اسلام و مدرنيته در انديشه سيد جمال الدين اسد آبادي (1)
نويسنده :محمد علي توانا (1)
چکيده
واژگان کليدي :اسلام ،سيد جمال الدين اسد ابادي ،مدرنيته، مدرنيسم اسلامي ، هويت .
مقدمه
سيد جمال الدين اسد ابادي نيز از جمله اين متفکران بود.او براي پاسخ گويي به مسئله عقب ماندگي و امپرياليسم-يعني بحران جوامع اسلامي -ناگزير از انديشه ورزي در باب مباني سنت و تجدد بود.وي بايد تکليف رابطه اين دو عرصه را اشکار مي ساخت.در واقع از درون انديشه ورزي سيد جمال الدين در باب رابطه سنت و تجدد پاسخ وي به مسئله زوال و انحطاط شکل مي گرفت.
با اين اوصاف مقاله حاضر در صدد پاسخ گويي بدين سؤال است که :نسبت اسلام و مدرنيته در انديشه سيد جمال الدين اسد آبادي چه شکلي به خود مي گيرد؟
سيد جمال الدين اسد آبادي علل و ريشه هاي زوال و انحطاط جهان اسلام را داري دو بعد دروني و بيروني مي دانست.بعد دروني بر مسئله بي قانوني،فقدان دانش،نبود آزادي و همبستگي اجتماعي تأکيد داشت و بعد بيروني بر مسئله استعمار و نداشتن استقلال اين سرزمين ها دلالت مي نمود .البته اين دو بعد را در تعامل با هم بايد درک کرد .بنابراين ، به منظور عرضه راه حلي به مسئله،سيد جمال الدين اسد ابادي ابتدا به پيرايش و بازسازي تفکر اسلامي مي پردازد وسپس از طريق وارد کردن عناصر رهاننده و مترقي گفتمان مدرنيته در درون تفکر اسلامي،هويتي مستقل و غير غربي مي سازد که از آن به عنوان مؤثرترين وسيله جهت مبارزه با استعمار و رهايي ازعقب ماندگي سود مي جويد.
چارچوب نظري
اين خصيصه بر قابل فهم بودن روندهاي بازسازي انديشه يک متفکر براي ديگران از طريق پيگيري همان فرايند تاکيد دارد.انسان بايد تصوير متحرک تاريخي از فعاليت و روند تفکرعرضه کند و از آن طريق اميدوار باشد که در نهايت پويايي تاريخي مفاهيم را درک کند و بدين نحو سرشت و ريشه منطق انها را دريابد(همان:34).
رهيافت منطق دروني از مرحله اي آغاز مي شود که نظريه پرداز سياسي، بحران سياسي و بي نظمي در زندگي سياسي رادريافته است(همان:39).براي فهم افکار يک نظريه پرداز سياسي اولين سؤال اين است :مشکل او کدام است؟(همان:54)بر اساس منطق دروني، تشخيص علل و ريشه هاي بحران، مرحله دوم را تشکيل مي دهد.در اين مرحله بايد به مطالعه دقيق در علل بي نظمي و کارکرد نادرست اوضاع سياسي مشاهده شد،پرداخت(همان :81).در مرحله سوم نظريه پرداز مي کوشد تصوير يک نظم سياسي را که در زمان او وجود ندارد، ترسيم نمايد.نظريه پرداز تصوير خود از جامعه منظم را از درک و برداشت اوليه خود از نبودن و يا نارسايي نظم عرضه مي کند.نهايتاً مرحله چهارم رهيافت منطق دروني، ارائه راه حل مسئله است.نظريه پرداز طبعاً توصيه هايي براي اعمال سياسي عرضه مي کند که به نظر او به بهترين وجهي مشکل مطرح شده را حل و فصل مي کند(همان:40).بنابراين، براساس رهيافت منطق دروني تمرکز اين نوشتار بر مرحله بيان پاسخ سيد جمال الدين به بحران جوامع اسلامي -يعني وضعيت حاصل از رويارويي با مدرنيته و پيامدهاي ناشي از آن-است.
روش
در مطالعه امور سياسي ،غالباً روش هاي کيفي بر روش هاي کمي برتري داشته اند(Van Dyk 178:1960).در واقع روش هاي كيفي در جايي که هدف پرداختن به کشف تجارب ذهني مردم و معاني اي است که آنان به اين تجارب مي دهند، مناسب ترين روش ها هستند (ديواين،227:1378).بر اين اساس ما نيز در اين جا از روش تحليل محتوايي کيفي استفاده کرده ايم .
تحليل محتوا موضوع اصلي علومي است که درباره انسان بحث مي کنند. استعداد سخن گفتن،برجسته ترين ويژگي انسان است و زبان ،جزء جدايي ناپذير تفکر منطقي،احساسات و هم عناصرمشخص زندگي دروني اوست...اگر درست نگريسته شود،تحليل محتوامسئله مرکزي مطالعات انساني است(هولستي،11:1380).در اصل تحليل محتوا، تکنيکي پژوهشي براي استنباط تکرار پذير و معتبر داده ها درباره متن آنها است(کريپندورف،25:1378).تحليل محتوا هم مي تواند تحليل مدلول ها باشد مثل تحليل مضموني و هم مي تواند تحليل دال ها باشد مثل تحليل واژگان (باردن،34:1375).در اين پژوهش بيش ار هر چيز به تحليل مدلول ها پرداخته شده است.
بايد در نظر داشت که در تحليل محتوا،اگر توصيف،اولين مرحله و لازم است و اگر تفسير در مرحله بعدي قرار دارد،استنباط راه واسطه اي است که گذر صريح و بازرسي شده يکي را به ديگري ممکن مي سازد(همان:40).بنابراين بايد گفت که ويژگي اصلي تحليل محتوا استنباط است(همان:133
). $مرور برخي آرا پژوهشگران درباره سيد جمال الدين اسد ابادي
سيد جمال الدين اسد آبادي بعنوان قهرمان مبارزه با استعمار و سلسله جنبان نهضت هاي اسلامي معرفي شده است(واثقي، 1:1374).احمد امين مي گويد:«سيد جمال الدين هدف اصلي خود را بر اين گذاشته بود که کشورهاي اسلامي را از زير بار سلطه ي استعمارگران نجات دهد»(امين ، بي تا،106).گلدزيهر نيز بر اين بارو است که هدف سيد جمال الدين،آزاد سازي اسلام از نفوذ بيگانگان بود و راه آن را در سياست مي دانست(مدرسي چهاردهي،174:1347).شيرين هانتر نيز بر اين اعتقاد است که استفاده سيد جمال الدين از اسلام به عنوان ابزار بسيج سياسي،بيشتر از آنجا ناشي شده است که از نفوذ و جايگاه استوار اسلام در ميان توده هاي مردم آگاه بود .بنابراين.از آن به عنوان وسيله اي براي برانگيختن انان عليه دولت هاي حاکم سود مي جست،در واقع جمال الدين اين دولت ها را فاسد تلقي مي کرد و آنها را مسئول استيلاي قدرت هاي بزرگ بر جهان اسلام مي دانست(هانتر،127:1380).بر اساس تعبير نيکي کدي سيد جمال الدين از اسلام به عنوان ابزاري جهت پاسخ به امپرياليسم استفاده نمود(Keddie,1988:1).حامد الگار نيز بر اين اعتقاد است که علاقه ي سيد جمال الدين به اسلام منحصر به جنبه هاي سياسي و اجتماعي آن بود و در واقع خيال مي کرد که اسلام محتوايي غير از ان جنبه ها ندارد(الگار، 216:1369).در واقع اسلام براي وي يک هدف يا يک وسيله همواره مورد مناقشه بوده است (روه، 48:1995).
به نظر نگارنده اين سطور هدف اساسي سيد جمال الدين بازسازي هويت اسلامي بود و ازآن به عنوان ماهيتي غير غربي براي مبارزه با جنبه استعماري مدرنيته و راه رهايي و پيشرفت سود مي جست.در واقع بازسازي هويت اسلامي سيد جمال الدين برگرفته از جنبه هايي از انديشه هاي اسلامي و مدرنيسم غربي است و خود في ذاته هدفي براي سيد جمال الدين است.در واقع سيد جمال الدين علاوه بر اينکه مي خواست دستاوردهاي مدرنيته را اصالتاً اسلامي بخواند(Keddie,1983:2)و استدلال مي کرد که در اسلام هيچ خصيصه ي ذاتي وجود نداشته است که مانع از باز تفسير ان همساز با دنياي مدرن شود(Hourani,1970:6).به دنبال بازسازي هويت اسلامي در زمينه ي (2)مدرن اما غير غربي آن برآمد .
چارچوب فکري سيد جمال الدين
1.تبديل شيوه ي حكومت از استبدادي به مشروطه و برقراري قانون به جاي رسوم و اوامر ؛
2.از ميان بردن آثار تفرقه مذهبي و احياي روح و حدت اسلامي ؛
3.مبارزه علني و بيرحمانه با نفوذ استعمار(محيط طباطبايي،162:1350)
سيد جمال الدين و مسئله ي استبداد
سيد جمال الدين مي گويد:«تا زماني که ملت در ناداني و جهالت خود باقي هستند،حکومت فردي دوام پيدا مي کند.هنگامي که نور معرفت در ملتي درخشندگي داشت،نخستين کارش به وجود آوردن نهضت آزادي و رهايي از قيود زنجيرها و طرز حکومت هايي است که متناسب با شئون اجتماعي او باشد»(مدرسي چهاردهي، 142:1347).
سيد جمال الدين و مسئله ي استعمار
سيد جمال الدين و مسئله اتحاد اسلامي
بنابراين ،از مفاهيم محوري ديگر تفکر سيد جمال الدين ،اتحاد اسلامي و همبستگي اجتماعي است که رفع تفرقه در ميان مسلمانان را مد نظر دارد . البته مقصود و هدف سيد جمال الدين اين نبود که حکومت هاي اسلامي حکومت واحدي را تشکيل بدهند،بلکه بايد به اوضاع و احوال يکديگر آشنا شده و در کارها با هم همکاري نمايند(مدرسي چهاردهي، 310:1360).از نظر سيد جمال الدين اسد آباديي اتحاد،خود آگاهي نسبت به منافع مشترکي است که برتري و عظمت را به ارمغان مي آورد (اسد آبادي ،98:1355).
پی نوشت ها :
1.دانشجوي دکتري علوم سياسي دانشگاه تربيت مدرس.
2. contex.
ادامه دارد...
/ج