شكوفايي حقوق شهروندي در عصر ظهور (3)
بخش سوّم : حقوق شهروندى در عصر ظهور
امّا عدالت دولت مردان: گوياترين كلام در تبيين عدالت گسترى دولت مهدوى را مىتوان از امام صادقعليه السلام روايت نمود:
قسم به خدا عدل او (مهدى) داخل خانههايشان مىشود همچنان كه گرما و سرما داخل مىشود؛ اَما وَاللَّهِ لَيَدْخُلَنَّ عَلَيْهِمْ عَدْلُهُ جَوْفَ بُيُوتِهِم كَما يَدْخُلُ الْحَرُّ وَ الْقَرُّ.(65)
اگر توجه كنيم كه خانه و خانواده خصوصىترين عرصه زندگى اجتماعى انسان است، متوجه ميزان گستردگى اين عدالت خواهيم شد. تعبير ديگرى كه در روايات بىشمارى در مورد سيره آن حضرت آمده پر كردن زمين از قسط و عدل است پس از آنكه از ظلم و جور پر شده است؛ يَمْلَأُ الْأَرْضَ قِسْطاً وَ عَدْلاً كَما مُلِئَتْ ظُلْماً وَ جَوْراً. استعمال چنين تعبيرى در جايى صحيح است كه قسط و عدل در همه شؤون جامعه، محور تعاملات اجتماعى باشد.
شخصيت معنوى كارگزاران بلندپايه حكومت مهدوى نيز نشان از عدالت آنها دارد. پنج تن از قوم حضرت موسىعليه السلام - كه به قضاوت عادلانه مشهوراند - هفت نفر اصحاب كهف، يوشع وصىّ حضرت موسىعليه السلام، مؤمن آلفرعون، سلمان فارسى، ابودجانه انصارى و مالك اشتر در زمان حضرت رجعت مىكنند و در خدمت او قرار مىگيرند؛ امام صادق عليه السلام:
اِذا قامَ قائِمِ آلِ مُحَمَّدٍ صلى الله عليه وآله اِسْتَخْرَجَ مِنْ ظَهْرِ الْكُوفَةِ سَبْعَةٍ وَ عِشْرينَ رَجُلاً: خَمْسَةً مِنْ قَوْمِ مُوسَى الَّذينَ يَقْضُونَ بِالْحَقِّ وَ بِهِ يَعْدِلُونَ، وَ سَبْعَةَ مِنْ اَصْحابِ الْكَهْفِ، وَ يُوشَعَ وَصِىَّ مُوسى وَ مُؤْمِنَ آلِ فِرْعَوْنَ وَ سَلْمانَ الْفارْسى وَ اَبادِجانَةَ الْاَنْصارى وَ مالِكَ الاَشْتَرْ.(66)
حافظان امنيّت و پاسداران حقوق اجتماعى شهروندان يعنى فرماندهان و لشكريان نيز مردانى شب زنده دارند كه شب را در حال قيام به پرستش مىپردازند و به هنگام نماز زمزمهاى مانند زنبور عسل دارند و صبحگاهان در حاليكه بر اسبهاى خود سوارند براى انجام مأموريت رهسپار مىشوند؛ امام صادق عليه السلام:
رِجالٌ لايَنامُونَ اللَّيْلَ، لَهُمْ دَوىٌّ فى صَلاتِهِمْ كَدَوِىّ النَّحْلِ، يَبيتُونَ قِياماً عَلى اَطْرافِهِمْ، وَ يُصْبِحُونَ عَلى خُيُولِهِمْ.(67)
دلهايشان مانند پارههاى آهن محكم و استوار است. هر كدام نيروى چهل مرد را دارد؛ امام سجاد عليه السلام:
جَعَلَ قُلُوبَهُمْ كَزُبُرِ الْحَديدِ، وَ جَعَلَ قُوَّةَ الرَّجُلِ مِنْهُمْ قُوَّةَ اَرْبَعينَ رَجُلاً.(68)
امام باقرعليه السلام در وصف آنها مىفرمايد:
گويا ياران مهدى را مىبينم كه سراسر زمين وآسمان را احاطه كردهاند و هيچ چيز نيست كه فرمانبردار و تسليم محض آنان نباشد. درندگان زمين و پرندگان شكارى نيز در پى خشنودى آنان هستند، به قدرى محبوبيت دارند كه قطعهاى از زمين بر قطعه ديگر فخر و مباهات مىكند و مىگويد: امروز يكى از ياران مهدى بر من گام نهاد و از اينجا گذشت؛ كَاَنّى بِأَصْحابِ الْقائِمِ وَ قَدْ اَحاطوُا بِما بَيْنَ الْخافِقَيْنِ، لَيْسَ مَنْ شَىْءٍ اِلَّا وَ هُوَ مُطيعٌ لَهُمْ حَتَّى سِباعُ الْأَرْضِ وَ سِباعُ الطَّيْرِ تَطْلُبُ رِضاهُمْ فى كُلِّ شَىْءٍ، حَتَّى تَفْخُرُ الْأَرْضُ وَ تَقُولُ: مَرَّ بِىِ الْيَوْمَ رَجُلٌ مِنْ اَصْحابِ الْقائِمِ.(69)
امّا امنيّت جادهها و شهرها: پيرزن ناتوان از مشرق به قصد مغرب خارج مىشود و كسى مانع او نمىشود؛ امام باقر عليه السلام:
يَخْرُجُ الْعَجُوزُ الضَّعيفَةُ مِنَ المَشْرِقِ تُريدُ الْمَغْرِبَ وَ لايَنهاها اَحَدٌ.(70)
به سبب وجود آن حضرت راهها امن مىگردد؛ امام صادقعليه السلام در تفسير آيه شريفه سيروُا فيها لَيالِىَ وَ اَيّاماً آمَنينَ مىفرمايد:
مَعَ قائِمِنا اَهْلَالْبَيْتِ.(71)
وقتى آن حضرت ترازوى عدل را برقرار كرد تمايل مردم به ستم نيز از بين مىرود و كسى به ديگرى ستم نمىكند؛ امام رضا عليه السلام:
و َوَضَعَ ميزانَ الْعَدْلِ بَيْنَ النَّاسِ فَلا يَظْلِمُ اَحَدٌ اَحَداً.(72)
كينه از ميان مردمان برداشته مىشود؛ على عليه السلام:
لَذَهبتِ الشَّحْناءُ مِنْ قُلُوبِ الْعِبادِ،(73)
بطورى كه مومنان از جيب همديگر به قدر حاجت برمىدارند بدون هيچ مانعى؛
يَأتِى الرَّجُلُ اِلى كيسِ أَخيهِ فَيَأْخُذُ حاجَتَهُ لايَمْنَعُهُ.(74)
مردم به فطرت خويش بازمىگردند، نه خونى به ناحق ريخته مىشود و نه خوابيدهاى را بيدار مىكنند؛
حَتَّى يَكُونَ النَّاسُ عَلى مِثْلِ أمْرِهِمُ الْأَوَّلُ لا يُوقِظُ نائِماً وَ لا يُهْرِقُ دَماً.(75)
حتى حيوانات نيز دست از ستم و تعدى برمىدارند، درندگان با چهارپايان زندگى صلحآميز دارند و به انسانها آزار نمىرسانند؛
وَاصْطَلَحِت السِّباعُ وَ الْبَهائِمُ، حَتَّى تَمْشِى اَلْمَرْأَةُ بَيْنَ الْعِراقِ اِلَى الشَّامِ لا تَضَعُ قَدَميْها اِلَّاعَلَى النَّباتِ، وَ عَلى رَأْسِها زبّيلُها لايُهَيِجُها سَبُعٌ وَ لاتَخافُهُ.(76)
به گوسفند و گاو تعدى نمىشود، افسار از دهان حيوانات برمىدارند، كودك دستش را در دهان درنده مىگذارد، ولى حيوان آزارى به او نمىرساند ، بچّه حيوان در جلو شير و درنده انداخته مىشود و به او آسيبى نمىرسد ، شير در ميان گله شتر همانند سگ گله و گرگ در ميان گوسفندان ، مانند سگ گله است؛ پيامبر صلى الله عليه وآله:
... لا يُسْعى عَلى شاةٍ وَ لا تُبْغى بَقَرَةٌ.... وَ يَنْزَعُ حِمَّةُ كُلُّ دابَّةٍ حَتَّى يُدْخِلَ الْوَليدُ يَدَهُ فى فَمِ الْخَشِّ فَلا يُضِرُّهُ وَ تُلْقَى الْوَليدَةُ الاَسَدَ فَلا يُضِرُّها وَ يَكُونُ فِى الْأِبِل كَاَّنَهُ كَلْبُها وَ يَكُونُ الذِّئْبُ فِى الْغَنَمِ كَاَّنَهُ كَلْبُها.(77)
امّا رضايت شهروندان: عدالت مهدوى چنان بر مردم گوارا مىآيد كه زندگان آرزو مىكنند كاش مردگانشان زنده بودند و از آن عدالت بهرهمند مىشدند؛
تَتَمَّنى الْأَحْياءُ الْأَمْواتَ مِمّا صَنَعَ اللَّهُ عَزَّوَجَلَّ بِأَهْلِ الْأَرْضِ مِنْ خَيْرِهِ،(78)
خردسالان آرزو مىكنند اى كاش بزرگ بودند و بزرگسالان آرزوى كودكى مىكنند؛
يَتَمَنَّى فى زَمَنِ الْمَهْدِىُّ الصَّغيرُ اَنْ يَكُونَ كَبيراً وَ الْكَبيرُ اَنْ يَكُونَ صَغيراً.(79)
خداوند محبت او را در سينه مردمان مىافكند؛
يُلْقِى اللَّهُ مَحَبَّتَهُ فى صُدوُرِ النَّاسِ.(80)
مردمان به او پناه مىآورند چنانكه زنبورها به گرد ملكه خود جمع مىشوند؛
تَأْوى اِلَيْهِ اُمَّتُهُ كَما تَأْوى النَّحْلَةُ اِلى يَعْسُوبِها.(81)
اهل آسمان و اهل زمين و پرندگان و وحوش و ماهيان دريا هم از حكومت او در شادى و سرورند؛
يَفْرَحُ بِهِ اَهْلُ السَّماءِ وَ اَهْلُ الْأَرْضِ وَ الطَّيْرُ وَ الْوَحْشُ وَ الْحيتانُ فِي الْبَحْرِ.(82)
ب) حقوق فرهنگى شهروندان: رفاه و امنيت اجتماعى عصر ظهور زمينه شكوفايى علوم و آشكار شدن خلاقيتهاى صاحبان دانش است. احاديث نيز بيانگر پيشرفت خارقالعاده علم و فرهنگ در عصر ظهور است: در دوره مهدى خداوند دستش را بر سر بندگان قرار داده و عقلشان را جمع و حلم - يا اخلاقشان - را به كمال مىرساند؛ امام باقر عليه السلام:
وَضَعَ اللَّهُ يَدَهُ عَلى رُؤُسِ الْعِبادِ فَجَمَعَ بِها عُقُولِهُمْ وَ كَمُلَتْ بِهِ اَحْلامُهُمْ - يا اَخْلاقُهُمْ.(83)
علم بيست و هفت جزء دارد و آنچه از علم قبل از حضرت مهدى آشكار شده دو جزء است و آن حضرت 25 جزء ديگر را آشكار كرده و در ميان مردم منتشر مىكند؛ امام صادق عليه السلام:
اَلْعِلْمُ سَبْعَةٌ وَ عِشْروُنَ جُزْءاً فَجَميعُ ما جاءَتْ بِهِ الرُّسُلُ جُزْءانِ... فَاِذا قامَ الْقائِمُ أَخْرَجَ الْخَمْسَةَ وَ الْعِشْرينَ جُزْءاً فَبَنَّها فِىالنَّاسِ وَ ضَمَّ اِلَيْهاَ الْجُزْئَيْنِ.(84)
حكمت به مردم عطا خواهد شد به حدى كه زن در خانه خود نشسته و از روى كتاب خدا و سنّت پيامبر صلى الله عليه وآله حكم مىكند؛ امام باقر عليه السلام:
تُؤْتُونَ الْحِكْمَةَ فى زَمانِهِ حَتَّى اَنَّ الْمَرْأَةَ لَتَقْضى فى بَيْتِها بِكِتابِ اللَّهِ تَعالى وَ سُنَّةِ رَسُولِاللَّهِ صلى الله عليه وآله.
همچنين در روايات، برخى از مظاهر و آثار اين پيشرفت علمى ذكر شده است: قواى بينايى و شنوايى شيعيان آنچنان مجهز مىشود كه از راه دور بدون واسطه، او را ديده و سخن او را مىشنوند؛ امام صادق عليه السلام:
مَدَّ اللَّهُ عَزَّوَجَلّ لِشيعَتِنا فى أَسْماعِهِمْ وَ أَبْصارِهِمْ حَتَّى لا يَكُونَ بَيْنَهُمْ وَ بَيْنَ الْقائِمِ بَريدٌ يُكَلِّمُهُمْ فَيَسْمَعُونَ وَ يَنْظُروُنَ اِلَيْهِ وَ هُوَ فى مَكانِهِ.(85)
وسايل اطلاعاتى آنقدر پيشرفت مىكند كه كفش يا چوب تعليمى يا عصاى شخص به او خبر مىدهد كه خانوادهاش پس از خارج شدن او از خانه چه كارى انجام داده است؛
وَتَكَلَّمُ الرَّجُلَ عَذَبَةُ سَوْطِهِ وَ شِراكُ نَعْلِه وَ تُغْبِرُهُ (فَخِذُهُ) بِما أَحْدَثَ أَهْلُهُ بَعْدَهُ.(86)
در زمينه حمل و نقل، زمين زير پاى افراد طى و پيموده مىشود و درهاى جهان به روىشان باز مىگردد، زمين در كمتر از يك چشم به هم زدن پيموده مىگردد و ظرف يك ساعت مىتوان از شرق عالم به غرب آن رفت؛
سَيَكُونُ بَعْدَكُمْ اَقْوامٌ تُطْوى اِلَيْهُمُ الْأَرْضُ وَ تُفْتَحُ لَهُمُ الدُّنْيا... حَتّى لَوْشاءَ أَحَدَهُمْ اَنْ يأْتِىَ اَوْ غَرْبَها فى ساعَةٍ فَعَلَ.(87)
ج) حقوق قضايى شهروندان: دربحث حقوق اجتماعى شهروندان بيان شد كه تمايل و انگيزه انسانها براى تعدّى به حقوق ديگران بسيار كاهش مىيابد و در اثر گسترش اخلاق و معنويت كينه از قلوب مردم زدوده مىشود و در نتيجه مرافعات و نزاعات فردى و جمعى بسيار كم مىشود. ليكن در عين حال در همين موارد اندك هم دولت مهدوى به گونهاى عمل مىكند كه حقوق قضايى شهروندان كاملا حفظ گردد. هيچ حقى از كسى بر عهده ديگرى نمىماند مگر اينكه حضرت مهدى آن را باز ستانده و به صاحب حق مىدهد؛ على عليه السلام:
وَ لا (يَتْرُكُ) مُظْلَمَةَ لِأَحَدٍ مِنَ النَّاسِ اِلاَّ رَدَّها.(88)
در ميان مردم به حكم حضرت داوودعليه السلام حكم مىكند و نيازى به شاهد و بيّنه ندارد و با الهام خدا از خفاياى مردم خبر مىدهد؛ امام صادق عليه السلام:
... حَكَمَ بَيْنَ النَّاسِ بِحُكْمِ داووُدَ لايَحْتاجُ اِلى بَيِنَّةٍ يُلهمُهُ اللَّهُ تَعالى فَيَحْكُمُ بِعِلْمِهِ، وَ يُخْبِر كُلَّ قَوْمٍ بِما اَسْتَبْطَنوُه.(89)
حتى اگر زير دندان كسى حقى از ديگرى باشد آنرا باز مىستاند؛
يَبْلُغُ مِنْ رَدِّ الْمَهدِىِ الْمَظالِمَ حَتَّى لَوْ كانَ تَحْتَ ضِرْسِ اِنْسانٍ شَىْءٌ اِنْتَزَعَهُ حَتَّى يَرُدَّهُ.(90)
قضات دولت مهدوى هم به سيره و روش خود حضرت عمل مىكنند. رجعت كنندگان مثل اصحاب كهف ، يوشع وصى موسىعليه السلام ، مومن آل فرعون ، سلمان فارسى ، ابودجانه ، مالك اشتر و پنج نفر از قوم موسى عليه السلام كه مشهور به قضاوت عادلانه بودهاند در زمان آن حضرت هم امير و هم قاضى هستند. علاوه بر آنها ، طبق روايات ، آن حضرت حدود سيصد نفر از فقهاء را برمىگزيند و بين شانه و سينههايشان دست مىكشد كه به سبب آن در هيچ قضاوتى درنمىمانند و سپس آنها را به عنوان حاكم و قاضى به شهرهاى مختلف اعزام مىكند؛
يَخْرُجُ فيها الْقائِمُ وَ هُمُالنُّجَباءُ وَ الْفُقَهاءُ وَ هُمُ الْحُكّامُ وَ هُمُ الْقُضاةُ الَّذينَ يَمْسَحُ بُطُونَهُمْ وَ ظُهُورَهُمْ فَلا يُشْكِلُ عَلَيْهِمْ حُكْمٌ.(91)
د) حقوق اقتصادى شهروندان: آن حضرت - چنانكه دربخش قبلى گذشت - اموال غصب شده شهروندان را به صاحبان آن برمىگرداند. و سنّت رايج ميان حاكمان گذشته در واگذارى اقطاعات (زمينهايى كه به اطرافيان حكومت مىبخشيدند) را لغو مىكند؛
اِذا قامَ قائِمُنا اَضْمَحَلَّتِ الْقَطائِعُ فَلا قِطائِعَ.(92)
نسبت به كارگزاران حكومت با شدت عمل مىكند، امّا در عطا و بخشش به مردم سخى و بخشنده است و مساكين را مورد حمايت قرار مىدهد؛
عَلامَةُ الْمَهْدِىِّ اَنْ يَكُونَ شَديداً عَلَى الْعُمَّالِ، جَواداً بِالْمالِ ، رَحيماً بِالْمَساكِينِ.(93)
بخشش او گوارا و بىمنت و بدون شمارش است؛
عَطاؤُهُ هَنِيّاً ، يَكُونَ عَطاؤُهُ حَنْياً اى يُعْطِى الْمالَ غَرْقاً - يَقالُ لَهُ السَّفَّاحُ.(94)
اموال را به تساوى تقسيم مىكند؛
يَقْسِمُ الْمالَ صَحاحاً فقال له رجلٌ: ما صِحاحاً؟ قال: بِالسَّوِيَّةِ بَيْنَ النَّاسِ.(95)
از طرف ديگر خداوند نيز از آسمان و زمين نعمتهايش را نازل مىكند: زمين گنجهاى پنهان خود را براى او آشكار مىكند؛
تَقىءُ الْأَرْضُ أَفْلاذَ كَبِدِها أَمْثالَ الْأُسْطُوانِ مِنَ الذَّهَبِ وَ الْفِضَّةِ.(96)
و آسمان باران خود و زمين گياهان خود را دريغ نمىكند؛
لا تَدَعُ السَّماءُ مِنْ قَطْرِها شَيْئاً اِلاَّ صَبَّتْهُ وَ لاَ الْأَرْضُ مِنْ نَباتِها اِلاَّ أَخْرَجَتْهُ.(97)
آن قدر نعمت مادّى نصيب امّت مىشود كه در هيچ دورهاى چنين نبوده ، اموال روى هم انباشته مىشود، فردى مىگويد:
اى مهدى به من - از مال - عطا كن، مىفرمايد: بردار؛ تَنْعَمُ اُمَّتى فى زَمَنِ الْمَهْدِىِ نَعْمَةً لَمْ يَنْعَمُوا مِثْلَها قَطُّ.... وَ الْمالُ كُدُوسٌ يَقُومُ الرَّجُلُ فَيَقُولُ: يا مَهْدِىُّ اَعْطِنى، فَيَقُولُ: خُذْ.(98)
از همه مهمتر اينكه در مردم روح بى نيازى و بلندطبعى ايجاد مىشود ، بطورى كه در مقابل دعوت خزانهدار دولت براى دريافت مال، اعلام بىنيازى مىكنند و زكات اموالشان را هم با رغبت جدا كرده و چون نيازمندى در محل پيدا نمىكنند حمل كرده و در ساير نقاط به دنبال فرد نيازمند مىگردند؛
يَمْلَأ اللَّهُ قُلُوبَ اُمَّةَ مُحَمَّدٍصلى الله عليه وآله غِنىً وَ سَعْيُهُمْ عَدْلُه حَتَّى يَأْمُرَ مُنادِياً فَيُنادى فَيَقُولُ: مَنْ لَهُ فى مالٍ حاجَةٌ؟ فَما يَقُومُ مِنَ النّاسِ اِلاَّ رَجُلٌ.(99) و يُخْرِجُ النَّاسُ خَراجَهُمْ عَلى رِقابِهِمْ اِلَى الْمَهْدِىِّ وَ يُوسِّعُ اللَّهُ عَلى شيعَتِنا، وَ لَوْلا مايُدْرِكُهُمْ مِنَ السَّعادَةِ لَبَغَوْا.(100)
ه) حقوق معنوى شهروندان: تضمين فضاى عمومى سالم و پاك كه زمينه را براى رشد مكارم اخلاقى و فعليت يافتن كرامتهاى انسانى فراهم سازد نيازمند وجود آرمان صحيح و دستورالعملهاى مناسب، رهبر عادل و آرمانگرا، و كارگزارانى متعهد است، و اين هر سه در دولت مهدوى به كاملترين صورت فراهم است.
رهبر حكومت كسى است كه بهشت مشتاق زيارت اوست؛
اَلْجَنَّةُ تَشْتاقُ اِلى اَرْبَعَةٍ مِنْ اَهْلى.... وَ الْمَهْدِىُّ اَلَّذى يُصَلّى خَلْفَهُ عيسَى بْنُ مَرْيَمَ.(101) او طاووس اهل بهشت وَالْمَهْدِىُّ طاوُوسُ اَهْلِ الْجَنَّةِ و يكى از هفت آقاى اهلبهشت است. نَحْنُ وُلْدُ عَبْدِ الْمُطَّلِبِ سادَةُ اَهْلِ الْجَنَّةِ؛ وَ خَمْرَةُ وَ عَلِىٌّ وَ جَعْفَرُ وَ الْحَسَنُ وَ الْحُسَيْنُ وَالْمَهْدِىّ.(102)
اهل آسمان و زمين و پرندگان بر او درود مىفرستند؛ يُصَلّى عَلَيْهِ اَهْلُ السَّماءِ وَ الْأَرْضِ وَ طَيْرُ السَّماءِ.(103)
اجراى احكام اسلام سرلوحه برنامههاى اوست. دين را از غربت در آورده و عزت مىدهد؛ يَرُّدُّ اللَّهُ بِهِ الّدينَ.(104) درب هر باطل و بدعتى را بسته و قفل هر حقى را مىگشايد؛
يَفْتَحُ اللَّهُ بِهِ بابَ كُلِّ حَقٍّ، يُغْلِقُ بِهِ كُلِّ بابٍ باطلٍ.(105)
مردم را به سيره و شريعت پيامبرصلى الله عليه وآله وا مىدارد؛
سُنَّتُهُ سُنَّتى، يُقيمُ النَّاسَ عَلى مِلَّتى وَ شَريعَتى.(106)
پيشانى شيطان را گرفته و گردنش را مىزند تا مردم از وسوسههاى او ايمن شوند؛ امام صادقعليه السلام:
فَاِذا بَعَثَ اللَّهُ قائِمَنا كانَ فى مَسجِدِ الْكُوفَةِ وَ جِاء اِبْليسُ حَتَّى يَحْثُو بَيْنَ يَدَيْهِ عَلى رُكْبَتَيْهِ فَيَقُولُ: يا وَيْلَهُ مَنْ هذَا الْيَوْمِ فَيَأْخُذُ بِناصِيَتِهِ فَيَضْرِبُ عُنُقَهُ.(107)
فرماندهان و وزيران او بزرگانى چون حضرت عيسىعليه السلام، خضر و الياس پيامبرعليهم السلام، اصحاب كهف، سلمان فارسى، ابودجانه انصارى ، مالك اشتر ، نفس زكيه و ساير ابدال، نجباء و جوانمردان (عصائب) از بلاد مختلف مىباشند؛
اَلْخِضْرُ فِى الْبَحْرِ وَ أِلْياسُ فِى الْبَّرِ(108) × اَلثانى عَشَرَ الَّذى يُصَلّى عيسىَ بْنُ مَرْيَمَ خَلْفَهُ بِسُنَّتِهِ وَ الْقُرْآنِ الْكَريم(109) × خَمْسَةٌ مِنْ قَوْمِ مُوسى.... وَ سَبْعَةٌ مَنْ اَصْحابِ الْكَهْفِ وَ يُوشَعُ وَصِىُّ مُوسى وَ مُؤْمِنُ آلِ فِرْعَوْنَ وَ سَلْمانَ الْفارْسِىّ وَ أَبادِجانَةَ الْأَنْصارِىِّ وَ مالِكَ الْأَشْتَرِ(110) × فَيَخْرُجُ الْأبْدالُ مِنَ الشَّامَ وَ أَشْباهُهُمْ، وَ يَخْرُجُ اِلَيْهِ النُّجَباءُ مِنْ مِصْرَ، وَ عَصائِبُ اَهْلِ الْمَشْرِقِ وَ أَشْباهَهُمْ.(111)
سپاهيان آن حضرت زاهدان شب و شيران روز هستند؛ فَيَسيرُ مَعَ قَوُمٍ أُسْدٍ بِالنَّهارِ، رُهْبانٌ بِاللَّيْلِ.(112)
خداوند قلوب آنها را به تقوا آزمايش كرده و سينه آنها را آكنده از ورع و اخلاص و يقين و تقوا و خشوع و صدق و حلم و... نموده است؛
وَانْتَخَبْتُ لِذلِكَ الْوَقْتِ عِباداً لى اِمْتَحَنْتُ قُلُوبَهُمْ لِلْأيمانِ، وَ حَشَوْتُها بِالْوَرَعِ وَ الْأِخْلاص وَ الْيَقينِ وَ التَّقْوى وَ الْخَشُوعِ وَ الصِّدِقِ وَ الْحِلْمِ وَ الصَّبْرِ وَالْوَقارِ وَ التُّقى وَ الزُّهْدِ فِى الدُّنيا وَالرَّغْبَةِ فيما عِنْدى.(113)
با چنين اوصافى ، همه چيز براى حركت انسان به سوى كمال و رشد معنوى مهيا است و هيچكس عذرى بر قصور و تقصير خود پيدا نمىكند؛
لِئَلّا يَقُولَ أَحَدٌ لَوْلا اَرْسَلْتَ اِلَيْنا رَسُولاً مُنْذِراً وَ أَقَمْتَ لَنا عَلَما هادِياً فَنَتَّبِعَ آياتِكَ مِنْ قَبْلِ اَنْ نَذِلَّ وَ نَخْزى.(114)
چكيده
1 - حقوق بشر اخص از حقوق شهروندى است. ليكن در عصر ظهور كه مرزهاى جغرافيايى اعتبار خود را از دست مىدهند و دولت واحد جهانى مستقر مىشود اين دو بر هم منطبق خواهند بود.
2 - آنچه در اعلاميه جهانى حقوق بشر آمده محصول ديدگاهى است كه انسان را ساكن مىبيند نه سالك، و بالفعل كريم مىداند نه بالقوه، و مهمترين حقّ بشر يعنى حق حيات طيّبه يا حق معنوى را مورد غفلت قرار داده است. اعلاميه اسلامى حقوق بشر تا حدّى اين نقص را برطرف كرده است.
3 - حقوق شمرده شده در دو اعلاميه مذكور را مىتوان در چهار بخش عمده طبقهبندى كرد: حقوق اجتماعى - فرهنگى، حقوق قضايى، حقوق اقتصادى و حقوق معنوى.
4 - عدالت - با مظاهر متنوع آن - محورىترين عامل در حفظ و تأمين حقوق شهروندى است، چنانكه ظلم - در اشكال مختلف آن - مهمترين عامل در تضييع حقوق شهروندى است.
5 - از روايات استفاده مىشود كه روند جامعه بشرى به سمت تشديد ظلم در همه عرصهها (اجتماعى، فرهنگى، قضايى، اقتصادى و معنوى) است و در جامعه عصر ماقبلظهور، ظلم به نهايت خود مىرسد و جامعه انباشته از ظلم و جور مىشود؛ مُلِئَتْ ظُلْماً وَ جَوْراً به طوريكه يأس و نوميدى و ظلمِ متراكم مرگ را گوارا و محبوب مىسازد.
6 - همچنين از روايات فهميده مىشود كه با قيام حضرت مهدى و استقرار حكومت وى، عدل كه محورىترين شعار و خصيصه قيام اوست در بالاترين درجه خود بر همه ساحتهاى حيات بشرى سيطره مىيابد، به گونهاى كه همچون سرما و گرما در داخل خانهها نفوذ مىكند و جامعه پر از عدل و قسط مىشود؛ يَمْلأُ الأَرْضَ قِسْطاً وَ عَدْلاً و مردمان، حيات مردگان خود را آرزو مىكنند.
پی نوشت ها :
65.مجلسى، بحارالانوار، ج 52، ص 362.
66.همان، ص 346.
67.همان، ص 308.
68.همان، ص 317.
69.همان، 327.
70.همان، ص 345.
71.همان، ص 314.
72.همان، ص 322.
73.همان، ص 316.
74.همان، ص 372.
75.ابنطاووس، الملاحم والفتن، ص 70.
76.مجلسى، بحارالانوار، ج 52، ص 316.
77.ابنطاووس، الملاحم والفتن، ص 152.
78.كورانى، معجماحاديث، ج 1، ص 83.
79.همان، ص 229.
80.همان، ص 471.
81.همان، ص 220.
82.همان، ص 504.
83.مجلسى، بحارالانوار، ج 52، ص 336.
84.كورانى، معجماحاديث، ج 4، ص 54.
85.كورانى، معجم احاديث، ج 4، ص 57.
86.همان، ج 5، ص 98.
87. همان، ج 2، ص 450 - 449.
88. مجلسى، پيشين، ج 52، ص 224 و 225.
89. همان، ص 339.
90. ابن طاووس، پيشين، ص 68.
91. ابنطاووس، الملاحم والفتن، ص 205.
92. كورانى، پيشين، ج 1، ص 247.
93. همان، ص 246.
94. همان، ص 97 و 98.
95. همان، ص 92.
96. همان، ص 230.
97. همان، ص 229.
98. همان، ص 227.
99. همان، ص 92.
100.مجلسى، پيشين، ج 52، ص 345.
101. كورانى، پيشين، ج 1، ص 204.
102. همان، ص 199.
103. همان، ص 504.
104. همان، ص 455.
105. همان، ص 174.
106. همان، ص 225.
107. مجلسى، پيشين، ج 60، ص 254.
108. كورانى، پيشين، ج 1، ص 470.
109. همان، ج 3، ص 316.
110. مجلسى، پيشين، ج 52، ص 246.
111. كورانى، پيشين، ج 1، ص 356.
112. همان، ص 471.
113. مجلسى، پيشين، ج 52، ص 384.
114. دعاى ندبه .