جاده آرامش

مسير آرامش دروني، مسير کوتاه و ساده‌اي نيست. نمي‌توان يک روز صبح از خواب بيدار شد و تصميم گرفت که از آن روز به بعد آرامش دروني داشت. اين مسير مانند يک روند و يک سفر است که بايد از تک‌تک لحظه‌ها‌ي آن لذت برد.
يکشنبه، 26 دی 1389
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
جاده آرامش

جاده آرامش
جاده آرامش


 





 
مسير آرامش دروني، مسير کوتاه و ساده‌اي نيست. نمي‌توان يک روز صبح از خواب بيدار شد و تصميم گرفت که از آن روز به بعد آرامش دروني داشت. اين مسير مانند يک روند و يک سفر است که بايد از تک‌تک لحظه‌ها‌ي آن لذت برد.
ما بايد براي رهايي از چارچوبي که خودمان را در درون آن ميخکوب کرده‌ايم، اشتياق نشان دهيم و به اين ترتيب به توانايي‌ها‌يمان پي ببريم، چون در غير اين صورت فشاري که ما را از حرکت کردن به جلو باز مي‌دارد، مانع از آشنايي ما با خودمان و نيز توانايي‌ها‌يمان مي‌شود. بايد خودتان بخواهيد از قفسي که خود براي خود ساخته‌ايد، به بيرون قدم بگذاريد و از نو شروع کنيد و خود را از نو بشناسيد و حتي به خودتان مجال اشتباه کردن دهيد. اين را بدانيد که واکنش‌ها‌ي احساسي شما فقط در دستان خودتان است و مي‌توانيد به آساني آنها را تغيير دهيد.
هيچ نوشته يا کتاب به خصوصي را نمي‌توان پيدا کرد که تمام پاسخ‌ها‌ي مربوط به يافتن آرامش دروني را در خود داشته باشد. تنها کاري که کتاب‌ها مي‌توانند برايتان انجام دهند، نشان دادن راه و يا راه‌هايي است که در نهايت، اين خود شما هستيد که بايد آنها را انتخاب کنيد.

آرامش دروغين
 

آدم‌ها اغلب در آرامش دروني دروغين زندگي مي‌کنند. اگر به گونه‌اي زندگي کنيد که انگار هميشه در لنگرگاه هستيد و دوست نداشته باشيد کشتي زندگي خود را آزاد کرده تا فراز و نشيب‌ها‌ي دريا زندگي را حس کنيد، آن وقت داريد خودتان را فريب مي‌دهيد. ما بايد بخواهيم با احساسات خودمان آشنا شويم و در مسير خودشناسي از طريق ديگران و نيز تجربيات شخصي خود، بر موانع سر راه پيروز شويم.

کشتي زندگي
 

رهايي يعني آزاد کردن کشتي زندگي خود از لنگرگاه و برقرار کردن ارتباط با ديگران. هرچه در ديگران مي‌بينيد، چه خوب و چه بد، در خودتان نيز وجود دارد و هر گونه قضاوتي که درباره ديگري مي‌کنيد، در واقع درباره خود شماست. براي مثال، اگر از گريه کردن فردي عصباني مي‌شويد و به هيچ وجه در خودتان احساس رحم و دلسوزي نسبت به او حس نمي‌کنيد، ممکن است به اين علت باشد که زماني که غمگين مي‌شويد، از دست خودتان عصباني شده و فکر مي‌کنيد که از خود ضعف نشان مي‌دهيد و هيچ‌گاه به‌خودتان اجازه گريه کردن نمي‌دهيد. وقتي که چيزي را درباره خودتان نمي‌پذيريد، چگونه مي‌توانيد همان را درباره ديگران قبول کنيد؟
نوجواني تازه از مدرسه مي‌رسد و براي مادرش لطيفه خنده‌داري راجع به فرد معتادي تعريف مي‌کند. مادر فورا عصباني شده و سر فرزندش داد مي‌کشد و او را تنبيه مي‌کند. مادر تمام بدنش به لرزه درآمده و به ياد برادر معتادش مي‌افتد که هميشه خجالت مي‌کشيده درباره او با بچه‌ها‌يش صحبت کند.
مادر زماني که از دست دخترش عصباني مي‌شود و آن رفتار را با او مي‌کند، در واقع دارد با عصبانيت و مسايل خودش دست و پنجه نرم مي‌کند و اين مساله هيچ ربطي به شخص دخترش ندارد.

اقرار به اشتباهات
 

سعي کنيم رفتارمان را با ديگران و نيز با مسايل زندگي، بازنگري کنيم. بايد نقطه ضعف‌هاي خود را بيشتر بشناسيم چون اگر مدام بخواهيم خود و ديگران را قضاوت کنيم، نمي‌توانيم آرامش دروني داشته باشيم. بايد زماني که اشتباه مي‌کنيم، بپذيريم که اشتباه کرده‌ايم و بگذاريم ديگران نيز متوجه شوند که ما به اشتباه خود پي برده‌ايم. با اين عمل زودتر مسير رسيدن به آرامش دروني را طي خواهيم کرد.
وقتي خودتان را به دستان واقعيت مي‌سپاريد، ديگر دروغي باقي نمي‌ماند و به مرور زمان معني خودش را از دست مي‌دهد. اگر در شما احساس، فکر، ويژگي و شخصيتي که در ديگران مي‌بينيد وجود نداشته باشد، ديگر آن را در فرد ديگري هم مشاهده نخواهيد کرد. از ارتباط خود با ديگران استفاده کنيد تا روي خصوصيات خودتان کار کرده و با خصوصيات مثبت و منفي خود بيشتر آشنا شويد.

کنار آمدن با خود
 

سعي کنيد از چيزهايي که در زندگي از آنها مي‌ترسيد، فهرستي تهيه کنيد و سپس راه‌هايي را براي مقابله و حذف آنها پيدا کنيد. همين‌طور که از وجود اين ترس‌ها بيشتر آگاه مي‌شويد، آنها را به فهرست خود اضافه کنيد چون نوشتن آنها سبب مي‌شود تا با خصوصيات خود بيشتر آشنا شويد. برخي از اين ترس‌ها به اين صورت هستند: نمي‌توانيد از کسي تعريف کرده يا تعريف ديگران را در مورد خودتان بپذيريد، نمي‌توانيد به راحتي ابراز احساسات کنيد و يا با ابراز احساسات ديگران معذب مي‌شويد و همچنين مسايل ديگري مانند بالا رفتن از پلکان، زير يک سقف بودن با حيواناتي مانند سگ يا گربه و....
در زمان نوشتن اين ترس‌ها روي کاغذ، به دقت به واکنش‌هاي خود به مسايل توجه کنيد و به خاطر بسپاريد که ترس، اغلب به عنوان خود ترس احساس نمي‌شود و گاه خود را به صورت خشم نشان مي‌دهد.
کنترل کردن همه چيز و همه کس از کنترل ما خارج است!
ما بايد از ميل به کنترل کردن اشخاص و اوضاع دست بکشيم تا به آرامش دروني برسيم. اين شامل زمان گذشته و آينده نيز مي‌شود. زماني که سعي مي‌کنيد ديگران را کنترل کنيد، ديگران نيز به خودشان اجازه مي‌دهند تا شما را کنترل کنند. اگر فکر مي‌کنيد بايد تمام حرکات فرد به خصوصي را زير نظر داشته باشيد و يا او را وادار کنيد تا تمام وقت خودش را با شما صرف کند، به او نشان مي‌دهيد که مي‌تواند با شما همين رفتار را داشته باشد. بايد حس اعتماد را در خودتان پرورش دهيد و ترس را رها کنيد.
اگر از چيزي مي‌ترسيد، آن را قبول کنيد، گرچه اين مي‌تواند در ابتدا کمي‌ناخوشايند باشد. هيچ گاه نگوييد: «داري منو عصباني، ناراحت و نگران مي‌کني!»، چون آن وقت داريد همين احساساتي را که نمي‌خواهيد داشته باشيد، انتخاب مي‌کنيد. اجازه ندهيد عمل ديگران روي شما تاثير بگذارد. ما بايد منطق احساسي پيدا کنيم و اجازه دهيم ديگران آزادانه زندگي کنند و مسوول واکنش‌ها‌ي رفتاري ما نباشند.
اگر کسي به شما ابراز علاقه کرد، به حرفش اعتماد کنيد. سعي نکنيد منظور ديگران را حدس بزنيد چون همين کار شما موجب فاصله گرفتن شما از آنها مي‌شود. هرگاه کنجکاو بوديد که بدانيد ديگران در غياب چه چيزي درباره شما مي‌گويند، ذهن خود را به موضوع ديگري معطوف کنيد.

ما تنها مي‌توانيم خودمان را عوض کنيم
 

به ما مربوط نيست که ديگران با زندگي خود چه کار مي‌کنند. همان‌گونه که در بالا گفتيم، هرگونه قضاوتي که درباره ديگران مي‌کنيد، در واقع درباره خود شماست. وقت و انرژي گران‌بهاي خود را صرف فکر کردن درباره زندگي ديگران نکنيد و همچنين ياد بگيريد حرف‌هاي ديگران را به خودتان نگيريد. کلمات را فقط بشنويد و آنها را براي آنچه هستند، بپذيريد نه آنچه ممکن است باشند!
منبع:http://www.salamat.com



 



نظرات کاربران
ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.