از جنگ بدر بياموزيم

روز جمعه هفدهم ماه مبارك رمضان سال دوم هجرت1 نقطه عطفي در تاريخ اسلام به شمار مي‏رود. در اين روز يكي از مهم‏ترين جنگهاي سرنوشت ساز در تاريخ اسلام به وقوع پيوست و دستاوردهاي مهمي را براي دولت نوپاي پيامبر صلي‏الله‏عليه‏و‏آله به همراه داشت. مشاهده امدادهاي غيبي، ذلّت سران كفر، نتيجه توكل بر خداوند متعال، دفاع از كيان
پنجشنبه، 14 بهمن 1389
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
از جنگ بدر بياموزيم

از جنگ بدر بياموزيم
از جنگ بدر بياموزيم


 

نويسنده:




 
روز جمعه هفدهم ماه مبارك رمضان سال دوم هجرت1 نقطه عطفي در تاريخ اسلام به شمار مي‏رود. در اين روز يكي از مهم‏ترين جنگهاي سرنوشت ساز در تاريخ اسلام به وقوع پيوست و دستاوردهاي مهمي را براي دولت نوپاي پيامبر صلي‏الله‏عليه‏و‏آله به همراه داشت. مشاهده امدادهاي غيبي، ذلّت سران كفر، نتيجه توكل بر خداوند متعال، دفاع از كيان اسلام در پرتو ايمان، جلوه حقيقي پايداري در راه انديشه، آشكار شدن برخي از فضائل و مناقب پيامبر صلي‏الله‏عليه‏و‏آله و علي عليه‏السلام ، تبلور وحدت و همدلي در ميان مسلمانان، و به نمايش درآمدن شكوه و عظمت اسلام، بخشي از آثار مفيد اين مبارزه بين حق و باطل مي‏باشد.
در آن روز تاريخي نيروي ايمان، آن چنان در سيماي رزمندگان مسلمان موج مي‏زد كه حتي افراد دشمن را تحت تأثير قرار داده بود. ابن هشام در سيره خود مي‏نويسد: «نيروهاي مشركين مكه بعد از اينكه در نقطه «عُدوة القصوي» در صحراي بدر مستقر شدند، به يكي از زبده‏ترين نيروهاي اطلاعاتي خود، به نام عُميربن وهب جُمَحي مأموريت دادند تا اطلاعات دقيقي از لشكر اسلام به دست آورد. او با اسب چابك خود در اطراف اردوگاه مسلمانان به گشت زني پرداخت و بعد از بررسي اوضاع به فرماندهان خود چنين گزارش داد: آنان در حدود سيصد نفر هستند و در چهره‏ها و حركاتشان ايمان و اراده و استقامت متبلور است. آنان جز شمشيرهايشان پناهگاهي ندارند. با شترانشان مرگ را براي شما به ارمغان آورده‏اند و تا زماني كه هر يك از آنان يك نفر از شما را به قتل نرساند، كشته نخواهد شد و اگر از شما به اندازه آنان كشته شود، زندگي براي شما چه ارزشي خواهد داشت. با اين وضعيت بيانديشيد و تصميم بگيريد.»2

جنگ بدر در آيينه قرآن
 

آنچه از آيات قرآن در مورد حادثه مهم بدر بر مي‏آيد، نكات قابل توجه و آموزنده‏اي است كه در اينجا به برخي از آنها اشاره مي‏كنيم:

الف. تحقق وعده‏هاي الهي
 

مسلمانان پس از خروج از مدينه دوست داشتند كه كاروان تجارتي قريش را كه به سرپرستي ابوسفيان از شام عازم مكه بود، تصرف كنند و به همراه كالاهاي غنيمتي به مدينه برگردند و هيچ گونه علاقه به جنگ و خونريزي نداشتند، اما خداوند متعال اراده كرده بود كه مسلمانان به مقابله و جنگ با مشركين بپردازند و در نتيجه با پيروزي حق بر باطل دين اسلام تثبيت شود و با شكست باطل، مخالفين پيامبر اكرم صلي‏الله‏عليه‏و‏آله ، خوار و ذليل گردند. خداوند متعال با اشاره به اين نكته مي‏فرمايد: «وَ اِذْ يَعِدُكُمُ اللّهُ اِحْدَي الطّائِفَتَيْنِ اَنَّها لَكُمْ وَ تَوَدُّونَ اَنَّ غَيْرَ ذاتِ الشَّوكَةِ تَكُونُ لَكُمْ وَيُريدُ اللّهُ اَنْ يُحِقَّ الْحَقَّ بِكَلِماتِهِ وَ يَقْطَعَ دابِرَالْكافِرينَ، لِيُحِقَّ الْحَقَّ وَ يُبْطِلَ الْباطِلَ وَ لَوْ كَرِهَ الْمُجْرِمُونَ»3؛ «و هنگامي كه خداوند به شما وعده داد كه يكي از دو گروه [كاروان تجاري قريش، يا نيروهاي مسلح آنان مغلوب و] نصيب شما خواهد بود و شما علاقه داشتيد كه كاروان غير مسلح نصيب شما شود، ولي خداوند اراده كرد كه حق را با كلمات خود تقويت و ريشه كافران را نابود سازد تا حق را تثبيت كرده، باطل را از ميان بردارد، هرچند مجرمان نخواهند.»
از آنجايي كه خواست و اراده خداوند بالاتر از اراده مسلمانان بود، بر آن غلبه نمود و مبارزه تاريخي بين حق و باطل انجام شد. وعده‏هاي خداوند تحقق يافت و پيروزي نهايي از آنِ مسلمانان و انسانهاي حقيقت جو گرديد و مشركينِ ماجراجو و معاند در همان جنگ ريشه كن شدند.

ب. تأثير راز و نياز
 

يكي ديگر از نكاتي كه در مورد جنگ بدر از آيات الهي استفاده مي‏شود تأثير دعا و نيايشهاي صادقانه در سرنوشت انسان مي‏باشد. قرآن كريم با اشاره به تأثير دعا و نتايج سودمند آن در جنگ بدر مي‏فرمايد: «اِذْ تَسْتَغيثُونَ رَبَّكُمْ فَاسْتَجابَ لَكُمْ اَنّي مُمِدُّكُمْ بِاَلْفٍ مِنَ الْمَلائِكَةِ مُرْدِفينَ وَ ما جَعَلَهُ اللّهُ اِلاّ بُشْري وَ لِتَطْمَئِنَّ بِهِ قُلُوبُكُمْ وَ مَاالنَّصْرُ اِلاّ مِنْ عِنْدِاللّهِ اِنَّ اللّهَ عَزيزٌ حَكيمٌ»4؛ «[به ياد آوريد [آن زماني را كه [از شدت ترس و ناراحتي در صحراي بدر[ به پروردگارتان استغاثه مي‏كرديد و او دعاي شما را پذيرفت [و اعلان كرد كه [من شما را با يك هزار تن از فرشتگان كه به رديف فرود مي‏آيند، ياري خواهم كرد. اين كار فقط براي خوشحالي و اطمينان قلب شما بود و نصرت و ياري نيست جز از طرف خداوند و مطمئنا پروردگار متعال عزيز و حكيم است.»
مناجات و راز و نياز پيامبر صلي‏الله‏عليه‏و‏آله در ميان مسلمانان از درخشندگي خاصي برخوردار بود، آن حضرت در آن لحظات سرنوشت ساز چنين دعا مي‏كرد: «اَللّهُمَّ انْجِزْلي ماوَعَدْتَني اَللّهُمَّ اِنْ تُهْلَكْ هذِهِ الْعِصابَةُ لاتُعْبَدُ في الْاَرْضِ؛ پروردگارا! وعده‏اي را كه به من داده‏اي محقق كن، معبودا! اگر اين گروه[مسلمانان]هلاك شوند، در روي زمين عبادت نمي‏شوي [و عبادت تو از روي زمين برچيده مي‏شود].»
رسول اكرم صلي‏الله‏عليه‏و‏آله همچنان دستهاي خود را باز كرد و به مناجات و استغاثه به درگاه خداوند متعال ادامه داد تا اينكه عبا از دوشش افتاد.5

ج. خواب آرام بخش
 

در آن شب بحراني، يكي ديگر از نعمتهاي خداوند متعال به اهل ايمان نعمت خواب آرام بخش بود: «اِذْ يُغَشّيكُمُ النُّعاسَ اَمَنَةً مِنْهُ»6؛ «[به ياد آوريد] آن زماني كه خواب راحتي از سوي خدا شما را فرا گرفت كه موجب [آرامش و] امنيت شما گرديد.»
همچنان كه مي‏دانيم تمام موجودات زنده براي بازيابي آرامش خود و تجديد قواي مادي به خواب و استراحت نياز دارند و اگر انسان بر اثر عواملي، مثل: تغيير و تحول در محيط اطراف خود نتواند خواب راحتي داشته باشد، مطمئنا از قواي بدني او كاسته مي‏شود، قدرت تفكر تضعيف مي‏شود، نشاط دروني و طراوت بروني از دست مي‏رود و انسان در مقابل حوادث ناتوان و شكننده مي‏گردد. بنابراين، خداوند متعال خواب آرام بخش را در شب بدر بر مسلمانان ارزاني داشت و اين در حالي بود كه دشمنان اسلام در آن شب از شدّت خوف، هراس، دلهره و اضطراب، خواب راحتي نداشتند.

د. ايجاد رعب در دل كافران
 

يكي ديگر از الطاف خداوند متعال بر اهل ايمان، ايجاد رعب و وحشت در دل كافران بود. خودباختگي، تحيّر و تزلزل روحيه دشمنان اسلام، از آثار همين لطف خداوند بود. آنان چنان خود را باخته بودند كه با آن همه نيروهاي مسلّح و مجهّز، از رويارويي و درگيري با مسلمانان سخت وحشت داشتند. اين عامل نيرومند الهي، در پيروزي لشكر رسول الله صلي‏الله‏عليه‏و‏آله نقش به سزايي داشت.
خداوند متعال با اشاره به اين لطف خويش به مسلمانان فرمان داد كه از فرصت به دست آمده استفاده كرده، با قاطعيت تمام ضربات اساسي بر دشمن وارد كنند: «سَاُلْقي في قُلُوبِ الَّذينَ كَفَروُا الرُّعْبَ فَاضْرِبُوا فَوْقَ الْاَعْناقِ وَاضْرِبُوا مِنْهُمْ كُلَّ بَنانٍ»7؛ «به زودي در دلهاي كافران ترس و وحشت مي‏افكنم، پس ضربات خود را بر سرهاي دشمن فرود آريد و همه انگشتانشان [و دستهايشان] را قطع كنيد.»
اين دستورات راهگشا و اميدآفرين موجب شد كه مسلمانان با كمال شجاعت و شهامت به نيروهاي دشمن هجوم برده، سرنوشت جنگ را با كشته شدن قواي دلاور دشمن و اسارت عده‏اي ديگر و در نتيجه با شكست و ناكامي آنان به پايان ببرند. خداوند متعال علت شكست دشمن را به خاطر فاصله گرفتن از خداوند و رسول او مي‏داند: «ذلِكَ بِاَنَّهُمْ شاقُّوا اللّهَ وَ رَسُولَهُ»8؛ «اين [ذلت و خواري كفّار] به اين خاطر بود كه آنها با خدا و پيامبرش دشمني كردند.»
جلوه هايي از رفتار پيامبر صلي‏الله‏عليه‏و‏آله
در سيره و سخن رسول گرامي اسلام صلي‏الله‏عليه‏و‏آله در جنگ بدر، درسهايي آموزنده وجود دارد كه چند مورد را در اينجا مي‏خوانيم:

1. پيشتاز نبرد
 

پيامبر اكرم صلي‏الله‏عليه‏و‏آله در سخت‏ترين شرايط، خود پيشتاز بود. آن حضرت فردي عافيت طلب و آسايش خواه نبود كه يارانش را در مشكلات و سختيها رها نمايد و خود در كناري نشيند و فقط فرمان دهد، بلكه رسول گرامي اسلام صلي‏الله‏عليه‏و‏آله همانند دلاوري شجاع در ميدانهاي نبرد نزديك‏ترين فرد به دشمن بود. اميرمؤمنان، علي عليه‏السلام كه بنابه اعتراف دوست و دشمن شجاع‏ترين سردار اسلام در تمامي جنگهاست، در اين مورد مي‏فرمايد: «كُنّا اِذا احْمَرَّ الْبَأسُ اِتَّقَيْنا بِرَسُولِ اللّهِ فَلَمْ يَكُنْ اَحَدٌ مِنّا اَقْرَبَ اِلَي الْعَدُوِّ مِنْهُ9؛ هنگامي كه [جنگ به اوج خود مي‏رسيد و [شعله‏هاي نبرد برافروخته مي‏شد، ما به رسول خدا پناه مي‏برديم و هيچ كس از ما [مسلمانان] به دشمن نزديك‏تر از آن حضرت نبود.»
علي عليه‏السلام در سخن ديگري به حضور پيامبر صلي‏الله‏عليه‏و‏آله در خط مقدم جبهه نبرد در جنگ بدر اشاره كرده، مي‏فرمايد: «لَقَدْ رَأَيْتَنا يَوْمَ بَدْرٍ وَنَحْنُ نَلُوذُ بِالنَّبِيِّ صلي‏الله‏عليه‏و‏آله وَ هُوَ اَقْرَبُنا اِلَي الْعَدُوِّ وَ كانَ مِنْ اَشَدِّ النّاسِ يَوْمَئِذٍ بَأسا10؛ اگر ما را در روز جنگ بدر مي‏ديدي كه [در سخت‏ترين لحظات] به وجود گرامي رسول خدا صلي‏الله‏عليه‏و‏آله پناه مي‏برديم و او نزديك‏ترين فرد ما به دشمن بود ودر جنگ از همه مردم شديدتر بود.»
به اين ترتيب، حضرت محمد صلي‏الله‏عليه‏و‏آله به مسلمانان و ياران خود عملاً درس استقامت، مبارزه و دفاع از كيان اسلام را مي‏آموخت.

2. احترام به افكار ديگران
 

لشكر حضرت رسول صلي‏الله‏عليه‏و‏آله به دستور حضرتش در نقطه‏اي پست و سرازيري از ناحيه بدر موضع گرفته بود و لشكر قريش در نقطه مرتفعي فرود آمده بودند، قرآن كريم به اين موضع‏گيري متقابل اشاره مي‏كند و مي‏فرمايد: «اذْ اَنْتُمْ بِالْعُدْوَةِ الدُّنْيا وَ هُمْ بِالْعُدْوَةِ الْقُصْوي»11؛ «به ياد آريد آن هنگامي را كه شما در طرف پايين [بدر[ و آنها در جاي بلندي موضع گرفته بودند.»
حباب بن منذر يكي از سرداران اسلام كه سابقه ديرينه‏اي در جنگ و مبارزه داشت، نزد پيامبر صلي‏الله‏عليه‏و‏آله آمد و عرضه داشت: يا رسول الله! آيا به فرمان خداوند اين نقطه را انتخاب كرده‏اي؟ - كه ما بدون چون و چرا از آن اطاعت كنيم - يا اينكه طبق سليقه شخصي اين ناحيه را براي نبود، مناسب تشخيص داده‏اي؟ رسول خدا صلي‏الله‏عليه‏و‏آله پاسخ داد: از طرف خداوند دستور خاصي به من نرسيده است. حباب گفت: به نظر من ما بايد لشكر را به كنار آبي ببريم كه در نزديكي دشمن است، سپس در كنار آن حوضي بسازيم كه براي خود و چهارپايانمان هميشه به آب دست رسي داشته باشيم. پيامبر اكرم صلي‏الله‏عليه‏و‏آله فرمود: نظر خوبي است. سپس به لشكر دستور حركت داد. آنان در نزديكي دشمن و در كنار آب فرود آمدند و در آنجا حوضي ساختند و آن را پر از آب كردند.
اين طرح حباب بن منذر كه مورد پسند پيامبر صلي‏الله‏عليه‏و‏آله بود سركردگان كفار را خوش نيامد و آنان نقشه ويراني حوض را در سر پروراندند. اسود مخزومي يكي از جنگجويان قريش كه مردي خشن، تندخو و لجباز بود با مشاهده حوض آبي كه لشكر اسلام ساخته بود، با خود عهد كرد كه: يا حوض را ويران كند يا از آن بنوشد و يا كشته شود. با همين انديشه به سوي حوض حمله برد. سردار رشيد اسلام، حضرت حمزه كه پاسداري از حوض را به عهده داشت از نزديك شدن اسود مخزومي به آب جلوگيري كرد و در يك مبارزه قهرمانانه فرد مهاجم را هلاك نمود.
البته، پيامبر صلي‏الله‏عليه‏و‏آله و ياران آن حضرت كسي را از نزديك شدن به آب براي رفع تشنگي مانع نمي‏شدند، اما اسود مخزومي كه به قصد ضربه به لشكر اسلام و تخريب حوض به آن نزديك شده بود، قرباني هوسراني و جهالت خود شد. او قصد آب خوردن نداشت، بلكه مي‏خواست ضرب شستي به مسلمانان نشان دهد. اين حادثه به آغاز جنگ سرعت بخشيد و در تحريك لشكر قريش نقش فوق العاده‏اي داشت.12

3. مشورت با ياران
 

اكثر لشكريان بدر را گروه انصار تشكيل داده بودند و از مهاجرين تنها 74 نفر به همراه پيامبر صلي‏الله‏عليه‏و‏آله بودند ؛ يعني در حدود 24% نيروها از مهاجرين و 76% از انصار بودند و پيماني كه رسول خدا صلي‏الله‏عليه‏و‏آله با انصار در دومين پيمان عقبه بسته بود، فقط يك پيمان دفاعي بود و براي جنگ با دشمن پيماني با انصار نداشت. به همين جهت، آن حضرت شوراي نظامي تشكيل داد و نظر يارانش را جويا شد و توضيح داد كه آنان اول به قصد تعقيب كاروان تجارتي قريش از مدينه بيرون آمده بودند، ولي الآن جنگ و مبارزه با كفّار پيش آمده است، آيا حاضرند به جنگ با قريش بيايند يا حال جنگيدن ندارند و مي‏خواهند به مدينه برگردند؟
ابوبكر يكي از مهاجرين از جاي خود برخاست و گفت: يا رسول الله! در ميان لشكريان دشمن بزرگان و دلاوران قريش قرار دارند. آنان به هيچ آييني ايمان نياورده‏اند و هيچ گاه از اوج عزّت و اقتدار به پستي ذلت سقوط نكرده‏اند و از سوي ديگر ما از مدينه با آمادگي كامل بيرون نيامده‏ايم [پس جنگ به صلاح نيست؛ به مدينه برگرديم].پيامبر صلي‏الله‏عليه‏و‏آله فرمود: بنشين! سپس عمر برخاست و شبيه سخنان ابوبكر را بر زبان آورد. رسول خدا صلي‏الله‏عليه‏و‏آله از سخنان اين دو مرد كه در تضعيف روحيه لشكر اسلام نقشي به سزا داشت، شديدا ناراحت شد و به عمر نيز فرمود: بنشين! مقداد بن اسود كندي سومين شخصي بود كه براي اظهار نظر به پا خاست و با لحني قاطع و اراده‏اي مصمم چنين گفت: اي پيامبر خدا! قلبهاي ما با شماست و آنچه را كه خداوند به تو دستور داده، عمل كن. به خدا سوگند! ما هرگز به شما سخني را كه بني اسرائيل به موسي عليه‏السلام گفتند، نخواهيم گفت. هنگامي كه موسي عليه‏السلام آنان را به جهاد دعوت كرد، بني اسرائيل به آن حضرت گفتند: اي موسي! تو و پروردگارت برويد و جهاد كنيد، ما در همين جا نشسته‏ايم. اما يا رسول الله! ما عكس اين سخن را به شما عرض مي‏كنيم و مي‏گوييم: شما در سايه عنايات و الطاف پروردگارت جهاد كن و ما نيز تحت فرمان شما خواهيم جنگيد.
رسول اكرم صلي‏الله‏عليه‏و‏آله از شنيدن سخنان مقداد خوشحال گرديد و در حق او دعا نمود. آن حضرت براي بار دوم از ياران خود نظر خواهي كرد و فرمود: اي مسلمانان، نظرات خود را مطرح كنيد! با شنيدن اين سخن، سعد بن معاذ انصاري لب به سخن گشود و اظهار داشت: پدر و مادرم فداي تو يا رسول الله! مثل اينكه منظور شما ما (انصار) هستيم و از ما نظر مي‏خواهي. پيامبر فرمود: بلي، درست است. او گفت: اي پيامبر خدا! ما به تو ايمان آورده‏ايم و تو را تصديق كرده‏ايم كه آيين تو حق است. در اين باره با تو پيمانها بسته‏ايم. شما هر تصميمي بگيريد، ما از شما پيروي خواهيم كرد. سوگند به آن خدايي كه تو را به رسالت مبعوث نمود، هرگاه ما را امر كني كه وارد دريا شويم [و خود را به آب زنيم [يك نفر از ما از فرمان تو سرپيچي نخواهد كرد.13
رسول الله صلي‏الله‏عليه‏و‏آله از گفتار حكيمانه و پر از اخلاص سعد معاذ كه از شخصيتهاي پرنفوذ انصار بود شادمان شد و خوشحالي در چهره‏اش موج مي‏زد. به همين جهت بعد از شنيدن اين سخنان دستور حركت به سوي جنگ بدر را صادر كرد و به آنان مژده فتح و ظفر داد كه خداوند فرمود: «بَلي اِنْ تَصْبِرُوا وَ تَتَّقُوا وَ يَأْتُوكُمْ مِنْ فَوْرِهِمْ هذا يُمْدِدْكُمْ رَبُّكُمْ بِخَمْسَةِ آلافٍ مِنَ الْمَلائِكَةِ مُسَوِّمينَ»14؛ «آري، اگر استقامت و تقوا پيشه كنيد، و دشمنان به همين زودي به سراغ شما بيايند، خداوند شما را به پنج هزار نفر از فرشتگان كه نشانه هايي با خود دارند، ياري خواهد كرد.»

4. درسي ديگر براي حق باوران
 

بعد از اتمام جنگ كه با پيروزي قاطع مسلمانان همراه بود، به دستور پيامبر صلي‏الله‏عليه‏و‏آله پيكرهاي كشته شدگان كفار به يكي از چاههاي بدر ريخته شد. رسول گرامي اسلام صلي‏الله‏عليه‏و‏آله در كنار آن چاه آمد و آنان را با نامهايشان صدا كرد و فرمود: «بِئْسَ عَشيرَةُ الرَّجُلِ كُنْتُم لِنَبيِّكُمْ، كَذَّبْتُمُوني وَ صَدَّقَنِي النّاسُ وَ اَخْرَجْتُمُوني وَ آوانِيَ النّاسُ وَ قاتَلْتُموني وَ نَصَرنيَ النّاسُ... هَلْ وَجَدْتُمْ ما وَعَدَكُمْ رَبُّكُمْ حَقّا؟ فَقَدْ وَجَدْتُ ما وَعَدَني رَبّي حَقّا15؛ چه بد بستگاني بوديد براي پيامبرتان، شما مرا دروغگو خوانديد، اما ديگران مرا تصديق كردند، مرا [از شهر و ديارم [بيرون كرديد و مردم[ديگر] پناهم دادند، با من به جنگ برخاستيد و ديگران مرا ياري كردند،... آيا شما وعده‏هاي پروردگارتان را حق يافتيد؟ من وعده‏هاي پروردگارم را حق يافتم.»
مسلمانان كه نظاره گر حركات و سخنان پيامبر صلي‏الله‏عليه‏و‏آله بودند، با تعجب پرسيدند: يا رسول الله! آيا با مرده‏ها حرف مي‏زنيد؟ مگر آنان گفته‏هاي شمارا مي‏شنوند؟! حضرت خاتم الانبياء صلي‏الله‏عليه‏و‏آله فرمود: «ما اَنْتُمْ باَسْمَعَ مِنْهُمْ، اِنَّهُمْ لَيَسْمَعُونَ كَما تَسْمَعُونَ وَ لكِنْ مُنِعُوا مِنَ الْجَوابِ16؛ شمااز آنان شنواتر نيستيد، البته كه آنان مي‏شنوند، چنان كه شما مي‏شنويد، اما توانايي پاسخ گفتن را ندارند.»
حسان بن ثابت، در اين زمينه چنين سرود:
يُناديهِمْ رَسُولُ اللّهِ لَمّا قَذَفْناهُمْ كَباكِبَ في الْقَليبِ
اَلَمْ تَجِدُوا كَلامي كانَ حَقّا وَ اَمْرُ اللّهِ يَأْخُذُ بِالْقُلوُبِ
فَما نَطَقُوا وَ لَوْ نَطَقُوا لَقالُوا صَدَقْتَ وَ كُنْتَ ذا رَأْيٍ مُصيبٍ17
«بعد از آنكه جنازه‏هاي كفار را به چاه بدر ريختيم، رسول خدا صلي‏الله‏عليه‏و‏آله خطاب به آنان چنين گفت: آيا سخن مرا حق نيافتيد؟ و فرمان خداوند دلها را فرا مي‏گيرد. امّا آنان سخن نگفتند و اگر حرف مي‏زدند، مي‏گفتند: راست گفتي و نظر تو درست بود.»

5. پاسداري از عدالت
 

بعد از اينكه جنگ تمام شد و 70 نفر از كفار به اسارت مسلمانان درآمدند، پيامبر صلي‏الله‏عليه‏و‏آله اعلان نمود كه هرگاه يكي از اسيران بتواند براي ده نفر از فرزندان مسلمانان خواندن و نوشتن بياموزد، او آزاد خواهد شد و هركس نتواند بايد براي آزادي خود 4 هزار درهم فديه دهد. اين قانون عادلانه حتي شامل داماد آن حضرت نيز مي‏شد. و هيچ گونه فرقي ميان ابوالعاص (داماد پيامبر صلي‏الله‏عليه‏و‏آله ) و ساير اسيران كفار در ميان نبود. طبق اين دستور زينب دختر پيامبر صلي‏الله‏عليه‏و‏آله براي آزادي شوهرش ابوالعاص، گردنبد يادگاري مادرش حضرت خديجه عليها‏السلام را - كه در شب زفافش به زينب بخشيده بود- به مدينه فرستاد.
هنگامي كه فديه زينب رامقابل حضرت رسول صلي‏الله‏عليه‏و‏آله قرار دادند و نگاه پيامبر صلي‏الله‏عليه‏و‏آله به آن افتاد به ياد خدمات همسر فداكارش خديجه عليها‏السلام افتاد و اشك از چشمانش سرازير شد، آن گرامي روزهايي را به ياد آورد كه در اوايل بعثت و زمان غربت اسلام، حضرت خديجه عليها‏السلام چه زحماتي را متحمل شد و از آبرو و حيثيت و ثروت خويش براي نشر اسلام و پاسداري از اهداف آسماني رسول الله صلي‏الله‏عليه‏و‏آله مايه گذاشت. در آن حال، با رعايت قانون حق و عدالت به مسلمانان فرمود: «اِنْ رَأَيْتُمْ اَنْ تَطْلُقُوا لَها اَسيرَها وَ تَرُدُّوا عَلَيْها مالَها فَافْعَلوُا؛ [اين گردنبد متعلق به شماست] اگر دوست داريد اسير او را آزاد كنيد و مال او را هم برگردانيد، پس چنين كنيد.» مسلمانان نيز سخن پيامبر صلي‏الله‏عليه‏و‏آله را پذيرفتند و ابوالعاص طبق درخواست پيامبر صلي‏الله‏عليه‏و‏آله بعد از آزادي، زينب را به مدينه فرستاد و خود نيز مسلمان شد.18
علي عليه‏السلام اسوه شجاعت و اخلاص
اولين رويارويي رسمي لشكر اسلام و كفر در صحراي بدر ثابت كرد كه هيچ عاملي از نيروي ايمان، توكل بر خداوند متعال و عزم و اراده راسخ در پيروزي و موفقيت يك گروه بر دشمنان خود مؤثرتر و بالاتر نيست؛ چراكه سربازان اسلام 313 نفر و لشكر كفر در حدود 1000 نفر بود، اما كثرت نيرو، گستردگي تجهيزات نظامي، قدرت بدني و ساير عوامل مادّي در اردوگاه كفّار نتوانست سپاه به ظاهر ضعيف و اندك اسلام را شكست دهد و نيروي ايمان بر انگيزه‏هاي مادي پيروز شد. خداوند متعال با اشاره به اين حقيقت مي‏فرمايد: «وَ لَقَدْ نَصَرَكُمْ اللّهُ بِبَدْرٍ وَ اَنْتُمْ اَذِلَّةٌ فَاتَّقُوا اللّهَ لَعَلَّكُمْ تَشْكُرُونَ»19؛ «خداوند شما را در بدر ياري كرد، در حالي كه شما ناتوان بوديد. پس تقواي الهي پيشه كنيد، شايد شكر نعمت او را به جاي آوريد.»
در ميان سپاه اسلام، علي عليه‏السلام در حالي كه نسبت به همسنگران خود كم سن و سال مي‏نمود، با ايمان بيشتر و اراده قوي‏تري به ميدان آمده بود. در آغاز نبرد، هنگامي كه 3 تن از سران مشركين به نامهاي عتبه بن ربيعه و برادرش، شيبه بن ربيعه و فرزندش، وليد بن عتبه در صحنه جنگ ظاهر شدند و مبارز طلبيدند، رسول گرامي اسلام صلي‏الله‏عليه‏و‏آله به عبيدة بن حارث، حمزه و علي عليه‏السلام فرمان داد تا با آنان مقابله كنند. حمزه و علي عليه‏السلام با يك حمله در نبردي تن به تن شيبه و وليد را كشتند. ولي مبارزه عبيدة بن حارث بن عبدالمطلب با عتبه بن ربيعه طول كشيد و با آمدن علي عليه‏السلام وحمزه به ياري عبيده، عتبه نيز از پاي درآمد و كشته شد. بعد از كشته شدن 3 تن از نيروهاي زبده دشمن، جنگ تن به تن به حمله عمومي مبدّل شد.
در آن جنگ كه رهبري حكيمانه رسول اكرم صلي‏الله‏عليه‏و‏آله ، ايمان راسخ مسلمانان و دلاوريهاي بي نظير علي عليه‏السلام و از همه مهم‏تر امدادهاي غيبي، عامل اصلي پيروزي مسلمانان به شمار مي‏رفت، 70 نفر از مشركين كشته شدند و 70 نفر ديگر به اسارت درآمدند كه نصف كشته شدگان به دست پرتوان شجاع‏ترين سردار اسلام، امير مؤمنان عليه‏السلام به هلاكت رسيده بودند. شيخ مفيد در اين مورد مي‏نويسد: «به اتفاق شيعه و سني علي عليه‏السلام بالاترين شجاعت و شهامت را در جنگ بدر از خود نشان داده و بيشترين سهم را در نابودي دشمنان اسلام داشته است.» و در ادامه، نام 35 نفر از جنگجويان ممتاز مشركين را نام مي‏برد كه همه به دست علي عليه‏السلام كشته شده‏اند.
وليد بن عتبه، عاص بن سعيد، حنظلة بن ابي سفيان، نوفل بن خويلد، حارث بن زمعه، نضربن حارث، عمير بن عثمان، عمرو بن مخزوم، عاص بن منبه، علقمة بن كلده، اوس بن مغيره، سعيد بن وهب، هشام بن ابي اميّه، از جمله مقتولين به دست علي عليه‏السلام در جنگ بدر مي‏باشند كه شيخ مفيد از آنان ياد كرده است.20
امير مؤمنان عليه‏السلام در نامه 64 نهج البلاغه كه به معاويه نوشته است، به برخي از افتخارات خود در جنگ بدر اشاره كرده، مي‏فرمايد: «وَ عِنْدي اَلسَّيْفُ الَّذي اَغْضَضْتُهُ بِجَدِّكَ وَ خالِكَ وَ أَخيكَ في مَقامٍ واحِدٍ؛ [اي معاويه!] همان شمشيري كه در يك مقام (جنگ بدر) به پيكر جدّ تو (عتبه بن ربيعه) و دايي تو (وليد بن عتبه) و برادر تو (حنظلة بن ابي سفيان) فرود آوردم [و آنان را به هلاكت رساندم، باز هم] نزد من است.»
بر اين اساس، علي عليه‏السلام به تنهايي 35 نفر از دشمنان اسلام را به هلاكت رسانده است و 35 نفر ديگر نيز به دست ملائكه و ساير اصحاب پيامبر صلي‏الله‏عليه‏و‏آله كشته شده‏اند.21
پرچمدار پيامبر صلي‏الله‏عليه‏و‏آله
علي عليه‏السلام نه تنها به عنوان يك افسر نظامي در صحنه نبرد با تمام وجود از اسلام دفاع مي‏كرد، بلكه پيامبر اكرم صلي‏الله‏عليه‏و‏آله او را به عنوان پرچمدار لشكر اسلام انتخاب كرده بود. محمد بن سعد مي‏نويسد: «اِنَّ عَليَّ بْنَ ابي طالِبٍ كانَ صاحِبَ لِواءِ رَسُولِ اللّهِ صلي‏الله‏عليه‏و‏آله يَوْمَ بَدْرٍ وَ في كُلِّ مَشْهَدٍ22؛ در روز بدر و همه صحنه‏هاي نبرد علي بن ابي‏طالب پرچمدار رسول خدا صلي‏الله‏عليه‏و‏آله بود.»
باتوجه به اينكه سمت پرچمداري در زمانهاي گذشته حساس‏ترين وظيفه يك نظامي در صحنه‏هاي نبرد بود و يك پرچمدار با افراشتن عَلَم خود در تقويت روحيه لشكريان نقش اساسي ايفا مي‏كرد و بر عكس در صورت سقوط عَلَم، نشانه‏هاي شكست ظاهر مي‏شد و پراكندگيِ سربازان يك لشكر را به همراه مي‏آورد، موقعيت علي عليه‏السلام به عنوان يك علمدار شجاع و دلاور روشن مي‏شود.
ابن اثير با تصريح به اين موضوع مي‏گويد: «كانَ سَعْدُ بْنُ عِبادَةٍ صاحِبَ رايَةِ رَسُولِ اللّهِ فِي الْمَواطِنِ كُلِّها فَاِذا كانَ وَقْتُ الْقِتالِ اَخَذَها عَلِيُّ بْنُ اَبي طالِبٍ23؛ سعد بن عبادة در همه جا پرچمدار رسول الله صلي‏الله‏عليه‏و‏آله بود، اما هنگام جنگ، علي بن ابي طالب آن را مي‏گرفت.»
با مروري كوتاه به تواريخ شيعه و سني روشن مي‏شود كه در سخت‏ترين شرايط و در همه جنگها و غزوات، پيامبر خدا صلي‏الله‏عليه‏و‏آله ، علي عليه‏السلام رابه اين پست حساس و سرنوشت ساز مي‏گماشت. همچنين علي عليه‏السلام در شب بدر مأمور شد كه مشك آبي بياورد و آن هنگامي بود كه پيامبر صلي‏الله‏عليه‏و‏آله خطاب به مسلمانان فرمود: چه كسي حاضر است امشب براي ما يك مشك آب از چاه بدر بياورد؟ همه سكوت كردند و كسي آمادگي خود را اعلام نكرد؛ زيرا در آن شب سرد و تاريك و طوفاني، آب آوردن از چاهي عميق و ظلماني كار آساني نبود. علي عليه‏السلام برخاست و گفت: يا رسول الله! من حاضرم كه با مشك خود از آن چاه آب بياورم و سپس آن حضرت روانه شد و با مشك خود داخل آن چاه عميق و ترسناك شده و مشك را پر از آب كرده، بيرون آمد. هنگام آمدن، باد سختي وزيد و علي عليه‏السلام به ناچار بر زمين نشست. دوباره خواست حركت كند كه باد تند ديگري آمد، حضرت باز هم نشست و آن باد رد شد. بار سوم نيز همانند دفعات قبل باد سخت ديگري وزيد و امام باز هم به زمين نشست و آن هم رد شد. هنگامي كه بعد از آن همه زحمت با مشك پر از آب خود را به حضور پيامبر صلي‏الله‏عليه‏و‏آله رسانيد، رسول الله صلي‏الله‏عليه‏و‏آله پرسيد: اي اباالحسن! چرا دير آمدي؟ علي عليه‏السلام ماجرا را براي پيامبر صلي‏الله‏عليه‏و‏آله تعريف كرد. رسول خدا صلي‏الله‏عليه‏و‏آله فرمود: يا علي! آيا فهميدي كه آن بادهاي تند چه بود؟ گفت: نه، پيامبر صلي‏الله‏عليه‏و‏آله فرمود: «اَمَّا الرّيحُ الاُولي فَجَبْرَئيلُ في اَلْفٍ مِنَ الْمَلائِكَةِ سَلَّمُوا عَلَيْكَ وَالرّيحُ الثانِيَةُ ميكائيلُ في اَلْفٍ مِنَ الْمَلائِكَةِ سَلَّمُوا عَلَيْكَ وَالرّيحُ الثّالِثَةُ اِسْرافيلُ في اَلْفٍ مِنَ الْمَلائِكَةِ سَلَّمُوا عَلَيْكَ وَ ما اَتَوْكَ اِلاّ لِيَحْفِظُوكَ24؛ باد اولي جبرئيل بود به همراه هزار فرشته كه بر تو سلام كردند، دومي ميكائيل بود با هزار فرشته كه بر تو سلام كردند و با د سوم اسرافيل بود به همراه هزار فرشته كه بر تو سلام كردند. آنان جز براي حفظ تو نيامده بودند.»

پي‌نوشت ها :
 

1. سيره ابن هشام، ج2، ص278.
2. همان، ص274.
3. انفال/ 7 و 8.
4. انفال/ 9 و 10.
5. تفسير مجمع البيان، ج4، ص525.
6. انفال / 11.
7. انفال/ 12.
8. همان، 13.
9. شرح نهج البلاغه، ابن ابي الحديد، ج19، ص116.
10. مسند احمد، ج1، ص86؛ مكارم الاخلاق، ص18؛ الطبقات الكبري، ج2، ص23.
11. انفال/ 42.
12. سيره ابن هشام، ج2، ص 272 و 276.
13. الصحيح من السيره، ج5، ص23؛ فروغ ابديت، ج1، ص494.
14. آل عمران/ 125.
15. بحار الانوار، ج18، ص188، ح18.
16. اعلام الهدايه، ج1، ص134؛ شرح نهج البلاغه ابن ابي الحديد، ج14، ص178.
17. الامالي، سيد مرتضي، ج2، ص18؛ سيره ابن هشام، ج2، ص294.
18. اعلام الهدايه، ج1، ص135.
19. آل عمران/ 123.
20. الارشاد، ج1، ص71.
21. حياة القلوب، ج2، ص497.
22. الطبقات الكبري، ج2، ص23.
23. اسد الغابه، ج4، ص20.
24. بحارالانوار، ج19، ص286؛ المناقب، ج2، ص242.
 

ارسال توسط کاربر : sm1372



 



ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
موارد بیشتر برای شما