ترک تنبلي وکاهلي
سالت وسستي
وکسل از صفات منافقان است واز ضعف ايمان ويقين ناشي است وموجب محرومي از سعادت ابدي مي گردد. بلکه مؤمن مي بايد کارهاي خير را با شوق وشعف به جا آورد وبه تأخير نيندازد که در تأخير آفت است.
چنانچه حضرت صادق (ع) فرمود: « پدرم مي فرمود: هرگاه اراده خيري نمايي، مبادرت کن به آن؛ زيرا نمي داني بعد از اين چه خواهد شد.»
ودرحديث ديگر فرمود: « هرگاه قصد کار خيري کني، به تأخير مينداز. به درستي که بسيار است که حق تعالي مطلع مي شود بر بنده اي که اوبه طاعتي مشغول است مي فرمايد: به عزت وجلال خودم قسم بعد از اين عمل تورا عذاب نکنم هرگز! واگر گناهي را قصد کني، آن را ترک کن؛ زيرا بسيار است که حق تعال مطلع مي شود بر بنده اي واورا مشغول معصيتي مي يابد؛ مي فرمايد: به عزت وجلال خود قسم که بعد از اين عمل تو را نيامرزم هرگز!
وحضرت امام محمد باقر (ع) فرمود: « کسي که قصد عمل خير نمايد، آن را زود به جا آورد که هر چيز که در آن تأخير شد، شيطان را در آن مهلتي وانديشه اي هست».
ودرحديث ديگر فرمود: «خدا خير را بر اهل دنيا سنگين کرده است، چنانچه در ميزان اعمال ايشان در قيامت سنگين است ، وشر را بر اهل دنيا سبک کرده است، چنانچه در ميزان اعمالشان سبک است».
واز حضرت امام صادق(ع) منقول است که : « بپرهيز از دو خصلت: از ضجر ودل تنگي، واز کسل وتنبلي. به درستي که اگر ضجر مي کني، برهيچ حقّي صبر نمي تواني کرد واگر کسل مي ورزي، هيچ حقي را ادا نمي تواني کرد».(1)
محاسبه وقت، راه پرهيز از تنبلي
بدان که اين عمر سرمايه اي است که به سعادت ابدي تحصيل مي توان نمود. پس هر کس در هر روز حساب بگيرد از نفس خود که هر دقيقه را صرف چه کار کرده؛ اگر صرف طاعتي کرده، سودمند ابد شده، واگر صرف معصيتي کرده، زيان کار ابد شده، واگر صرف هيچ يک نکرده، سرمايه را تلف وضايع کرده وبه دزد شيطان داده. پس درصورت اول اورا تحسين نمايد وترغيب به زيادتي آن بکند ودر صورت دوم وسوم آن را ملامت وآزار کندوهر قدر که مقدور باشد از آن تاوان بگيرد وبه توبه وانابه وتدارک گذشته نمي باشد؛ زيرا که هر زماني را بهره اي است از اعمال خير؛ پس عملي که در آن زمان کني، حقّ آن زمان داده اي وگذشته از کيسه ات رفته است. واگر قبول نکند، با او مجادله ومجاهده کني وبه تفکّرات صحيح وتذکر آيات واخبار و وعيد اورا رهوار گرداني که آدمي به مثابه اسب کور چموش سرکشي است که در صحرايي رود که چندين چاه در هر قدمي در جانب چاپ وراست راه بوده باشد؛ اگر يک لحظه از آن غافل شدي، وقتي خبر مي شوي که خود را در قعر چاه ضلالت مي بيني.
چنانچه به سند معتبر از حضرت امام موسي کاظم(ع) منقول است که فرمود: «از ما نيست کسي که محاسبه خود نکند هر روز؛ پس اگر عمل خيري کرده باشد، از خدا زيادتي آن را بطلبد واگر گناهي کرده باشد، استغفار وتوبه کند».
وازحضرت صادق(ع) منقول است که به شخصي فرمود: « تورا طبيب نفس خود کرده اند ودرد رااز براي توبيان کرده اند وعلامت صحت را به تو شناسانيده اند وتو را به اوراهنمايي کرده ا ند. پس نظر کن چگونه به کار خود قيام مي نمايي.»
ودرحديث ديگر فرمود:« از نفس خود از براي خود آنچه مي تواني بگير و غنيمت شمار وتوشه بگير از نفس خود در صحت پيش از بيماري ، ودر قوّت پيش از ضعف، ودرحيات پيش از ممات».(2)
علت ايجاد سستي وکاهلي
کاهلي فساد تن بود واگر تن تو را فرمان برداري نکند، نگر تا ستوه نشوي؛ ازيرا که تنت از کاهلي ودوستي آسايش تورا فرمان نبرد؛ از آنکه تن ما را تحرک طبيعي نيست وهر حرکتي که تن کند، به فرمان کند نه به مراد؛ که هرگز تا نخواهي ونفرمايي، تن ِتورا آرزوي کار کردن نباشد. پس تو به ستم تن خويش را فرمان بردار گردان وبه قهر اورا به طاعت آور که هر که تن خويش رامطيع خويش نتواند گردانيد، وي را از هنر بهره نباشد.(3)
خطر کاهلي
داعي هر پيشه اوميدست وبوک(4)
گرچه گردنشان زکوشش شد چو دوک
بامدادان چون سوي دکان رود
براميد وبوک روزي مي دود
بوک روزي نبودت چون مي روي
خوف حرمان هست تو چوني قوي
خوف حرمان ازل درکسب لوت(5)
چون نکردت سست اندر جست وجوت
گويي گرچه خوف حرمان هست پيش
هست اندر کاهلي اين خوف بيش
هست درکوشش اميدم بيشتر
دارم اندر کاهلي افزون خطر
پس چرا درکار دين اي بدگمان
دامنت مي گيرد اين خوف زيان
يا نديدي کاهل اين بازار ما
درچه سودند انبيا واوليا
زين دکان رفتن چه کانشان رو نمود
اندرين بازار چون بستند سود(6)
کاهلي برادر بدبختي
از کاهل(7) ننگ دار؛(8) چه کاهل برادر بدبخت است .رنج بُردار باش؛ از آنکه چيز به زحمت به دست مي آيد وحاصل مي گردد واز کاهلي برود وضايع شود؛ که گفته اند: رنج بُردار، برخوردار باشد.
به سستي نبايد کسي کام دل
زرنج تن افزايد آرام دل
مشقّت به اميد تن آساني وزحمت براي حصول راحت بکِش ونفس خويش را به اين معني تسکين نما.
هر آن کاري که آغازش بودسخت
سرانجامش به نيکي آورد بخت(9)
ننگ داشتن از تنبلي
از کاهلي کردن ننگ دار وبدان که چيز از رنج فراز آيد واز کاهلي بشود و آن رنجي که خود بري، سودش را خود خوري.(10)
اگرامروز گامي مي نهي پاک
نبايد رفت صد فرسنگ در خاک
دريغا مي نبيني سود بسيار
که گر بيني، دمي ننشيني از کار
به هر گامي که برگيري توامروز
زحضرت تحفه اي يابي دل افروز
چنين سودي چو هر دم مي توان کرد
چرا ازکاهلي بايد زيان کرد(11)
کاهلي وفروگزاري حقوق
از کاهلي وبي انديشگي دور بايد بود؛ ازيرا که کاهل، حق هيچ کس نتواند گزارد و بي انديشه به هيچ حق نتواند رسيد.
چه گفت آن سخن دان آزاده مرد
که آزاده را کاهلي بنده کرد
گر از کاهلان باز خواني به کار
نباشي جهان جوي ومردم شمار
چو کاهل بود مرد دانا به کار
از اوسير گردد دل روزگار(12)
کاهلي سبب پستي
تن آسائي وکاهلي دور کن
بکوش و ز رنج تنت سور کن(13)
چنين گفت کان کس که کوشاتر است
دو گوش به دانش نيوشاتر است(14)
نه آساني اي ديد بي رنج کس
که روشن زمانه بر اين است وبس(15)
چو کاهل شود مرد هنگام کار
از آن پس نبايد چنان روزگار(16)
که چون کاهلي پيشه گيرد جوان
بماند منش پست وتيره روان(17)
کاهلي وخامي را خرسندي مخوان که نقش عالم حدوث درکارگاه جبر وقدر چنين بسته اند که تا تو در بست وگشادِ کارها ميانِ جهد نبندي ، تورا هيچ کار نگشايد.
گِرد دريا ورود جيحون گرد
ماهي از تابه صيد نتوان کرد.(18)
بيکاري را نام نهي آزادي
نزديک تر آ که سخت از ره دوري(19)
هر کس که ز دردي به دوايي برسد
گر صدق نباشد به ريايي برسد
انصاف بده به کاهلي هرگز کس
شايد که به چيزي وبه جايي برسد؟(20)
از حضرت رسول ثقلين وفخر عالمين ومهتر خافقين (ص) که : « بهترين مردمان آن باشد که عمرش دراز بود وعمر را به نيکويي صرف نمايد و شّر مردمان کسي است که عمرش طويل بود واوقات را به بطالت وجهالت گذراند.» منقول است از حضرت محمد مصطفي(ص) که: « کسي که به صغير ما ترحم ننمايد وتوقير کبير ما نگاه ندارد، ازما نباشد .بايد که عمر عزيز خود را ضايع نگذرانيد که هر گاه روزگار خود را با بطالت وضايع گذراند وبه لهو ولعب مشغول سازد ، در روز قيامت حسرت ندامت کشد ونفعي نداشته باشد».(21)
کاهلي را هر که سازد پيشه اي
آيد از خواري به پايش تيشه اي
خشم خود را گر فرو نخورد کسي
عاقبت بيند پشيماني بسي
هرکه او را تنبلي باشد بليد
برقفايش شايد ار سيلي رسيد
هرکه او افتاده تن پرور است
نيست انسان کمتر از گاو وخر است(22)
کار امروز را به فردا افکندن
صفت شيطان اغوا واضلال است وحظّ او از بني آدم آنکه اورا به شرِّ مطلق فرمان دهد. اگر از آن عاجز آيد، از خيرش باز دارد. واگر آن نيز دستش ندهد، از چيزي بزرگ تر ، به چيزي که پايين تر آن باشد دعوت کند.اگر از اين نيز عاجز آيد، حاليا از چيزي نقد که به خاطر او آمده باشد، به سبب چيزي که در نسيه وعده کند بازش دارد.(23)
حقارت نفس
حقارت صفتي است خبيث در دل، وصاحب آن در نظرها خوار وبي مقدار، و لازم آن، ذلت وعدم مهابت وکناره جستن از کارهاي بزرگ وامور عاليه واضطراب و تزلزل به اندک چيزي از بلاهاست .صاحب اين صفت از رسيدن به مراتب بلند ومناسب ارجمند محروم ومهجور، واز بزرگي وعزت در هر دوعالم برکنار و دور است.پيوسته قلب او مضطرب ولرزان وهميشه از حوادث دنيا خائف وترسان است.هر ساعتي در تشويش وغمي وهر لحظه دربيمي والهي است. امام جعفر صادق(ع) فرمودند که: « خداوند عالم، بنده مؤمن را در هر کاري اختيارداد؛ وليکن مرخّص نفرموده است او را که خود را ذليل وبي قدر کند.خدا مي فرمايد: « لِلِه العِزةُ وَلِرَسولهِ وَلِلمؤمنينَ؛ عزت از براي خدا وپيغمبر ومؤمنان است».(24) (منافقون: 8)
ضد کوچکي وضعف نفس، بزرگي نفس ومحکمي دل است، واز ضعف نفس دانستي که بزرگي وصلابت (25) نفس اين است که آنچه براو وارد مي شود، تحمل کند واخبار دلالت دارد که مؤمن داراي صلابت وعزت ومهابت است وهمه اينها فرع بزرگي نفس است.
امام باقر (ع) فرمود: «مؤمن از کوه محکم تر است».
ونيز فرمود: «خدا به مؤمن سه خصلت کرامت فرمود: عزت در دنيا وآخرت ورستگاري دنيا وآخرت ومهابت در دل ستمگران».(26)
پي نوشت ها :
1- گزيده عين الحياة، صص 142و 143.
2- گزيده عين الحياة، صص 147و148.
3- قابوس نامه، ص 35.
4- بوک: آرزو وخواهش.
5- لوت: غذا، طعام.
6- مثنوي معنوي، دفتر سوم، بخش 145- بيان آنک ايمان مقلد خوفست و رجا.
7- کاهلي: کم کاري، تنبلي.
8- از کاهل ننگ دار: از تنبل دوري کن.
9- انيس الناس، صص 82.
10- خردنامه، ص 40 [بازنويسي]
11- الهي نامه عطار، بخش دوم، حکايت اميرالمؤمنين(ع) به امور.
12- خردنامه، ص 21.
13- شاهنامه، ج8، ص 131.
14- همان، ص 200.
15- همان، ص 102.
16- همان، ج2، ص15
17- همان،ج5،ص123.
18- مرزبان نامه، صص 99 و 100.
19- ديوان رباعيات اوحدالدين کرماني، ص 266.
20- همان.
21- مناهج الشارعين، ص 743.
22- پندنامه عطار؛ دربيان چهار چيز که از چهار چيز ديگر مي نمايد.
23- مصنفات ، ص98.
24- معراج السعاده، ص 169.
25- صلابت: استواري .
26- جامع السعاده، ص 320.
/ع