نظام آموزشي مکتب خانه اي قاجار و پهلوي اول(5)

در تصميم رضاشاه براي اصلاح نظام آموزش و پرورش، نيت ضمني او تضعيف روحانيت بود. آموزش و پرورش ايران تا زمان انقلاب مشروطه، در دست روحانيون بود. مادي کردن (غيرمذهبي کردن) و غربي کردن کشور، به موازات يکديگر صورت گرفت. تأکيد نظام جديد آموزش و پرورش بر ورزش و تمرينات شبه نظامي، در واقع آنتي تز در برابر نهاد نظام قديم
چهارشنبه، 6 بهمن 1389
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
نظام آموزشي مکتب خانه اي قاجار و پهلوي اول(5)

نظام آموزشي مکتب خانه اي قاجار و پهلوي اول(5)
نظام آموزشي مکتب خانه اي قاجار و پهلوي اول(5)


 

نويسنده: مهدي نصيري




 

روياروئي با روحانيت در زمينه ي آموزش و پرورش
 

در تصميم رضاشاه براي اصلاح نظام آموزش و پرورش، نيت ضمني او تضعيف روحانيت بود. آموزش و پرورش ايران تا زمان انقلاب مشروطه، در دست روحانيون بود. مادي کردن (غيرمذهبي کردن) و غربي کردن کشور، به موازات يکديگر صورت گرفت. تأکيد نظام جديد آموزش و پرورش بر ورزش و تمرينات شبه نظامي، در واقع آنتي تز در برابر نهاد نظام قديم مکتب خانه ها بود. دانش آموزان باهوش، در پشت ميزها و در کلاس هاي بزرگي نشستند که مشرف بر زمين هاي بسکتبال بود. ديگر، چوب و فلک کردن دانش آموزان در حياط مدرسه، صورت نمي گرفت، به جاي آن، بايستي در برابر آموزگاران خردمندي سر فرود مي آوردند که مي خواستند به آن ها بفهمانند که هر چه درس بخوانند، باز هم کم خوانده اند، و بايد دفترهاي بزرگ خود را بگشايند.
درس هايي تدريس مي شد که از قدرت انسان براي غلبه بر محيط مادي پيرامونش، از پرورش جسماني همراه با غرور، و از اين اعتقاد که ايرانيان - اگر از ساير ملت ها برتر نباشند – همچون سايل ملل، شايسته هستند، سخن مي گفت. اين انديشه، يک وزنه ي متقابل و لازم، در برابر تحقيرهاي گذشته بود، اما زمينه ي سرخوردگي آينده را ريخت؛ اميدهايي را بيدار کرده که علمي نبود. اين انديشه را در نسل جوان تلقين کرد که مي توان همه چيز را به دست آورد. اين ناديده گرفتن حقيقت، تأثير ناگوار در برنامه ريزي و توسعه در سال هاي پس از جنگ دوم جهاني باقي گذارد و روحيه ي آنان را به آساني آسيب پذير ساخت.
حمله ي رضا شاه به طبقات مذهبي (روحانيون)، در زمينه ي وضع قوانين صورت گرفت. بدين سان رضاه شاه آن ها را از وظيفه ي اجتماعي اصلي و منبع عمده ي درآمد مشروع شان محروم ساخت.
تلاش سيستم، تلقين ارزش هايي بود که مليت ايراني را به دور از تاريخ 1300 سال حضور اسلام در اين سرزمين، معرفي کند و در دروس تأکيد بر تاريخ ايران قبل از اسلام مي شد. (1)

نتيجه
 

آن چه که از بررسي تاريخ مکتب خانه ها به دست مي آيد اين است که مکتب خانه ها داراي سازمان و با برنامه ي روشن نبودند و به گونه ي مستقل و يا پشتيباني علما و روحانيون اداره مي شد و معلمان مکتب نيز، از بين طلاب علوم ديني بوده و از کتاب ها و شيوه هاي آموزشي حوزه هاي علميه بهره مي گرفتند. اين شيوه ي آموزشي سال هاي متمادي ادامه داشته و بدون هيچ دگرگوني به کار خود ادامه مي داد و کم ترين توجهي نيز به دگرگوني هاي بين المللي و دگرگوني هاي شيوه هاي آموزشي در جهان از خود نشان نداد و حتي شمار زيادي از مکتب داران با افرادي که با بهره گيري از شيوه هاي جديد آموزشي از غرب، مدعي تغيير در شيوه ي آموزشي در ايران نيز بودند، سرسختانه به مبارزه برخاستند و هيچ گونه تغيير و تحول در روش هاي سنتي و قديمي را برنتابيدند. اين ناسازگاري بين دو شيوه و در واقع بين دو نظام آموزشي قديم و جديد، در نهايت به دخالت دولت انجاميد و در زمان پهلوي اول، دگرگوني هاي بسياري در نظام آموزشي انجام پذيرفت که مهم ترين اين دگرگوني ها خارج شدن نظام مکتب خانه اي و روحانيون از نظام آموزشي کشور بود. اين امر نيز داراي آثار و پيامدهاي فراواني بود که به آن اشاره شد.
به هر حال، مخالفت عده اي از روحانيون با مدارس جديد، و نوآوري هاي اين مدارس، آنان را نه در کوتاه مدت، بلکه در دوره ي پهلوي اول، به طور کل از صحنه ي تعليم و تربيت عمومي کشور خارج ساخت و به جاي آن آموزش و پرورش تحميلي را، که با شرايط اجتماعي و فرهنگي کشور ما تا مقدار زيادي ناسازگار بود، وارد نمود.
«از نفوذ روحانيون در مدارس و در زمينه ي تعليم و تربيت به مقدار زياد کاسته شد». (2)
هر چند شماري از روحانيون در بنيان گذاري مدارسي نوين که با نوع آداب و فرهنگ جامعه سازگار باشد، بسيار تلاش کردند، و ما تا حد امکان از آنان ياد کرديم، اما تلاش اين شمار کم، راه به جايي نبرد. به نظر مي رسد اگر اکثر روحانيت با اين نوآوري ها و علوم و فنون جديد، با نقادي، نه با دشمني رفتار مي کردند و در جهت بومي کردن علوم غربي، به تلاش بر مي خاستند، ديگر از نظام آموزش و پرورش کشور خارج نمي شدند.
اما درباره ي اثر گذاري اين نظام نوپاي آموزش و پرورش در جامعه ي ايراني، در يک جمع بندي کلي مي توان گفت: هر چند ورود اين نظام به کشور ما اثرهاي درخور توجهي داشته است، و کشور ايران را در جهت توسعه رهبري نموده است، ولي اين توسعه، توسعه اي درون زا نبوده و توسعه اي وابسته و تحميلي بوده است.
جان فوران در مورد نوع توسعه در ايران مي نويسد:
«با نظر کساني نيز که دگرگوني ها را خوش بينانه بررسي مي کنند و در آن ها عنصر مترقيانه و بذرهاي تجدد را مي بينند، مخالفيم و در پاسخ شان مي گوييم: تحول ايران، تحولي وابسته بود زيرا از خارج شکل مي گرفت و از نظر شکل و دامنه، محدوديت هاي زيادي داشت».
بر اساس منابع موجود، مي توان نتيجه گرفت که نظام آموزش مکتب خانه اي که از سوي روحانيون پشتيباني مي شد، با روند تحولات جهاني، هماهنگ نبود و اين ناهماهنگي با نظام نوين آموزشي، به بيرون رانده شدن نظام آموزش مکتب خانه اي از جامعه انجاميد و در اين روند، نظام آموزشي که کاملاً از غرب بهره گرفته بود، بدون توجه به نيازها و اعتقادت و فرهنگ مردم ايراني، عهده دار نظام آموزش و پرورش جامعه ي ايراني گرديد و مشکلات فراواني را براي مردم کشورمان به وجود آورد. در واقع علما و روحانيون مي توانستند با دگرگوني ها و اصلاحاتي، نظامي از آموزش را در کشور حاکم کنند که نه تنها مورد اقبال عمومي قرار بگيرد، بلکه با برنامه ريزي صحيح قادر بودند علوم جديد را وارد نظام آموزشي سنتي کنند و برابر با فرهنگ و آداب و رسوم جامعه، آن را سامان دهند. به نظر مي رسد اصرار بر تعليم و تعلم بر سبک و سياق سنتي و بهره نگرفتن از نوآوري هاي جديد آموزشي از سوي شماري از مکتب داران، دانش هايي که کاملاً غربي و بيگانه از فرهنگ جامعه ي ايراني بود بر کشور ما تحميل شد و آثار و پيامدهاي منفي را براي اين کشور به همراه آورد.
بنابراين در کم تر از نيم قرن، دگرگوني شديدي در شيوه ي آموزش در مدارس روي داد. در نظام آموزش قديم زير نظر علما و روحانيون، هدف از تعليم، خواندن قرآن بود، در حالي که در نظام آموزش جديد در زمان پهلوي اول، خواندن قرآن در مدارس ممنوع گرديد. آموزش دختران در نظام قديم به صورت بسيار محدود انجام مي شد، ولي در زمان پهلوي اول داشتن حجاب در مدارس براي آموزگاران زن و دانش آموزان دختر ممنوع گرديد و بسياري از دگرگوني هاي ديگري که در جامعه ي ايران رخ داد. در بيان علل و چرايي اين دگرگوني هاي سريع، تاريخ نويسان و محققان بايد دست به قلم برده و به بررسي و تحقيق بپردازند. البته نبايد آثار و کارکردهاي مثبت نظام آموزش جديد بر جامعه و اقبال عمومي مردم به اين شيوه ي آموزشي را ناديده گرفت. آن چه در اين مقال مورد بررسي قرار گرفت، دگرگوني هاي پيدا شده در نظام آموزش و آثار و پيامدهاي آن بر روي جامعه ي ايراني بود که براي برنامه ريزان درسي، بويژه برنامه ريزان درسي حوزه هاي علميه مي تواند مفيد قرار بگيرد.

پي نوشت ها :
 

1. تاريخ معاصر ايران از تأسيس پهلوي تا کودتاي 28 مرداد 1332، ج 2/ 52.
2. انقلاب مشروطيت ايران، م. س. ايوانف، ترجمه ي آذر تبريزي/ 88.
 

منبع: مجله ي حوزه، شماره ي 150.
ae



 



ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط