سيره مهدوي و دولت منتظر (2)
پاسخ :
يکم . نمي توان گفت همه اين روايات ضعيف هستند بلکه در ميان آنها رواياتي با اسناد قوي و معتبر وجود دارد .(1)
دوم . روايات ضعيف از نظر سند را به طريق تعاضد مضموني و جمع شواهد صدق مي توان تقويت کرد؛ جداي از آن که دواعي کذب در اين باب کم است. مقصود از تعاضد مضموني آن است که روايات گوناگون، به لسان هاي مختلف و از روايات متفاوت نقل شود که همه گوياي يک مضمون باشند. در اين حال، نمي توان همه راويان را با لحاظ تعدد و تباعد آنها متهم به تباني بر دروغ گويي کرد. پس اگر تنها يکي از آنها راست گو بوده باشد، براي اثبات مضمون، کافي خواهد بود. اصوليان، گاه اين نوع اخبار منقول را متواتر اجمالي مي نامند .
سوم . بحث ما مي تواند صورت فرضي داشته باشد؛ يعني بر فرض آن که ادله قطعي و معتبر به لحاظ سند و دلالت برسيره مهدوي يافت شود، آيا اين سيره قابل تأسي است يا نه؟مي دانيم که در ميان ادله، دست کم دلالت برخي آيات به ضميمه روايت مفسره و از طريق تعاضد ادله بر سيره آن حضرت کاملاً روشن و گوياست .
چهارم اگر دليل قطعي وروشني درباره روش حکومتي و سيره مهدوي نداشته باشيم و ادله نقلي را تضعيف کنيم به محذور عقلي دچار مي شويم. چون اصل اعتقاد به مهدي موعود (عج) را پذيرفته ايم، اما اين که براي چه خواهد آمد . و چه خواهد کرد و چه اهداف و مقاصد و چه رفتاري خواهد داشت را نمي دانيم ؟معناي اين جهل، بي فايده بودن اعتقاد به وجود منجي است . بنابراين بايد گفت اگر ادله اي که اهداف و مقاصد دولت مهدوي را تبيين مي کند، پذيرفتني باشند، ازهمين ادله، جهت گيري هاي کلي و در سيره مهدوي وروش هاي اساسي ان حضرت معلوم مي شود، براي ما قابل تأسي خواهد بود. اگر افزون برا ين مقدار، راه کارهاي اجرايي و جزئيات عمل کردهاي ان دولت نيز از ادله شرعي استفاده شود، باز هم قابل الگوگيري است. براي دفع اشکال چهارم که لازمه اش لغويت اعتقاد به وجود و ظهور مهدي موعود (عج)است، همين مقدار کافي است که بگوييد دست کم اهداف و مقاصد دولت مهدوي، از ادله عام يا ادله خاص سيره مهدوي قابل فهم و براي ما قابل تأسي است
پنجم. بي شک سيره حکومتي آن حضرت با سيره حکومتي ديگرامامان معصوم عليهم السلام که امکان حکومت ظاهري برايشان فراهم شد، اختلاف جوهري ندارد، بلکه شکل نهايي و تکامل يافته از بسط يد امام معصوم و اقتدارظاهري اوست. بنابراين، ادله نقلي که سيره حکومتي مهدي موعود (عج) را پيش گويي مي کند، ترسيم کننده شمه اي از ان وضعيت ويژه اي است که امام معصوم براي تعقيب اهداف نهايي دين و مقاصد انبيا، اقتدار پيدا مي کند. با اين اقتدار ياراني گرد او مي آيند و افکار عمومي هم نظر با او و يارانش مي شود. پس روايات مربوط به جهان پس از ظهور، با ديگر روايات مربوط به صفات معصومان و شئون حاکم الهي کاملاً هماهنگ است . از همين جاست که مي توانيم اين روايات را به لحاظ مضموني (و جداي از بررسي هاي سندي)به خوبي بررسي کنيم و بگوييم غالب آنها به لحاظ تبيين سيره حکومتي مهدي موعود (عج) ضعف سندي و دلالي ندارند .
ششم . حصول بدا درباره زمان ظهور حضرت مطرح است نه درباره روش حکم راني آن حضرت. معناي اين که حضرت نسبت به افراد گوناگون و طبقه هاي مسلمانان و مؤمنان رفتارهاي متفاوت دارد .(2)و با برخي سخت گير و با برخي اهل تساهل است يا اين که در آغاز ظهور، شدت عمل به خرج خواهد داد و در گيريها و جنگ هايي خواهد داشت و پس از استقرار کامل، عقل، منطق، علم و دانش را حاکم کند و بگستراند، حصول بدا در عمل نيست.
اشکال پنجم :سيره معصومان در صورتي قابل تأسي است که مربوط به ويژگي هاي آنان نباشد. چنان که در کتاب هاي اصولي گفته شده است، رفتارهاي اختصاصي معصومان که از وجود خصوصيتي، مثلاً در شخص پيامبر(ص) يا شخص علي (ع) ناشي شده که ديگران در آن خصوصيت مشارکتي ندارند، قابل الگو برداري نخواهد بود. درباره حضرت مهدي موعود (عج) چه بسا گفته مي شود که سيره حکومتي آن حضرت بدان گونه که در روايات ترسيم شده است، مربوط به شخص او به عنوان آخرين وصيّ از سلسله اوصياست که برپاکننده حکومت جهاني و منتقم خون به ناحق ريخته شده همه مظلومان در طول تاريخ است.
تفاوت اين اشکال دوم آن است که اين جا سخن از وجود خصائص المهدي است؛ يعني چنان که قرن ها غيبت از انظار عمومي و رهبري جامعه بشري از پس پرده غيبت از ويژگي هاي اوست، سيره حکومتي اش پس از ظهورنيزدرنتيجه همان طول غيبت، از ويژگي هاي شخص او خواهد بود و درباره ديگر معصومان، چنين سيره اي شناخته نشده است؛ ولي در اشکال دوم، سخن درباره تفاوت احکام حکومتي و احکام ثابت داشتيم و اشکال از آن جا ناشي شده بود که اقدامات عملي آن حضرت را مي توان به احکام حکومتي و خواسته هاي خاص زماني و مکاني مربوط دانست . اشکال فعلي به ادعاي وجود خصوصيتي در شخص مهدي موعود (عج) و ادعاي دوم به ادعاي وجود خصوصيتي در زمان و مکان ظهوراست .
پاسخ :در مورد شخص پيامبر اسلام، ويژگي هايي را ياد آور شده اند و تعداد اين وجوه اختصاصي، محل بحث و مناقشه قرار گرفته است. همين اختلاف سبب شده است که اصوليان اصلي اولي تأسيس کنند و بر پايه آن بگويند هررفتاري از پيامبر به مقتضاي آيه شريفه(لَکُم ِ فِي رَسُولِ اللهِ إُسوَةٌ حَسَنَةٌ )(3)قابل تأسي است، مگر آن که به سبب دليلي معتبر، اختصاصي بودن آن رفتار را به شخص پيامبر کشف کنيم. اگر در مواردي هم شک کنيم که آن چه از پيامبر در جانب فعل يا ترک سرزده است، از حيث مکلف بودن او يا از حيث نبيّ بودن اوست، اصل اولي، جواز تأسي براساس اطلاق آيه مذکور است. نتيجه مي شود که پيامبر درآن رفتار، مانند يکي از مکلفان بوده است؛ با اين تفاوت که در تشخيص وظيفه و کيفيت امتثال، خطا نکرده است، ولي البته چن «فعل»يا«ترک»معصوم دليل لبّي است، يعني دليلي که دلالتش وابسته به وجود لفظ نيست، (4)ناچار بايد در دلالتش، آن چه را به طور يقيني مي فهماند، پذيرفت و غير آن را واگذاشت.
از اين رو اصوليان مي گويند قدر متيقّن از دلالت «فعل معصوم»عدم حرمت و قدر متقين از «ترک معصوم»عدم وجوب است؛ يعني اگر معصوم کاري کرد. بي شک به جاي آوردنش براي ما نيز جايز است و اگر کاري را همواره ترک مي کرد، به يقين آن کار واجب نبوده است، ولي ارتکاب «فعل»يا به خاطر وجوبش بوده است يا به خاطر استحبابش يا به خاطر اباحه اش، که بايد با کمک دليل خارجي يکي از اين سه احتمال را تعيين کرد؛ اين که التزام به ترک به خاطر حرمت عمل بوده است يا به خاطر کراهتش، يا به خاطر اباحه اش . در اين جا نيزبا کمک دليل خارجي، بايد يکي از سه احتمال را تعيين کرد . البته اين دليل خارجي مي تواند برخي مباني کلامي باشد؛ مانند اين مبنا که مي گوييم در مقام عصمت، معصوم حتي نبايد مرتکب مباحات هم شود، بلکه معصوم همواره فعل راجح را به جاي مي آورد، چنان که در ناحيه «ترک معصوم»هم شايد بتوان گفت مقام عصمت اقتضا ندارد که معصوم همواره مکروهات را ترک کند؛ پس آن چه را ملتزم به ترکش بوده ناچار بايد حرام شناخته شود .(5)
حال سخن آن است که همه اين مباحث را درباره سيره مهدوي که در آينده تحقق خواهد يافت نيز مي توان تطبيق کرد، مگر آن که ويژگي هايي درباره مهدي موعود (عج) اثبات شود. پس به مقداري که دليل قطعي بر خصيصه بودن رفتاري دلالت کند، قابل تأسي و اقتداست . بنابراين، اولاً احتمال اختصاصي بودن سيره حکومتي حضرت مهدي (عج) به بحث جواز تأسي به سيره آن حضرت ضروري نمي زند؛ زيرا به سبب وجود اصل اولي، ابهام و اجمالي پديد نمي آيد .
ثانياً: مي توان مدعي شد که خصائص النبي، اساساً درباره سيره فردي آن حضرت است و درباره سيره حکومتي، طرح چنين بحثي معنا ندارد؛ چون وقتي فعل معصوم در ارتباط با جامعه بود، بي شک رفتار معصوم بايد توجيه پذير و به لحاظ شرع و عقل بايد قابل دفاع باشد ونمي توان گفت اگر پيامبر دستور قتل جمعي يا دستور آزادي جمعي ديگر را صادر کرد، مربوط به خصوصيت نبوت اوست. آري، مي توان گفت برخي فرمان ها به اقتضاي مصلحت انديشي حاکم، در چارچوب اهداف و مقاصد شارع بوده است، ولي نمي توان گفت پيامبر خدا، چون پيامبر خداست، بايد چنين کند. از اين رو، بايد گفت آن چه از وجوه اختصاص معصومان ثابت مي شود، تنها در محدوده سيره فردي آنهاست (6)که ديگران در جهت تکليف بدان وجوه اختصاصي -اشتراکي با پيامبر ندارند . در سيره حکومتي تنها بايد احتمال صدور احکام حکومتي بحث شود .
ثالثاً: ما مي توانيم اين وجوه اختصاصي را شناسايي کنيم و در غير اين موارد نيز تأسي به سيره مهدوي سخن بگوييم .حال چه اين وجوه اختصاصي، مربوط به خصوصيتي در زمان و مکان ظهور که قابل تعميم به ديگرزمان ها و مکان ها نيست. پس بحث و مناقشه درباره جواز اقتدا به سيره مهدي (عج) را به پايان مي بريم و بحثي ديگر درباره خصائص المهدي را آغاز مي کنيم.
وجوه اختصاصي در سيره مهدوي
1.علم به غيب و حکم به باطن
درسيره مهدوي آمده است:
إذا قام قائم آل محمد (ص)حکم بحکم داود (ع) لا يسأل بيّنة ؛ (9)
آن حضرت، هم چون داوود پيامبر (ع) بينه نمي طلبد و با علم الهي خويش ميان متخاصمان داوري مي کند .
چنان که در سيره اميرالمؤمنين و امام مجتبي عليهما السلام مي بينيم که درتعيين فرماندهان لشکر و واگذاري برخي مناصب، علم باطني خويش را اظهار نمي کردند و اگر در مواردي خاص براي برخي افراد اظهار مي کردند، آن را ملاک در تعامل ظاهري با مردم قرار نمي دادند . بنابراين، يک تفاوت جوهري در سيره مهدوي با سيره ديگرمعصومان پديدار مي شود. روشن است که در زمان غيبت، ما مأمور به پيروي ازسيره نبوي و علوي در حکم به ظاهر براساس موازين فقهي شناخته شده هستيم و نمي توان گفت چون در زمان غيبت، امام معصومي که حکم به باطن مي کند، در ميان ما وجود ندارد، پس بايد از تشکيل حکومت اسلامي منصرف شد؛ زيرا حکم به باطن از ويژگي هاي آن حضرت است و اساساً همين اختصاصي و استثنايي بودنش سبب شده که رواياتي درباره آن صادرشود ؛ ولي به نظر ما، اين روايات با فرض صحت سندي بيان گر خصيصه اي در شخص مهدي موعود (عج) نيست، بلکه بيان گر خصيصه اي در وضعيت سياسي و اجتماعي حاکم در آن عصر است که اقتضاي چنان حکمي را دارد، در آن زمان امام معصوم مصلحت مي بيند که بر اساس علم باطني خود رفتار کند . با اين حال که امام مي تواند بر مردم اتمام حجت کند واذهان عمومي را به گونه اي نسبت به رفتار خود توجيه نمايد تا زمينه پذيرش فراهم باشد؛ ولي در زمان ما، نه حاکم اسلامي از چنين علمي بهره مند است و نه براي مردم پذيرفتني است که اگر در جايي حاکم به واقعيت قضيه اي راه پيداکرد، همان را ملاک عمل خويش قرار دهد. افزون بر اين که حتي علم حاکم نيز در معرض به خطا رفتن است و قابل قياس با علم خطاناپذير معصومان به حقايق اشيا نيست .
پس نمي توان گفت برپايي دولت اسلامي متوقف بر وجود رهبري باطن بين و حاکم به حکم داوودي است، بلکه حاکم اسلامي در زمان غيبت که مجتهد جامع الشرايط است، بر فرض که از راه تزکيه نفس به چنين علمي به طورجزئي راه پيدا کند، نمي تواند آن را ملاک داوري ميان خود و مردم و مدرک احکام حکومتي قرار دهد؛ زيرا مردم با او بر اساس دلايل ظاهري قابل فهم که در شرع معين شده است، تعامل دارند و اگر هم حاکم علم باطني خويش را مدرک عمل قرار دهد، مردم نمي دانند آيا او به عدالت رفتار کرده است يا نه و در نتيجه نمي دانند دليل بر تبعيت از او باقي است يا خير.
ناگفته نماند که برخي محققان در سند رواياتي که بيان گر حکم داوودي از سوي امام زمان (عج) درعصر ظهور است، خدشه کرده اند و به لحاظ دلالت نيز اين روايات را بر خلاف ديگر ادله دانسته اند، از جمله دليلي که مي گويد داوري در اسلام براساس موازين ظاهري است و دليلي که مي گويد سيره مهدي (عج) همان سيره پيامبر (ص) است و پيامبر (ص) بر اساس موازين ظاهري قضاومت مي کرد .دليل ديگري نيز مي گويد که اساساً حکم به باطن براي حضرت داوود (ع) فقط در يک مورد بود و آن هم دليل خاصي است و سرانجام حضرت داوود (ع) را دچار مشکل کرد .(10)
در پاسخ مي توان گفت، اصل رواياتي که حکم به باطن و داوري داوودي را براي حضرت مهدي (عج)در عصر ظهور ثابت مي کند، گوناگون و به لحاظ سندي پذيرفتني است . افزون بر منابعي که پيش تر ياد شد، در بحارالانوار، الکافي و روضة المتقين، صحت سندي و دلالي اين روايات پذيرفته شده است.(11) صاحب جواهر نيز در بحث از صحت استناد قاضي در داوري، به علم خودش آنها را مطرح کرده و کلام صاحب شرايع را درباره پذيرفته بودن اين روايات به تأييد رسانده است. در مجموع به گفته صاحب جواهر، مي توان گفت صحت مضامين اين روايات، نظر قريب به اتفاق علماي شيعه است .
مؤيد ادله قضاوت داوودي، مجموعه رواياتي است که مي گويد:
يقوم بأمرجديد و سنة جديدة و قضاء جديد.(12)
پس روايات قضاوت داوودي و حکم اما بر اساس علم خويش، هيچ محذور عقلي ندارد و بيشتر سخنان متکلمان درباره جواز حکم امام، بر اساس علم خويش يا وجوب آن است و نمي توان به قرينه ضعف دلالت در سند اين روايات خدشه کرد؛ ولي با توجه به روايات قضاي ظاهري در سنّت نبوي و سنّت ديگر امامان، بايد گفت که در اختلاف سيره حضرت بدين لحاظ از سيره ديگر معصومان بايد به يکي از دو طريق توجه شود :
الف)إنما أقضي بينکم بالبيّنات»(13)تا روز ظهور است و پس از ظهور، حکم امام براساس علم خود خواهد بود؛ چون مردم از مقام امام آگاهي کافي دارند و بر او اعتراضي نمي کنند يا دست کم نمي توانند او را مجبور به عقب نشيني از حکم خود کنند. پس قضاوت در اسلام بايد از پايه، بر اساس امر واقعي باشد و قضا بر اساس ظواهر، حکمي ثانوي است که امام معصوم نمي تواند علم خويش را اعمال کند؛ يا قاضي غير معصوم است و در زمان غيبت، ناچار به کم بر طبق موازين ظاهري است .
ب)«إنما أقضي بينکم بالبيّنات »حکم اولي اسلام است که قضاوت بر اساس موازين ظاهري را پابه گذاري مي کند؛ ولي امام عصر (عج) هنگام ظهور، در مقطع معيني براي قطع حيله منافقان و يک سره کردن کار دشمنان به سبب ياري بي دريغ ياورانش به باطن حکم مي کند؛ اما پس از استقرار کامل، اين حکم ثانوي و مقطعي عوض مي شود و با عموم مردم براساس موازين ظاهري عمل مي کند. پس سيره آن حضرت، همان سيره معصومان پيشين است، ولي اشکال اين توجيه آن است که با توجه به بسط يد امام و نهراسيدن از مخالفان و علم حضرت به دين که هيچ گاه پس از ظهور مطابق عدالت نيست؛ چون حضرت حق را مي داند و دليلي ندارد که از اظهار آن مضايقه کند. اگر اين هم نپذيريم دست کم مي توانيم بگوييم عمل امام به علم خويش جايز است . پس هرجا صلاح ديدند، حکم داوودي مي کنند و هر جا صلاح ديدند، براساس موازين ظاهري حکم خواهند کرد. بدين ترتيب ، پذيرش ادله حکم داوودي هيچ محذوري نخواهد داشت؛ به ويژه اين که امام در هنگام حکم به باطن و علم خويش مي تواند توجيه هايي براي اقناع مردم و کشف واقع داشته باشد تا شبهه اي بر کسي باقي نماند، ولي در زمان پيامبر و امام معصوم (ع) به علت ضعف ايمان مردم و عدم نصرت ائمه و غلبه دشمنان و حاکم شدن فضاي تقيه، امامان معصوم (ع)زمينه اظهار علم خويش را نداشتند .
2.سخت گيري بر مخالفان
در برخي زيارات آن حضرت آمده است:«السلام علي صاحب الصّمصام و فلّاق الهام»(16)که توصيف گر شدت عمل آن حضرت است .(17)
به هر صورت، از مجموع روايات، اين خصيصه قابل اثبات است؛ گر چه برخي محققان وجود مکذبان در سند برخي ازاين گونه روايات را ثابت کرده اند،(18) ولي ناگفته نماند که مضمون اين روايات، به نقل رجال ضعيف و دروغ پرداز منحصر نيست. البته مي پذيريم که ترسيم چهره خشن، خون ريز و سنگ دل از امام زمان (عج) مي تواند انگيزه خوبي براي جعل اين گونه احاديث باشد، ولي با وجود احاديث معتبر و متعدد و شواهد دلالي فراوان و با وجود توجيه مناسب مضموني براي آنها، جايي براي انکار کلي درباره شدت عمل امام زمان (عج) و اختلاف سيره آن حضرت از سيره پيامبر(ص) و امير المؤمنين (ع) در جهاد با مخالفان خود اعم از مسلمانان و غير مسلمانان وجود ندارد .
براي نمونه در کتاب الغيبة نعماني(19) مي توانيد احاديثي را ببينيد که تعابير وارد در آنها چنين است :
«فلا يعطيهم إلّا السّيف هرجاً »، «يستأنف الاإسلام جديداً »«يسير بخلاف سيرة عليه إذا قام سار فيهم بالاِّف والّسبي »، «يقوم بأمر جديد و کتاب جديد و قضاء جديد علي العرب شديد و ليس شأنه الّا السّيف »، «ما هو الّا السّيف »، «ما يأخذ منها الّا السّيف »، «ليس شأنه الّا القتل و لا يستتيب أحداً »، «ضرب أعناقهم صبراً»، «ما بقي بيننا و بين العرب الّا الذبح».
و نيز در همان کتاب،(20)احاديث ديگري به مضامين ياد شده به چشم مي خورد که شدت عمل حضرت را نشان مي دهد. از مهم ترين اين احاديث چنين است :
أخبرنا أحمد بن محمّد بن سعيد ابن عقدة قال:حدّثنا عليّ بن الحسن، عن محمّد بن خالد، عن ثعلبة بن ميمون، عن الحسن بن هارون بياع الأنماط، قال :کنت عند أبي عبدالله (ع) جالساً، فسأله المعلّي بن خنيس :أيسيرالقائم (عج) إذا سار بخلاف سيرة عليّ (ع) فقال :نعم وذاک إنّ عليّاً سار بالمن و الکفّ لأنّه علم أنّ شيعته سيظهر عليهم من بعده، وأنّ القائم إذا قام سار فيهم بالسّيف و السّبي، و ذلک أنّه يعلم أنّ شيعته لم يظهر عليهم من بعده أبداً ؛(21)
حسن بن هارون مي گويد :نزد امام صادق (ع) نشسته بوديم که معلي بن خنيس از آن حضرت پرسيد :آيا هر گاه امام قائم قيام کند، برخلاف سيره علي (ع) عمل مي کند؟آن حضرت فرمود :آري، و علتش آن است که علي (ع) با منت گذاري و خودداري [از سخت گيري زياد]با دشمنان خود [مثل اهل جمل]عمل مي کرد؛ زيرا مي دانست که شيعيان او پس از امام مغلوب واقع مي شوند، ولي هرگاه امام قائم قيام کند، در ميان دشمنان با شمشير حرکت کند و ازآنها اسير بگيرد و علتش آن است که مي داند شيعيانش هيچ گاه بعد از و مغلوب واقع نمي شوند .
شبيه اين روايت در کتاب کافي، اثر شيخ کليني نيز آمده است:
عن القمي عن أبيه، عن اسماعيل بن مرّار، عن يونس، عن أبي بکر الحضر مي قال :سمعت أباعبدالله (ع) يقول:لسيرة علي (ع) في أهل البصرة کانت خيراً لشيعته ممّا طلعت عليه الشّمس، إِنّه علم أنّ للقوم دولةً فلو سباهم لسبيت شيعته، قلت:فأخبرني عن القائم (عج) يسير بسيرته؟قال:لا إنّ عليّاً صلوات الله عليه سار فيهم بالمنّ للعلم من دولتهم، وإنّ القائم (عج) يسير فيهم بخلاف تلک السّيرة لأنّه لا دولة لهم .(22)
همين روايت در وسائل الشيعة آمده است و رجال سند نيز پذيرفته شده هستند . افزون بر اين، هفت روايت ديگر به مضمون مذکور در همين باب موجود است؛ چنان که روايت اول، يعني روايت «بياع انماط»در همان باب از کتاب وسائل الشيعة آمده است (23)و صاحب جواهر اين روايت و روايات مشابه را آورده و در اين روايات، اختلاف سيره حضرت مهدي (عج) با سيره علي (ع) در اسير گرفتن باغيان را متعرض شده و سرانجام فرموده است :
بل يمکن دعوي القطع بمضمونها إن لم يمکن دعوي تواترها بالمعني المصطلح ؛ (24)
مضمون اين روايات قطعاً صحيح است؛ اگر تنوان گفت که متواتر به معناي مصطلح است .
سپس اشکالاتي که ممکن است درباره صحت اين مضمون به ذهن آيد، به تفصيل پاسخ داده است که بدان ها نمي پردازيم.
اگر از بررسي سندي اين گونه احاديث که شدت عمل آن حضرت را دست کم با اهل بغي ازمسلمين نشان مي دهد بگذريم، روشن است که رفتار حضرت بدين گونه، خاص آن دوران است که هم به سبب طول غيبت وتجربه شدن همه تئوري هاي حکومتي و محک خوردن همه داعيه داران رهبري و صاحبان عقايد و افکار ديني واصلاح طلبي،(25) ديگر مهلتي براي کشف شبهه ها و تبيين حق از باطل و اتمام حجت لازم نيست. از سوي ديگر، اقتدارحاکم اسلامي کامل شده است و پنهان کاري و تقيه از سر ترس يا مدارا با دشمنان و مخالفان جايي ندارد. اما در زمان کنوني، حاکم اسلامي هر چند اقتدار يابد، باز بدان نقطه نمي رسد که اصول ظلم، کفر و نفاق را بتواند در سطح جهان ريشه کن کند و سلطه فرهنگي و فکري آنها را در هم بشکند . هم چنين زمينه هاي استضعاف فکري و اغواگري را نابود سازد . پس همان گونه که در سيره نبوي و علوي نقل شده، دولت اسلامي ناچار به مدارا وانعطاف در چارچوب حفظ ارزش هاي اساسي اسلامي است .
3.بهره مندي از نيروهاي سازماني فوق العاده
يکم. افرادي از بشر که ايمان، علم، قدرت، بصيرت، و شجاعت ويژه اي دارند که در هيچ دوره از دوره هاي تاريخ بشر اجتماع آنها به تعداد 313نفر در اطراف يکي از معصومان اتفاق نيفتاده است .برخي از اينان اصحاب رجعت هستند .(26)
دوم. ملائکه اي که اجازه همراهي و نصرت او را مي يابند . اين ملائکه، خود به صورت دسته هايي گوناگون قابل شناسايي اند.(27)
سوم. لشکري از رعب که پيشاپيش لشکر زميني و آسماني آن حضرت، قلب دشمنان را تسخير مي کند. (28)
چهارم. معجزه هايي که آن حضرت اظهار مي کنند و همه خاضع او مي گردند.(29)
پنجم. لشکري از عالم تکوين که در قالب همکاري و همراهي زمين و آسمان و جهان مادي بايد از آن ياد کرد . مثل آن که زمين، بلندي هايش را براي او پست مي کند و دشمنانش را مي بلعد و معادن نهفته در دلش را براي او بيرون مي ريزد و آسمان براي او مي بارد .(30)
البته بايد گفت، اساس اين نيروها، همان مؤمناني هستند که در طول زمان تربيت شده اند و اجتماع آنها براي هيچ يک از رهبران الهي حاصل نبوده است؛ و گرنه براي پيامبران و امامان معصوم (ع)امکان استفاده از نيروهاي غيبي محال نبوده است . صحيح تر آن است که بگوييم اجازه استفاده از اين نيروهاي غيبي و غير بشري در اين حد وبدين وسعت، تنها بدان حضرت داده مي شود .
اگر استخدام چنين نيروهايي را از ويژگي هاي سيره مهدوي بدانيم، نتيجه اش آن است که بدون وجود آنها نيز بايد در راه تحقق حکومت اسلامي به قدر امکان ودر حد فراهم بودن نيروها تلاش کرد؛ يعني چنين نيست که بگوييم يا بايد حکومت مهدي موعود (عج) بدان عرض و طول تحقق يابد، يا بايد منتظر بود و هيچ تحرکي نداشت تا چنان امکاناتي فراهم شود. گذشته از آن که گفتيم. تحقق امکانات و فراهم شدن بسترها نيز به تدريج حاصل مي شود و براي بسترسازي به تحرک نيازمند است .
پيام رواياتي که عظمت اين نيروهاي در اختيار، براي حضرت را بيان مي کند، چند چيز مي تواند باشد؛ يکي آن که از جهاني بودن حکومت حضرت مهدي (عج) تعجب نکنيم و تناسب گستردگي حاکميت با گستردگي نيروها را بدانيم؛ ديگر آن که به نقش انسان هاي صالح در برپايي حکومت و اقتدار صوري امام معصوم پي ببريم و در راه رشد و تربيت چنين نيروهايي بکوشيم ؛ سوم آن که حاکم اسلامي، اهداف خود را در حد فراهم بودن نيروهايش توسعه دهد و از بلند پروازي بدون در اختيار داشتن قواي لازم بپرهيزد .
4.منابع مالي نامحدود
5.برپايي حکومت جهاني موعود (عج) پس از شکست همه مدعيان حکومت
ظهور حضرت پس از نزول آيه خاضع کننده و ندايي آسماني است و حقانيتش بر مردم و دست کم آنان که مي خواهند حقانيتش را بدانند، روشن تر از آفتاب در وسط آسمان خواهد بود؛(34) در حالي که در زمان غيبت دولت اسلامي، براي اثبات حقانيت خويش و ازاله شبهه ها و مبارزه با اغواگران داخلي و خارجي و مبارزه با تهاجم فرهنگي، بايد بخش مهمي از نيروهاي خود را صرف کند . با اين حال، همواره عده اي در داخل و خارج مي مانند که تحت تأثير سلطه فرهنگي غرب فضيلت کش و جبهه کفر و نفاق متحير و مردد يا مخالف و ستيزه جو باقي مي مانند. بنابراين، دولت اسلامي در عصر غيبت، مانند دولت مهدوي، آن چنان آزادي عمل ندارد که به سرعت سياست هاي خود را اجرايي و اهداف خود را تعقيب کند، بلکه همواره بايد بخشي از نيروهاي خود را صرف توجيه اهداف و برنامه ها کند تا زمينه پذيرش عمومي را از دست ندهد؛ درحالي که هنگام ظهور مهدي موعود (عج) چنين زمينه اي کاملاً فراهم است . پس بايد تفاوتي در عمل کرد و در پي آن، در زمينه ي پذيرش وجود داشته باشد .
جنبه اختصاصي بودن هر يک از اين وجوه ثابت شود، ازادله جواز اقتدا به سيره معصوم خارج مي شود .
اگر جواز اقتدا به سيره مهدوي در حکومت را اصلي مسلّم و مقبول بدانيم که در جاي خود به اثبات رسيده است، دولتي را که در صدد الگوگيري از سيره حکومتي آن حضرت است و مسئوليت خود را براساس آموزه انتظار جست و جو مي کند، بايد دولت منتظر ناميد. ازاين رو، چنان که آحاد جامعه اسلامي، انتظار را مسئوليت آفرين و راهنماي عمل در زندگي فردي و اجتماعي خود مي دانند، دولت مردان و حاکمان در نظام اسلامي نيز از جايگاه مديريتي و سازماني خود مي بايست عملکرد دولت مهدوي را سرمشق خود قرار دهند و به ويژگي الگودهي «انتظار»، توجه و راه بردها و راه کارهاي نظام اسلامي را بر اين اساس تعريف کنند. ما در اين جا مطابق روش معمول اصوليان، جواز اقتدا به سيره مهدوي را بحثي کبروي مي ناميم . آن گاه بحث صغروي متمرکز بر تبيين شاخصه هاي سيره مهدوي خواهد بود . نتيجه چنين استدلالي که از دو مقدمه به عنوان صغري و کبري تشکيل شده است، شناسايي ويژگي هاي دولت منتظر خواهد بود .
از باب نمونه اگر بگوييم شاخصه دولت مهدوي، احياي دين است(صغري)و اين شاخصه براي دولت منتظر در زمان فعلي قابل تأسي است(کبري)نتيجه آن خواهد بود که دولت اسلامي، دولتي است که بايد در راه احياي دين قدم بردارد و به بهانه اشتغال به تأمين رفاه مادي مردم، از اين مسئوليت شانه خالي نکند . پس دولت منتظر را بايد دولتي شريعت گستر خواند و اين صفت را از جمله وجوه مميزه آن برشمرد .
بدين ترتيب، دو بحث عمده را پي خواهيم گرفت. نخست، بحث درباره عملکرد دولت مهدوي و ديگر، بحث از ويژگي هاي دولت منتظر که آمده از بحث صغروي مطرح در اين جا به ضميمه بحث کبروي مفروض و مفروغ عنه است. . از باب مقدمه باب بحث عمده سومي را نيز در اين جا گشوده ايم که پيش از بيان ويژگي هاي دولت منتظر، نيازمند طرح آن بوديم و آن بحث از اصل ضرورت برپايي دولت منتظر است. اين سه بحث عمده را به ترتيب در پي مي آوريم .
پي نوشت ها :
*عضو هيئت عملي پژوهشگاه علوم و فرهنگ اسلامي دفتر تبليغات اسلامي .
1-روشن ترين آنها حديث امتلاي زمين از عدل و قسط است که درمنتخب الاثر، ج3از حديث 155به بعد ثبت شده است . مجموع احاديث شيعه و سني در اين زمينه به 154حديث مي رسد .
2-مجموع اين نصوص و تحليل مفاد آنها را در کتاب مکيال المکارم،ج2،ص334-343ببينيد.
3-سوره احزاب ،آيه 21.
4-ناگفته نماند که نقل سيره از طريق دليل لفظي است؛يعني چنان که بيننده هر حادثه خارجي ،ناچاراست براي آيندگان آن چه را ديده است گزارش لفظي کند،گزارش گر سيره نيز از دليل لفظي در نقل سيره بهره مي گيرد؛ولي در اين گزارش ،همه الفاظ به کار گرفته شده از گزارش گر است،نه از معصوم و ويژگي اين الفاظ دخالتي در دلالت سيره ندارد و تنها کاشف از واقعيت سيره است. از اين رو اصوليان گفته اند اگر در واقعيت سيره اجمال يا ابهامي باشد ،به قدرمتيقن از دلالت آن اکتفا مي شود و نه به اطلاق يا عموم دليل ناقل آن .البته در زمان ما ،مي توان سيره را از طريق تصوير نيز گزارش داد و در زمان ظهور اين صنعت مسلماً پيشرفت بهتري خواهد داشت،ولي روشن است که در وضعيت موجود،همه ادله براي اثبات سيره مهدوي از قبيل ادله لفظي است که تنها توصيف کننده واقعيت سيره مهدوي خواهدبود که خود دليل لبّي است .
5-خلاصه بحث هاي اصولي در اين باره را در کتاب دروس في علم الاصول ،الحلقة الثانية ،ص131،الدليل الشرعي غير اللفظي،دلالة الفعل ببينيد.
5-درکتاب هاي فقهي ،در خصائص النبي،معمولاً در ضمن کتاب النکاح و جواز تعدد زوجات بحث مي شود. از جمله در شرائع الاسلام از محقق حلي و جواهر الکلام از شيخ محمد حسن نجفي،ج29،ص120-130اين وجوه اختصاصي را مي توانيد پي گيري کنيد، ولي جاي بحثي اصولي درتحليل و بررسي خصائص النبي يا خصائص الائمه که مرتبط با حجيت سيره عملي معصومان باشد، هنوز خالي است . همان گونه که شهيد صدر به طور گذرا در بحث از دلالة الفعل اشاره کرده اند، قاعده اصولي آن است که مکلف با معصوم جهت مشترکي به لحاظ اصل تکليف داشته باشد تا بتواند سيره عملي معصوم را براي خود حجت بشمارد. بنابراين ،حضرت زهراسلام الله عليها با آن که معصوم است ، آن مقدار ازافعالش که مربوط به طبيعت زن بودنش بوده،براي مردها حجت نيست وهمان طور در سيره پيامبر و امامان معصوم (ع) آن مقدار که مربوط به مرد بودنشان است، براي زن ها حجت نيست . به همين ترتيب ،ويژگي هايي که مربوط به نقش نبوت و امامت است. براي ما که اتصاف بدين صفات پيدا نمي کنيم، حجت نيست واز اختصاصات آن ذوات مقدس به شمار مي رود؛ اما اين ويژگي که زنان پيامبر پس از او نمي توانند با مرد ديگري ازدواج کنند،در ابتدا شايد نقضي براي تحليل ما به شمار آيد که خصائص النبي مربوط به سيره فردي است و هرجا که رفتار پيامبر نسبت به زندگي شخصي و همسران خود اين ويژگي را دارد و کساني که به همسري او در مي ايند ،از ابتدا بايد اين خصيصه را پذيرفته باشند. پس الزام آنها به اختيار خودشان بوده است نه آن که پيامبر بدواً الزامي براي انها آورده باشد .
7-تکون عنده الدنيا بمنزلة راحته . (منتخب الاثر ،ج3ح1179).
8-قال (ص)إنّکم لتختصموا إليّ و لعلّ بعضکم ألحن بحجّته من بعض فأقضي له علي نحو ما أسمع منه فمن قضيت له بشيء من أخيه فلايأخذ فإنّما أقطع له قطعة من النّار . (ابن ابي جمهور احسائي ،عوالي الئالي ،تحقيق :شيخ مجتبي عراقي،ج1،ص241قم :انتشارات سيد الشهداء چاپ اول ،1403ق؛وسائل الشيعة ،ج27،ص333).
عن علي (ع) کان رسول الله (ص)يحکم بين الناس بالبيّنات والأيمان في الدّعا وي فکثرت المطالبات والمظالم فقال أيّها النّاس إنـّما أنا بشر و انتم تختصمون ...(وسائل الشيعة،ج27،ص233).
9-نک :محمد بن حسن حر عاملي ،اثبات الهداة بالنصوص و المعجزات ،ج3،باب 32،ح65،به بعد قم :مطبعة العلمية ؛نجم الدين طبسي ،چشم اندازي به حکومت مهدي (عج) ، ص159، قم:بوستان کتاب،چاپ سوم ،1380ش؛تفسيرو تحليل اين نصوص را در تاريخ ما بعد الظهور ،ص572بخوانيد که مي فرمايد : حکم داوودي حضرتش به چند وجه قابل تفسير است :
ـ او حاکم اسلامي است و حکم حکومتي را هر گونه که مي خواهد صادر مي کند ؛
ـ غرضش از اين گونه داوري،شناخت مردم در تبعيد و تسليم مقابل اوست؛
ـ در زمان ظهور شناخت واقعيت امور مورد تکليف است و اگر مردم از راه هاي معمول و طبيعي نتوانند به واقعيت راه ببرند ،امام براساس علم خودش عمل مي کند .
ونيز نک :سيد محمد کاظم قزويني ،الامام المهدي من المهد الي الظهور ،ص477،بيروت : مؤسسه النور،چاپ اول،1415ق.
و نيز نک :بحارالانوار ،ج52،ص383که به نقل از علامه طبرسي مي فرمايد :معناي احکام اختصاصي در آن دوره و از جمله حکم به باطن ،ابطال شريعت اسلام نيست،بلکه ويژگي در نحوه عمل است که مربوط به نيازهاي آن دوره است. نظيرش هم روايات مربوط به تخريب برخي مساجد از سوي آن حضرت است. اگر نتوانيم توجيه صحيحي ارائه دهيم و اين روايات مستلزم نسخ شريعت باشد،بايد صحت صدوري آنها را انکار کنيم .
10-نک :علي اکبر مهدي پور،«بررسي چند حديث شبهه ناک درباره عدالت آفتاب عالم تاب»،فصل نامه انتظار موعود ،ش 14.
11-نک : بحارالانوار ،
ج52،ح21-212،155،86،74،25؛الکافي ،ج7،ص414و 421؛روضة المتقين ،ج6،ص59.
12-نک :الغيبة (نعماني )،باب 13.
13-الکافي،ج7،،ص414.
14-کامل الزيارات ،ص332.
15-سوره آل عمران ،آيه 83.
16-بحارالانوار ،ج99،ص101.
17-ديگرروايات مربوط به سخت گيري حضرت بردشمنان و مخالفين را در منابع زير ببينيد.
در اثبات الهداة بالنصوص و المعجزات ،ج3،حديث 47با اين تعبير :کلّنا قائم بأمر الله واحد بعد واحد حتّي يجيء صاحب السّيف فإذا جاء صاحب السيف جاء بأمر غير الّذي کان: علياً سار فيهم بالمنّ لما علم من دولتهم و القائم يسير فيهم بخلاف تلک السّيرة لأنّه لادولة لهم »،ح123،83،77،63،58و 134با اين تعبير :«يضع سيفه علي عاتقه ثمانية أشهر »،ح163در تفسير آيه (يَومَ يَأتيِ بَعضُ آيَاتِ رَبَّکَ لَا يَنفَعُ نَفساً إِيمَانُهَا لَم تَکُن آمَنَت مِن قَبلُ أَو کَسَبَت فِي إيمَانَها خيراً )و ح 224،223،180و239در تفسير آيه(لَو تَزَيَّلُوا لَعَذَّبنَا الَّذينَ کَفَروُا مِنهُم عَذَاباً أَلِيماً )که تفاوت سيره علي (ع) با سيره مهدي (عج)را بيان مي کند . و نيز چشم اندازي به حکومت مهدي ،ص138.
18-نک :«بررسي چند حديث شبهه ناک در باره عدالت آفتاب عالم تاب».
19-باب 23،22،21،20،19،16،13،11،13و24.
20-نک :260،251،243،241،240و263.
21-الغيبة (نعماني )،باب 13،ح16.
22-الکافي ،ج5،ص33،کتاب الجهاد .
23-وسائل الشيعه ،ج11،ص57.
24-محمد حسن نجفي ،جواهر الکلام ،ج21،ص336،کتاب الجهاد ،بيروت :مؤسسه المرتضي العالمية .
25-قال الصادق (ع) ما يکون هذا الأمر حتّي لا يبقي صنف من النّاس الّا و قد ولّوا علي النّاس حتّي لا يقول قائل إنّا لو ولّينا لعدلنا ثمّ يقوم القائم بالحقّ و العدل ».(بحارالانوار ،ج52،ص244).
26-نک :ماجراي همراهي اصحاب کهف و خضر و الياس 8:علي کوراني ،معجم احاديث الامام المهدي ،ج2ح312-320و354-381؛منتخب الاثر،ح1193؛اثبات الهداة ،ج3،ح248،246و249در تفسير آيه( لَو أنَّ لِي بِکُم قُوَّةً أَو آوِي إِلَي رُکنٍ شدِيد)و ح 259؛چشم اندازي به حکومت مهدي (عج)، ص96-105که در احاديث مذکور،حمران بن اعين و ميسر بن عبدالعزيز از اصحاب رجعت شمرده شده اند و ص168که از رجعت اصحاب کهف،سلمان،مالک اشتر،ابودجانه انصاري و مومن آل فرمون سخن گفته شده است .
27-اثبات الهداة ،ج3،حديث 245؛چشم اندازي به حکومت مهدي (عج) ،ص130.
28-معجم احاديث الامام المهدي ،ج2،ح134و158؛چشم اندازي به حکومت مهدي (عج) ص130،؛اثبات الهداة ،ج2،ح132.
29-معجم احاديث الامام المهدي (عج) ج2،ح302-298و 329-342که از نداي سماوي تا عذاب خسف بر دشمنانش سخن دارد .
30-برخي روايات موجود دراين باره که از همراهي ابر و باد و برق و عبور از آب و در اختيار گذاردن سرمايه زمين به او سخن دارد ،در چشم اندازي به حکومت مهدي ،ص88-92جمع شده است .
31-درباره تنعم امت ،نزول برکات ارضي و سماوي ،اعطاي زياد حضرت ،پيدا نشدن فقير ،رضايت مندي مردم ،نک :معجم احاديث الامام المهدي ،ج2،ح139-153؛درباره استخراج کنوز و تقسيم مال ميان مردم و ظهور امنيت و فراخي روزي و ثمرات نک :منتخب الاثر ،ج3،ح1127-1138؛ چشم اندازي به حکومت مهدي ،ص197.
32-پيش تر به رواياتي در اين زمينه اشاره شد .
33-نک :منتخب الاثر ،ج3،ح1122در تفسير آيه (قُل يَومَ الفَتحِ لَا يَنفَعُ الَّذِينَ کَفَروُا إِيمانُهُم وَ لَاهُم يُنظَروُن) َوح 1123-1126در تفسير آيات ديگر؛محمد خادمي شيرازي ،جهان بعد از ظهور ،ص93،انتشارات الغدير ،چاپ دوم ،1370ش .
34-و الله لأمرنا أبين من هذه الشمس (اصول کافي ،کتاب الحجة ،باب في الغيبة ،ح3و12).
منبع :نشريه مشرق ،شماره 10.
ادامه دارد ....
ae