بررسي دلائل و عوامل توسعه نيافتن روابط ايران و فرانسه در دوره صفويه (1)

فرانسه در اواخر قرن شانزدهم با به قدرت رسيدن خاندان بوربون وارد سياست هاي مستعمراتي شد. فرانسوي ها نخست کوشيدند به درياي مديترانه نفوذ کنند و هنگامي به سوي هند و ايران متمايل شدند که انگليسي ها و هلندي ها جاي پاي محکمي در اين دو کشور داشتند. روابط فرانسه با ايران در ابتدا با فرستادن هيئت هاي مذهبي در زمان
چهارشنبه، 22 دی 1389
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
بررسي دلائل و عوامل توسعه نيافتن روابط ايران و فرانسه در دوره صفويه (1)

بررسي دلائل و عوامل توسعه نيافتن روابط ايران و فرانسه در دوره صفويه (1)
بررسي دلائل و عوامل توسعه نيافتن روابط ايران و فرانسه در دوره صفويه (1)


 

نويسنده: دکتر علي اکبر کجباف*
نويسنده:محسن مرسلپور**




 

چکيده
 

فرانسه در اواخر قرن شانزدهم با به قدرت رسيدن خاندان بوربون وارد سياست هاي مستعمراتي شد. فرانسوي ها نخست کوشيدند به درياي مديترانه نفوذ کنند و هنگامي به سوي هند و ايران متمايل شدند که انگليسي ها و هلندي ها جاي پاي محکمي در اين دو کشور داشتند. روابط فرانسه با ايران در ابتدا با فرستادن هيئت هاي مذهبي در زمان لوئي سيزدهم آغاز شد. شاه عباس اول به مبلغان فرانسوي آزادي مذهبي داد و اين مسئله سبب توجه بيشتر فرانسوي ها به ايران شد. با تأسيس کمپاني هندشرقي، فرانسه به منافع تجاري در ايران نيز توجه کرد و کمپاني توانست از شاه عباس دوم امتيازهاي شايان توجهي بگيرد، اما نيروي دريايي فرانسه توان رقابت با نيروي دريايي انگليس و هند را نداشت و ازطرف خشکي هم به دليل مخالفت عثماني، روابط مستحکمي ايجاد نشد. شاه سلطان حسين بسيار کوشيد که از فرانسه در برابر اعراب مسقط کمک بگيرد، اما فرانسوي ها مشغول جنگ هاي جانشيني اسپانيا بودند و حاضر نمي شدند اين مهم را به عهده بگيرند؛ بدين ترتيب روابط ايران و فرانسه در دوره صفوي هيچ گاه براساس منافع مشترک و به گونه اي موثر گسترش نيافت.
واژگان کليدي: فرانسه، ايران، صفويه، لوئي چهاردهم .

مقدمه
 

فرانسه آخرين کشور قدرتمند اروپايي بود که وارد خليج فارس شد. فرانسويان با فرستادن هيئت مذهبي در زمان شاه عباس اول، روابط خود را با ايران آغاز کردند و چون خود را پرچمدار عالم مسيحيت مي پنداشتند و شاهان صفوي را نيز متسامح مي ديدند به اين کار ادامه دادند. تأسيس کمپاني هند شرقي سبب شد که فرانسه به منافع تجاري در ايران نيز توجه کند.
در مورد روابط ايران و فرانسه در دوره صفويه در بسياري از کتابها مطالبي نقل شده است،اما متأسفانه بيشتر اين مطالب حالت وقايع نگاري دارد و تاکنون دلائل توسعه نيافتن روابط ايران و فرانسه در اين دوره بررسي نشده است.
اين پژوهش برآن است تا تأثير اوضاع داخلي فرانسه و جدا نبودن اهداف مذهبي و سياسي- اقتصادي را بر توسعه نيافتن روابط ايران و فرانسه بررسي کند؛بنابراين ناگزير بسيار مختصر به تاريخ فرانسه نيز پرداخته شده است. همچنين بررسي تأثير تأخيرفرانسه در ورود به خليج فارس، ضعف نيروي دريايي اين کشور و جنگ هاي فرانسه دراروپا به روابطش با ايران از اهداف ديگراين پژوهش است.
اوضاع سياسي فرانسه مقارن برقراري روابط با ايران
قرن هفدهم ميلادي،قرن به قدرت رسيدن سلطنت مطلقه در فرانسه و برتري نيروي نظامي اين کشور در اروپا است. در واقع از اواخر سده پانزدهم،عناصر سرمايه داري در فرانسه به ظهور رسيد (نچکينا و ديگران،ص311). انقراض سلسله والوا و به قدرت رسيدن خاندان بوربون در 1594 م سياست هاي داخلي و خارجي فرانسه را متحول ساخت. هانري چهارم (1594-1610 م)، سرسلسله دودمان بوربون، سلطنت مطلقه را استوار کرد (مانفرد، ص 289) و با کمک بورژوازي روبه رشد به تضعيف اشرافيت پرداخت. هانري به موقعيت نامناسب فرانسه در ميان کشورهاي اروپايي پي برد و کوشيد فرانسه را قدرتمند کند.دراين زمان امپراتوري هابسبورگ در اروپا برتري داشت و هانري مقابله با آنها را سرلوحه کار خود قرار داده بود و در اين راه از اتحاد با انگليس، هلند و پروتستان هاي آلمان هم رويگردان نبود. در دوره حکومت هانري، فرانسه نيز مانند دولت هاي بزرگ اروپايي وارد سياست هاي استعماري شد.
هانري چهارم براساس فرمان نانت در 1598 م مذهب کاتوليک را مذهب رسمي کشور اعلام کرد، اما به عنوان هوگونويي (پروتستان هاي فرانسه) قديمي که به مذهب کاتوليک گرويده بود،مسائل مذهبي را جدي نمي گرفت و در جستجوي سازشي پذيرفتني بود تا صلح را در کشور برقرار سازد. (همانجا).
قتل هانري چهارم پيشرفت فرانسه را براي مدتي متوقف ساخت؛وي توانسته بود مانع اختلاف مذهبي شود و با متحد کردن فرانسه،آن را به کشوري قدرتمند تبديل سازد. پس از هانري فرزند خردسالش، لوئي سيزدهم، (1610-1643) به سلطنت رسيد. از سال 1610 م که لوئي به سلطنت رسيد تا سال 1624 م که کاردينال رشيليو به صدراعظمي رسيد، فرانسه وضعيت آشفته و پريشاني داشت و در گرداب هرج و مرج غوطه ور بود.
صدراعظم، شخص با اراده بود که توانست اشراف را که پس از قتل هانري چهارم قد برافراشته بودند، سرکوب کند و به تحکيم سلطنت مطلقه بپردازد.بورژوازي بالنده نيز که هنوزتوان چنداني نداشت از حکومت شاهي حمايت کرد (مانفرد، ص 289). ريشيليو براي اينکه اقتدار امپراتوري هابسبورگ را در هم بشکند به کمک سوئد و برضد آلمان وارد جنگ هاي سي ساله شد. فرانسه درپايان جنگ هاي سي ساله موفق شده بود هابسبورگ را از سيادت و برتري در اروپا محروم سازد.اگرچه اسپانيا از صلح با فرانسه سرباز زد،با صلح پيرنه ميان اين دو کشور، در سال 1659 م فرانسه تواناترين کشور جهان مسيحيت شد (دورانت، ص40).
هدف ريشيليو درمسائل مذهبي، تقويت مذهب کاتوليک و سلب قدرت سياسي از کاتوليک ها بود.وي که به توسعه مستعمرات علاقه خاصي داشت اين عمل را بنا به اهداف ديني و براي تحکيم قدرت و آبروي پادشاه فرانسه ضروري مي دانست و به همين دليل ناوگان دريايي را سامان داد و از شرکت هاي تجاري دريايي حمايت کرد (مانفرد، ص 330).
با مرگ ريشيليو و لوئي سيزدهم و به سلطنت رسيدن لوئي چهاردهم پنج ساله (1643-1715) که مادرش از طرف وي سلطنت مي کرد،باز هم سياست هاي ريشيليو متوقف شد. مازارن براي لوئي چهاردهم نقش ريشيليو را به عهده داشت. آغاز زمامداري لوئي و صدراعظمي مازارن صرف پايان دادن به جنگ هاي سي ساله شد و براساس عهدنامه وستفالي (1648م) ناحيه آلزاس به فرانسه تعلق گرفت. مازارن مي خواست سياست هاي ريشيليو را ادامه دهد اما در قدرت و صلابت به پاي او نمي رسيد؛ به همين دليل مخالفت با وي شروع شد.مردم،مازارن را نمي خواستند و ازماليات هاي سنگين شکايت داشتند.پارلمان پاريس،رهبري اين مخالفت را دردست گرفت و مردم از آن پشتيباني کردند.پادشاه و درباريان با اوج گيري مخالفت ها پاريس را ترک کردند و جنگ هاي داخلي شروع شد که به فروند(Frunde) پارلماني معروف است. پس از اينکه دو طرف صلح کردند، بي درنگ، فروند شاهزادگان به راه افتاد که با پيروزي دربار خاتمه يافت (دولاندلن، ص 83).
با مرگ مازارن در 1661 م لوئي چهاردهم اداره امور کشور را در دست گرفت. لوئي، پادشاهي مدبر، پرکار و خيرخواه معرفي مي شود که ميل داشت همه مطيع او باشند و سيادت او در فرانسه وديگر کشورها گسترش يابد (همانجا). لوئي با سرعت بيشتري سياست هاي استعماري فرانسه را پيش برد. در واقع فرانسه نيز مانند ديگر کشورهاي اروپايي از سده هاي 15 و 16 ميلادي به گسترش مستعمره هاي خود اقدام کرده بود. فرانسويان، نخست با راهزني و دزدي دريايي وارد سياست هاي استعماري شدند؛ ايشان به کشتي هاي اسپانيايي که کالاهاي گرانبهاي آمريکا را حمل مي کردند و کشتي هاي پرتغالي حمله مي بردند (مانفرد، ص328). دريانوردان فرانسوي به زودي کانادا را کشف و قسمت عمده آن را مستعمره خود کردند و به تدريج به گسترش مستعمره ها درآفريقا، آسيا و آمريکا همت گماشتند (همان، ص328-329).
هنگامي که کولبر، صدراعظم لوئي چهاردهم شد، گسترش مستعمره هاي فرانسه و سياست هاي مرکانتيليستي را به حد نهايت رساند و در سال 1664 م کمپاني هند باختري را براي اقيانوس اطلس و کمپاني هندشرقي را براي اقيانوس هند تأسيس کرد. سياست خارجي فرانسه در دوره لوئي چهاردهم بسيار فعال بود اما شورش داخلي بر اثر فشارهاي مالياتي و جنگ هاي جانشيني اسپانيا با دولت هاي بسياري جنگيد و نيروي فرانسه را تحليل برد.
لوئي از نظر مذهبي، کاتوليکي متعصب بود و به پروتستان ها سخت مي گرفت و تا جايي پيش رفت که در 1685 م براساس فرمان نانت، آزادي مذهبي پروتستان ها را لغو کرد (همانجا).

پی نوشت ها :
 

* استاديار گروه تاريخ دانشگاه اصفهان
** دانشجوي دکتري تاريخ ايران اسلامي دانشگاه اصفهان
 

منبع:نشريه پايگاه نور ،شماره 23.
ادامه دارد...



 



نظرات کاربران
ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
موارد بیشتر برای شما