روش خطابه و سخنوری(2)
سخنرانی نیازمند به طرح و محتواست
همچنان كه در مدیریت یك مؤسسه، یا هدایت یك عملیات، یا هماهنگی یك مراسم، لازم است كه طرح و نقشهای تنظیم شود و مرحله به مرحله، طبق آن نقشه عمل گردد، مجموعه یك سخنرانی هم نیازمند چنین طرح ریزی و اجرای نقشه است، تا هدف سخنران در نهایت، تأمین گردد. ابتدا باید موضوع را مشخص كرد، سپس درباره جزئیات و شاخههای آن اندیشید و تفكیك كرد، سپس مواد و مطالب لازم برای هر كدام تهیه نمود، آنگاه صورت نهایی مطالب را منظم ساخت و آماده القاء نمود.[1]
در این كه « چه باید گفت؟ » و پیرامون فلان موضوع و مناسبت، چه مطالبی شایسته است، از راه « مشورت » نیز میتوان استفاده كرد. وقتی با كسی درباره موضوع سخنتان به تبادل نظر میپردازید هم نظر او در غنای بحث شما مفید است، هم ذهن شما از آنچه او میگوید، به مطالب دیگری منتقل میشود. این « تداعی معانی » شاید از شیرینترین ثمرات مشورت با دیگران باشد.
« حكایت و تمثیل »:
در سخنرانی، استفاده از حكایت و تمثیل، بسیار مناسب و ضروری و این فواید را دارد:
ـ هم به تفهیم مطلب كمك میكند،
ـ هم مانع خستگی شنوندگان میگردد،
ـ هم سخن را در ذهن، ماندگار میكند،
ـ هم سخنرانی را بر گوینده آسانتر میكند،
ـ هم الگوهای داستانی، در دلها بیشتر تأثیر میگذارد.
در بیان حكایت در سخنرانی، چند نكته باید رعایت شود:
1. حكایت، تبدیل به اصل نشود كه مطالب عمده نادیده گرفته شود.
2. داستان، روشن و گویا و جذاب باشد.
3. موجز و مختصر و دور از زواید و صحنههای غیر لازم و جزئیات بی فایده باشد.
4. درست و مستند باشد؛ نه دروغ، یا بی سند و ضعیف.
5. بدآموزی نداشته باشد.
6. حس كنجكاوی را تحریك كند.
هر سخنران كه بیشتر حكایت بداند و از داستان استفاده به جا و مناسب كند، سخنش گیراتر خواهد بود. برای این كار، باید اهل مطالعه بود و قصههای سازنده را به صورت موضوعی و تناسب با هر مسأله، شناسایی كرد. دامنه حكایت بسیار وسیع است و در كتب مختلفی (چه خاصّ داستان یا به طور ضمنی) آمده است. محورها اینهاست:
ـ حكایات مربوط به انبیا و ائمه و صحابه و علما و نوابغ
ـ داستانهای مربوط به اقوام پیشین و حكومتها و تمدنها
ـ شرح حال بزرگان علم و اخلاق و حكایتهای عرفانی و سازنده
ـ حكایات قدیم و حوادث جدید و معاصر
ـ داستانهای تخیلی و افسانههای قدیمی و حكایات تمثیلی
تمثیل نیز برای محسوس ساختن معقول و عینی كردن موضوعات عقلی و ذهنی بسیار خوب است. تمثیل هم میتواند در قالب حكایت مطرح شود (نظیر آنچه در داستانهای تمثیلی مثنوی یا شعرهای پروین اعتصامی یا بوستان سعدی آمده است) هم به صورت بیان تشریحی و عادی و غیر داستانی.
البته مناسب است كه برای هر قشری از مخاطبان، به تناسب سطح فكر، نوع كار و شغل، زمینههای روحی و شرایط سنی، و ... تمثیلهای خاصّ خودشان و برگرفته از محیط زندگی و مسایل محسوس و ابزار مأنوس با آنان به كار رود، تا این اثرگذاری سریعتر انجام گیرد.[2]
نتیجه گیری
گاهی هم شنوندگان یا بحث، به گونهای است كه نتیجه گیری و جمع بندی مطالب توسط سخنران را میطلبد. در اینگونه موارد، خطیب باید از مجموعه مباحث خود، به نحوی به پایان برسدكه مستمعین، نتیجه روشن و جمع بندی كاملی داشته باشند و بدانند كه مطلب چه بود و چه شد.
كیفیت به پایان رساندن سخن نیز مهم است. « دیل كارنگی » توصیه می كند كه سخنرانی خود را به یكی از این هفت راه میتوان خاتمه داد:
الف. خلاصه مطالبی كه گفتهاید، بگویید.
ب. شنوندگان را به فعالیت وادارید.
ج. شنوندگان را تعریف و تمجید كنید.
د. با مطلب شیرین و خنده داری، نطق خود را خاتمه دهید.
هـ . نكته شاعرانهای بگویید.
و. منطق خود را با ذكر جملهای از یك كتاب مقدس خاتمه دهید.
ز. در خاتمه سخنرانی اوج بگیرید و مطالب و نكات مؤثر بگویید.[3]
اعتماد به نفس
1. مخاطبان را، باید چنان فرض كرد كه نسبت به موضوع، چیزی نمیدانند و مشتاق شنیدناند وجمع شدهاند تا از زبان شما بشنوند.
2. اگر درباره موضوعی مطالعه كرده و مطالب كافی داشته باشیم، هنگام سخن به ما قوت قلب میدهد.
3. اگر رو به روی آینه به تمرین خطابه بپردازیم، برای پیدایش اعتماد به نفس، مؤثر است.
4. به خودمان تلقین كنیم كه توانایی خطابه را داریم و دشواریهای كار را جزئی و قابل حل و غلبه بشماریم.
5. به خود بقبولانیم كه سخنوران معروف هم ابتدا بی تجربه بودهاند و مهارت را با تمرین و ممارست به دست آوردهاند.
6. جلسه سخنرانی را همچون یك میدان نبرد تصور كنیم، كه هرچه با روحیهتر باشیم، موفقتر خواهیم بود. با نداشتن روحیه، كار خراب میشود.
7. گاهی شروع در سخن، مطالب بعدی را به یاد میآورد و نكاتی هم كه فكر نكرده بودیم، هنگام خطابه بر ذهن و زبان جاری میشود. این نیز مایه قوت روح و اعتماد به نفس سخنران است. اندوختههای ذهنی و محفوظات، گاهی با شروع به سخن، به یاد میآید و ناطق را امداد میرساند.
8. برای تقویت اعتماد به نفس، باید از پیشنهادهایی كه به انسان برای گفتن یك حرف یا اجرای برنامه یا سخنرانی میشود استقبال كرد. این مسؤولیت پذیری، نیروهای نهفته انسان را بیدار و فعال میسازد.
9. كسی كه خود را كاملاً برای ایراد سخن آماده كرده باشد، اعتماد به نفس بیشتری خواهد داشت. پس باید برای كسب این آمادگی كوشید.
مشكل خجالت كشیدن
خجالت و منشأ آن چیست؟ و چگونه میتوان با آن مقابله كرد؟
آنكه خجالت میكشد، یعنی از نشان دادن و مطرح ساختن خود، ابا دارد، در خود آن شخصیت و استعداد را نمیبیند كه به ایراد سخن بپردازد. فكر میكند خراب خواهد كرد، یا آبرویش خواهد رفت، یا ناتوانیاش برای دیگران آشكار خواهد شد، یا ممكن است به او بخندند یا مسخرهاش كنند، یا برای خودش، وجهه و شخصیت كاذبی پنداشته، كه میترسد اگر اقدام كند، آن وضعیت و شخصیت فرو خواهد ریخت. اینها همه پندارهایی است كه انسان را از رشد، باز میدارد.
علی ـ علیه السلام ـ فرموده است:
« قُرِنَتِ الهَیبَهُ بِالخیبهِ وَ الحَیاءُ بِالحِرمان »[4]
مهابت و بیم داشتن، همراه ناكامی است، و خجالت كشیدن مقرون به محرومیت است.
عوامل و ریشههای خجالت، معمولاً اینهاست:
1. فرهنگ و تربیت خانوادگی
2. عدم اعتماد به نفس
3. ترس از مجهولات آینده
4. احساس حقارت و خودكم بینی
5. انزوا و گوشه گیری
6. احساس یك شخصیت موهوم و پنداری و ترس از زوال آن
7. عدم تمرین و تكرار.
وقتی پدر و مادر، كودكان را از آغاز، از حرف زدن جلوی دیگران منع كنند و میدان عرض اندام و ابراز شخصیت به آنها ندهند، كم كم عقده حقارت در فرزندان پدید میآید و از حرف زدن در مقابل دیگران خجالت خواهند كشید و برای سخنرانی و خطابه هم ناتوان خواهند بود.
در اثر تكرار، ترسها از بین میرود و خجالت نابود میشود و كار برای انسان حالت عادی پیدا میكند. هر چیز غیر عادی، مایه خجالت یا ترس میشود، ولی اگر عادی و طبیعی شد، خجالت و هراس هم زایل میگردد.
از هرچه خجالت و ترس داشتیم، باید خود را در كام آن بیندازیم، تا ترس و خجالت، از بین برود و آن هراس و موهوم و وحشت بی جا و بی دلیل، زایل گردد. این تعلیم، از امیر مؤمنان علی ـ علیه السلام ـ است كه فرمود:
« اِذا هِبْتَ اَمْراً فَقَعْ فیهِ فاِنّ شِدَّهَ تَوَقّیهِ اَعْظَمُ ممّا تَخافُ منه »[5]
(هرگاه از چیزی مهابت و بیم داشتی، در آن قرار بگیر، چرا كه سختی پرهیز و پروا، بزرگتر از خود آن چیزی است كه از آن ترس داری) خودِ هول و هراس، شدیدتر از آن موضوع بیم ناك است و اگر انسان با آن درگیر شد، درمییابد كه آن اندازه هم وحشتناك نبوده است. در مثلهای عرب است كه:
« اُمُّ المقتولِ تَنامُ وَ اُمُّ المُهَدَّد لا تَنامُ ». ( یعنی مادر كسی كه كشته شده است میخوابد، ولی مادر كسی كه تهدید شده است خوابش نمیبرد.) این به خاطر همان اضطراب و نگرانی از حادثهای است كه هنوز پیش نیامده و هر لحظه ممكن است اتفاق بیفتد.
گاهی مانع اقدام انسان، بی خبری از استعداد خویش یا عدم اطلاع از جوانب و پیامدهای یك عمل است. وقتی اقدام كرد، هم میزان توانایی خود را به دست میآورد، هم از جوانب قضیه آگاهی تجربی پیدا میكند.
مثل كسی كه برای پریدن از یك جا یا پریدن در یك استخر، واهمه دارد. مشكل، همان نوبت اول است. تا نپریده، دلهره دارد. همین كه یك بار پرید، هم ترسش میریزد، هم نوبتهای بعدی برایش كاملاً عادی و راحت میشود.
ایراد سخن و اجرای برنامه در حضور دیگران نیز همینگونه است. باید اقدام كرد، تا كمرویی و بیمناكی از بین برود و حالت عادی پیدا كند.
به قول « اِمِرسون»: كسی كه بر ترس غلبه نكند، هنوز اولین درس زندگی را نیاموخته است.
كسانی هستند كه با ورود افراد مهم به جلسه، دست و پای خود را گم كرده، خود را باخته، سخنرانی را خراب میكنند. باید با اعتماد كامل به نفس، سخن را ادامه داد و مرعوب شخصیت این و آن نشد.
كسانی هم هستند كه مطالب را میدانند، اما با ورود به جلسه یا آغاز سخنرانی، آنها را فراموش میكنند. برای حل این كار، علاوه بر تكرار و ممارست در سخنرانی كه فرد را با اعتماد به نفس بار میآورد، همراه داشتن یادداشتی حاوی رؤس مطالب مورد نظر مفید است، تا در هنگام سخن با یك نگاه اجمالی به آنها، مطالب را به یاد آورد.
پي نوشت ها :
[1] . در این زمینه، به « مراحل یك نوشته » در بحثِ « روش نویسندگی » در همین مجموعه مراجعه كنید.
[2] . تمثیلهایی كه آقای قرائتی و آیه الله حائری شیرازی در بحثهایشان به كار میبرند. قابل دقت است.
[3] . ناطقین زبردست، فصل یازدهم، ص 145 ( چاپ سوم ).
[4] . میزان الحكمه، ج 2، ص 565.
[5] . نهج البلاغه (صبحی صالح) حكمت 175.
ادامه دارد...
ارسالي از طرف کاربر محترم :omidayandh
/ج