سيره عملى و روش شخصى امام مهدى (عليه السلام)
سيره امام مهدى ، همچون سيره همه پيامبران و رهبران راستين
آرى ! رهبرى جامعه انسانى چنين سيره و روشى را نيز لازم دارد، و در فكر آسايش خلق بودن و لحظه اى براى آنان نياسودن ، شرط اصلى آن است . آنان كه در زندگى هاى مرفه و آسوده بسر مى برند، و با شادى و شادخوارى روزگار مى گذرانند، و دم از آسايش خلق و رفاه توده هاى رنجديده انسانى مى زنند، راهى به گزافه مى روند و سخنى ياوه مى گويند، و ادعايى پوچ و پوك دارند. در احاديث ما كه ترسيمگر وضعيت زندگى شخصى آن امام بزرگ است ، بر همانندى و همسانى زندگى وى با زندگى بسيار ساده امام على عليه السلام - و همچنين زندگى بسيار ساده پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله - تاءكيد شده است .
امام صادق عليه السلام :
((ما تستعجلون بخروج القائم ، فوالله لباسه الا الغليظ، و لا طعامه الا الجشب ... (2) ))
- به چه جهت درباره خروج قائم عجله داريد؟ به خدا سوگند، او جامه اى درشت مى پوشد، و خوراك خشك و ناگوار مى خورد...
امام صادق عليه السلام :
(( (قال الفضل ): كنت عند ابى عبدالله عليه السلام بالطواف فنظر الى و قال لى : يا مفضل ! مالى اراك مهموما متغير اللون ؟ قال : فقلت له : جعلت فداك ! نظرى الى بنى العباس و ما فى اءيديهم من هذا الملك و السلطان و الجبروت ، فلو كان ذلك لكم لكنا فيه معكم . فقال : يا مفضل اما لو كان ذلك ، لم يكن الا سياسة الليل و سياحة النار، اكل الجشب و لبس الخشن ، شبه اميرالمؤ منين عليه السلام ، و الا فالنار. (3) ))
- مفضل (راوى معروف ) مى گويد: سالى در حج ، به هنگام طواف ، خدمت امام جعفر صادق بودم . در اثناى طواف ، امام نگاهى به من كرد و فرمود: چرا اينگونه اندوهگينى و برافروخته اى ؟ گفتم : فدايت شوم ، بنى عباس و حكومتشان را مى بينم و اين مال و اين تسلط و اين قدرت و جبروت را. اگر اين همه در درست شما بود، ما هم با شما در آن سهيم بوديم . امام فرمود: اى مفضل ! بدان ، اگر حكومت در دست ما بود، جز سياست شب (عبادت ، اقامه حدود و حقوق الهى و حراست مردم ) و سياحت روز (سير كردن و رسيدگى به مشكلات مردم و...) و خوردن خوراكهاى خشك و نامطبوع و پوشيدن جامه هاى درشت ، يعنى جز همان روش اميرالمؤ منين ، چيزى در كار نبود، كه اگر جز اين عمل شود، پاداش آن ، آتش دوزخ است .
در سخن امام صادق عليه السلام ، فلسفه پذيرش چنين زندگى دشوار و ناگوارى ، بيين شده است ، و آن مسؤ وليت بزرگ اداره جامعه و سامان بخشيدن به وضع زندگى انسانها است . دستيابى به چنين آرمانى بزرگ ، فداكاريها و گذشتهاى فراوانى لازم دارد. و تحمل رنجها و دشواريهاى بزرگى را مى طلبد. امام مهربانى كه از پدر و مادر و برادر به انسان مهربانتر است ، و پشت خميده انسان را در زير بار دشواريهاى زندگى اعصار و قرون ديده است ، و با دردهاى آنسان بهتر از خود او آشنا است ، و تاريخ رنج آور محرومان چون تابلوى روشن در برابر ديدگان او قرار دارد، و در احساس لطيف الهى او همه اين دردها و رنجها منعكس است نمى تواند لحظه اى بياسايد و تن به راحتى و آسايش سپارد.
حضرت امام ابوالحسن الرضا عليه السلام ، در تعليمى والا و ارزنده ، ويژگيهاى آن دوران و سيره شخصى امام مهدى عليه السلام رابروشنى ترسيم كرده است :
(( معمر بن خلاد: ذكر القائم عند ابى الحسن الرضا عليه السلام فقال : انتم ارخى بالا منكم يومئذ قالوا: و كيف ؟ قال : لوقد خرج قائما عليه السلام لم يكن الا العلق و العرق ؛ و النوم على السروج ، و ما لباس القائم عليه السلام الا الغليظ، و ما طعامه الا الجشب . (4) ))
- معمر بن خلاد مى گويد: نام (امام قائم عليه السلام در مجلس امام رضا عليه السلام به ميان آمد. امام فرمود: شما امروز سبكبال تر از آن روز هستيد. گفتند؟ چگونه چنين است ؟ فرمود: اگر قائم ما قيام كند خون است و عرق ريختن ، و خوابيدن بر مركبها در ميدانهاى مبارزه . (5) و قائم عليه السلام ، جز جامه درشتناك نخواهد پوشيد، و جز خوراك درشتناك نخواهد خورد.
آرى اصلاح جامعه مطلبى است ، و دنبال خواسته ها رفتن و آنها را تاءمين كردن ، مطلبى ديگر... و امام مهدى عليه السلام ، چون نياكان خود به هركس هر چه خواست مى بخشد، و به سؤ ال سائلى ((نه )) مى گويد، و كسى دست خالى از نزد او باز نمى گردد. همه اقدام و عمل و فكر و ذكر و گفتار و كردار او الهى است و جز خدا و رضاى او خواسته اى ندارد. از اينرو در برابر زحمتها و كوششها و رنجهايى كه براى انسانها مى كشد و فداكاريهايى كه مى كند، پاداشى در نظر ندارد، حتى ستايش و تشكرى از كسى نمى خواهد.
امام مهدى عليه السلام داعى حق و گسترنده عدل است . همه كارها و برنامه هاى او بر محور اصول عدالت دور مى زند، و باطن بيكرانه و خدايى او كانون اصلى عدالت اخلاقى و تعادل و توازن معنوى است . همه دوستيها، دشمنيها، حب و بغضها، صبرها، مقاومتها، خشمها، خروشها و جود و بخششها، همه و همه ، در چارچوب قانون عدل و عدلت قرار دارد، و ذره اى در احوال شخصى پاى از حد و مرز دقيق عدالت بيرون نمى نهد، او نخست ((عدل )) را در درون خود پياده كرده است ، و سپس به پياده كردن آن در جامعه و جهان دست مى يازد.
تداوم راه پيامبر ((ص ))
با نگرشى كلى به راه و روش پيامبران و اصول تعاليم ايشان ، بويژه تعاليم پيامبر اسلام ، به اصول و آرمانها و تعاليمى بر مى خوريم كه در دروان گذشته تاريخ نافرجام ماند، و در عينيت زندگى پديدار نگشت ، و اگر پديدار گشت چندان پايدار نماند و تداوم نيافت . يعنى انسانهاى گذشته ، يا از آن تعاليم دور ماندند، يا مستعد آنها نبودند، يا قدر آنها را ندانستند. اين تعاليم و اصول و معيارها مى رود كه در دروان رستاخيز آخرين مصلح الهى و آخرين ذخيره خدايى تحقق يابد، و در سراسر زندگيها، جامعه ها، آباديها - بدون اندك كم و كاست - عملى گردد، و همه ابعاد زندگى انسان را رنگ و جهتى خدايى بخشد، و معيارهاى بحق و انسانى را بر همه بخشهاى زندگى آدميان حاكم سازد.
تاءثير نهضتهاى انبيا، در فرهنگ بشرى انكار ناپذيدر است . به طورى كه مى توان گفت حركت تكاملى انسان ، و فراز گرايى اجتماعات و تمدنها، در پرتو تعاليم اديان صورت گرفته است ، و تعاليم مذاهب آسمانى ، خاستگاه اصلى همه پيشترفتهاى اخلاقى ، تربيتى ، اجتماعى و حتى علمى بشرى بوده است . نخستين روزنه ها به شناخت و كشف و مجهولات ، در برابر بشريت ، از معابد گشوده گشت ، و عظمت جهان و امكان شناخت اسرار و رموز آن به وسيله اديان شناسانده شد. سر رشته نخستين شناختها و راه رسيدن به آن نيز به دست پيامبران به بشريت ارائه گشت . اين اديان الهى بودند كه گرايش به خرافات و پندارهاى و هم گونه و باطل را كنار زدند، و حقايق سره و ناب و خالص را به بشريت آموختند، و بررسى علل و اسباب واقعى و روابط موجود ميان پديده هاى طبيعت را در آموزشهاى خويش تعليم دادند، و راه شناخت درست خدا را، از راه شناخت آيات طبيعت پديده هاى آن اعلام كردند. اديان الهى ، در حقيقت پايه گذاران مكتبهاى علمى ، حقوقى ، اخلاقى ، تربيتى ، اجتماعى و...بودند. براى محققان و انسان شناسان ، و تاريخ نگاران بسيار دشوار است كه بشريتى را ترسيم كنند كه از تعاليم اديان و كتابهاى آسمانى جدا باشد. چون بدون اين جريان نيرومند الهى و انسانى ، كه زير بناى اصلى حركت فكر و فرهنگ و تربيت در بستر تاريخ است : بيگمان به فرهنگ و تاريخى نتوان دست يافت كه قابل ذكر باشد، و صفحاتى را ويژه خويش سازد.(6) از اين رو: بى ترديد مى توان گفت كه همه پديده هاى مثبت و سازنده و اصول مترقى و سعادت بخش در اجتماعات كنونى : زاده از تمدنها و فرهنگهايى است كه اديان - و بويژه اسلام - از بانيان اصلى آن بودند، و الهام از اصولى است كه پيامبران به ارمغان آوردند.
بنابر مطالب ياد شده ، و بر اساس پيوند ناگسستنى حلقات تاريخ : رشد و تكامل امروز انسان : بار و برگ درختى است كه ديروز و ديروزها كاشته شده است ، و در نگرشى به ديروز و ديروزها: كار اصولى و زير بنايى آموزشهاى وحى ، بويژه اسلام ، در طول تاريخ : انكارناپذير است .
با اين وجود: اكنون سخن بر سر اين مطلب است كه آيا كوششهاى پيامبران و تعاليم آموزگاران وحى ، و به نتيجه مطلوب و نهايى رسيد، و هدف اديان - بخصوص اسلام - تحقق يافت ، و شكل نهايى جامعه هايى كه در اديان و اسلام و ترسيم گشت ، به پيدايى آمد، و انسان آرمانى و اجتماع بشرى ايده آل ، در عينيهاى ملموس و متن اجتماعات ، ديده شد يا نه ؟
پاسخ اين پرسش منفى است . چنين انسانها و اجتماعاتى كه تصويرى از آموزشهاى وحى باشد، بطور فراگير و عموميت يافته پديد نيامد، ليكن نويد پديد آمدن آنها در آينده داده شد، و زمينه هاى اساسى براى حركت نهايى و آرمانى آينده فراهم گرديد، و تجربه گسترده انسان در اعصار و قرونن گذشته و تشنگى و عطش آدميان ، آمادگى لازم را براى چنين دوران و تحقق چنين آرمانهايى پديد آورد؛ بطورى كه بدون اين زمينه ها و دركها و احساسها و تجربه ها و گذشته ها، تربيت چنين انسانها و تشكيل چنين اجتماعاتى امكان نداشت . از اين رو با قاطعيت مى توان گفت كه اديان در عين حال كه در محيط و جامعه هاى خود تاثيرهايى اصولى داشتند، و هر يك حلقه اى از يك زنجير را در تداوم تاريخ ساختند، در ارتباط با آينده نيز براى رشد تمدن بشرى زمينه ساز بودند. اسلام نيز كه دنباله حركت اديان و تكامل آن بود، خود زمينه ساز حركتى عظميم تر است ، كه تحقق بخش همه اهداف و آرمانهاى اديان الهى است ، و مبشر پديد آمدن الزمان داده اند، ليكن اسلام به خاطر نزديكى زمانى و بدليل اينكه جامعه آرمانى موعود از دامن اسلام بر مى خيزد، و تعاليم و پيشوايان اسلام سازندگان حقيقى آن رستاخيز عظيم هستند، بشارات صريحتر و بيشترى به پديد آمدن آن دوران داده است . و از پيشواى موعود - كه تحقيق بخش كامل همه خواسته هاى پيامبران و اسلام است - فراوان سخن گفته است ، و به اين ذخيره بزرگ الهى و رسالت عظيم و جهانى او نويدها داده است .
اين يكى از امتيازهاى اسلام است كه از آينده اى چنين روشن و اميد بخش پرده برداشته و تحقيق آن را حتمى دانسته است . از اينرو تعاليم اسلامى - بويژه تعاليم شيعه - درباره آينده و امام موعود (ع )، و روشها و اقدامها و برنامه هاى او، از اميد آفرين ترين بخشهاى تعاليم اسلام است كه از فرجام خوش تاريخ و سرانجام دلپذير و آرمانى زندگى انسان ، سخن گفته و مژده آن را داده است .
برنامه ها و راه و روشهايى كه در اين كتاب ياد شد، همه و همه ، راه و روشهاى پيامبران است ، كه در دستور كار امام موعود عليه السلام قرار دارد و امام - اين ((بقيه الله )) و ((ذخيره الله )) و اين تنها يادگار همه انبيا و اوليا - و وارث اين معارف و تعاليم و مجرى سازش ناپذير آنها است . افزون بر آن نيز مسائل و امورى خواهد بود كه در دوران دعوت اسلام زمينه ارائه و اجراى آن نبوده است ، و در زمان رستاخيز امام مهدى عليه السلام زمينه ها و شرايط آن پديد مى آيد و همه به دست امام منجى مطرح مى گردد و در متن جامه ها عملى مى شود. پس اينكه امام مهدى عليه السلام خويش را وارث پيامبران و نزديكترين مردم به انبيا و اوليا مى شمارد، براى همين است كه او تنها انسانى است كه شايستگى و توان آن را دارد كه راه انبيا را دنبال كند، و آرمانهاى ايشان را عينيت و تحقق بخشد.
امام صادق عليه السلام :
(( ان القائم اذا خرج المسجد الحرام فيستقبل الكعبه ، و يجعل ظهره الى المقام ، ثم يصلى ركعتين ، ثم يقوم فيقول : يا ايها الناس ! انا اولى الناس بادم ، يا ايها الناس ! انا اولى الناس بابراهيم ، يا ايها الناس ! انا اولى الناس باسماعيل ، يا ايها الناس ! انا اولى الناس بمحمد (ص )....(7) ))
چون مهدى به در آيد، به مسجد الحرام رود، و رو به كعبه و پشت به مقام ابراهيم بايستد، و دو ركعت نماز گزارد، آنگاه فرياد بر آورد:
اى مردمان ! منم يادگار ابراهيم ، و يادگار اسماعيل ، و يادگار محمد (ص )...
امام باقر(ع ):
... والقائم يومئذ بمكه عند الكعبه ... يقول فمن حاجنى فى آدم فانا اولى الناس بآدم ، و من حاجنى فى نوح فانا اولى الناس بنوح ، و من حاجنى فى ابراهيم فانا اولى الناس بابراهيم ، و من حاجنى فى محمد فانا اولى الناس بمحمد ، و من حاجنى فى النبيين فانا اولى الناس بالنبيين ...(8)
(امام ) قائم در آن روز (روز ظهور) در مكه است و در خانه كعبه ... و به مردم مى گويد: آن كس كه از آدم سخن گويد من وارث آدمم ، و آن كس كه از نوح سخن گويد من وارث نوحم ، و آن كس كه از ابراهيم سخن گويد من وارث ابراهيمم ، و آن كس كه از محمد سخن گويد من وارث محمدم ، و آن كس كه از پيامبران سخن گويد من وارث و يادگار پيامبرانم ...
امام صادق (ع ):
(( قلت جعلت فداك : كيف يسلم عليه قال : تقول : السلام عليك يا بقيه الله فى ارضه ثم قرا: بقيه الله خير لكم ان كنتم مؤ منين)) (9)
راوى مى گويد به امام صادق (ع ) گفتم فدايت شوم : به هنگام سلام دادن به قائم چه بگوييم ؟ امام صادق فرمود: همه بايد بگويند: ((السلام عليك يا بقيه الله )) سپس امام اين آيه را تلاوت كرد: (( بقيه الله خير لكم ان كنتم مؤ منين : بقيه الله )) (ذخيره الهى ) براى شما مردم ، اگر مؤ من باشيد، از هر چيز و هر كس ديگر بهتر است .
پي نوشت ها :
1- مطالعه در زندگى اين دو پيشواى بزرگ ، بخوبى روشن مى سازد كه امام
موعود عليه السلام در اخلاق و احوال شخصى چگونه است . براى توضيح اين چگونگيها
به الحياة 2 / 227 تا 237 و 266 رجوع شود.
2- ((غيبت نعمانى )) / 233.
3- ((بحار)) 52 / 359.
4- ((غيبت نعمانى )) /285.
5- كنايه است از نبود وقت براى استراحت و خواب راحت .
6- متخصصان رشته هاى گوناگون تاريخ و فرهنگ و علوم بشرى بر اين جمله گواهى مى دهند، و به اين موضوع اعتراف دارند.
7- ((بحار)) 51/59، ((خورشيد مغرب )) /341.
8- ((بحار)) 52/305.
9- ((نور الثقلين )) 2/390، ((خورشيد مغرب ))، 120.
بر گرفته از کتاب : عصر زندگى و چگونگى آينده انسان و اسلام
منبع: مجله كوثر - ش 33
/ع