محدث امين
شعيب بن يعقوب عقرقوفي
ازسرنوشت، ايده ها، آرمان ها ونحوه زندگي فردي واجتماعي پدر شعيب، هيچ گونه داده تاريخي در دست نيست؛ ولي به هر حال فرزندش، نام او را در تاريخ جاويد ساخته است.
دوره بالندگي
دروني انساني است، گام نهاد و کم کم پي برد که انسان افزون برحيات مادي، نيازمند حيات معنوي وروحي است واين شکوفايي معنوي جز در پيروزي از انسان هاي صالح و مطهر ومعصوم امکان پذير نيست؛ لذا به جستجوي اين انسان هاي کامل پرداخت تا به دامن آنان چنگ زند. پس روشن است که انسان کمال يافته و کمال آفرين، کسي نيست جز امام معصوم (ع) که جانشين به حق پيامبراسلام است. اين چنين بود که او به مکتب اهل بيت (ع) رهنمون شد وتلاش کرد با پيشوايان اسلام ناب، رابطه برقرار کند؛ رابطه اي همراه با باور ژرف، ورفتاري به دور از کجي ها وزشتي ها وپليدي ها.
کمال و شکوفايي
شايد دراولين گام، به مسجدالنبي (ص) رفت . مرقد مطهر پيامبرعزيز اسلام را زيارت کرد ودر روضه شريف نماز خواند واز خدا استمداد طلبيد که او را در اين هجرت علمي ياري کند. گويا دعاي او به زودي مستجاب شد که بي اعتنا به تمام مکاتب وگرايش هاي فقهي وفکري، نزد امام صادق (ع) رفت واجازه ملاقات طلبيد وحضرت نيز او را پذيرفت. شعيب در طلب دانش دين وفهم معارف آل البيت، مصمم بود. اوصبح وشام درمسجد ودرخانه آن بزرگوار به حضورش مي شتافت وسخنان گهربار وروايت آن حضرت را مي نوشت يا به خاطرمي سپرد. اين گونه بود که محدث شناسان، شعيب بن يعقوب را درشمار ياران امام صادق(ع) قرار داده اند.(3)
بعد از شهادت آن حضرت، جمعي از خواص و ياران آن امام بزرگوار، دچار انحراف ولغزش درشناخت امام بعدي شدند وبه سوي گروه «فطحيه» گرايش پيدا کردند؛ ولي شعيب بن يعقوب هرگز دچار اشتباه وانحراف وکج انديشي نشد ودر خط ولايت وامامت راستين استقامت وزريد وبي درنگ به محضر امام موسي بن جعفر(ع) شتافت واين حضور که همراه با معرفت وشناخت ژرف بود، آن چنان پررنگ وچشمگير بود که چندين سال به درازا کشيد؛ به گونه اي که شعيب درگروه اصحاب وياران امام هفتم نيز به شما مي رود.(4)
تعليم وتعلم
شعيب درتعليم وگسترش دادن روايات همواره مي کوشيد؛ زيرا با خود پيمان بسته بود که آنچه توان دارد، از عامل کارآمد «تبليغ و پيام رساني» بهره جويد واخبار پيشوايان معصوم را به آيندگان برساند. از اين رو بود که جمعي از پيروان مکتب شيعه، به محضرش شتافتند وازاندوخته هاي دانش و فضل او بهره وافر بردند که برخي از شاگردان او عبارت اند از:
محمد بن ابي عمير؛ 2. حماد بن عيسي؛3. اسماعلي بن عمر؛4. احسن بن عروه؛5. حسن بن علي بن فضال؛6. يونس بن يعقوب؛7.نضربن سويد؛8. صفوان بن يحيي؛ 9. ابان بن عثمان؛10. حسن بن محبوب؛11.هارون بن خارجه؛ 12. عبدالله بن عبدالرحمن؛ 13. غالب بن عثمان؛ 14. علاء بن رزين.(5)
از نگاه محدث شناسان
نمونه، نجاشي مي گويد:
شعيب بن يعقوب، دو ويژگي دارد:
1. چهره اي مشهور وپرآوازه است؛ 2. شخصيتي موجه وعادل است که در نقل روايات؛ بسيار قابل اعتماد است.(6)
بعد از نجاشي، تمام عالمان شيعي ديگر نيز سخن ونظرگاه نجاشي را تأييد کرده اند.(7)
گرايش حديثي
تأليف
شيخ طوسي دراين زمينه مي گويد:
«له اصل؛ او مؤلف يکي از اصول [چهار صد گانه شيعه] است».(9)
شيخ نجاشي نيز نگاشته است:
«له کتاب؛ شعيب عقرقوفي کتابي تأليف کرد.»(10)
فرزندان
وفات
گلچيني ازروايات
ثواب زيارت امام حسين (ع)
«اي شعيب! هيچ کس نزد قبر امام حسين (ع) نماز نمي خواند، مگر اينکه خدا آن نماز را از اوقبول مي کند. هيچ کس نزد قبر جدم دعا نمي کند، مگر اينکه خداوند تبارک وتعالي دعاي او را مستجاب خواهد کرد، چه در دنيا وچه در آخرت».
باز به حضرت گفتم: مولايم، جانم به فدايت! بيشتر برايم بگو! فرمود:
«اي شعيب! آسان ترين و کم ترين چيزي که به زوار سيد الشهدا گفته مي شود، اين است که به او مي گويند: اي بنده خدا! خدا تو را آمرزيد. بنابراين اعمال خود را از سر شروع کن.»(11)
ارث پسر بزرگتر
«الميت اذا مات فان لابنه الاکبر السيف والرحل والثياب - ثياب جلده - (12)؛ هنگامي که مردي بميرد، شمشير ومرکب ولباس هاي جديدش که استفاده مي کرده، متعلق به پسر بزرگ تر اوست».
تفسير کلام ابوذر
«اين چنين نيست که از قول ابوذر بازگو مي کنند، بلکه ابوذر چيز ديگري اراده کرده است؛ اينکه گفته: مرگ را دوست دارم؛ يعني مرگ دراطاعت پروردگار، پيش من محبوب تر از زندگي درحالت گناه است؛ وبلا وسختي در راه حق، نزد من دوست داشتني تر از سلامتي در راه نافرماني خداست؛ و فقر ونداري در اطاعت حق، بهتر است نزد من از ثروت ومال داشتن درحالت عصيان پروردگار».(13)
مهرورزي شيعيان با يکديگر
«ازخدا پروا کنيد،با برادران خوش رفتار باشيد، در راه خدا با هم دوستي کنيد وپيوستگي وارتباط وهمگرايي داشته باشيد، به يکديگر مهربورزيد، به ديدار وملاقات يکديگر رويد ودرباره امرو ولايت و پيروي از اهل بيت با هم گفتگو کنيد وآن را زنده نگه داريد».(14)
آثارصله رحم
گفتم: علامت ونشان آن مرد چيست؟ فرمود:
مردي بلند قامت وتنومند که نامش يعقوب است. وقتي او را ديدي، مانعي ندارد که از هر چه پرسش کرد پاسخ دهي، چون او بزرگ قبيله خويش است. اگر خواست که با من ملاقات کند، او را نزد من بياور.
شعيب مي گويد: من خانه کعبه را طواف مي کردم، ديدم مردي بلند قامت ودرشت هيکل به سمت من مي آيد. بدون مقدمه، به من گفت: مي خواهم از صاحب تو پرسش کنم، گفتم: کدام صاحب وامام من؟ گفت: فلان بن فلان (موسي فرزند جعفر).
به او گفتم: نامت را بگو! گفت: يعقوب
گفتم: اهل کدام شهر و دياري؟ گفت: اهل سرزمين مغرب(مصر وسودان) هستم.
به او گفتم: ازکجا مرا شناختي؟ پاسخ داد: درعالم رؤيا، شخصي نزدم آمد وگفت: با شعيب ملاقات کرده وهر چه مي خواهي از او بپرس؛ لذا من دنبال تو مي گشتم که پيدايت کنم، مرا به تو راهنمايي کردند.
به او گفتم: درهمين مکان بنشين تامن طواف را انجام دهم، آنگاه به سراغت مي آيم.
طوافم را کامل انجام دادم، سپس نزدش رفتم. مقداري که با او گفتگو کردم، او را مردي خردمند ودانا يافتم، آن گاه از من خواست که او را نزد ابوالحسن موسي بن جعفر(ع) ببرم. دست او را گرفتم، از حضرت اذن ملاقات طلبيدم وحضرت اجازه داد.
چون آن حضرت او را ديد، به او فرمود:
يعقوب! تو ديروز به مکه آمدي و ميان تو وبرادرت، اختلافي روي داد؛ به گونه اي که به يکديگر دشنام و ناسزا گفتيد، اين رفتار از آيين من وپدرانم نيست. ما کسي را به چنين رفتاري امر نمي کنيم. ازخداوند يگانه که شريک ندارد، بترس! شما دو برادر به زودي از هم جدا خواهيد شد. برادرت دراين مسافرت قبل ازبازگشت به وطن، خواهد مرد وتو از رفتاري که با او انجام دادي، پشيمان خواهي شد. علت اين رخداد، اين است که چون شما پيوند خود را قطع کرديد، خدا هم عمر شما را بريد.
يعقوب گفت: جانم به فدايت! ازعمر من چقدرباقي مانده است؟ فرمود:
اجل تو رسيده بود، تا اينکه در فلان منزل به عمه خود نيکي کردي و«صله رحم» به جاي آوردي وبرعمر تو بيست سال اضافه شد.
شعيب بن يعقوب مي گويد: اين جلسه پايان پذيرفت من از اتمام مناسک و اعمال حج، آن مرد مغربي را ديدم. به من گفت: برادارم مرد ومن او را دفن کردم.(15)
خوابيدن با وضو
«من بات علي طهر فکانما احيي الليل؛(16)
هرمؤمني که با وضو بخوابد، گويا تا صبح آن شب را مشغول عبادت حضرت حق بوده است».
پي نوشت ها :
1-عقرقوف: ترکيبي است از دو واژه: عقر وقوف. عقرقوف، روستايي است در نزديک دجيل درغرب بغداد که بين آنجا وبغداد، چهار فرسنگ فاصله است، به گفته مورخان «عقرقوف» يکي از قديمي ترين آثار تاريخي کشور عراق است. (معجم البلدان، ج3، ص137؛ مراصد الاطلاع، ص945؛ دائره المعارف الشيعيه، ج16، ص38؛ فرهنگ معين، ص1185؛ تنقيح المقال، ج1، ص19).
2-معالم العلماء، ص51؛ بهجه الامال، ج5، ص17؛ رجال علامه مجلسي، ص142؛ نقد الرجال،ج2،ص 399؛ قاموس الرجال، ج5، ص431؛ ثقات الرواه، ج2، ص170؛ منتهي القال، ج3، ص442، چاپ مؤسسه ال البيت؛ رجال طوسي، ص 217و 352؛ فهرست طوسي، ص 82، ش 341؛ رجال نجاشي، ص 139.
3-رجال طوسي، ص 217، تهذيب الاحکام، ج7، ص366؛ رجال نجاشي، ص 139؛ خلاصة الاقوال ، علامه حلي ، ص86.4-رجال نجاشي، ص 139، جامع الروات، ج1، ص400؛ وسائل الشيعه، ج20، ص215.
5-جامع الروات، ج2، ص400؛ تنقيح المقال، ج2، ص86؛ معجم رجال الحديث، ج9، ص 34؛ رجال نجاشي، ص 139؛ کامل الزيارات، باب 83، ص 252، ح 4.
6-رجال نجاشي، ص139.
7-ر. ک : خلاصه الاقوال، ص 86؛ تنقيح المقال، ص2، ص 86؛ معجم الرجال، ج9، ص34.
8-تهذيب الاخبار، ج2، ص237و ج 9، ص276و ج7، ص 366؛ من لايحضره الفقيه، ج4، ص251.
9-فهرست طوسي، ص82.
10-رجال نجاشي، ص139.
11- کامل الزيارات، باب 83، ص252.
12-من لايحضره الفقيه، ج4، ص251؛ باب نوادر الميراث.
13-امالي، شيخ مفيد، مجلس 23، ص190،ح 17، چاپ جامعه مدرسين قم.
14-کافي، ج2، ص175؛ باب التراحم والتعاطف.
15-رجال کشي، ج2، ص741، ش831؛ بحارالانوار، ج48، ص34؛ ش 7.
16-وسائل الشيعه، ج1، کتاب الطهاره، ص265، ح 3.
ae