از عالم پندار تا عالم ديدار

«آدمي» مسافر «عالم ديدار» است، سالكي كه از سراب پندار و وهم مي‏گذرد تا در دشت فراخ و سرسبز ديدار، ديدار حضرت دوست را دريابد. چه، روزي و روزگاري دور، او در عالمي شاهد جمال دلرباي «يار» بوده. ديداري كه او را رها نمي‏سازد. و همين آتش بر خرمن او مي‏زند و از او بي‏قراري ناآرام مي‏سازد. بسان مرغي در قفس كه پر و بال بر در و ديوار اين
پنجشنبه، 14 بهمن 1389
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
از عالم پندار تا عالم ديدار

از عالم پندار تا عالم ديدار
از عالم پندار تا عالم ديدار


 





 

مي‏دانيد پندار به چه معني است؟
 

«پندار»، وهم است و خيال، چيزي كه واقعيت ندارد. خودنمايي است و عجب و تكبر.
يعني همه جا غير خدا هيچ نديدند مردان خدا پرده پندار دريدند

و به قول عطار نيشابوري:
 

هيچ حجابيت چو پندار نيست گرچه حجاب تو برون از حد است
ما جملگي گرفتار «عالم پندار»يم و غافل از «عالم ديدار» كه عين يقين و خودآگاهي است.
«آدمي» مسافر «عالم ديدار» است، سالكي كه از سراب پندار و وهم مي‏گذرد تا در دشت فراخ و سرسبز ديدار، ديدار حضرت دوست را دريابد. چه، روزي و روزگاري دور، او در عالمي شاهد جمال دلرباي «يار» بوده. ديداري كه او را رها نمي‏سازد. و همين آتش بر خرمن او مي‏زند و از او بي‏قراري ناآرام مي‏سازد. بسان مرغي در قفس كه پر و بال بر در و ديوار اين قفس مي‏كوبد تا شايد رها شود و در دشت «يقين» صورت يار را ديدار نمايد.
صورت افتاده در آينه جان، او را متذكر «عالم ديدار» مي‏كند و آرام از وي مي‏ستاند تا شايد از قفس «پندار» خلاصي يابد.
همه آنچه اتفاق افتاده از همين‏جاست. «اينهمه آوازه‏ها از شه بود». همه آمد و شدها، همه ماندگاري و همه فراز و فرودها.
افسوس كه ما همگي در گرو پندار مانده‏ايم. جان، رهن «عالم اعتبار و عبارت» گزارده‏ايم و غرق در گمان از عالم ديدار و «اشارت» دور افتاده‏ايم.
طالب بي‏قرار شو تا كه قرار آيدت جمله بي‏قراريت از طلب قرار توست
همه بي‏ساماني ما از دورافتادگي از «عالم اشارت» است. و وجه تمايز انسان با ساير موجودات نيز همين «تعلق خاطر پوشيده به عالم اشارت» است.
حقيقت آدمي نيز همين است چنانكه سرّ «و نفخت فيه من روحي» نيز همه هويت او را و وطن مألوفش را مي‏نماياند. اگر چه به غلط و از روي پندار وطن خويش را آب و خاك و عليق مي‏پندارد اما ناگزير خواهد فهميد كه «اين وطن مصر و عراق و شام» نيست، وطن مألوف نيستان وجود است و عالم ديدار كه اينك از آن دور مانده و در «مغاك پندار» فرو افتاده است.
شايد نسبت ميان همين وطن و عالم ديدار است كه حضرت ختمي مرتبت، دوستي و مهر آن را عين «ايمان» دانسته «حُبُّ الوطن من الايمان» و فرموده: ورنه با بودن در عالم پندار و سير در وهم و گمان كه ايمان حاصل نمي‏شود.
آدمي برخاسته از عالم ديدار و مسافر اين عالم است و ديدار عين ديدن. «مقصد و مقصود» ديدار است و هر چه جز اين، عين واماندگي و ايستايي است چنانكه ماندن در بند سراب عين بي‏خردي است.
طالب «مهدي(ع)»، طالب ديدار است. و اين «ديدار» بي‏گذار از «پندار» و عالم اعتبار و گمان ممكن نيست. «مهدي(ع)»، منادي، داعي، سبيل، ذاكر و مبشر «عالم ديدار» و دوستي است و ديدار وي عين فرود در «عالم ديدار» و خلاصي از پندار است.

وقتي در دعاي عهد مي‏خوانيم:
 

«اللّهمّ أرني الطلعة الرشيده و الغرّة الحميده واكحل ناظري بنظرةٍ منّي إليه»؛ خدايا ديدار آن طلعت و رشيده آن چهره تابناك حميده را نصيب من كن و...
متذكر اين نكته مي‏شويم كه اين ديدار چشمي پاك از پليدي و پندار مي‏طلبد كه بي‏اذن حضرت حق ممكن نيست تا شايد نظاره‏گر چهره‏اي شود كه «ديدارش عين ديدار حق» است. چه او «وجه‏اللّه‏» است و «وجه خدا» را با چشم مانده در وهم و صورت‏پرستي نمي‏توان ديدار داشت.
«چشم مرد خدا» پرده پندار را دريده؛ از همين رو در هر جايي جز حق و چهره حق نمي‏بيند. چشم «مردخدا» در وقت ديدار ناظر بر ابتدا و انتهاي عالم مي‏شود «فَثَمَّ وجه‏اللّه‏».
غبار ره بنشان تا نظر تواني كرد جمال يار ندارد حجاب و پرده ولي

«حافظ»
 

در ادبيات شيعي و ادب شيعه بودن، جمال حق در سيماي انسان كامل، حضرت صاحب‏الزمان و حجت حي خداوند متجلي است.
و طالب ديدار جمال، طالب «وجه‏اللّه‏» و «بقية‏اللّه‏الاعظم» است. و «وجه‏اللّه‏ الاعظم» جز امام مبين و حق نيست. از همين روست كه انسان، بي‏آن‏كه بداند، طالب ديدار و منتظر «ظهور و ديدار حق» در سيماي امام مبين است. اما، غفلت و سير و سلوك در «عالم پندار» او را در كشف مصداق حقيقي چنان گرفتار آورده كه هر لحظه سيما و صورتي را سيما و وجه خدا مي‏انگارد. همه، بي‏آن‏كه بدانند منتظرند اما همه «ديدار» را تجربه نمي‏كنند الاّ با بستن چشم و گوش و گذر از عالم عبارت. اگر آدمي از اين عالم خلاص شود، پاي در ساحت عالم ديدار مي‏گذارد، در اين عالم ديگر حجاب و پرده‏اي نيست. جملگي ظهور است و ديدار رودررو. طالب و مطلوب سينه به سينه‏اند.
چون اين ظهور حادث نشده، منتظر ظهوريم. چون پرده نيفتاده، در عالم تصور و خيال گرفتاريم.
هر كس حكايتي به تصور چرا كند؟ چون يار پرده ز رخ برنمي‏كشد
اما چون اين «ظهور درجان» رخ دهد، «ظهور امام عصر(ع)» براي طالب ديدار حادث مي‏شود حتي اگر وقت فيزيكي ظهور حضرتش فرا نرسيده باشد. قبل از آن‏كه با نيرو و قوه «يداللهي» پرده‏ها به كنار رود و ديدار حضرت دوست عمومي شود. از همين‏رو، زمان انتظار «ديدار» براي همه يكسان نيست. براي بسياري ظهور اتفاق افتاده است و براي برخي ـ به اذن‏اللّه‏ ـ قبل از ظهور كبراي حضرت صاحب‏الزمان(ع) اتفاق خواهد افتاد. اين ديدار شدني و ممكن است. خواست همه انبيا و اوليا و اوصيا و حكمت آمدن و شدن آدمي در پهنه خاك. نيل به «عالم ديدار» بوده است و بس.
نزد اهل معرفت، براي هر يك از حواس ظاهري، حسي باطني موجود است. كه به‏كار افتادن آنها مشروط و منوط به از كار افتادن آن حواس ظاهري است. تنها واسپس اين گشايش و فتوح است كه انسان مؤمن، ملكوت عالم را مي‏بيند و با خلاصي از همه رنگها و تعلقها از جنگ و نزاع و جدايي رها مي‏شود.
موسي‏اي با موسي‏اي در جنگ شد چون‏كه بي‏رنگي اسير رنگ شد
رنگها جملگي متعلق به عالم پندارند. رنگ دروغ است و فسانه، رنگ ملامت است و حيله، حجابي ميان طالب و مطلوب.
وقتي رنگها به كنار روند و جدايي و دوئيت از ميان برخيزد فرزند آدمي درمي‏يابد كه:
وحده لا اله الاّ هو كه يكي هست و هيچ نيست جز او
مدرسه انبيا، مدرسه گشايش چشم دل و بصيرت است، و از همين رو در اين مدرسه سه كلاس «شريعت، اخلاق و معرفت» تعبيه شده تا شاگرد اين مدرسه با گذار از اين سه كلاس، جسم و نفس و روح را مهياي گذار از عالم ملكي و اعتبار نمايد و در پايان ناظر جمال دلاراي حضرت دوست شود. او را از خود رها مي‏سازند تا در دشت فراخ عبوديت، ناظر بر جلوه حق شود. تنها در اين وقت است كه گوش جان آدمي نيوشاي كلامي از عالم ديدار مي‏شود.
امام عصر(ع)، سفير عالم ديدار است، داعي اين عالم و رهنمون شونده به سوي آن.
حضرت در مقام «سبيل‏اللّه‏» منتظر را تا «باب‏اللّه‏» رهنمون مي‏شود و سپس در شأن «باب اللّهي» وي را به ساحتي وارد مي‏سازد تا شاهد «وجه‏اللّه‏» شود.
حضرت در مقام «ولايت تامه» و «كليه الهي» با تصرف در جسم و جان «منتظر» را تربيت مي‏كنند تا مستعد ورود به اين عوالم شود.
غفلت دور دراز طي همه قرون بر ضخامت ديوارهاي زنداني كه در آن غنوده‏ايم افزوده است. چنانكه امروز «ديدار» حضرتش را سخت و «ظهور كبراي» جمالش را دور مي‏انگاريم. گويا چونان اغيار، «دوري»، «روزي مقدر» ما شده است.
ما را راهي جز ويراني اين بند و زندان نيست و چاره‏اي جز گذار از لايه‏هاي تو در توي پندار و گمان.
ما را راهي جز انتظار بزرگ و مجاهده بزرگ براي «ديدار» و فرود در عالم ديدار نيست. و تنها اين جهاد بزرگ است كه همه رنگهاي ريا و دوئيت و شرك و نفاق و مجادله را از جسم و جان ما دور مي‏سازد و بحر لطف حضرت را براي دستگيري و تربيت ما به‏جوش مي‏آورد تا با شأن يداللهي او در سبيل نجات قرار گيريم.
منبع : سراج
ارسال توسط کاربر : sm1372



 



نظرات کاربران
ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط