شجاعت و مجاهدت در كارها(3)

جهادي که در زمان غيبت امام (عج) مي باشد آن است که دفع ضرر کافران ومخالفان از شيعيان بکنند. واگر جمعي از مخالفان يا کافران برسر گروهي از شيعيان بيايند، بر آن جماعت واجب است که جهاد کنند در دفع آنها، واگر کشته شوند شهيدند.
پنجشنبه، 30 دی 1389
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
شجاعت و مجاهدت در كارها(3)

 شجاعت و مجاهدت در كارها(3)
شجاعت و مجاهدت در كارها(3)


 





 

مجاهدت
 

جهاد لازم در زمان غيبت
جهادي که در زمان غيبت امام (عج) مي باشد آن است که دفع ضرر کافران ومخالفان از شيعيان بکنند. واگر جمعي از مخالفان يا کافران برسر گروهي از شيعيان بيايند، بر آن جماعت واجب است که جهاد کنند در دفع آنها، واگر کشته شوند شهيدند.
واگر آنها عاجز باشند، برجميع مؤمنان واجب است که مدد ايشان بکنند، ودر دفع آن کافران بکوشند.(1)
فضيلت جهاد
دراحاديث معتبره وارد شده است که کسي براي دفاع از عرض خود يامال خود کشته شود، شهيد است.(2)
ودرحديث معتبر از حضرت رسول (ص) منقول است که: « تمام خيرات در شمشير وزير سايه شمشير است وشمشير اهل حق، کليد بهشت است وشمشير اهل باطل کليد جهنم است.»(3)
ودرحديث معتبر ديگر از آن حضرت منقول است که : «بهشت را دري هست که آن را جهاد کنندگان مي کوبند . آنها که در راه خدا جهاد کرده اند به سوي آن در مي روند ومي بينند که برايشان گشوده اند وملائکه ايشان را مرحبا مي گويند».
وفرمود: «حق تعالي مرا عزيز گردانيده است به سم اسبان ايشان وسنان نيزه هاي ايشان». وفرمود: «جبرئيل مرا خبر داد که هر که از امت تو در راه خدا جهاد کند ويک قطره باراني يا دردسري به او برسد، ثواب شهادت درنامه عملش نوشته شود». (4)
ودرحديث معتبر منقول است که لشکر معاويه - عليه اللعنه والعذاب الشديد- درزمان حضرت اميرالمؤمنين صلوات الله عليه برانبار که محلي است درحوالي کوفه غارت کردند. آن حضرت خطبه خواندند که بعضي از فقرات آن خطبه ترجمه مي شود:
«به درستي که جهاد کردن براي خدا دري است از درهاي بهشت که حق تعالي براي مخصوصان دوستانش گشوده است ونعمتي است که براي ايشان ذخيره گردانيده است وزره حفظ نماينده خدا وسپر محکم الهي است. پس هر که ترک کند جهاد را با قدرت برآن، حق تعالي بر او جامعه مذلت وخواري بپوشاندو بلا او را فرو گيرد وخشنودي از او دوري کند ودر ديده ها حقير و بي مقدار شود وراه انديشه بر دلش بسته شود ومغلوب حق گردد وبا او به انصاف وعدالت سلوک نکنند.
به درستي که من شما را مکرر خواندم به جهاد اين گروه در شب و روز و آشکار وپنهان، و گفتم که با ايشان جهاد کنيد . پيش از آنکه ايشان به جنگ شما آيند؛ ولي قبول نکرديد. والله که هر گروهي که درميان ديار ومملکت ايشان با ايشان جنگ کنند، البته ايشان ذليل وبي مقدار مي شوند در آن نظرها! پس سستي ورزيديد وبه يکديگر حواله کرديد؛ تا آنکه غارت ها برشما آوردند وطعام هاي شما را مالک شدند. اينک سردار معاويه لشکرش به انبار آمده وحسان را کشته وحصن هاي لشکري شما را گرفته .
وشنيده ام که شخصي از ايشان به خانه زن مسلمان يا کافري که جزيه مي دهد مي آمده ودست رنج وخلخال وزينت هاي او را مي کنده است واو چاره اي به جز تضرع وعجز کردن وانا لله وانا اليه راجعون گفتن نداشته است. پس برگشته اند آن طاغيان با مال فراوان وهيچ يک از ايشان جراحتي برنداشته وخوني از ايشان برزمين نريخته است. پس اگر مرد مسلمان بعد از چنين مصيبتي بميرد از حزن وتأسف، محل ملامت نخواهد بود؛ بلکه نزد من پسنديده خواهد بود!
پس بسي تعجب دارم؛ تعجبي که دل را مي ميراند وغم ها را جمع مي کند از جمعيت آن جماعت بر دين باطل خود وپراکندگي شما از دين حق خود! پس بدا حال شما واندوه مهيا از براي شما که نشانه نبرد دشمنان گرديده ايد! برشما غارت مي آوردند و شما برايشان غارت نمي بريد و به جنگ شما مي آيند ايشان وشما به جنگ ايشان نمي رويد. و اين قسم نافرماني خدا مي کنند وشما را راضي مي شويد.
اگر در تابستان مي گويم به جنگ برويد، مي گوييد: عين شدت گرما است؛ ما را مهلت ده تا گرما کم شود. واگر د رزمستان مي گويم برويد، مي گوييد : عين شدت سرما است؛ ما را مهلت ده تا سرما برطرف شود. هر گاه شما از گرما وسرما مي گريزيد، پس از شمشير بيشتر خواهيد گريخت.
اي مردمان کاش هرگز شما را نديده بودم وشما را نمي شناختم! دلم را پر از چرک وسينه ام را پر از خشم کرديد وبس که نافرماني کرديد، رأي مرا ضايع کرديد! قريش مي گويد که پسر ابوطالب شجاع است؛ اما علم جنگ را نمي داند کي از ما داناتر است به جنگ؟ وکي از من بيشتر جنگ کرده است؟ هنوز بيست سال نداشتم که شروع به جهاد کردم و اکنون از شصت سال گذشته ام . اما کسي را فرمان نبرند، چه رأي به کار برد».(5)
ودرحديث ديگر فرمود: « حق تعالي جهاد را واجب ساخته وعظيم شمرده وآن را موجب نصرت وياري گردانيده. والله که دين ودنيا به اصلاح نمي آيد مگر به جهاد».(6)
واز حضرت رسول (ص) منقول است که :«هر که پيغام جهاد کننده را به اهلش برساند چنان است که بنده آزاد کرده باشد، ودر ثواب جهاد او شريک باشد».(7)
ودرحديث ديگر فرمود: « جهاد کنيد که باعث عزت وبزرگواري فرزندان شما مي شود».(8)
شيوه مجاهدت واهميت آن
اصحاب طلب چون به صفايي برسند
خواهند کز آنجا به رضايي برسند
دست از سر پاي وامگيرند از جهد
يا سر بنهند يا به جايي برسند
درکار آويز وگفت وگو را بگذار
کز گفت نشد هيچ کسي برخوردار
از گفت چه سود، کار مي بايد کرد
باري، بکني به که بگويي صد بار
چون از سر جد پاي نهادي درکار
سررشته خود به دست عشقش بسپار
مي کوش به قدر جهد ودل خوش مي دار
کاوچاره کار تو بسازد ناچار
تاره نروي به صبح منزل نرسي
تا جان نکني به هيچ حاصل نرسي
حال سگ اهل کهف از نادره هاست
تا حل نشوي به حل مشکل نرسي
بي نيش مگس به نوش شهدي نرسي
بي جان کنشي به نيک عهدي نرسي
ننهاده به جهد هيچ را ندهند
ليکن بنهاده جز به جهدي نرسي
چون اين ره را تو مشتري بي چيزي
بايد که به هر واقعه اي نگريزي
تو پنداري که رايگانش يابي
ني ني غلطي جان کني وخون ريزي
از پستي اگر طالب بالا گردي
شک نيست که همچون عقل والا گردي
تو از سرابر دربُن دريا اُفت
چون قطره مگر لؤ لؤ لالاگردي
اين راه به شش پنج نشايد رفتن
با راحت و بي رنج نشايد رفتن
صورت در باز تا به معني برسي
آسان به سر گنج نشايد رفتن
اي دل تو به نور حق مجازي نرسي
تا مرکب جهد وجد نتازي نرسي
ورمرد رهي چون طالبان ره او
سربازي کن وگر نبازي نرسي
اي دل به غم فراق رايي مي زن
برچنگ اميد اونوايي مي زن
زنهار هزيمت مشو ار خسته شوي
افتاده وخسته دست وپايي مي زن(9)
درجهاد، فضل بسيار و اجر بي شمار است وجهاد آن بود که با نفس مجاهده نمايد از براي خلق وبا مجاهده نمايد از براي حق. و جهاد ديگر مناظره اهل حق واسلام باشد به شکست دادن اعداي دين وحق تعالي فرموده که:«الَّذينَ آمَنوا وهاجَروا وجاهَدوا في سَبيِل اللهِ بِأموالهِم وَأنفُسِهمِ أعظَم دَرَجةً عِنداللهِ واولئکَ همُ الفائِزونَ؛
کساني که ايمان آورده وهجرت نموده وبا مال و جانشان در راه خدا جهاد کرده اند نزد خدا از همه بلندترند واينانند که نيک بخت خواهند بود.»(توبه: 20) (10)
بايسته هاي مجاهدت
چون تو از بود خويش گشتي نيست
کمر جهد بند ودر ره ايست
چون کمر بسته ايستادي تو
تاج بر فرق دل نهادي تو
تاج اقبال برسردل نه
پاي ادبار بر خود وگل نه (11)

رياضت وسختي کشيدن
 

تعريف رياضت
رياضت، رام کردن ستور باشد به منع او از آنچه قصد کند از حرکات غير مطلوب، و ملکه گردانيدن او را اطاعت صاحب خويش در آنچه اورا بر آن دارد وازمطالب خويش. دراين موضع هم مراد از رياضت، منع نفس حيواني بود از انقياد ومطاوعت قوه شهوي وغضبي و آنچه بدان دوتعلّق دارد، ومنع نفس ناطقه از مطاوعت قواي حيواني و از رذائل اخلاق واعمال، مانند حرص بر جمع مال واقتناء جاه وتوابع آن ا زحيلت ومکر وخديعت وغيبت وتعصّب وغضب وحقد وحسد وفجور وآنها که در شرور و غير آن حادث شود، وملکه گردانيدن نفس انساني را به طاعت وعمل بر وجهي که رساننده او باشد به کمالي که او را ممکن باشد.(12)
ضرورت رياضت
لاجَرَم هر مرغ بي هنگام را
سَربريدن واجب است اعلام را
سربُريدن چيست؟ کُشتن نفس را
درجهاد وترک گفتن، نفس را
آن چنان که نيشِ کژدم برکني
تا که يابد او زکشتن ايمني
برکَني دندان پر زهري زمار
تا رهد مار ازبلاي سنگسار(13)
نان جو حقّا حرام وفسوس
نفس را در پيش نه نان سبوس
دشمن راه خدا را خوار دار
دزد را منبر منه ، بردار دار(14)
دزد را تودست بُبريدن پسند
از بريدن عاجزي، دستش ببند
گرنبندي دست او، دست تو بست
گر تو پايش نشکني ، پايت شکست
توعدو را مِي دهي وني شکر؟
بهرِ چه ؟ گو: زهر خند وخاک خَور(15)
رياضت کشيدن سبب سروري
اي برادر! صبر کن بر درد نيش
تا رهي از نيش نفس گبر خويش
کان گروهي که رهيدند از وجود
چرخ مهر وماهشان آرد سجود
هرکه مرد اندر تن او، نفسِ گبر
مَر وَرا فرمان برد خورشيد وابر
چون دلش آموخت شمع افروختن
آفتاب اورا نيارد سوختن(16)
مهار نفس با رياضت
کي شود باريک، هستيّ جَمَل
جز به مقراض رياضات وعمل ؟ (17)
رياضت سبب پختگي
بنگر اندر نخودّي(18) درديگ، چون
مي جهد بالا چو شدز آتش زبون
هر زمان نخّود بر آيد وقت جوش
برسر ديگ وبر آرد صد خروش
که چرا آتش به من در مي زني؟
چون خريدي چون نگونم مي کني؟
مي زند کفليز کدبانو که: ني
خوش بجوش وبرمَجه ز آتش کنُي
زان نجوشانم که مکروه مني
بلکه تا گيري تو ذوق وچاشني
تا غذا گردي، بياميزي به جان
بهر خواري نيستت اين امتحان
آب مي خوردي به بستان سبز وتر
بهر اين آتش بُده است آن آب خَور(19)
گفت نخّود: چون چنين است اي ستي
خوش بجوشم ، ياري ام ده راستي
تودراين جوشش چو معمارمني
کفچليزم زن که بس خوش مي زني
همچو پيلم، برسرم زن زخم وداغ
تا نبينم خواب هندستان وباغ
تا که خود را در دهم در جوش، من
تا رهي يابم در آن آغوش، من
زانکه انسان د رغنا طاغي شود
همچون پيل خواب بين ياغي شود
پيل چون درخواب بيند هند را
پيلبان را نشنود،آرَد دَغا
آن ستي گويد ورا که پيش از اين
من چو توبودم ز اجزاي زمين
چون بنوشيدم جهادِ آذري
پس پذيرا گشتم واندر خوري
مدتّي جوشيده ام اندر زمن
مدتي ديگر درون ديگ تن(20)
رياضت موجب جاودانگي
مردن تن در رياضت ، زندگي است
رنج اين تن روح را پايندگي است(21)

پي نوشت ها :
 

1- بيست وپنج رساله فارسي، ص 532.
2- فروع کافي، ج5، ص 52.
3- همان، ص 2، ح 1.
4- فروع کافي، ج5، صص 2و3.
5- فروع کافي، ج5، صص 4-6.
6- همان، ج 5، ص 8، ح 11.
7- همان، ح 9.
8- همان، ح 12؛ بيست و پنج رساله فارسي، صص 532- 535.
9- ديوان رباعيات اوحد الدين کرماني، صص 149و 150.
10- مناهج الشارعين، ص 234.
11- حديقة الحقيقة ، ص 79.
12- اوصاف الاشراف، ص 35.
13- مثنوي معنوي، دفتر دوم، ابيات 2524- 2527.
14- يعني بردار کن، به دار بياويز.
15- همان، دفتر پنجم، ابيات 3488- 3492.
16- همان، دفتر اول، ابيات3002- 3005.
17- همان، دفتر اول، بيت 3066.
18- نخّود: نخود.
19- همان، دفترسوم، ابيات 4159- 4165.
20- همان، ابيات 4197- 4205.
21- همان، بيت 3365.
 

منبع:نشريه گنجينه شماره 84



 



ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط