تقابل رسانههاي يزيدي و حسيني
رسانه هاي مستقل
الف) عده اي به حقانيت خاندان نبوي و علوي، ايمان داشته و از نزديك آنها را ميشناختند؛ مثل اصحاب و تابعين.
ب) برخي فقط شناخت اجمالي داشته و آشنايي حضوري با آنان نداشتند؛ مثل بسياري از مردم عراق و نقاط ديگر.
ج) گروهي نيز هيچ معرفت و آگاهي نداشته، بلكه بنياميه را جزو بستگان و خويشان پيامبر(ص) ميدانستند؛ مثل بسياري از مردم شامات.(1)
بيترديد اعتراض و افشاگري هر يك از اين سه دسته، بازتابهاي گوناگوني در بين افكار عمومي (امت اسلامي و غيرمسلمان)، كارگزاران و نيز مخالفان خواهد داشت؛ لذا يزيديان براي خاموش كردن اين رسانه هاي نوپا، روشهاي گوناگوني به اجرا درآوردند؛ مثل: حبس، شكنجه، تبعيد، منزوي كردن، پرداخت حقالسكّوت و كشتن.
در اين باره (واكنش شخصيتهاي حقيقي و حقوقي و نوع برخورد حكومتي با آنها)، ميتوان نمونههايي را يادآور شد:
1. ابن زياد در راستاي به نمايش گذاشتن قدرت خود- در حالي كه سر مبارك امام حسين(ع) درون «تشت» قرار داشت- از شدّت خشم و كينه، با چوب دستياش به لب و دندانهاي حضرت مي زد و شادماني ميكرد. وقتي كه حكمران كوفه به پيشنهاد كاهن و پيشگوي دربارياش، پاي خود را بر دهان و صورت حضرت قرار داد، «زيد بن ارقم» برآشفت و گفت:«سوگند به خدا كه ديدم پيامبر(ص) دهان خود را به همين موضعي كه تو پايت را نهادي، قرار ميداد [و آن را ميبوسيد]».(2)
2. اسيران و سرهاي شهيدان را در سطح شهر دمشق ميگرداندند و شاميان نيز از روي ناآگاهي (بر اثر اخبار جارچيان خليفه)، اسيران را خارجي و غيرمسلمان مي پنداشتند... پيرمردي، زبان به طعنه و نكوهش گشود و به اسيران گفت:
«ستايش خداي را كه [بزرگان] شما را كشت و سرزمينها را از شرّ مردانتان امنيت و آسودگي بخشيد و اميرمؤمنان يزيد را بر شما پيروز گرداند».
اما سجاد(ع) در حالي كه غل و زنجير در گردن و دست و پايش بود، از وي پرسيد:
«اي پيرمرد! آيا قرآن خوانده اي و ميخواني؟».
پيرمرد پاسخ مثبت داد؛ در اين موقع حضرت با تلاوت آياتي از قرآن به وي فرمود:
«ما، خويشاوندان رسولالله(ص) هستيم و اين آيات درباره ي ما نازل شده است...».
پيرمرد شامي كه عمري در گمراهي به سر ميبرد، بعد از شناخت و آگاهي، در حضور امام سجّاد(ع) توبه كرد و از دشمنان اهلبيت(ع) بيزاري جست.
هنگامي كه جاسوسان، اين ماجرا را به يزيد گزارش دادند، وي از ترس بازتاب مردمي اين جريان، حكم ترور آن پيرمرد تازه شيعه را صادر كرد.(3)
3. زماني كه سر مقدّس امام حسين(ع) را نزد يزيد آوردند، وي به نوشيدن شراب پرداخت.
سفير و فرستادخ ي پادشاه روم كه در مجلس حضور داشت، از خليفه پرسيد:
- اين، سر چه كسي است؟
- براي تو چه فايدهاي دارد كه متعلّق به كيست؟!
- همانا هدفم اين است كه وقتي نزد پادشاهم برگشتم و از مشاهداتم پرسيد، من نيز داستان اين سر و صاحبش را بازگو كنم تا پادشاه در شادماني شما، شريك و سهيم گردد.
- اين، سر حسين فرزند علي بن ابي طالب ميباشد.
- مادرش كيست؟
- فاطمه، دختر پيامبر خدا.
- نفرين بر تو و آيين تو! ... همانا پدرم از نوادگان حضرت داود(ع) هست و در حالي كه بين من و آن حضرت، پدران زيادي وجود دارد؛ امّا مسيحيان، مرا گرامي ميدارند و خاك قدمم را تبرّكاً برميدارند؛ در حالي كه شما پسر دختر پيامبر خدا را ميكشيد، با اين كه بين او و پيامبرتان فقط يك «مادر» فاصله دارد! پس اين، چه ديني است كه شما داريد؟!
سفير روم در ادامه، قصه اي از نكوداشت سُم الاغ حضرت عيسي(ع) توسط مسيحيان، نقل كرد و در پايان، يزيد و كارگزارانش را مورد نكوهش قرار داد. يزيد در حالي كه خشمگين شده بود، به مأمورانش گفت:
«اين مسيحي را بكشيد تا مرا در كشورش رسوا نسازد».
سفير روم هم بعد از بازگو كردن رؤيايش (بشارت پيامبر اسلام به بهشتي شدن او)، به يگانگي خدا و رسالت پيامبر(ص) گواهي داد و سپس سر مبارك امام حسين(ع) را به سينه چسبانيد و بوسيد و گريست.
سرانجام وي نيز توسط جلادان بنياميه به شهادت رسيد.(4)
4. يزيد و درباريانش در كاخ نشسته بودند و هر يك با ديدن سرهاي شهدا و اسيران رنجور، با گفتار و رفتار شادمانه، قلبهاي داغدار آنان را شكنجه ميدادند. عبدالرحمن بن حكم از مشاهده ي اين بياحتراميها نسبت به اهل بين پيامبر(ص) ناراحت و گريان شد و پس از سرودن شعري در نكوهش ابن زياد، خطاب به بنياميه گفت:
«شما، از خدا و رسولش دور شده ايد؛ سوگند به خدا كه هر گز در مسئله و امري، با شما همكاري نخواهم كرد».
خليفه كه از تأثير واکنش و سخن تند و انتقادي عموزاده اش نگران بود، آهسته به او گفت: سكوت كن! اما وي دردمندانه پاسخ داد:
«قسم به خدا كه اين، مجلسي نيست كه بتوانم سكوت نمايم!»
آنگاه خطاب به سر مبارك امام حسين(ع) چنين عرض كرد:
«اي اباعبدالله! گران و دشوار است بر من، آنچه (مصائب) كه بر تو وارد آمده است!».(5)
5. بعد از سخنراني امام سجّاد(ع) در بالاي منبر مسجد دمشق، دانشمند يهودي- كه در مجلس يزيد شركت كرده بود- از خليفه پرسيد:
- اين مرد جوان، كيست؟
- او، علي پسر حسين است.
- حسين، چه كسي است؟
- او، پسر عليبن ابي طالب ميباشد.
- مادر حسين، كيست؟
- مادرش فاطمه، دختر محمد(ص) ميباشد.
- سبحانالله! پس اين، فرزند دختر پيامبرتان است كه او را كشتهايد...؟!
سپس عالم يهودي در كمال شجاعت، به نكوهش جنايات يزيد ملعون پرداخت.(6)
بايكوت و جنگ رسانه اي
يكي از تريبون هاي زنده و سيّار، «خطابه» است؛ حال چه سخنراني در جايگاه رفيع (منبر) و ممتازي (مسجد، محراب و غيره) باشد و چه در سطحي عادي و معمولي؛ فقط آن چه كه براي سخنران از اهميت و اولويت برخوردار است، حضور شنوندگاني دانا و منصف ميباشد.
يزيد به مناسبت جشن پيروزياش- در حالي كه نمايندگان برخي از كشورها و بزرگان قبايل در آن شركت كرده بودند(7) و حضار نيز با ديده ي حقارت و انزجار به اسيران مينگريستند- به خطيب توانا و درباري اش اشاره كرد كه بالاي منبر برود. سخنران در ستايش بنياميه و نكوهش مخالفان (شهيدان و اسيران) مطالب زيادي بيان كرد. امام سجاد(ع) كه فضاي موجود را براي افشاگري مهيا ديد، به خطيب درباري چنين عتاب نمود:
«وَيْلَكَ اشْتَرَيْتَ مَرْضاة الْمَخْلُوقِ بِسَخَطِ الْخالِقِ فَتَبَوَّأ مَقْعَدَكَ مِنَ النّارِ؛ واي بر تو كه خشنودي مردم را در ازاي خشم خدا خريده اي! پس جايگاهت از آتش جهنّم خواهد بود».
سپس به يزيد فرمود:
«أتَأذنُ لي حَتّي أصْعدَ هذِهِ الأعْواد فَاتكَلِّمُ بکلام فيه للهِ رضي و لهؤلاءِ الجُلَساءِ فيه أجرٌ وَصوابٌ؛ آيا به من نيز اجازه ميدهي كه بالاي اين چوب پارهها (منبر) بروم و سخني بگويم كه هم خشنودي خدا در آن باشد و هم براي حاضران مجلس، اجر و ثواب داشته باشد؟»
يزيد از اينكه نماينده ي بنيهاشم لب به سخن گشايد و با روشنگرياش، حقايق پنهان را به آگاهي عموم مهمانان مراسم شاهانهاش برساند، بيمناك بود؛ لذا با قاطعيت پاسخ منفي داد. اما وقتي با اصرار پسر ارشدش (معاويه دوم) و برخي از صاحبمنصبان روبرو شد، به ناچار اجازه داد تا تنها مرد اسير با همان بيماري و خستگي سفر، مدت زماني صحبت كند.
امام سجاد(ع) در حالي كه چشمان حاضران پس از حمد و ثناي الهي، فضائل و شجره ي خاندانش را بازگو كرد و در هر فرازي، پردههاي ابهام را كنار زده و سرانجام خود و اسيران را بازماندگان حقيقي پيامبر اسلام(ص) و كشته شدگان كربلا را شهيدان امر به معروف، معرفي كرد.
سخنان متين و شيواي امام(ع) چنان دلها و ذهنهاي مردم را متحوّل و بيدار كرد كه به يكباره مراسم جشن، به اشك و ناله مبدّل شد.(8)
يزيد براي قطع سخنان حضرت و سانسور غيرمستقيم و محترمانه ي اخبار واقعي، در فكر فرورفت و سرانجام براي سوق دادن افكار عمومي به موضوع ديگر، رسانه ي جذّاب و مقدّس «اذان» را به صحنه آورد و به «مؤذن» گفت كه براي اقامه ي نماز جماعت، اذان بگويد.
امام سجاد(ع) به احترام اذان، ساكت شد؛ اما از پشت تريبون (منبر و خطابه) پايين نيامد، چرا كه براي زدودن تبليغات مسموم (نيم قرن) ميبايد حقايق ديگري را در اختيار جاهلان و غافلان بگذارد...
مؤذن بعد از گواهي به بزرگي و يگانگي خدا، چنين شهادت داد:
«أشهد أنّ محمّداً رسولالله».
در اين هنگام، امام سجاد(ع) از مؤذن خواست كه لحظه اي سكوت كند؛ سپس خطاب به خليفه ي مغرور و ستم پيشه، فرمود:
«اي يزيد! آيا اين محمدي كه هماره به نبوتش گواهي ميدهيد، جدّ من است يا جدّ تو؟ اگر ادعا كني پدربزرگ تو ميباشد، كه به دروغ سخن گفته اي؛ زيرا همگام ميدانند كه جدّ تو، ابوسفيان است. پس محمد(ص) پدربزرگ من است كه اكنون در اسارت تو به سر ميبريم...»
آري پخش «اخبار صادقانه» آن هم در حضور جمعيت فراوان، چنان بازتاب سريع و گسترده اي داشت كه ديدگاه مردم شام نسبت به بنياميه، دگرگون شد و پايههاي سلطنت يزيد به لرزه درآمد.(9)
به عبارت ديگر:
هياهوي مردم در مسجد جامع، عدم شركت گروهي از مردم در نماز جماعت،(10) تشكيل مجالس و محافل خانوادگي و اجتماعي، هجوم پرسشها و ابهامات، و ناتواني رسانه هاي يزيدي در سانسور اخبار، همگي زمينه و بستري را فراهم آورد كه اهل بيت(ع) در كانون توجه عمومي قرار بگيرند و «حقايق پنهان» بدون واسطه از آنان پرسيده و شنيده شود.
سانسور با شيوههاي نو!
با اين وجود، هيچ كدام از اين كارهاي ظاهري و ساختگي، «افكار عمومي» را قانع نكرد؛ چرا كه اهل شام به يكديگر ميگفتند:
«اين، چه عملي بوده اين كافر (يزيد) انجام داد؟ او فرزند رسول الله(ص) را به شهادت رسانده واهل بيتش را مانند اسيران روم به شام آورده است...!»
طولي نكشيد كه مردم شام در اقدامي خودجوش، مغازهها و بازارها را بستند و مراسم عزاي امام حسين(ع) را برپا كردند و گفتند:
«ما نميدانستيم كه اين، سر حسين(ع) ميباشد؛ بلكه به ما گفته بودند كه اين، سر خارجي است كه در سرزمين عراق شورش كرده است!»
هنگامي كه اعتراضات مردمي به گوش يزيد رسيد، دستور داد «قرآن» را جزء، جزء كنند و در مساجد به محض اتمام نماز، اجزا و اوراق كتاب خدا را به دست مردم بدهند تا آنها به خواندن قرآن مشغول شوند و از واقعه ي خونين عاشورا، سخني و گفتگويي به ميان نياورند. اما مردم شام همچنان در مصائب اهل بيت پيامبر(ص) ميگريستند و بر خليفه و كارگزارانش لعنت ميفرستادند.
سرانجام يزيد براي فروكش نمودن هيجانات و واكنشهاي مردمي، مصلحت را در اين ديد كه اهل بيت(ع) را با كمال احترام و تحت حمايت سربازانش به مدينه بفرستد؛ چرا كه وجود بازماندگان كربلا در پايتخت، شعله هاي انقلاب مردمي را در پي خواهد داشت.(11)
رسانه هاي عاشورايي
(يُريدُونَ أنْ يُطْفِؤُا نُورَ اللهِ بِأَفْواهِهِمْ وَ يَأّبَي اللهُ إلّا أَنْ يُتِمّ نُورَهُ وَ لَوْ كَرِهَ الْكافِروُنَ).(12)
حال سزاوار است عواملي را كه باعث ماندگاري «عاشورا» و تقويت و هدايت «رسانه هاي حسيني» شده، فهرستوار تقديم كنيم:
1. مسلمانان- به ويژه اهل حجاز و عراق- بر اثر خواندن و شنيدن «پيشگوييهاي شهادت امام حسين(ع)» (آيات، روايات و اقوال صحابه) آمادگي قبلي براي خنثي ساختن برنامه هاي تبليغي يزيد، داشتند.
2. امام حسين(ع) با دعوت آشكار و علني از بنيهاشم و اهل مدينه و مكه، شروع انقلاب موعود خود را به آگاهي مردم رساند.(13)
3. اقامت پنجماهه ي حضرت در مكه (برگزاري نمازهاي جماعت، سخنراني، جلسات پرسش و پاسخ و ديدارهاي خصوصي و عمومي)، بستر «تجزيه و تحليل» حوادث آينده را فراهم ساخت.
4. خروج ناگهاني امام از مكه همزمان با شروع مناسك حج، افكار عمومي را با پرسشهايي مواجه ساخت تا همچنان پي گير ماجرا باشند.
5. پيشنهادهاي برخي از شخصيتها به حضرت؛ مبني بر اقامت در مكه، نرفتن به كوفه، سكونت در يمن و غيره و پاسخهاي امام(ع).(14)
6. امام حسين(ع) در سفر مكه و عراق، از جاده هاي اصلي- كه مسير عبور و مرور كاروانها ميباشد- حركت كرد؛ (15) مسافران نيز در اين ديدارها و گفتگوهاي بين راهي- كم و بيش- با اهداف قيام حضرت آشنا مي شدند.
7. قبل از فرا رسيدن «عاشورا» گروهي از ياران و اندكي از دشمنان حضرت به علّت ترس و پشيماني، در صحنه ي خونين كربلا حضور نيافتند و تا حدودي ماجراي قيام حضرت را با گفتار و نوشتار خود، به اطلاع مردم رساندند.
8. بازماندگان و اسيران كربلا براي زنده نگهداشتن «حماسه و پيامهاي عاشورائيان» چه در كوفه و دمشق و چه در نقاط ديگر، هماره به تبليغ پرداختند.(16)
9. برخي لشكريان و عوامل يزيد، بر اثر «نداي وجدان»، حوادث جانسوز كربلا و جنايات بنياميه را گزارش دادند.(17)
10. در ماجراي قيام توّابين، مختار ثقفي و غيره، بسياري از وقايع كربلا تحت پوشش فراگير قرار گرفت.(18)
11. امامان معصوم(ع) در مناسبتهاي گوناگون و با بيان فضائل و بركات امام حسين(ع) و كربلا، شيعيان را به برپايي مراسم عزاداري و زيارت حضرت تشويق ميكردند.
12. كرامت هاي امام حسين(ع) و يارانش و خواندن و شنيدن سيره و مصائب آنان، «پيام حسيني» را در هر زمان و مكان به قلب و ذهن آزادگان جهان، مخابره و ارسال ميكند.
پيام آوران عاشورا
حضرت زينب(ع) كه در مدينه هماره از جايگاه مردمي برخوردار بود، «نكوداشت آرمانهاي مقدس شهيدان كربلا» را در سرلوحه ي فعاليتهاي خود و بنيهاشم قرار داد؛ چرا كه بنگاهها و خبرگزاريهاي يزيد، در تلاشي فراگير و سنگين، براي كم رنگ نمودن «قيام امام حسين(ع)» پيام ها و خوراك هاي تبليغي گوناگوني را به ذهن و دل امّت اسلامي، تزريق و تلقين مي كردند.
بيگمان جايگاه رسانه اي اهل بيت(ع) در سرزمين حجاز از قدمت، قداست و صداقت برخوردار است و كانون توجه ساكنان و زائران ميباشد؛ بنابراين هماهنگي و همصدايي آنان با بنيهاشم، بازتاب گسترده اي در نقاط ديگر داشته كه نتيجه و پيامد نهايياش، «انقلاب امّت اسلامي» و «سرنگوني حكومت بنياميه» بود.(20)
سرّ ني در نينوا ميماند، اگر زينب نبود
كربلا در كربلا ميماند، اگر زينب نبود
پي نوشت ها :
1. تبيين جامعه شناختي واقعه كرب و بلا، شمسالله مريجي، ص 211 و 212، مؤسسه آموزشي و پرورشي امام خميني(ره)، قم، چ2، 1382 ش.
2. تذكره الشهداء، ملا حبيب الله شريف كاشاني، ص 401 و 402، چ1، 1389 ق، به نقل ديگر، اين گفتگو در شام و بين زيد و يزيد بود. (همان، ص 402).
3. همان، ص 413.
4. معالي السبطين في احوال احسن و الحسين(ع)، علامه شيخ محمد مهدي مازندراني حائري، ج2، ص 632 و 633، مكتبه العلوم العامّه، بحرين (منامه)، 1380ق. به نقل از لهوف، سيّد بن طاووس.
5. تذكره الشهداء، ص 415.
6. معالي السبطين، ج2، ص 632.
7. تبيين جامعه شناختي واقعه كربو بلا، ص 223 و 224.
8. معالي السبطين، ج2، ص 639- 643. البته به نقل از تذكره الشهداء (ص 427 و 428): «اين خطيب، فصيحاللسان و قليل المعرفه بود».
9. معالي السبطين، ج2، ص 643- 645.
10. تذكره الشهداء، ص 428 و 429.
11. همان، ص 427، 430 و 431؛ معالي السبطين، ج2، ص 648- 653.
12. صف/ 8؛ با اندكي تفاوت، توبه/32.
13. ر.ك: نامه ها و ملاقاتهاي امام حسين(ع) (سخنرانيحجه الاسلام و المسلمين نظري منفرد)، ابوالقاسم عالمي دامغاني، بنياد معارف اسلامي، قم، چ1، 1376 ش.
14. افراد پيشنهاد دهنده، عبارت بودند از: امّالمؤمنين امّسلمه، محمد بن حنفيه، عبدالله بن عباس، عبدالله بن زبير و... (همان).
15. حماسة حسيني، شهيد مطهري، ج3، ص 151. صدرا، تهران- قم، چ8، 1367 ش.
16. ر.ك: انقلاب تكاملي اسلام، جلال الدين فارسي، ص 841 و 842، مؤسسه ي انتشارات آسيا، تهران، چ1، 1349 ش.
17. همان، ص 851- 858.
18. ر.ك: ماهيت قيام مختار ابن ابي عبير ثقفي، سيدابوالفضل رضوي اردكاني، ص 451- 510، دفتر تبليغات اسلامي، قم، چ2، 1373 ش.
19. ر.ك: شام سرزمين خاطره ها، مهدي پيشوائي، ص 182 و 191- 202، دفتر آموزش و تبليغات حج و زيارت، تهران، چ1، 1369 ش؛ زنان مردآفرين تاريخ، محمد محمدي اشتهاردي، ص 128- 130.
20. ر.ك: انقلاب تكاملي اسلام، ص 860- 873؛ منابع فراوان ديگر.
منبع:نشريه فرهنگ کوثر شماره 80
/م