران يك رسانه منفعت مالي و سود كافي نداشته باشند رسانه تعطيل خواهد شد؛ بنابر اين رسانه بايد سود دهي داشته باشد و سوددهي فقط از راه راضي نگاه داشتن مخاطب امكانپذير است. بدين دليل بود كه متفكران پس از جنگ جهاني دوم تصميم به بازنگري در رسانه ليبراليسم گرفتند و به اين نتيجه رسيدند كه "بايد در قرائت ليبراليسم تجديد نظر شود ". يكي از اسناد پژوهشي انتشار يافته مربوط به سال 1947 ميلادي است كه گزارش "كميسيون آزادي مطبوعات " در ايالات متحده ميباشد.12
اين گزارش با عنوان "مطبوعات آزاد و مسؤول " منتشر شد. نويسندگان اين گزارش كه در يك كميسيون مركب از سيزده شخصيت معروف علمي دانشگاهي و مدني نوشته شده بود، يك سؤال اصلي را مطرح كردند كه با حمله و انتقاد شديد ناشران و صاحبان شركتهاي مطبوعاتي و رسانهاي مواجه شد.
سؤال بزرگ كميسيون اين بود: "چرا آزادي مطبوعات در خطر است؟ "
پاسخ اين گروه به سؤال مذكور، بسيار قابل تأمّل است.
1. افزايش مطبوعات به عنوان رسانه گروهي هيچ دليلي براي اينكه آنها نماينده خواستهها و اطلاعات مورد نياز مردم باشند نيست. اين سر و صداي مطبوعات است نه مردم.
2. امتياز مطبوعات در دست ناشران آنهاست و ايشان اغلب به دنبال احتياجات خود هستند و نه جامعه. به طور صريح مطبوعات در خدمت مردم نيستند بلكه در خدمت صاحبان و جناحهاي سياسي و اقتصادي هستند.
3. آزادي مطبوعات، آزادي و حق انتشار روزنامه يا مجله نيست بلكه حق مردم در سودمند بودن محتويات آنها است. حق انتشار با حق دريافت اطلاعات صحيح و مفيد براي اجتماع و حقّ دانستن و دسترسي به منابع قدرت، دو موضوع كاملاً جدا هستند.
در واقع اين كميسيون به اين نتيجه بسيار جالب رسيد كه محتويات يك رسانه ليبرال نبايد به طور كامل مطابق با خواستههاي مخاطب باشد بلكه رسانه ليبرال بايد آن چيزي را كه جامعه به آن احتياج دارد به مخاطب ارائه كند. بنابر اين اگر خود رسانهها اين كار را انجام ندهند دولت بايد در اين مهم دخالت كند!
اين نظريه كه به تئوري "مسؤوليت اجتماعي رسانهها " معروف شد، اعتراضهاي بسياري را در ايالات متحده برانگيخت؛ چرا كه با قانون اساسي اين كشور تعارض داشت. اما بعد از گذشت قرون 16 تا 19 و در قرن بيستم پايههاي فكري رسانههاي ليبرال متزلزل شد و تناقضهاي آشكار اين تفكر باعث رواج نظريه "مسؤوليت اجتماعي رسانهها " گرديد كه به صراحت با اصول ليبراليسم كلاسيك منافات دارد. اگرچه معتقدان به اين نظريه در اصل به فلسفه ليبراليسم وفادارند اما قرائتي متفاوت از ليبرال كلاسيك را به جامعه عرضه كردند. امروزه نزديك به 95 درصد رسانههاي آمريكا، اروپا و اكثر كشورهاي دنيا بر مبناي زير ساختهاي رسانه ليبراليسم فعاليت ميكنند؛ ولي پايههاي اين تئوري متزلزل شده است؛ تزلزلي كه بايد انديشمندان، روشنفكران و قشر تحصيلكرده امّت اسلامي را از افتادن در دام ليبراليسم بر حذر داشته، آنان را بر آن دارد تا به تعليمات صحيح اسلامي متوسل شوند؛ چرا كه "عموم انسانها ميان منطق حس و منطق عقل و منطق ديني كه مبتني بر فطرت است سرگردانند و اين سرگرداني قلمرو حاكميت ليبراليسم است. "13
براي جلوگيري از غلبه ليبراليسم بايد با اين تفكر مبارزه كرد كه "ما بايد آنگونه حركت كنيم كه پسند دنياي امروز و مجامع بينالمللي است ".14
پی نوشت ها :
1. scharamm / wibur: for Theories of the press - 1950 sibert, freds and Peterson, The odore and
2. پروفسور حميد مولانا، الگوي مطبوعات و رسانههاي اسلامي، تهران، پژوهشگاه فرهنگ و انديشه اسلامي، 1382، ص 40.
3. پروفسور حميد مولانا، همايش جوان، هويت، رسانه - قم، ارديبهشت 1387.
4. پروفسور حميد مولانا، الگوي مطبوعات و رسانههاي اسلامي، ص 41.
5. همان، ص 28.
6. همان، ص 39.
7. پروفسور حميد مولانا، همايش جوان، هويت، رسانه - قم، ارديبهشت 1387.
8. پروفسور حميد مولانا، الگوي مطبوعات و رسانههاي اسلامي، ص 52.
9. همان، ص 51 و 52.
10. همان، ص 30 و 31.
11. پروفسور حميد مولانا، همايش جوان، هويت، رسانه - قم، ارديبهشت 1387.
12. پروفسور حميد مولانا، الگوي مطبوعات و رسانههاي اسلامي، ص 32.
13. سيدمرتضي آويني، حلزونهاي خانه به دوش، تهران، ساقي، چاپ چهارم، 1380، ص 54.
14. همان، ص 33.
ارسال توسط کاربر محترم سایت : samsam