اصفهان شهر دانش و دانشمندان (1)

درتاريخ فرهنگ و تمدن بشري بسياري از شهرها و مناطق تحول آفرين بوده اند و اکنون اثري ازآن ها وجود ندارد؛شهرهايي که زماني مرکزجنب و جوش و رخدادهاي مهم فرهنگي، اجتماعي، اقتصادي، هنري و سياسي بوده اند،اما دوران طلايي شان محدود به زمان هايي کوتاه يا نه چندان طولاني بوده است.
يکشنبه، 24 بهمن 1389
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
اصفهان شهر دانش و دانشمندان (1)

اصفهان شهر دانش و دانشمندان (1)
اصفهان شهر دانش و دانشمندان (1)


 

نويسنده: محمد حسين رياحي




 
اشاره
درتاريخ فرهنگ و تمدن بشري بسياري از شهرها و مناطق تحول آفرين بوده اند و اکنون اثري ازآن ها وجود ندارد؛شهرهايي که زماني مرکزجنب و جوش و رخدادهاي مهم فرهنگي، اجتماعي، اقتصادي، هنري و سياسي بوده اند،اما دوران طلايي شان محدود به زمان هايي کوتاه يا نه چندان طولاني بوده است.
مشرق زمين گاهواره ي تمدن بشري و مرکز شکل گيري فعاليت هاي متنوع انسان ها در طول تاريخ بوده و ايران در جوار سرزمين هايي مانند بين النهرين و شبه قاره هند و تمدن هاي ديگر در تحولات تاريخي بسياري تأثيرگذار بوده است. منطقه ي اصفهان که معمولاً در جنب و جوش هاي تمدني بوده و درطي شکل گيري قدرت هاي بزرگي مانند ماد،هخامنشي،اشکاني و ساساني نيز به ويژه در تحولات فلات ايران اثر بخشي داشته است. تحولات قابل توجه و عمده ي اصفهان پس از اسلام همواره از اين شهر مرکزي فعال در بستر تاريخ ساخته بود، به ويژه آن که در عرصه ي فرهنگ به صورت کانوني پويا محل رشد و نمو دانشمندان و ايجاد نهادهاي آموزشي بوده است. در نوشتار حاضر با عنايت به منابع متعدد، سعي بر آن رفته که اين نقش تا اندازه اي بازگو گردد و بي دليل نبود که اصفهان در سال 2006 ميلادي مطابق با سال 1427 هجري از سوي سازمان کنفرانس اسلامي به عنوان پايتخت فرهنگي جهان اسلام انتخاب شد. در اين مقاله سعي بر آن است که اين مهم تا اندازه ي ممکن بازگوگردد،باشد تا مورد توجه محققان و انديشمندان و علاقه مندان به ميراث هاي علمي و معنوي واقع گردد.
مقدمه
با رشد قابل توجه تمدن عظيم اسلامي و واقع شدن اصفهان در پهنه ي وسيع خلافت،اين شهربه واسطه ي فراهم شدن زمينه هاي گوناگون،مستعد تحولات زيادي شد و به عنوان يکي ازبلاد مؤثر و مهم در قلمروي اين تمدن کارساز گرديد. از همان قرون اوليه ي هجري علاوه بر مرکزيت سياسي به ويژه در عصرآل بويه و سلاجقه، ازجمله کانون هاي قابل توجه دانش و علوم و مهر پرورش دانشمندان در رشته هاي مختلف به حساب مي آمد که تعدادي از اين علما و برجستگان فرهنگي از طلايه داران علمي و معنوي جوامع بشري اسلامي به حساب آمده اند. بي شک اگر به عنوان پايتخت فرهنگي جهان اسلام در اين سال زينت بخش شهر کهن سال و تاريخي اصفهان گرديده،زيبنده و مناسب است؛ چرا که نام اصفهان چون ستاره اي درخشان در آسمان فرهنگ و ادب ايران و اسلام تابناک است و بدون هيچ اغراقي مي توان گفت تأثيرگذاري اين سامان بر علم و تمدن اسلامي وايران کم نظير بوده است. به گفته ي استاد محمد محيط طباطبايي،آنچه اصفهان رادر ميان شهرهاي باستاني کشور ما امتياز مي بخشد،استمرار عمران و بقاي آثار مهمي از دوره هاي مختلف حيات آن است. به طوري که اگر همه ي آثار باستاني پراکنده در داخل ايران فعلي را از حيث کميت و کيفيت و ارزش فني با آثار موجود در اصفهان مقايسه کنيم، ارزش آنچه در اين ناحيه به جا مانده است،اگر بيش از همه ي آثار ديگر نباشد، کم تر از آن نخواهد بود و بدين مناسبت توجه به گذشته ي چنين سرزمين گران قدري، براي تاريخ کلي ايران و تاريخ هاي عمومي هنر جهان و براي پژوهندگان معاصر بسيار لازم و معتبرشناخته مي شود.(2)

تأثيراصفهان بر رويدادهاي فرهنگي
 

مرحوم استاد جلال الدين همايي بر اين اعتقاد است که اگر بيش تر ترقيات ادبي و علمي و صنعتي ايران را از تجليات روح اصفهان و رهين قريحه و ذوق سرشار مردم اين سرزمين بدانيم،چندان دور نرفته ايم و سخن گزاف نگفته ايم.ايران مهد ذوق و ادب و سرزمين هنر و صنعت است و بيشتر مايه ي اين گونه موهبت هاي طبيعي و خداداد را بايد در ساحل زاينده رود و در اعماق روح لطيف و ذهن کنجکاو مردم اصفهان و سرانگشتان هنرآفرين پروردگار اين آب و خاک جست و جو کرد. يکي از دانشمندان مي گويد:« هرجا شعري لطيف مي شنوم و يا صنعتي ظريف مي بينم قلبم، آسوده نمي شود با آن گاه که در روح سخنور و يا بازوي کارگر،پيوندي از نژاد ومردم اصفهان مي يابم.»
اين سخن چندان گزاف و ياوه نيست؛ چه اگر به تاريخ ادبي و صنعتي ايران رجوع کنيم،مي بينيم که در اغلب نهضت هاي ادبي و صنعتي،اگراصفهان پيشرو و پيشقدم نبوده است،باري دستي در کار داشته است. مردم هوشياراين سرزمين هم داراي طبع سليم و ذوق لطيف هستند و هم روح ابتکار و اختراع درآن ها به حد کمال وجود دارد. اگرخود مخترع چيزي نبوده اند،آن را از ديگران گرفته و چنان سر وصورت داده و به حد کمالش رسانيده اند که زاده ي فکر خود آن ها محسوب مي شده است.احياناً مي بينيم که جنبشي ادبي يا صنعتي از جاي ديگر آغازمي شود،اما چون به سرزمين سراسر ذوق و شوق اصفهان مي رسد و يک يا چند زير دست استادان چابک انديش آن پرورش مي يابد،درمدت اندکي يکي از مظاهر برجسته ي ادب و هنر را نمايان مي سازد. اين خاصيت درتمام دوره هاي تاريخي در محيط ذوق پروراصفهان وجود داشته وبعد هم وجود خواهد داشت.(3)
با شکل گيري تمدن اسلامي در جهان، سراسر سرزمين هاي مسلمين،شاهد شکوفايي علم وادب و رشد و نمو دانشمندان و متفکران بسياري بود.در شرق و غرب عالم اسلام شهرهايي مانند بخارا، ري ، اصفهان، بغداد، دمشق و قرطبه،جايگاهي والا يافتند. در اين زمان اصفهان که پس از فتح آن به دست سپاهيان اسلام ( 23-19 ه.ق ) وسعت بيش تري پيدا کرده بود، رونق روز افزوني به خود گرفت و منزلت خاصي يافت؛ چرا که شخصيت هاي زيادي را در طي چند قرن اول اسلام، تقديم شريعت اسلام و علوم قرآني نموده است. اين موضوع در اوج درخشش تمدن و فرهنگ اسلامي، يعني قرن هاي سوم تا هفتم هجري کاملاً مشهود است.وقتي ذکراخبار اصفهان حافظ ابونعيم (م430 ه.ق )که مربوط به رجال و دانشمندان اصفهان و يا کساني که در مقام دانشوري به اين شهررفت وآمد داشته اند و يا شخصيت آنان درآن جا شکل گرفته است، مورد بررسي قرار گيرد، نقش اصفهان در روند شکل گيري علوم مختلف اسلامي به خوبي آشکار مي شود.مؤلف « ذکر اخبار اصفهان» نام نزديک به دوهزارنفر را در اثرخود آورده است که بسياري ازآن ها از شخصيت هاي ممتاز و برجسته ي دنياي اسلام درآن اعصاربوده اند.(4)ابن نديم (م.377 ه. ق ) در « الفهرست» نام تعدادي از وابستگان به اين شهر را که درعلوم مختلف سرآمد بوده اند، آورده است.(5)
ياقوت حموي (م.626 ه.ق) در بيان اوصاف اصفهان آورده است که: به آن تعدادي که ازاين شهر عالمان و پيشوايان در هر فن خارج شده اند، در هيچ شهري از شهرها مانند آن نبوده است.(6) اصفهان را «قبه الاسلام» نيز ناميده اند.(7) در برخي از آثار و کتاب ها از اين شهر به عناوين ديگر مانند «خيرالبلاد، دارالدوله،دار السلطنه،دارالعلم و دارالملک» نيز ياد کرده اند.(8)امام خميني ( متوفي به سال 1368 ش )رهبرفقيد انقلاب اسلامي ايران، اصفهان را شهري که هميشه مرکز علم بوده و علماي بسيار بزرگ و متفکراني عظيم الشأن ازآن جا برخاسته اند،توصيف نموده اند.(9)
قرون اوليه ي هجري و عرصه ي تمدن اسلامي درقرون متمادي اين شهر همواره منشأ خدمات فراواني به علوم وانديشه هاي اسلامي بوده است،بنابرتصريح اکثر مورخان،حکيم امت پيامبراسلام ( ص ) يعني سلمان که به اهداف و آرمان هاي آن حضرت وفادار بود،اصلاً از مردم اصفهان بوده است.(10)اصفهان در باب علوم و تمدن اسلامي شخصيت هاي بسياري تربيت کرده است.ازعلماي بلند مرتبه ي قرائت قرآن و از قراي هفتگانه ي مشهور، نافع ابن عبدالرحمن اصفهاني (م.169 ه.ق ) است که دراين شهر متولد گرديده است.(11) او را شيخ القرا هم مي گفته اند و بزرگان ادب عربي مانند عاصم (م.180 ه.ق) و کسايي (م. 189 ه.ق )ازاو روايت کرده اند(12).ديگري راغب اصفهاني (م.502ه.ق) مؤلف «المفردات » مي باشد که اثر او را جامع ترين و نيکوترين کتابي دانسته اند که درباب بررسي الفاظ و لغات قرآن کريم نوشته شده است.(13)کم نبوده اند اصفهانياني که در سده هاي اول هجري مي زيسته اند و در زمينه ي علوم قرآني و ادبيات عرب صاحب تأليف و آثار بوده اند که در مقال نمي گنجد.(14)
درحديث و اخبار نيزاصفهان جايگاهي برتر و والا داشته است.ابن حيان در سده ي چهارم هجري، کتاب مبسوطي در اخبار روات حافظان حديث مربوط به شهر اصفهان را نوشته است و نيز حافظ ابونعيم اگرچه مطالب و اخباراصفهان ابن حيان و تاريخ اصفهان ابن منده را در ذکر اخبار اصفهان خود نقل کرده است،اين نقل و تکميل هرگز از اهميت کتاب ابن حيان نکاسته است.(15) در برخي کتب مربوط به معرفي علماي علم حديث،نام تعداد زيادي از افراد منسوب به اصفهان ديده مي شود.(16)طبراني (م.360ه ق ) صاحب «معاجم ثلاثه» که ازمشاهير،محدثين و حفاظ عامه است، دراين شهر متوطن بوده و در آن وفات يافته است.(17)
منزلت فقهي اصفهان ازهمان سده هاي اوليه ي اسلامي مشهود است. يک فقيه اصفهاني باعث به وجود آمدن مکتب پنجم فقهي دراهل سنت گرديد.اگر چه اين مذهب الان متروک است،محمد بن داوودخلف ظاهري اصفهاني (م.290 ه.ق ) را از هوشمندترين دانشمندان يا به تعبيري از اذکياي عالم اسلام دانسته اند.(18)کار او به جايي کشيد که درزمان اوج عظمت علمي شهر بغداد، رياست علمي در مرکز دارالخلافه به او منتهي شده است.(19)
در دوران آل بويه اصفهان درخشش چشم گيري يافت. اجتماع دانشوراني که از خود اصفهان يا ساير بلاد دنياي اسلام دراين شهر مجتمع شده بودند، قابل توجه است. اشخاصي مانند ابن عميد کاتب (م.359 ه.ق)و به خصوص صاحب بن عباد ( م.385 ه.ق ) که هر دو از وزيران نام داراين سلسله بوده اند،به اين درخشندگي،رونق خاصي بخشيده اند.صاحب بن عباد،که خود شخصيت بارزي درباب ادب،خصوصاً ادبيات عرب به حساب مي آمد، مشوق خوبي براي انديشمندان و صاحبان ذوق ادبي به شمار مي رفت.او با بيش تر بزرگان علم و ادب زمان خود نشست و برخاست داشت.وي که بيش تر عمر خود را دراصفهان به سربرده است،درهمان جا نيزازدنيا رفت.(20) درهمين دوران بود که ابوالفرج اصفهاني (359-284 ه.ق )اديب و مورخ،مؤلف بلند آوازه ي «الاغاني» در اصفهان ديده به جهان گشود.(21)اثر او يعني الاغاني نه فقط اعجاب و تحسين آيندگان را برانگيخته است،بلکه صاحب بن عباد، معاصر او که معروف است در سفرهايش بالغ بر سي شتر کتاب هايش را حمل مي کرده اند و تعداد کتاب هاي او بالغ بريک صدو هفده هزار جلد دانسته اند، زماني که الاغاني رادريافت، اين کتاب را به عنوان مونس و مصاحب،همواره همراه خود داشته است و همو اثرابوالفرج را مشحون به نکته هاي نادر و اخبار برگزيده دانسته است.(22)
درباره ي ارزش کار ابوالفرج اصفهاني نوشته اند که اگرهيچ اثر از ادباي بزرگ اصفهان درآن دو سده جز کتاب الاغاني ابوالفرج باقي نمانده بود-که درحقيقت دايره المعارفي از ادب و تاريخ و موسيقي آن عصر محسوب مي شود-همين يک اثر براي اثبات سهمي که اصفهان نسبت به فرهنگ اسلامي تقديم داشته است، کافي بود.(23)
رجوع به آثاري مانند «معجم الادباي» ياقوت خود براي شناخت سهم اصفهان در ادبيات اسلامي کفايت مي کند و همين شهر بود که افرادي مانند سراينده ي «لاميه المعجم يعني طغرايي »(م.516ه.ق) را در خود پرورانيده است.دراين دوره مورخان پرکارو صاحبان آثار ارزشمند تاريخي، که آثارآنها هنوز از منابع مهم تاريخي ايران و اسلام محسوب مي شود،دراصفهان مي زيسته اند. مانند حمزه بن حسن اصفهاني (م360 ه.ق ) مؤلف تاريخ پيامبران و پادشاهان که به سني ملوک الارض و الانبيا معروف است و يا ابوعلي مسکويه (م.421 ه.ق) فيلسوف،اديب،دبيرو نديم آل بويه که درهمين شهرنيزازدنيا رفته است.اثرتاريخي او موسوم به «تجارت الامم » نثري ساده و سليس دارد و به نگارش تاريخي عيني ممتازاست. اصفهان پيش ازاين نيز مورخان شايسته اي را تقديم فرهنگ بشري و تمدن اسلامي نموده بود،ازقبيل ابن واضح احمد بن ابي يعقوب اصفهاني،معروف به يعقوبي (م292 ه.ق ) و يا محقق جغرافياي تاريخي، مؤلف کتاب « الاعلاق النفيسه » يعني احمد بن عمر بن رسته (م.259 ه.ق) که آثار آنان نيزهنوزازمنابع دست اول جهت تحقيق و تتبع محسوب مي شود. البته در زمان هاي بعد ازآل بويه نيزاصفهان،مورخان بلند آوازه اي را در خود پرورش داده است که از آن جمله اند عماد الدين کاتب،بنداري و اصفهاني در عهد سلجوقي، اما در اواخر دوران آل بويه بود که ابن سينا (م.428 ه.ق) محفل درس خود را در سال ها دراين شهردايرکرد و شاگردان فراواني را تربيت نمود.ازجمله دست پروردگان شيخ الرييس دراصفهان ابوعبدالله معصومي (م.450 ه.ق ) است که درمورد او گفته بود:ابو عبدالله درنزد من همان مقامي دارد که ارسطو پيش افلاطون داشت.ابن سينا در اين شهر،رسائل و کتب بسياري را تدوين وتأليف نمود.او دراصفهان کتاب شفا را با نوشتن بخش هاي منطق، مجسطي، اقلديس، رياضيات و موسيقي به پايان رسانيد. وي همچنين دراصفهان دانشنامه ي علائي را تأليف و به علاء الدوله کاکويه ( 433-398 ه.ق) حاکم شهر تقديم نمود. اصفهان به ابن سينا مجال توسعه درافکار وآرا و عقايد علمي داد و اگرعمر او به درازا انجاميده بود، چه بسا که امروز در رديف آثار بازمانده از ابن سينا، زيج کاکويه و لغت لسان العرب مفصلي را مي ديديم که مقدمه ي آن ها در حيات او در اصفهان فراهم آمده بود.(24)
اين حيات شکوهمند علمي ديري نپاييد که دست خوش تهاجم غزنويان حنفي مذهب و متعصبي گرديد که حملات آنان به اصفهان و ري بسياري ازآثار فراهم آمده ي فرهنگي تحت حمايت ديلميان را از ميان برد. مسعود غزنوي درسال (421 ه.ق ) به اصفهان حمله کرد و شهراصفهان را به تصرف در آورد و سپاهيان وي پس از کشتار فراوان به تاراج اموال علاء الدوله و نيز خانه ي ابن سينا دست زدند و اموال و کتاب هاي وي را غارت کردند و سپس آن ها را به شهر غزنه فرستادند و همين کتاب ها که از اصفهان به غزنه برده شده بود،درسال 545 ه. ق به دست سربازان علاء الدين جهانسوزغوري به آتش کشيده شد.بعد از مرگ ابن سينا به سال 428 ق با وجودي که اصفهان متحمل خسارات حمله ي مسعود شده بود،براثرحسن سياست ابوجعفر کاکويه،فرمانرواي شهر، اصفهان وضعي به غير ازساير شهرهاي عراق و خراسان که به دست غزنويان افتاده بود، داشت و اين باعث آن گرديد که ابوالحسن بهمنيار (م.458 ه.ق ) حوزه ي درس استاد را داير نگه داشت و کتاب «التحصيل» را نوشت وکساني را به هواي مکتب سينوي به اصفهان مي آمدند،مستفيذ مي کرد.(25)
با توجه به آن همه رونق علمي،به ويژه از باب فلسفه و مباحث مربوط به آن علم در اصفهان،خصوصاً در نيمه ي دوم قرن هجري،گفته ي استاد محيط طباطبايي نيکوست که فرموده است: چيزي که تاکنون نسبتاً ازمدنظر محققان درباره ي تاريخ و فرهنگ اصفهان دور مانده، نقشي است که در تعليم و تربيت حکما و انتقال فلسفه به نقاط ديگرکشور داشته است.(26)

مرکزيت فرهنگي، سياسي در دوران سلاجقه
 

سلجوقيان فصل جديدي را در تاريخ ايران و شرق اسلام رقم زدند و در عصر ملک شاه، با وجود وسعت حيطه ي فرمان روايي اصفهان را به عنوان پايتخت انتخاب گرديد ودر حقيقت بسياري از پيشرفت هاي ملک شاه را بايد مرهون تلاش هاي خواجه نظام الملک توسي دانست که با درايت و بينش سياسي خويش، راه را براي فرمان روايي اين سلطان سلجوقي بر شرق دنياي اسلام گشود.
اصفهان در دوران حکومت سه پادشاه سلجوقي يعني طغرل،آلب ارسلان و ملک شاه ازسال 429 تا 485 که سي سال آخر آن هم زمان با وزارت خواجه نظام الملک توسي بوده است،همگام با توسعه ي روزافزون قلمروي سلجوقي،گسترش يافت و بر روي رونق و شکوه آن افزوده شد. در نتيجه اموال و غنايم بي شماري از کنار جيحون تا انطاکيه به سوي اين شهر سرازير شد و ابنيه و آثارمتعددي که به همت سلاطين سلجوقي و خواجه نظام الملک توسي و ديگر اميران و اعيان اين دولت، در اصفهان، احداث گرديد، اين شهر به صورت يکي از بلاد آباد و با عظمت دنياي آن روزگار درآمد.(27) مدارس نظاميه يا شاخص ترين نهاد آموزشي عصر سلجوقي، که برخي آن را اولين مدارس منظم و يا به اصطلاح دانشگاه هاي مدون آن دوران قلمداد کرده اند،دراين شهر نيزشعبه اي داير و فعال داشته است.خواجه نظام الملک توسي رياست نظاميه ي اصفهان را به خاندان خجندي از رؤساي شافعيه ي اصفهان اختصاص داد. (28)نظاميه ي اصفهان ازنظرمالي نيز داراي پشتوانه ي بسيار خوبي بود،به گونه اي که هر سال مبلغ ده هزار دينار محصول و مستغلات و موقوفات آن بوده است.(29)مدرسه نظاميه ي اصفهان تا قرن هشتم هجري نيز پاي برجا بوده است.ازاقدامات علمي در عهد ملک شاه، ايجاد رصد خانه ي اصفهان و تنظيم تقويم جلالي دراين شهر بوده است. به طوري که وجود عالمان ودانش پژوهشان درزمينه ي علوم مانند رياضيات، هيأت و نجوم دراين شهر قابل توجه مي باشد. دراين مورد نوشته اند: ملک شاه از خيام نيشابوري (م.530ه.ق) خواست تا با بزرگان منجمان در اصفهان زيج جلالي(30) را ترتيب دهند و همچنين عمر خيام يکي ازرساله هاي معروف خود، يعني «شرح ما اشکل من مصادرات اقليدس» را در اصفهان نوشته است.(31)هنوزجلوه هايي برجسته ازهنرعصر سلجوقي دراين شهر، به خصوص در مسجد جامع ديده مي شود وصفاي خاصي را به اين مکان مي بخشد، مانند گنبدهاي نظام الملک و تاج الملک که در جنوب و شمال اين مسجد پا برجا هستند.
با اين حال اصفهان عهد سلجوقي، محل نزاع هايي بود که بارها باعث ويراني شهر و خسارت به آن گرديد. از يک طرف برخوردهايي که بين صاعديان حنفي و خجنديان(32)شافعي مذهب و ازسوي ديگر برخورد دستگاه هاي حکومتي با گروه هايي مانند اسماعيليه،که ضايعات جبران ناپذيري مثل آتش سوزي قسمتي از مسجد جامع و در نتيجه سوختن کتابخانه ي مجلل آن را به همراه داشته است.(اين سانحه به سال 515 هجري قمري رخ داده است).(33)اعتقاد بر اين است که نتايج حاصل ازکشمکش هاي دوران سلجوقيان در اصفهان قرن ها بعد دامنگيراين شهرشده است،به طوري که معتقدند:ملک شاه و نظام الملک در چنين شرايطي به اصفهان آمدند و با پي افکندن مدرسه براي تربيت شافعي و حنفي و انتقال عده اي ازفقهاي ماوراءالنهر و نيشابور به اين شهر،آرامش فکري شهر را بر هم زدند و اصفهان را مدت دو قرن، ميدان کشمکش شافعيان و حنفيان به سردستگي خجنديان و صاعديان قرار دادند، چه بسا انديشه ي مستعد و قابليت فکري را در راه حمايت از فلان مفتي خجندي و يا بهمان قاضي و صدر صاعدي دراين شهر به خاک سياه فرونشانده اند.خجنديان و صاعديان ،اصفهان را جولانگاه غلامان سلجوقي ساخته بودند که سرانجام راه را براي ايلغارمغول و اشغال اصفهان به دست آنان فراهم آورده است.(34)اصفهان پس ازدوره ي سلجوقي و به خصوص بعد از عهد ملک شاه ديگر آن رونق علمي و تحولات فرهنگي ديرين که مدت ها دراين شهر مستدام بود،ازدست داد. اگرچه درعصرخوارزمشاهيان از شهرهاي مهم قلمرو آنان به حساب مي آمد،ولي همان درگيري هاي فرقه اي گذشته،که هنوزادامه داشت،ازمردم سلب آسايش نموده و هر گونه تکاپو و تلاش علمي رامانع شده بود.

ازمغول تا صفويه
 

مقارن حمله ي مغول،اصفهان دانشوران و شعراي سرآمدي چون جمال الدين عبدالرزاق اصفهاني(م.588ه.ق) و پسرش کمال الدين اسماعيل (م.635 ه.ق) رادر خود جاي داده بود.درجريان تهاجمات اسفبارصحرانوردان مغول که به تمدن ديرپاي اسلامي آسيبي بزرگ رسانيدند، اصفهان هم دراين رهگذر متحمل صدمات بسياري شد،به طوري که شهر ويران گرديد.مساجد،مدارس و خانه ها خراب شدند و مانند بسياري از بلاد ايران زمين، مشاهيرو بزرگان علم و ادب اين شهر از دم تيغ اين خون آشامان گذشتند. آن طور که بعضي مانند دولت شاه سمرقندي (م.896 ه.ق )اعتقاد براين دارند که کمال الدين اسماعيل شاعردرآن فتنه به شهادت رسيده است.(35)
طي قرن هاي هفتم تا نهم هجري اگر چه نهادهاي آموزشي مانند عصمتيه و جعفريه دراصفهان به وجود آمدند، و يا عارفاني مثل باباقاسم اصفهاني(م.740ه.ق)مسعود بن عبدالله بيضاوي معروف به بابا رکن الدين (م.769ه.ق) و يا بسياري ازمشايخ و اقطاب صوفيه که عنوان «پير»و«بابا» داشته اند،دراين شهر مي زيسته اند و به آموزش و تعليم درآن مي پرداخته اند،شهر همواره مورد تعرض و هجوم خاندان هاي ملوک الطوايفي نسبت به يکديگربوده است. با اين وجود،درخلال حوادث،هروقتي مقتضي به دست مي آمده،نيروي خفته، شکفته مي شده است.چنان که در دوران کوتاه جويني ها وقتي مشرف الدين هارون والي شهربود،گريختگان حادثه ي بغداد که هنوزبه ساماني نرسيده بودند،به آن جا مي آمدند.(36)
صفي الدين ارموي(م.693 ه.ق) معروف ترين متن موسيقي خود، يعني شرفيه را در اين شهربه نام يکي از خاندان جويني نوشته است يا آن که مترجم، «محاسن اصفهان»، کتاب خود را به غياث الدين پسر خواجه رشيد الدين فضل الله(م.716ه.ق) از زبان عربي به فارسي ترجمه کرده است.(37)
هنوزخرابي هاي يورش و چپاول مغولان ترميم نيافته بود که زخم مهلک ديگري گريبان شهر را گرفت:دژخيمي ديگراز همان تيره و تباريعني تيمور، که فرمانش بر آن رفته بود که آداب علم و ادب را قدري ننهند،سربرآورد.(38)بعد ازتصرف اصفهان به دست تيمور و قتل عام او درآن شهر به سال 789 ه.ق اصفهان در دست شاهزادگان تيموري بود که بسياري از مواقع براي تصاحب آن با هم در نزاع بودند.
يکي از نبيره هاي تيمور، ميرزا اسکندر(؟817 ه.ق ) است. وي که مي خواست اصفهان را پايتخت سلطنت آينده ي خود سازد،درصدد برآمد دولت خود را مستظهر به وجود علما سازد و ازشيراز و کاشان دانشمندان بسياري را به اصفهان آورد که ازجمله ي آن ها غياث الدين جمشيد کاشاني (م.832 ه.ق) است.شاهزاده ي تيموري مي خواست درآن جا رصد خانه اي بنا کند، چنان که غياث الدين يکي ازرساله هاي خود را به نام او نوشته و او را ستوده است. با وجود تلاش هايي که ميرزا اسکندر نمود، دراين کارتوفيقي نيافت و سرانجام شاهرخ تيموري(807-850 ه.ق ) در سال 817 ق، اصفهان را از او گرفت و حکومت آن شهررا به ميرزا رستم سپرد. (39)از دوران حکومت اسکندربراصفهان نامه اي در دست است.اين شخص که نام او ذکر نشده است، مقيم اصفهان بوده و اين نامه را به سيد قوام الدين يزدي متوفاي قرن نهم هجري نوشته و او را به اصفهان احضار مي کند،تا به حلقه ي علمي ميرزا اسکندر بپيوندند.دراين نامه اسامي تعداد زيادي از دانشمندان و صاحب نظران علوم و فنون مختلف و صاحب منصبان دانش پرور اعم از وزرا،مشايخ، قضات، محدثان، فقها، منجمان و اطبا آمده است که مي تواند يکي از اسناد تاريخ فرهنگ اصفهان شمرده شود.(40)
برخي ازشاهزادگان تيموري که در مهد تمدن ايرانيان تربيت شدند،به خلاف سردودمان خون آشام خود،به راهنمايي وزرا و ندماي خويش،غالباً مردمي با تربيت و مطلع به علوم و فنون زمان خود و مشوق فضلا،دانشمندان،هنرمندان و صنعتگران و از هرجهت،مروج علم و صنعت بوده اند و به عمران و آباداني شوقي وافرداشته اند و نه فقط درسمرقند و هرات و مشهد ابنيه ي عالي بنا نموده اند،بلکه در اصفهان نيز آثاري نيکو ازخود بر جاي گذاشته اند.(41)
اگرچه شاهزاده ي تيموري از اصفهان کانوني براي علما و دانشمندان عصر خود پديد آورده بود،ولي بعد از سقوط اسکندر ميرزا، اين جمع پراکنده شدند و غالب اين افراد برگزيده،هر يک به سويي رفتندو در نتيجه اصفهان بار ديگر در معرض تجاوز و تطاول شاهرخ قرارگرفت و او نيز گروهي از علما و فضلاي اصفهان را به گناه طرف داري از پسرش درساوه بر دار کرد، ولي فرزند خود را مشمول عفو قرارداد.
اصفهان در عهد شاهرخ به وضعي تنزل يافت که ديگردرآنجا فرهنگ وادب داراي رونقي نبوده است.(42)علماي مقتول اصفهان به دست شاهرخ،سه تن بودند و همه ي آن ها ازاستوانه ي علمي و معنوي شهربه حساب مي آمدند.قتل آنان به سال (850 ه.ق) رخ داده است. يکي ازآنان افضل الدين فرزند صدرالدين ترکه ي اصفهاني،مترجم کتاب «الملل و النحل شهرستاني»است که عنوان آن « تنقيح الادله و الملل في ترجمه ي کتاب الملل و النحل »مي باشد.(43) اين نخستين ترجمه ي کتاب مذکوربه زبان فارسي است.ديگر ازافرادي که همراه افضل الدين مقتول گرديد،شاه علاء الدين محمد ازاکابرسادات حسيني است.(44) سومين آنها قاضي امام يعني امين الدين فضل الله ازعلماي بزرگ اصفهان است.(45) مؤلف تذکره الشعرا قتل اين دانشمندان را به واسطه ي تحريک و سعي گوهرشاد بيگم،همسرشاهرخ دانسته است.(46)
ازعهد سلاطين قراقويونلو و آق قويونلو و کارگزاران آن ها دراصفهان خبري از جنب و جوش و رونق علمي در دست نيست، مگر آن که برخي از بناها که جنبه ي هنري و تزييني آن مطرح است،دراصفهان به وجود آمده اند.(47)

پي نوشت ها :
 

1-پژوهش گرو مدرس دانشگاه اصفهان، درتاريخ و تمدن ملل اسلامي معاونت پژوهشي مرکز اصفهان شناسي و خانه ي ملل.
2-نشريه ي دانشکده ي ادبيات اصفهان، مقاله ي محمد محيط طباطبايي،س5/ش6، ص164.
3-مجله ي مهر، مقاله ي جلال الدين همايي،ش7،ص655.
4-ر.ک،ذکراخباراصفهان، صص1 و2.
5-«الفهرست»،صص227،226،12،60.
6-«معجم البلدان»،ج1، ص209.
7-«روضات الجنات»ج1، ص 10.
8-«محيط ادب»، ص107.
9-«صحيفه ي نور»ج7، ص213.
10-«مجمع التواريخ و القصص»ص242.
11-«الفهرست»ص48.
12-«تذکره القبور»ص517.
13-«مفردات راغب»ص99.
14-«الفهرست»ص225.
15-نشريه ي دانشکده ي ادبيات اصفهان،س5، ش6،ص72.
16-«لايرانيون و الادب العربي»،ص707.
17-«تذکره القبور(دانشمندان بزرگ اصفهان)»ص397.
18-«الاعلام»ج6، ص120.
19-«ادورا فقه»ج3،ص774.
20-«تاريخ ايران (کمبريج)»ج4، ص255.
21-«گزيده ي الاغاني»ص15.
22-همان،صص 10 و 11.
23-«جلوه هاي هنر اصفهان»ص223.
24-همان،ص224.
25-همان،صص223 و 225.
26- همان جا.
27- « مدارس نظاميه»ص220.
28- « غزالي نامه»، ص132 براي شناخت اهداف ايجاد مدارس نظاميه و مساعي خواجه نظام الملک توسي دربنيان اين مؤسسات آموزشي درقلمرو دولت سلجوقي مي توانيد به کتاب ارزشمند «مدارس نظاميه و تأثيرات علمي و اجتماعي آن» اثراستاد مرحوم آقاي دکتر نورالله کسايي مراجعه نماييد.
29-«محاسن الاصفهان»،ص 143.
30-بعد از ورود سپاه اعراب به ايران،ترتيب اواخر عهد ساساني، اجراي کم و بيش منظم کبيسه، منسوخ شد و تقويم هجري قمري رايج گرديد، که به مناسبت عدم تطبيق با فصول، در امور کشت و زرع و وصول ماليات اشکالات فراوان ايجاد نمود.در سال 467 ه.ق سلطان ملک شاه سلجوقي تصميم به اصلاح تقويم گرفت، و جمعي از منجمان را مأمور سرو صورت دادن به امرتقويم کرد،که از آن جمله خيام، ابوالعباس لوکري،ميمون بن نجيب واسطي، ابوالمظفراسفزاري و چند تن ديگر را برشمرده اند. محل کاراين جمع رصدخانه ي جديد ملک شاه بود که محل آن در اصفهان ذکر شده است.ملک شاه تقويم پيشنهادي اين علما را که به نام تقويم جلالي يا تقويم ملکي مرسوم شد تا حدي درايران رايج کرد.(جهت اطلاع بيشترر. ک به زندگينامه ي رياضيدانان بزرگ اسلامي، صص 330 و 331.
31-همان، ص 326.
32-يکي از دو خاندان مهم و مشهور اصفهان در عهده سلجوقي آل خجند شافعي مذهب بودند. اين خانواده از نسل محمد بن ثابت خجندي بود که خواجه نظام الملک، وعظ او را پسنديده و وي را از خجند ( از شهرهاي ماوراء النهر)به اصفهان انتقال داد.فرزندانش نيزدراين شهرساکن شده و شهرت يافتند.بسياري از مردان اين خاندان به درجات عالي علمي و دولتي دست يافتند. اما آل صاعد يا صاعديان حنفي مذهب نيز مدت چندين قرن ورياست فوق العاده اي در شهر برخوردار بودند و درامورملک و مملکت دخالت ها داشته و مبارزات و نزاع هاي آنان با خجنديان در برخي از کتب ثبت و ضبط است.به تحريک اين دو خاندان قتل ها واقع شده و عده ي زيادي در اين منازعات به قتل رسيدند.(ر.ک:به غزالي نامه،اثراستاد جلال الدين همايي و نيز بزرگان و دانشمندان اصفهان از مرحوم مصلح الدين مهدوي.)
33-«الکامل في التاريخ»ج6،ص576 . در مورد واقعه ي آتش سوزي مسجد جامع اصفهان درعصر سلجوقي خوانندگان عزيز مي توانيد به مقاله ي نگارنده در نشريه ي کيهان فرهنگي،شماره ي 123 تحت عنوان «نهصدمين سال آتش سوزي مسجد جامع اصفهان وکتابخانه ي نفيس آن» يا به مجله ي «مسجد» سال پنجم، شماره ي 30رجوع نماييد.
34-«جلوه هاي هنر دراصفهان»، ص 229.
35-«تذکره الشعراء»ص 115.
36-«زندگي شگفت آورتيمور»ص 49.
37-«جلوه هاي هنر در اصفهان»ص 229.
38-«مقالات ادبي » ج1،ص 415.
39-«تاريخ مفصل ايران»ص643.
40-«جلوه هاي هنردراصفهان»، ص 230.
41-«الاصفهان»ص97.
42-«جلوه هاي هنر در اصفهان»ص 230.
43-«توضيح الملل»، ج1، مقدمه، 81.
44-همان جا.
45-«تاريخ ادبيات ايران»، ج 4 ص 498.
46-«تذکره الشعرا» ص 256.
47-«آشنايي با شهر تاريخي اصفهان» ص 57.
 

منبع:نشريه دانش نما،شماره 169-167
ادامه دارد...



 



نظرات کاربران
ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط