روايتي دست اول وشنيدني از عمليات غرورآفرين بيت المقدس
راوي: سردار سيد علي بني لوحي
توفيقي حاصل شد بعد از مدت ها انتظار خدمت رزمنده صبور، مقاوم وافتخارآفرين عرصه دفاع مقدس برادر سيد علي لوحي که سال ها درلشگر غرور آفرين امام حسين(ع) مسئوليت خطير ستاد لشگر را بر عهده داشته واکنون نيز در عرصه نشر آثار دفاع تلاشگري برجسته است وشاهد کتابت آثار متعددي از ايشان هستيم، برسيم تا براي ما ازعمليات غرور آفرين وحماسي بيت المقدس سخن بگويد. با تشکر از وقتي که دراختيار ما گذاشتند. به انجام گفتگويي مجدد به مرور خاطرات سردار مي پردازيم. خاطراتي که ما را تا ژرفاي حوادث جنگ 8 ساله مي برده وناگفته هاي ارزشمندي را برايمان بازگو مي کند.
جناب سردار بني لوحي لطفاً مختصري ازسابقه تاريخي خرمشهر بفرماييد واصولاً چرا اين بخش از ايران مهم است؟
بسم الله الرحمن الرحيم
ضمن عرض درود واحترام به روان پاک ومطهر امام راحل (ره) وشهداي دفاع مقدس وعرض تبريک به مناسبت اين سالگرد مهم که درحقيقت نماد حماسه ومقاومت درتاريخ انقلاب اسلامي بلکه تاريخ ايران است .بله، بايد بگويم منطقه خرمشهر ودر مجموع جزيره ي آبادان تا رسيدن به خليج فارس از لحاظ استراتژيک بسيار مهم است. درست است که ايران اسلامي حدود 1800 کيلومتر مرز آبي دارد ولي دفاع ازاين منطقه وحفظ آن، از آن جهت که درآخرين نقطه خليج فارس است وهمسايگي عراق، کويت، بحرين وعربستان را دارد بسيار مهم و يقين کننده است. حساسيت درمورد اروند رود واين منطقه از زمان حکومت صفوي ودولت عثماني شدت گرفت ودرحدود 1975 و پذيرفتن قرار داد الجزاير از سوي ايران وعراق به نقطه ي عطف خود رسيد. در قرارداد الجزاير، پس از کش وقوس هاي بسيار، مخصوصاً پس از تشکيل دولت عراق يعني بعد از 1919، هر دو کشور پذيرفتند که اروند رود مرز آبي بين دو کشور و خط "تالوگ" يعني وسط رودخانه مرزبين المللي باشد. اين آن چيزي است که صدام حسين در 27 شهريور ماه 1359 زير آن زد وجنگ تحميلي شروع شد.
درآغاز جنگ تحميلي چگونه شد که خرمشهر مهم شد ونقش رسانه اي آن اوج گرفت؟
با پيروزي انقلاب اسلامي ايران وخدشه اي که به ساختار ارتش خورد درحقيقت توازن قوا به نفع عراق به هم خورد. تحليل عراق وحزب بعث اين بود که اين بهترين فرصت تاريخي است که عرض اندام کنند وآن محدوديت غم انگيز خود به درياي آزاد را حل کنند. معلوم است که آنها ماهها تحليل کردند وبالاخره صدام به اين رسيد که حمله کند. هدف عراق تصرف استان خوزستان بود اين ايده آل آنها بود براي همين تا اهواز و دزفول آمدند. کشوري که نمي خواهد خوزستان را بگيرد که لازم نيست اينطوري طرح مانور بريزد مي تواند خيلي راحت بيايد خرمشهر وازکنار بهمن شير هم برسد به دريا.
آنها طمع کردند چون شرايط جهاني و چراغ سبزهاي شرق وغرب هم آنها را فريب داد منتها فکر اين را نکرده بودند که "ماهيت جنگ" درجبهه ي ايران کار را بر آنها مشکل مي کند.
منظورازماهيت جنگ چيست؟
مردم ما انقلاب کرده بودند. انقلاب اسلامي و رهبري باقدرت الهي و نفوذ بي نظير. همان روز اول معلوم شد که مردم با چنگ ودندان از انقلاب خود که اسلامي بود دفاع مي کنند اين بود که ماهيت دفاع در جبهه ي خودي شد "ماهيت اسلامي " ش ، آن وقت مردم براي شهادت اسب هاي خود را زين کردند وراهي جبهه شدند. اين آن چيزي بود که صدام فکر آن رانکرده بود. اشتباه بزرگ صدام اين بود که توان نظامي خود را با آن طرح مانور بزرگ هزار کيلومتري درست نسنجيده بود وکم آورد. و آنچه به داد ما رسيد ماهيت اسلامي دفاع ما بود که شد دفاع مقدس امام رهبر اين حرکت بود تا پايان عمر پر برکت خويش.
برگرديم به خرمشهر، خرمشهر چگونه خونين شهر شد؟
عراقي ها يکه تاري کردند. در دشت عباس تا پل نادري، يعني دروازه شهرهاي دزفول ، شوش وانديمشک پيش روي کردند در دشت آزادگان هم تا حميديه آمدند ودر جبهه اهواز، لشگر 5 زرهي آنها تا 20 کيلومتري اهواز پيشروي کرد. درشهر بزرگي مثل اهواز اين فاصله يعني دروازه ي شهر. بله اهواز يعني مرکز استان در آستانه سقوط قرار گرفت ولي اشاره ي امام مبني بر اينکه" مگرجوانان اهواز مرده اند" آنچنان شوري در دل جوانان اهوازي ايجاد کرد که براي هميشه عراقي ها از تصرف اهواز باز ماندند. در آن وقت، صدام که ديد برخلاف همه ي شلوغ بازي هايي که کرده است نتواسته به اهداف خود برسد جنگ وتمرکز نيروهاي خود را به خرمشهر کشيد.عراقي ها درطرح مانور خود حداکثر يک تيپ را براي خرمشهر مشخص کرده بودند ولي مقاومت بچه هاي خرمشهر وآبادان صدام را ناچار کرد بيش از دو لشگر را براي تصرف اين شهر مظلوم اعزام کند. وبالاخره خرمشهر پس از مقاومتي 34 روزه خونين شهر شد. ومردم ما غم دوري بهترين فرزندان خود در دفاع از قطعه ي مقدس از سرزمين خود را به جان خريدند. اما اين آخرين اوج سرمستي صداميان بود. ما بايد با صبر و تلاش درس بزرگي را به دشمنانمان در همه ي تاريخ مي داديم.
نقش لشگر 14 امام حسين در آن جبهه چه بود؟
جنگ که شروع شد مردم به صورت خود جوش راهي جبهه ها شدند وبنابر توان و تلاش خود جبهه اي را تحويل گرفتند .بروبچه هاي اصفهان دربيشتر خطوط دفاعي خوزستان نقش مهمي ايفا کردند اين درحالي بود که درکردستان هم سهم مهمي را در فرماندهي واعزام نيرو از قبل پذيرفته بودند. البته حضور گسترده ي اصفهاني ها درخوزستان عوامل مختلفي داشت که طبيعي ترين دليل آن مرکزي بودن استان اصفهان ونداشتن خطوط مرزي بود. براي همين درشوش، سوسنگرد، آبادان، اهواز حضور مؤثري داشتند. عراقي ها در 19 مهرماه از رودخانه ي کارون گذشتند وآبادان ار محاصره کردند. پس از آن جبهه ي دار خوئين تشکيل شد و در تقسيم بندي مسئوليت جبهه ها ، دار خوئين به آقا رحيم و بچه هاي اصفهان رسيد. از آن پس، نيروهاي ما بيشتر در جبهه ي دارخوئين مستقر شدند وآن حضور يک ساله دراين جبهه وانجام عمليات هاي فرمانده کل قوا وثامن الائمه زمينه زمينه اي شد تا لشگر امام حسين (ع) به فرماندهي حاج حسين خرازي تشکيل شود.
زمينه هاي رسيدن به عمليات آزاد سازي خرمشهر چه بود؟
يک سال اول دفاع مقدس به يک معنا دوران خود سازي و آموزش بود. ما دراين مدت ياد گرفتيم که چگونه با دشمن بجنگيم ونطفه ي جنگي که به "جنگ انقلابي" مشهور شد بسته شد. مخصوصاً عمليات فرمانده کل قوا که در جبهه ي دارخوئين وتوسط ياران شهيد خرازي انجام شد آموخته هاي زيادي داشت. اينکه در شب عمليات کنيم، دشمن را دور بزنيم، او را غافلگير کنيم، اهل توسل و توکل باشيم وبا نزديک شدن به دشمن به بهترين وجه از همان سلاح حداقلي يعني کلاش وآرپي جي خوب استفاده کنيم. عراقي ها تا آمدند به خود بيايند ماکرديم وبا انجام عمليات فتح المبين به مرحله ي آزاد سازي خرمشهر رسيديم. درآن هفت هشت ماهي که آن سه چهار عمليات مهم انجام گرفت لشگر امام حسين ونيروهاي اصفهان بيشترين نقش را داشتند. کارشناسان نظامي حالا مي گويند درآن مقطع، لشگرامام حسين (ع) بهترين لشگر وپرقدرت ترين مجموعه بود.
بزرگترين فرماندهان شهيد لشگر امام حسين تا قبل از رسيدن به آزاد سازي خرمشهر چه کساني بودند؟
بزرگترين آنها، گمنام ترين شهدا هستند. بسيجيان و پاسداران به خفته اي که به قول معروف در آسمان ها معروف تر از زمين هستند.آنها که در تاريکي مطلق شب، ناشناخته ومعصوم، براي رضاي خدا خط شکن شدند واز انفجار مين ها هراسي به دل راه ندادند. با اين حال فرماندهان بزرگ ما تا اين مرحله شايد اين مردان باشند که درحقيقت هر کدام يک فرمانده لشگر بودند. محمود پهلوان نژاد، منصور موحدي و رضا رضايي که هر سه درعمليات فرمانده کل قوا شهيد شدند.مهدي سليمان پور که در حماسه عبور از نهر شادگان درعمليات ثامن الائمه شهيد شد واحمد فروغي وعباس کرد آبادي که درعمليات طريق القدس شهيد شدند. اينها داراي توانمندي مانند شهيد همت بودند ومي توانستند لشگرهاي مهم را هدايت کنند. غير از اينها بيش از صد نفر شهيد داشتيم مانند حسين بالايي، محمد کدخدايي، بشير ابراهيميان، محمد رضا بط زاده وديگران که فرماندهان بزرگي بودند. بله لشگرامام حسين باحضور مرد بزرگي چون شهيد رداني پور وبعد شهيد شدند.
آيا عراقي ها فهميدند که ما مي خواهيم درمنطقه اهواز تا خرمشهر عمليات کنيم؟
بعد از فتح المبين همه ي نگاه ها به طرف خرمشهرمعطوف شد.رسانه هاي بيگانه که آتش بيار معرکه بودند گفتند اگر ايراني ها به خرمشهر حمله کنند، سفت ترين گردو را انتخاب کرده اند و صدام رسماً براي نيروهاي خود پيام داد و گفت که خرمشهر کليد بصره و حتي بغداد است. آن موقع معروف شده بود که صدام گفته اگر ايراني ها خرمشهر را بگيرند من کليد بصره را به آنها مي دهم. بله عراقي ها مي دانستند هدف بعدي ما رسيدن به خرمشهراست. در
درداخل هم که ماشاء الله از ائمه ي جمعه گرفته تا مردم کوچه وبازار و بچه هاي توي مدارس، هميشه مرکز اطلاعات بودند. براي مردم هم فقط رسيدن ما به خرمشهر مهم بود. همه مي گفتند برويم خرمشهر را بگيريم.
اشاره اي به توان رزمي عراق در منطقه ولشگرهاي آنها داشته باشيد؟
منطقه عمليات بيت المقدس حدود 6500 کيلومترمربع وسعت دارد. حقيقتاً يک دست غيبي در لحظه لحظه ي عمليات که 23روز طول کشيد فرماندهان و رزمندگان را هدايت کرد. راستي راستي خرمشهر را خدا آزاد کرد. منتهي مايه اصلي آن که خدا اين کمک را کرد، حضور واراده ي خالصانه مردم ، توکل به او و توسل به اهل بيت بود. مردم براي اسلام قدم برداشتند خدا هم کار را حل کرد. به قول معروف بدون مايه فقير است. با اين حال عراقي ها هر چه داشتند آوردند توي منطقه. يعني مقابل دار خوئين که لشگرامام حسين (ع) بود عراقي ها لشگر 3 زرهي را قرار داده بودند ولشگر 10 زرهي را هم آوردند احتياط آنها گذاشتند. داخل خرمشهر را هم لشگر 11پياده را مستقر کرده بودند و حدود يک لشگر هم احتياط آنجا بود. کل منطقه تحت فرماندهي سپاه سوم عراق بود که توسط نيروي هوايي عراق وده ها گردان توپخانه پشتيباني مي شد. يعني نيروهاي ما به حدود 7 تا 10 لشگر عراق زدند شايد 60% ارتش صدام در عمليات بيت المقدس درگير بود.
در داخل هم که ما شاء الله از ائمه ي جمعه گرفته تا مردم کوچه وبازار وبچه هاي توي مدارس، هميشه مرکز اطلاعات بودند. براي مردم هم فقط رسيدن ما به خرمشهر مهم بود .همه مي گفتند برويم خرمشهر را بگيريم.
اشاره اي به توان رزمي عراق درمنطقه ولشگرهاي آنها داشته باشيم.؟
منطقه عمليات بيت المقدس حدود 6500 کيلومتر مربع وسعت دارد. حقيقتاً يک دست غيبي در لحظه لحظه ي عمليات که 23 روز طول کشيد فرماندهان و رزمندگان را هدايت کرد. راستي راستي خرمشهر را خدا آزاد کرد. منتهي مايه اصلي آن که خدا اين کمک راکرد، حضورو اراده ي خالصانه ي مردم ، توکل به او و توسل به اهل بيت بود.مردم براي اسلام قدم برداشتند خدا هم کار را حل کرد به قول معروف بدون مايه فقير است. با اين حال عراقي ها هر چه داشتند آوردند توي منطقه. يعني مقابل دارخوئين که لشگر امام حسين (ع) بود عراقي ها لشگر 3 زرهي را قرار داده بودند ولشگر 10 زرهي را هم آوردند احتياط آنها گذاشتند. داخل خرمشهر را هم لشگر 11 پياده را مستقر کرده بودند وحدود يک لشگر هم احتياط آنجا بود. کل منطقه تحت فرماندهي سپاه سوم عراق بود که توسط نيروي هوايي عراق وده ها گردان توپخانه پشتيباني مي شد. يعني نيروهاي ما به حدود 7 تا 10 لشگر عراق زدند شايد 60% ارتش صدام درعمليات بيت المقدس درگير بود.
سازمان رزم وتوان بندي جبهه ي اسلام چگونه بود؟
درمجموع يک وحدت مقدسي درعمليات حاکم شد بين سپاه وجهاد سازندگي هم که درحقيقت هميشه سنگر سازان بي سنگر وبي ادعاي جنگ بودند، آنجا هم پر تلاش ظاهر شدند . ما سه قرار گاه عمده داشتيم اول قرارگاه قدس بود که در جبهه اهواز تا هويزه مأموريت داشت دوم قرارگاه فتح درجبهه دارخوئين مخصوص محدوده ي شهرک دارخوئين به طرف ايستگاه حسينيه مأموريت داشت و سوم قرارگاه نصر بود به فرماندهي شهيد حسن باقري که آن هم درمنطقه دارخوئين و البته درمحدوده ي انرژي اتمي بود .اين سه قرار گاه حدود 20 تيپ از ارتش وسپاه را فرماندهي مي کردند و فرماندهي اين قرارگاه به عهده ي قرارگاه مرکزي کربلا بود. لشگر امام حسين (ع)، لشگر نجف اشرف که هر سه فرمانده آنها اصفهاني بود. والبته بهترين لشگرهاي سپاه وجنگ هم بودند تحت نظر قرارگاه فتح بودند که فرمانده آن سر لشگر رشيد که اکنون جانشين ستاد کل نيروهاي مسلح مي باشد، بود. درمجموع فرماندهي درهر قرارگاه بنابر حضور برادران ارتش و سپاه تقسيم بندي شده ودرمجموع شهيد صياد شيرازي و آقا محسن رضايي هدايت عمليات را بر عهده داشتند. آقارحيم هم مسئول عمليات قرار گاه کربلا بود.
حالا بيشتر از لشگرامام حسين (ع) درعمليات بيت المقدس بگوييد.
از فتح المبين که برگشتيم دقت براي عمليات خيلي کم بود سريع نيروها درشهرک دارخوئين سازماندهي شدند. حدود 10 روز قبل از عمليات بنابر دستور فرماندهي کل ، شهيد رداني پور که جانشين لشگر امام حسين بود به همراه اينجانب وسردار صبوري مأموريت پيدا کرديم قرار گاه تاکتيکي فتح را تقويت ودرحقيقت سازماندهي کنيم.
چون سپاه در نظر داشت چند سپاه با قرار گاه هاي تاکتيکي راه اندازي کند به اين صورت درعمليات ما ضمن اينکه درلشگر هم بوديم قرارگاه فتح هم مسئوليت داشتيم يعني اينکه يک ارتباط دوستانه، سنتيس وبسيار نزديک . آن زمان حسين مي توان گفت در اوج اخلاص و تجربه بود. لشگر با حدود 10 گردان مانوري آماده عمليات شد .پشتيباني پرقدرت لشگر با صدها نيروي توانمند، آن چنان لشگري ساخته بود که هيچ چيزي جلودار آن نبود. اگر بگويم 50% کل عمليات بيت المقدس را بچه هاي لشگر امام حسين (ع) به نتيجه رساند شايد گزاف نگفته باشم.
بالاخره عمليات وروز موعد فرا رسيد.
آرزوي ما اين بود که انتقام آن روزهاي اول جنگ را بگيريم. همانطور که مي دانيد در روز 1361/2/10 عمليات شروع شد . منطقه براي بچه هاي لشگرامام حسين کاملاً آشنا بود، زيرا از اول جنگ دارخوئين دراختيار ما بود وبيست ماه نيروهاي ما بامظلوميت سد پل غرب کارون را حفظ کرده بودند. دشمن با اينکه آماده بود اما در طرح مانور غافلگيرشد زيرا فکر نمي کرد بزرگترين لشگرهاي مانوري ما از دارخوئين حمله کند.
ازمانور لشگر وگردانها درشروع عمليات بگوييد.
غروب که نيروها در روستاي کفيشه بودند وخورشيد درحال غروب کردن بود ياد شهداي لشگر که در آن بيست ماهه اول جنگ افتاده بوديم ياد آنها که در چزابه شهيد شدند. آنها چقدر دوست داشتند در حماسه فتح خرمشهر هم باشند بيشتر بچه ها در قنوت نماز مغرب وعشاي خود گريه مي کردند. شب اول گردان هاي موسي بن جعفر به فرماندهي کريم نصر،
گردان امام محمد باقر به فرماندهي عباس فنايي گردان امام سجاد (ع) به فرماندهي يوسف پور، گردان امام رضا (ع) به فرماندهي موحدوست وارد عمل شدند. گردان امام صادق (ع) هم احتياط مرحله اول بود. توان گردان ها آنقدر بالا بود که وقتي با کار اطلاعاتي که نيروهاي لشگر بودند مخلوط شد بزرگترين پيروزي را شامل شد. دست راست ما لشگر نجف اشرف ولشگر کربلا عمل کردند. لحظه لحظه ي آن شب شنيدني است. لشگر 3 زرهي بهترين لشگرهاي صدام بودند ولي نتوانستند دريک هفته اي که ما کنار جاده بوديم کاري از پيش ببرند وبزرگترين پاتک آنها را گردان خديوپور پاسخ داد.
بزرگترين اتفاقي که درمرحله اول افتاد را يادتان هست؟
البته آن پيروزي که نيروي اسلام توانستند حدود 800 کيلومتر مربع سرپل بگيرند خيلي مهم بود اما براي من شهادت رضا عسکري هميشه مهمترين خاطره بوده است. شهيد رضا عسکري فرمانده گردان زرهي لشگر از مصاديق تحولي بود که امام راحل با آن دم مسيحايي درجوانان ايجاد کرد. براي شما يک مثالي بزنم که شايد براي بعضي ازبچه هاي قديمي لشگرعجيب باشد. شهيد قوچاني، شهيد عرب و مثلاً حاج حسين خيلي شجاع بودند شايد در شجاعت کم نظير بودند. اما رضا عسکري از اينها شجاع تر بود يک موجود عجيب وغريب. خدا مي داند که حضور او مشابه خورشيدي بود که تاريکي ها را از بين مي برد. اينکه مي گويند به تنهايي يک لشگر بود اين آدم رامي گويند. اينها نگاهشان به امام بود. افرادي مثل من شايد مي خواستند روي هر چيزي تحليل کنند واما واگر بياورند اما شهيد عسکري يک يکدانه بود. وقتي بچه ها در مرحله اول دريک کيلومتري جاده زمين گير شدند و دوشکاهاي عراقي ها که از روي جاده به طرف آنها مي آمد وتوي هوا منفجر مي شد. صداي وحشتناکي مي کرد، رضا عسکري به سرعت با تانک، خود را به جاده رسانيد و بقيه نيروها هم به او رسيده و به چپ و راست گسترش پيدا کردند به اعتقاد من کار او آنقدر بزرگ بود وخالصانه که خدا يک ساعت بعد مزد او را داد و به همراه چند نفر از نيروهاي خود به شهادت رسيد. يادش به خير با آن نگاه معصوم ولبخندي که هميشه برلب داشت.
ازمرحله دوم بگوييد.
کنار جاده که بوديم حاج احمد کاظمي که فرمانده لشگر نجف بود و حاج حسين خرازي نفربرهاي خود را گذاشته بودند نزديک يک ديگر. علاقه عجيبي به هم پيدا کرده بودند اين موضوع باعث مي شد دو لشگر امام حسين ونجف اشرف در ر سيدن به اهداف وانتخاب مانور به يکديگر نزديک شده وموفق شدند . مرحله ي دوم با هدف رسيدن به مرز بين المللي در 1361/2/16 شروع شد . دراين مرحله يازدهم گردانهاي موسي بن جعفر(ع) ، محمد باقر(ع)، وامام صادق (ع)، وارد عمل شدن البته با نيروهاي جديدي که مي آمدند، آنها راتقويت مي کرديم. ولي خداوند يک قدرت عجيبي به آنها داده بود. 25 کيلومتر حرکت در شب اول، بعد يک هفته بي خوابي درکنار خاکريز و باز ادامه عمليات.
درگيري دراين مرحله شديدتر بود وبعد از اينکه تانک هاي دشمن که بدون سنگر درست وحسابي هم بودند. نابود شد بچه ها به دژ عراق در پاسگاه زيد رسيدند .حالا با اي پيروزي لشگرهاي 6و5 زرهي که در اهواز هنوز مقاومت مي کردند و قرارگاه قدس نتوانسته بود خطوط آنها را در هم بشکند ناچار شدند عقب نشيني کنند زيرا از پشت سر توسط نيروهاي قرارگاه فتح تهديد مي شدند. صبح عمليات يعني وقتي خطر زيد را تصرف کرديم عباس فنايي واحمد رضا خديوپور شهيد شدند. اين دو نفر از نيروهاي گردان مسلم بودند که ازاول جنگ تجربه زيادي داشتند وهر دوي آنها درعين اينکه فرمانده گردان بودند. درحال آرپي جي زدن تن به تن به شهادت رسيدند. صبح که حاج حسين فهميد آن دو نفر شهيد شده اند براي دقايقي نشست وبر از دست دادن آن ها گريست.
يادي از شهداي اين مرحله کرديد. به نظر شما چه چيزي در اين مرحله نظر شما را جلب کرد؟
لشگر امام حسين هميشه در طول جنگ غير از گردان هاي مانوري، واحدهاي رزمي بسيار قوي داشته است. مثلاً ديده باني لشگر درعمليات کربلاي 5 بيش از 120 نفر ديده بان با تجربه داشت. براي شما فقط يک نمونه شاهد بياوريم. درعمليات بيت المقدس حدود 3 گردان توپخانه و بيش از 24 قبضه خمپاره 120 داشتيم يعني غير از خمپاره هاي ديگر مثل 81، چيزي حدود 80 قبضه سنگي با هم آتش مي ريختند . حدود 18 دستگاه جيپ 106 غنيمتي داشتيم که وقتي پشت سر هم راه مي افتادند ابهتي داشت. اين ها چيزهايي است که اصلاً ديده نشده است. يک مهندسي بسيار قوي، يک تخريب بي همتا، وخلاصه لشگر امام حسين(ع) يک معجوني بود فراموش نشدني با مسئوليتي کاردان، پرتلاش ومخلص. تازه حاج حسين به آنها ياد داده بود که کم جنگ نگذارند. اين فرهنگ درلشگر امام حسين (ع)حاکم بود که هر چيزي داري بايد بياوري پاي کار، حسين به فرمانده واحدها مي گفت: ندارم، نداريم هر وقت خودت هم شهيد شدي بگو نداريم ونمي شود.
وضع عراقي ها تا اين مرحله چگونه بود؟
درحقيقت عراقي ها غافلگير شده بودند، فکرش را بکنيد ما در قرارگاه فتح را دو سه لشگر زرهي درگير بوديم. نيروي هوايي آنها در اوج قدرت بود. شبها با هواپيما منور پرتاب مي کردند روي جاده اسفالت مثل روز روشن بود. آن وقت هواپيماي بعد ازروشنايي استفاده مي کرد وحاشيه جاده را بمباران مي کرد. توپخانه آنها هم با قدرت آتش مي ريخت ولي نيروهاي اسلام ابتکار عملي را در دست گرفته بودند درچنين شرايطي ما بچه هاي جهاد نجف آباد را هماهنگ کرديم ودر زيرآتش و عمليات دشمن قرار گاه فتح در کنار جاده خرمشهر اهواز راه اندازي شد. اولين سنگرهاي ما که با بلوک ساخته شده .همان قرارگاه فتح ويکي دو سنگر که در عين سادگي تا پايان جنگ برکت لشگر امام حسين بود. وشهداي زيادي را در خود ديد.
مرحله سوم عمليات چگونه آغاز شد؟
عرض کردم که دست خدا هدايتگر طرح مانوربود. بعد از 2/16، خدا اراده کرد فلش حمله به سمت خرمشهر تغيير کرد. يعني ما از کنار دژبه سمت خرمشهر رفتيم درمرحله سوم سخت ترين نبردها انجام شد وسه چهار روز طول کشيد . از بچه هاي لشگر امام حسين (ع) هم حدود 100 نفر دريکي از درگيري هاي سخت وپاتک شديد لشگر 10 زرهي به اسارت عراقي ها درآمدند. خلاصه جنگ بسيار سختي در سه چهارشبانه روز انجام شد.
تا زمينه براي عمليات وحرکت نهايي آماده شود. مخصوصاً لشگرامام حسين ولشگر محمد رسول الله که فرماندهي آن را حاج احمد متوسليان به عهده داشت شديدترين پاتک ها را تحمل کردند. آن چيزي که بايد به آن اشاره کنم توانمندي بسيار بالاي تدارک لشگر بود که به جرأت مي توان گفت قوي ترين مجموعه ي پشتيباني دوران دفاع مقدس بود، زيرا مرداني چون شهيد شوکت پور هدايت آن را به عهده داشتند. بهداري لشگر هم بسيار توانمند بود به گونه اي که به طور اختصاصي باندهاي هلي کوپتر براي آن در شهرک دارخوئين درنظر گرفته ونيروهاي آن درعمليات بيت المقدس به پيش از 600 نفر مي رسيد.
حالا از فتح نهايي بگوييد رسيدن مردم به بزرگترين آرزوي دوران دفاع مقدس؟
بله، براي مردم آزاده اي مثل ايرانيان، سخت است که يک وجب از خاکشان در تصرف دشمن باشد.
حالا آن لحظه موعود رسيده بود. بچه هاي لشگر در اول خرداد ماه با اينکه بيش از سه هفته بود که سره جنگيده وبيشترين تأثير را در هر سه مرحله عمليات داشتند اما آماده تر از هميشه بودند گردان امام محمد باقر وگردان امام سجاد خط شکن شدند. آن موقع مهدي نصر به جاي عباس فنايي که شهيد شده بود فرمانده گردان شده بود وزال يوسف پور هم فرمانده گردان امام سجاد بود.بچه هاي اطلاعات وتخريب خيلي خوب کار کردند وگردانها هم با هدايت خوب فرماندهان لشگر پس ازيک درگيري بسيار سخت،راه را براي نفوذ به عمق ومحاصره خرمشهر آماده کردند. مهدي نصر از آن نيروهاي مورد اعتماد واثر بخش بود که چند ماه بعد شهيد شد و يوسف پور هم که همان روز مزد اخلاص خود را گرفت و به همراه ابراهيم نصر به شهادت رسيد.
چرا عراقي ها غافلگيرشدند؟
اين اوج غافلگيري دشمن بود. تحليل عراقي ها قبل از شروع عمليات اين بود که ما از کوت شيخ، وارد خرمشهر مي شويم. اين سخت ترين مانور بود زيرا بايد از کارون عبور مي کريدم خطوط دفاعي بسيار محکم خرمشهر به طرف شمال وشرق بود. جنوب آن هم که اروند رود وعراق بود و غرب آن هم که شلمچه بود. ما اگر از شمال وشرق حمله مي کرديم نمي توانستيم پيروز شويم وبه اين ترتيب با نزديک شدن به شلمچه ما از پشت خطوط دفاعي دشمن وارد مي شديم وهمه ي طراحي هاي دفاعي عراقي ها از بين مي رفت. اما اين کار احتياج به سرعت، دقت و شجاعت داشت واين ها را رزمندگان ما داشتند.
وخرمشهر چگونه محاصره شد؟
بعد از اينکه خط مقدم دشمن درحد فاصل جاده اهوازخرمشهر تا شلمچه شکست نيروها به عمق جبهه دشمن دريک عرض حدوداً هفت کيلومتري نفوذ کردند لشگرهاي محمد رسول ا... و وليعصر در منطقه شلمچه و لشگر نجف اشرف و لشگر امام حسين (ع) در پل نو وگمرک
گردان امام رضا به فرماندهي شهيد علي موحد دوست ، گردان امام حسن به فرماندهي برادر جانباز ومظلوم خليل کاظمي و گردان موسي بن جعفر به فرماندهي سردار جانباز ويادگار شهيدان کريم نصر آخرين مانور را به عهده داشتند.
خدا دست بچه ها را گرفت تا نماز صبح را در کنار اروند رود بخوانند. آن لحظه به يادماندني که کريم نصر باور نمي کرد آنچه مي بيند.
اروند رود است و وقتي به حسين گفت که درکجا ايستاده است همه فرماندهان در قرارگاه کربلا سجده شکر به جا آوردند. ما به آنچه رسيديم نتيجه يک دلي و وحدت بين ارتش و سپاه بود، نتيجه اخلاص عمل بود .اين آن چيزي بود که قلب امام زمان را شاد کرد.
حاج حسين چه نقشي داشت در تصرف خرمشهر و آن لحظات آخر چگونه گذشت؟
خرمشهر يک روز درمحاصره بود يعني دوم خرداد ماه. صبح تا شب عراقي ها پاتک کردند تا اين محاصره را که عمق آن هفت کيلومتر بود بشکنند. دشمن حدود 4000 نفر اسير داده بود واگر نيروهاي محاصره شده درخرمشهررا هم از دست مي داد تعداد آن ها به 20000 نفر مي رسيد واين يعني آبرو ريزي براي صدام. صبح سوم خرداد يعني وقتي که هنوز آفتاب طلوع نکرده بود يک ستوان عراقي که اسير شده بود را آوردم نزد حسين احمد وحسين در کنار يک خاکريز نشسته بودند ونان خشک و پنير مي خوردند . حاج احمد چون چند ماهي لبنان بود يک کمي زبان عربي بلد بود. که با زبان بين المللي يعني حرکت دست و سر و چشم آن را تکميل مي کرد، اول آن افسر عراقي باور نمي کرد که اين دو جوان خاکي وساده فرمانده لشگر باشند. راستي راستي باور نمي کرد حداکثر چيزي که مي توانست فکر کند اين بود که مثلاً افسر عراقي از يک ديوار بتوني که جلوي خاکريز بود رفت پايين وبه طرف عراقي ها رفت. مصطفي رداني پور هم آنجا بود. آنقدر حاج حسين آنجا بي احتياطي مي کرد که آقا مصطفي حسابي از دست او حرص مي خورد. عوامل مختلفي در آن يک روز محاصره جمع شد. سقوط هلي کوپتر دشمن، کشته شدن عراقي ها ، آتش توپخانه خودي و دشمن که هر چند دقيقه ميان عراقي هاي در محاصره منفجر مي شد وهمان افسر که رفت داخل وبراي عراقي ها صحبت کرد که قانع شوند تا اسير شوند. شايد ساعت حدود نه صبح بود که عراقي ها شروع کردند به آمدن آمدند وآمدند، آن لحظه غرور انگيز که از صدا و سيما ديده ايد. بيش از پانزده هزار نفر از آن منطقه که توسط گردان موسي بن جعفر محاصره تکميل شده بود آمدند واسير شدند.
آخرين کلام..؟
شهيد صياد شيرازي حاج حسين خرازي را فاتح خرمشهر مي داند در حقيقت مردم ايران فاتح خرمشهر بودند وحاج حسين سمبل آن حماسه است . من يادي بکنم از شهداي زنده لشگر که زحمت زيادي در عمليات بيت المقدس کشيدند وبه درجه جانبازي رسيده اند. اول برادرمان مراد علي شيراني که قهرمان کشتي جهان بود ومردان بزرگ ديگري چون مهدي بهرامي که بار سنگين شناسايي ها را تحمل کرد. سيد حبيب الله اعتصامي که فرمانده توپخانه بود و مردان بسيار ديگري که هميشه گمنام بوده اند وگمنام مانده اند. بسيجياني که نه براي نان و طعام وقيل و قال دنيايي، بلکه براي دفاع از اسلام به جبهه آمدند وحماسه ي چزابه، فتح المبين و بيت المقدس را خلق کردند. اگر انقلاب ما به سي سالگي رسيده است از همت آن مردان بزرگ است که اکنون برخي به شهادت رسيد اند و برخي مخلصانه درکوي دوست در انتظار رؤيت خورشيد نشسته اند.
منبع:نشريه طراوت، ويژه نامه خرداد ماه.