جلوه هاي هنري داستان حضرت ابراهيم (ع) در قرآن(1)

ازجمله ويژگي هاي قرآن، به کارگيري داستان براي بيان اهداف و مقاصد خود مي باشد. خداوند متعال بسياري از وقايع، حوادث و رويدادهاي قرآن را در قالب داستان بيان نموده است تا بهتر در دل و جان بندگان نفوذ نمايد. داستان در قرآن وسيله اي است براي دعوت به يکتاپرستي و زندگي صالح. از جمله داستان هايي که در آيات شريفه به تصوير کشيده شده، داستان حضرت ابراهيم
جمعه، 15 بهمن 1389
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
جلوه هاي هنري داستان حضرت ابراهيم (ع) در قرآن(1)

جلوه هاي هنري داستان حضرت ابراهيم (ع) در قرآن(1)
جلوه هاي هنري داستان حضرت ابراهيم (ع) در قرآن(1)


 

نويسنده:نعيمه پراندوجي وناهيد نصيحت*




 

 

چکيده:
 

ازجمله ويژگي هاي قرآن، به کارگيري داستان براي بيان اهداف و مقاصد خود مي باشد. خداوند متعال بسياري از وقايع، حوادث و رويدادهاي قرآن را در قالب داستان بيان نموده است تا بهتر در دل و جان بندگان نفوذ نمايد. داستان در قرآن وسيله اي است براي دعوت به يکتاپرستي و زندگي صالح. از جمله داستان هايي که در آيات شريفه به تصوير کشيده شده، داستان حضرت ابراهيم است. اين داستان از جمله داستان هاي بلند قرآن به شمار مي آيد که در سوره هاي متعدد آمده و داراي تمام عناصر داستاني مي باشد، يعني شامل حوادث مختلفي است. داراي آغاز، موضوع، پيکره و پاياني که از روابط علي و معلولي ميان حوادث به دست مي آيد و به نتيجه مورد نظر مي انجامد که هدف از آفرينش داستان بوده و آن بيان ايمان راسخ ابراهيم، تسليم او در برابر اوامر الهي، دعوت به يکتاپرستي و يقين در ايمان بوده است.

کليدواژه ها:
 

قرآن/حضرت ابراهيم (ع)/عناصر داستان

پيش گفتار

 

هست قرآن حال هاي انبيا
ماهيان بحر پاک کبريا

وربخواني ورنه اي قرآن پذير
انبيا و اوليا را ديده گير

ور پذيرايي چو برخواني قصص
مرغ جانت تنگ آيد در قفس

کلمه «قصه» در لغت به معناي دنباله، جاي پا و اثر کسي را گرفتن است؛ قصه را به اين جهت قصه مي گويند که دومي در نقل آن از اولي پيروي مي کند. قصه در قرآن گاه به معني بيان نمودن، بازگفتن، حکايت کردن و برخواندن به کار برده شده است؛ (ان الحکم الا لله يقص الحق و هو خير الفاصلين) (انعام/57) «فرمانروايي جز براي خدا نيست، حق را بيان مي کند و او بهترين داوران است.» و گاه به معناي سرگذشت، داستان و ماجرا؛ (فلما جاءه و قص عليه القصص) (قصص/25) «چون نزد او رفت و ماجرا را برايش گفت.» (يزدان پرست، /21)
لفظ «قص، قصص و قصه» در قرآن 26 بار تکرارشده است. اما تنها لفظ «قصه» به معناي داستان فني به کار رفته است، به طور مثال در آيه 120 سوره مبارکه هود خطاب به پيامبر گرامي اسلام مي فرمايد: (و کلاً نقص عليک من انباء الرسل ما نثبت به فؤادک و جاءک في هذه الحق و موعظة و ذکري للمؤمنين). همچنين در سوره مبارکه اعراف آيه 176 آمده است: (فاقصص القصص لعلهم يتفکرون). و نيز سوره يوسف آيه 111: (لقد کان في قصصهم لعبرة لاولي الالباب). از نص صريح آيات مذکور درک مي شود که داستان پيامبران با هدف تأمل در حکايت آنان و پند گرفتن از فرجام امت ايشان بوده است.
خالق هستي اغراض ديني را در قالب داستان و با تصويرگري بي نظير و به کارگيري عناصر داستاني هشت گانه ارائه نموده است تا قوي ترين تأثير را بر مخاطب نهد. هدف اين مقاله بررسي عناصر هنري پيرنگ (يا طرح)، کشمکش، شخصيت ها، صحنه پردازي، گفتگو، زاويه ديد، انديشه و اسلوب داستان حضرت ابراهيم (ع) در قرآن است که از داستان هاي بلند قرآن به شمار مي آيد.
 

داستان پيامبران در قرآن
 

لغت «داستان» در زبان فارسي به معني قصه، حکايت، افسانه و سرگذشت به کار رفته است و در ادبيات، اصطلاح عامي به شمار مي آيد که از يک سو شامل صور متنوع قصه مي شود و از سوي ديگر انشعابات مختلف ادبيات داستاني از قبيل داستان کوتاه، رمان، داستان بلند و ديگر اقسام اين شاخه از ادبيات خلاق را در بر مي گيرد. (داد، /126) به هر حال داستان نوع ادبي است شامل رخدادهايي که در محيط توسط اشخاصي معين روي مي دهد، با سبکي ويژه ساخته مي شود (ساعدي، /37) و داراي عناصر هشت گانه (پيرنگ، کشمکش، شخصيت، گفتگو، زاويه ديد، صحنه، انديشه و سبک) است.
از جمله ويژگي هاي قرآن، به کارگيري داستان براي بيان اهداف و مقاصد خود مي باشد. داستان در قرآن وسيله اي است براي دعوت به يکتاپرستي و زندگي صالح. خداوند متعال بسياري از وقايع، حوادث و رويدادها را در قرآن با قالب داستان بيان نموده است تا بهتر در دل و جان بندگان نفوذ نمايد. قرآن داستان هاي متعددي از جن و انس، به ويژه پادشاهان، افراد خاص و ... مطرح کرده است. داستان پيامبران نيز در آيات بسياري بيان شده است. اين داستان ها از نظر کوتاه و بلندي انواعي دارند. مثلاً داستان پردازي هاي قرآن از نظر طولي به صورت داستانک (همچون داستان زکريا و ايوب)، داستان کوتاه (هود، صالح، اسماعيل)، داستان متوسط (داوود و مريم) و داستان بلند (حضرت ابراهيم و سليمان) مي باشد و ارائه آن به صورت ايجاز و يا تفصيل در شرح حال پيامبر، وقايع و عصر وي مثل داستان يوسف و عيسي به کار رفته است. (قطب، /165-168) نکته اي که بايد بدان توجه نمود، اين است که قالب داستان بلند و عناصر متعدد آن زاييده ي قرن نوزدهم است، اما خداوند متعال چهارده قرن پيش، از اين قالب براي بيان مقاصد خود بهره گرفته است و عناصر هشت گانه مذکور در داستان هاي قرآن، به ويژه داستان حضرت ابراهيم به خوبي مشهود است.

ابراهيم از نگاه قرآن
 

حضرت ابراهيم از پيامبراني است که داستانش در 13 سوره آمده است که عبارتند از بقره: 124 و 260-258، انبيا: 71-51، انعام: 83-74، عنکبوت: 27-16، شعراء: 89-69، زخرف: 28-26، مريم: 49-41، ابراهيم: 38-35 و 49-47، صافات: 113-83، ذاريات: 37-24، هود: 76-69، حجر: 51 و نحل: 123-120. از اين رو با دقت در آنها استنباط مي شود که اين داستان از جمله داستان هاي بلند قرآن به شمار مي آيد. زيرا ايشان پدر پيامبران به شمار آمده و دومين پيامبر اولواالعزم مي باشد. (جزايري، /110) پيامبران پس از ايشان اصل دينشان را به او نسبت مي دهند. در حديثي منسوب به امام رضا عليه السلام آمده است: «خداوند از آن رو ايشان را به عنوان دوست خود برگزيده است که تنها از او ياري مي طلبيده و فقط به او تکيه مي نموده است.» (همان)
داستان ابراهيم در قرآن از نوجواني او آغاز مي شود و تا بناي کعبه ادامه مي يابد. حوادث آن عبارتند از بت شکني، دعوت به يکتاپرستي، درآتش افکنده شدن، برگزيدن ماه و ستاره و ... به خدايي، زنده کردن مردگان، هجرت به مصر و شام و ...، رهاکردن هاجر و اسماعيل در بيابان، قرباني کردن وي، مژده تولد اسحاق و سرانجام بناي کعبه است. اين داستان به صورت پراکنده در سوره هاي متعدد آمده است و برخي ماجراها در برخي سوره ها تکرار شده است. در پايان مشاهده مي شود که هدف داستان، بيان ايمان و اعتقاد راسخ و يقين ابراهيم به خداوند و تسليم محض اوست. اين امر از خلال حوادثي که براي ابراهيم روي مي دهد ديده مي شود، به همين دليل است که به مقام امامت رسيده و «خليل الله» لقب يافته است.

1- پيرنگ(1) در داستان حضرت ابراهيم
 

پيرنگ رابطه ي علي و معلولي ميان حوادث داستان است که آنها را به هم پيوند مي دهد و در نهايت به نتيجه داستان مي انجامد. در تعريف آن آورده اند:
«پيرنگ وابستگي موجود ميان حوادث داستان را به طور عقلاني تنظيم مي کند، بنابراين مي تواند راهنماي مهمي باشد براي نويسنده و نظم و ترتيبي براي
خواننده. پيرنگ فقط ترتيب و توالي وقايع نيست، بلکه مجموعه سازمان يافته وقايع است. اين مجموعه وقايع و حوادث با رابطه علي و معلولي به هم پيوند خورده و با الگو و نقشه اي مرتب شده است.» (ميرصادقي، /64)
پيرنگ کالبد و استخوان بندي وقايع است، چه وقايع ساده باشد و چه پيچيده، داستان بر آن بنا مي شود. در واقع پيرنگ سلسله حوادث را از آشفتگي بيرون مي آورد و داستان وحدت هنري پيدا مي کند. «اي.ام فورستر» ميان داستان و پيرنگ تفاوت قائل شده و معتقد است داستان به عنوان نقل رشته اي از حوادث مي باشد که بر حسب توالي زماني ترتيب يافته باشند. پيرنگ هم نقل حوادث است با تکيه بر موجبيت و روابط علت و معلول. (همان، /66)
لازم به ذکر است که پيرنگ و محتواي داستان متفاوت از هم هستند. همان طور که از مطالب مذکور بر مي آيد، پيرنگ همان روابط علي و معلولي ميان حوادث است و از موضوع داستان پرده برمي دارد، حال آنکه محتواي داستان، پيام داستان، محور و هدفي است که داستان نويس آن را در نظر دارد و در زبان داستان خود مي گنجاند و غرض اصلي وي در اين آفرينش هنري است.
عنصر پيرنگ در داستان حضرت ابراهيم بسامد بالايي دارد. در تمام حوادثي که در داستان رخ مي دهد، رابطه علي و معلولي حاکم است و تمام وقايع داستان به يک سو مي رود. مثلاً اين ويژگي را در ماجراي بت شکني و در آتش افکنده شدن ابراهيم مي بينيم. زماني که حضرت قومش را به يکتاپرستي دعوت نمود و آنها ايمان نياوردند و دست از بت پرستي برنداشتند، ايشان تصميم گرفت تا بت ها را بشکند. اين امر خشم پادشاه و مردم را برانگيخت و براي مجازات او تصميم گرفتند وي را در آتشي عظيم بسوزانند؛ اين آتش با عزم و اراده الهي به گلستاني تبديل شد. اين خود دليل قاطعي است براي اثبات يگانگي و قدرت بي همتاي خداوند يکتا.
اين ويژگي در آيات 83-74 سوره انعام نيز وجود دارد؛ زماني که حضرت به منظور بطلان عقيده آنها در پرستش ستاره، ماه و خورشيد، هر يک از آنها را به خدايي خود برگزيده و با افول هر کدام از آنها، از پرستش آنها دست کشيده و در نهايت خداوند را به پروردگاري خويش برگزيده است. يعني تمام اين ماجرا براي
اثبات يگانگي و بي همتايي خداوند و دعوت به پرستش آن صورت گرفته است و داراي يک هدف که آن اثبات يگانگي و قدرت بي همتاي خداوند است، مي باشد.
شايان ذکراست که حوادث فوق به همراه تمام حوادثي که پس از آن در زندگي ابراهيم روي داده، از قبيل مهاجرت به مصر، تولد اسحاق، رها کردن هاجر و اسماعيل در بيابان و قرباني نمودن اسماعيل، همگي براي آزمودن ابراهيم بوده است که وي از تمام آنها سربلند بيرون آمده است؛ از اين رو افتخار بازسازي خانه کعبه به او و پسرش، اسماعيل، واگذار شده است. او تنها پيامبري است که به مقام امامت رسيده و «خليل الله» لقب گرفته است. لازمه رسيدن به چنين مقامي، پيروزي در آزمون هايي بوده که پروردگار در بخش هاي مختلف زندگي اش او را مبتلا کرده بود.

2- کشمکش در داستان حضرت ابراهيم
 

به مقابله شخصيت ها يا نيروها در داستان با يکديگر مي گويند که داراي اجزاي گره افکني، هول و ولا، بحران و گره گشايي مي باشد. «گره افکني، وضعيت دشواري است که برخي اوقات به طور ناگهاني ظاهر مي شود. برنامه ها، راه و روش ها و نگرش ها را تغيير مي دهد.» (همان، /72) آنجا که خواننده نسبت به عاقبت کار شخصيت داستان علاقمند مي شود و در حالت انتظار و دلنگراني باقي مي ماند، اصطلاحاً حالت تعليق يا هول و ولا گفته مي شود. (همان، /75) بحران هم لحظه اي است که نيروهاي متقابل براي آخرين بار با هم تلاقي مي کنند و عمل داستان را به اوج يا بزنگاه مي کشانند و تغييري قطعي در خط اصلي داستان به وجود مي آورند. گره گشايي، پيامد وضعيت و موقعيت پيچيده يا نتيجه نهايي رشته حوادث است و نتيجه گشودن رازها و معماها و برطرف شدن سوء تفاهمات. در گره گشايي سرنوشت شخصيت هاي داستان تعيين مي شود و آنها به موقعيت خود آگاهي پيدا مي کنند؛ خواه اين موقعيت به نفعشان باشد يا به ضررشان (همان، /76-77)
داستان حضرت ابراهيم مانند رماني است که از چندين حادثه مجزا ولي مرتبط با هم تشکيل شده است. هريک از اين حوادث داراي گره افکني، هول و ولا، اوج و گره گشايي مي باشد. با اين تفاوت که در چند حادثه قوي تر از حوادث ديگر است؛ گويا اين حوادث در سرنوشت ابراهيم عليه السلام تعيين کننده بوده است.
اولين حادثه، حادثه بت شکني و در آتش افکنده شدن حضرت ابراهيم مي باشد؛ رويدادهاي آن از نقطه اي آغاز مي شود که در اصطلاح ادبيات داستاني نقطه ي «گره افکني» ناميده مي شود و عبارت است از «سوگندي که ابراهيم آن را اعلام کرد (يا برحسب برخي تفاسير آن را مخفي نگه داشت) مبني بر اينکه چاره ي بت هاي آنان را خواهد کرد. اين رويداد زماني به نقطه اوج خود مي رسد که ابراهيم عليه السلام آن بت ها را خرد مي کند و قطعه و قطعه مي سازد.» (بستاني، /62)
آخرين بخش داستان با حادثه انداختن او در آتش آغاز مي شود؛ زماني که آنان با وجود پي بردن به درستي سخنان ابراهيم از عقايد باطل خود دست برنداشتند و تصميم گرفتند او را مجازات نمايند، آتشي عظيم برپا نمودند تا ابراهيم را در آن بسوزانند. هول و ولاي داستان از اينجا آغاز مي شود. گويي مردم نگران ابراهيمند و بر سرنوشت وي بيمناکند. آنها از يکديگر مي پرسند که سرنوشت ابراهيم چه خواهد شد.
داستان با در آتش افکنده شدن ابراهيم به اوج مي رسد(بحران داستان). اما پس از مدت کوتاهي با سرد شدن آتش و تبديل آن به گلستان، لحظه گره گشايي فرا مي رسد؛ لحظه اي که همه چيز قطعي مي شود و داستان پايان مي يابد. اين پاياني است بسيار غيرمترقبه؛ (قلنا يا نارکوني برداً و سلاماً علي ابراهيم) (انبياء/69) «اي آتش! بر ابراهيم سرد و سلامت باش.» خداوند متعال به دنبال اين حادثه مي گويد: (و ارادوا به کيداً فجعلناهم الاخسرين) (انبياء/70) «مي خواستيد براي ابراهيم فکري بينديشند، ولي ما زيانکارشان گردانديم.» اين جمله که پايان داستان است، همه چيز را قطعي مي سازد و ميزان شکستي را که آنها متحمل شدند برايمان ترسيم مي نمايد.
نمونه ديگر مربوط به ماجراي هاجر و اسماعيل در بيابان خشک و بي آب و علف مي باشد که حضرت ابراهيم اين کار را به فرمان خداوند انجام داد. زماني که
هاجر به همراه کودک شيرخواره اش در بيابان تنها ماند، پس از مدتي جيره آب و غذاي آنها تمام شد و کودک توان تحمل تشنگي را نداشت، وي از فرط تشنگي پاهايش را به زمين مي کوبيد. گره افکني داستان از همين جا آغاز مي شود (رها شدن هاجر و اسماعيل در بيابان و تشنگي اسماعيل و بي تابي وي). هاجر براي يافتن آب براي کودکش ميان کوه صفا و مروه به اين طرف و آن طرف مي دود (هول و ولاي داستان). کودک از فرط تشنگي بيهوش مي شود. داستان در اين بخش به اوج خود مي رسد (بحران)، ولي ناگهان با جوشيدن چشمه اي در زير پاي اسماعيل، گره گشايي در داستان رخ مي دهد و داستان به نيکويي پايان مي يابد. اين امر نشانه عنايت و توجه ويژه خداوند به آنهاست.
نمونه ديگر مربوط به ماجراي خواب ديدن حضرت ابراهيم و قرباني کردن اسماعيل در خواب است. گره افکني داستان از همين جا آغاز مي شود؛ حضرت ابراهيم پس از اين خواب در نگراني و دودلي به سر مي برد. وي از يک سو توان کشتن فرزندش را ندارد و از سوي ديگر نمي تواند از فرمان پروردگارش سرپيچي کند؛ تصميم مي گيرد موضوع را با فرزندش در ميان بگذارد. فرزندش پس از شنيدن سخنان پدر، خواستار اجراي امر پروردگار مي شود. داستان با آماده شدن اسماعيل براي قرباني شدن و قرار گرفتن او در قربانگاه به مرحله هول و ولا مي رسد. بحران داستان زماني است که ابراهيم عليه السلام چاقو را روي گلوي اسماعيل قرار مي دهد. خواننده در اين هنگام به شدت نگران سرنوشت اسماعيل است و نسبت به مرگ او بيمناک، اما با آمدن قوچي عظيم از سوي پروردگار و قرباني شدن آن به جاي اسماعيل، گره گشايي در داستان رخ مي دهد و داستان به نيکويي پايان مي يابد.
نمونه ديگري که مي توان در اين بخش به آن اشاره نمود، حادثه مژده تولد اسحاق مي باشد. گره افکني داستان از آنجايي آغاز مي شود که ميهماناني ناشناس به منزل ابراهيم مي آيند، آنان از غذايي که ابراهيم برايشان تدارک ديده بود نخوردند. اين امر نگراني ابراهيم را برانگيخت و از آنها ترسيد. اينجا هول و ولاي داستان است. زماني که آنها به ابراهيم و ساره مژده تولد فرزندي را داندند، داستان به اوج مي رسد
(بحران). ابراهيم و ساره بسيار متعجب مي شوند، فرشتگان مي گويند اين امر با اراده خداوند محقق مي شود، در اين بخش گره گشايي در داستان رخ مي دهد.

 

پي نوشت ها :
 

* دانشجويان دکتري زبان و ادبيات عربي
 

منبع:نشريه پژوهش هاي قرآني ،شماره60-59.
ادامه دارد...



 

 



نظرات کاربران
ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.