نقش مذهب تشيع در رشد فرهنگي ايران معاصر (5)

به موازات گسترش فرهنگ تشيع، جامعه مطالبات جديد و انتظارات جديد از علما داشت كه نقش هاي جديدي را براي علما موجب مي شد؛ خصوصاً بعد از جريان تنباكو همه به قدرت بلامنازع علما پي برده بودند؛ حتّي امثال آقا خان كرماني بابي مسلک كه منطقاً اعتقادي به علما و اسلام ندارد، در نامه هاي متعدد، از علماي نجف و كربلا استمداد
دوشنبه، 25 بهمن 1389
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
نقش مذهب تشيع در رشد فرهنگي ايران معاصر (5)

نقش مذهب تشيع در رشد فرهنگي ايران معاصر (5)
نقش مذهب تشيع در رشد فرهنگي ايران معاصر (5)


 

نويسندگان: دكتر محمدرضا ضميري*
رضا رمضان نرگسي**




 

6.موج سوم بيداري اسلامي
 

به موازات گسترش فرهنگ تشيع، جامعه مطالبات جديد و انتظارات جديد از علما داشت كه نقش هاي جديدي را براي علما موجب مي شد؛ خصوصاً بعد از جريان تنباكو همه به قدرت بلامنازع علما پي برده بودند؛ حتّي امثال آقا خان كرماني بابي مسلک كه منطقاً اعتقادي به علما و اسلام ندارد، در نامه هاي متعدد، از علماي نجف و كربلا استمداد مي كند و به ملكم ارمني سفارش مي كند كه در شماره هاي قانون به علما اطمينان بدهيد كه در صورت سقوط قاجار و برقراري مشروطه، آب از آب تكان نمي خورد (آجوداني ، 1383 ، ص 335-336) و كشور دست بيگانگان نمي افتد.
بعد از جنبش تنباكو، زمينه هاي تكامل فرهنگي در مردم ايران بسيار فراهم شد و طرح مسئله ي عدالت خانه و قيام علماي تهران، نمونه ي اوج اين تكامل در آن زمان محسوب مي شد؛ زيرا حوادثي كه منجر به مشروطه شد، تازگي نداشت؛ مثلاً سختگيري ها در گمرک كم و بيش قبلاً هم وجود داشت يا گذاشتن افراد غير مسلمان در رأس كارها چيز جديدي نبود يا توهين به يک زن مؤمن (رفتار عسگر گاريچي) تازگي نداشت؛ امّا چرا بعد از تنباكو اين اتفاقات آتش زنه ي حوادث شد؟
در پاسخ بايد گفت : بعد از نهضت تنباكو نوعي حيات درجسم بي جان اين ملّت دميده شد و خوني تازه در رگ هاي آنها دويدن گرفت و مردم به نوعي آگاهي جمعي رسيده بودند كه ديگر نمي توانستند اين نوع تحقير ها را تحمل كنند؛ به عبارت ديگر با كمي مسامحه مي توان گفت : نوعي تجدد شيعي در ايران در حال شكل گيري بود.
ملّت به رهبري علما همانند يک موجود زنده عكس العمل نشان مي داد و خودنمايي مي كرد و به دنبال مهاجرت به قم و صدور حكم مشروطه، علمايي چون : شيخ فضل الله نوري در تهران، آقا نجفي اصفهاني در اصفهان و سيد لاري و ميرزا ابراهيم محلاتي شيرازي در شيراز و ... و از همه بالاتر علماي نجف، تلاش كردند در نظر و عمل، در راه استقرار بهترين نظام ـ كه متناسب با شرايط خاص آن زمان باشد ـ گام بزرگي در جهت استقرار اين تجدد بومي بردارند.
بنابراين، ديده مي شود كه انواع رساله ها در تأييد يا رد مشروطه در اين دوره نوشته مي شود و علمايي همچون شيخ فضل الله نوري تمام تلاش خود را براي هماهنگ كردن قوانين ترجمه شده ي اروپايي با قوانين اسلامي به كار مي گيرد. درج اصل ابديه ي نظارت مجتهدان در اين راستا توجيه مي شود.

1-6.نقش مشروطه در تكامل فرهنگي ايرانيان
 

مشروطه اي كه به استبداد مدرن رضاخاني منجر شد، چگونه مي تواند نوعي تكامل محسوب شود ؟
در پاسخ مي توان گفت : مشروطه هم براي مردم و هم براي علما، نوعي تكامل فرهنگي محسوب مي گردد. در ادامه به تبيين اين مطلب مي پردازيم:
1-1-6.براي مردم
الف ) قبلاً گفته شد كه رابطه ي مراد و مريدي، بين علما و عامه مردم ايران، از زمان هاي بسيار دور وجود داشت. هنر جنگ هاي ايران و روس اين بود كه اين رابطه را به رابطه ي امام و مأموم تغيير داد و در جنبش تنباكو به اوج خود رساند؛ حال در جنبش مشروطه بايد يک پله اي به پله هاي ترقي و تكامل اين ملّت ايجاد مي شد و آن قدرت تشخيص عالم از عالم نماست.
اشكال اصلي مردم در نهضت مشروطه آن بود كه مردم هر عمامه به سري را عالم مي پنداشتند؛ خصوصاً اگر سيد باشد و صورت زيبايي هم داشته باشد و روزنامه اي نيز سخنانش را چاپ كند.(3) در آن فضاي آلوده، برخي از عالم نمايان همچون ملک المتكلمين و سيد جمال الدين واعظ با جبهه گيري عليه علماي راستيني چون آقا نجفي اصفهاني و شيخ فضل الله نوري، فضا را آلوده مي كردند و مردم را به شبهه مي انداختند، و با تعريف و تمجيد از غرب، مردم را مشتاق آن ديار مي كردند (نجفي و حقاني ، 1381، ص 409).
بنابراين، لازم بود تا مردم به درک بالاتري از فهم سياسي و اجتماعي نايل گردند و جامعه پذيري سياسي آنها تكامل تر گردد.
از اين رو وقتي شيخ فضل الله را كنار چوبه ي دار آوردند، در حال قرائت حكمِ دادگاه فرمايشي، شخصي به نزد شيخ شهيد رفت و گفت :«بگو مشروطه صحيح است ... از اعدام تو صرف نظر خواهيم كرد». شيخ شهيد فرمود :«اگر فضل الله بگويد نماز خواندن جايز نيست، آيا مي شود جاييز نباشد ؟! اگر پيامبر، معروف را معروف و مُنكَر را مُنكَر بداند و فضل الله بگويد مُنكَر، معروف است، آيا چنين مي شود ؟!» آن گاه سه مرتبه با صداي بلند فرمود :«مشروطه حرام است، حرام است، حرام است»(قلي زاده ، 1379 ، ص 244-245).
شيخ فضل الله خواست با جسد به دار آويخته ي خود به مردم بگويد كه دنبال تحري حقيقت باشيد؛ دنبال ديانت باشيد. با سخن يک عالم، حرام، حلال نمي گردد؛ اما مردم نياز به زمان داشتند تا اولاً حقايقي براي آنها روشن گردد و ثانياً خود نيز به درک بالاتري از شعور اجتماعي دست يابند؛ اعدام شيخ و حوادث بعدي، اين فرصت را براي آنها فراهم كرد؛ به طوري كه يک روزي همين مردمي كه زير دار او دست مي زدند، براي زيارت قبر او مي رفتند و از او عذرخواهي مي كردند و به اشتباهات خود اعتراف مي نمودند.
ب)رشد فرهنگي مردم در مشروطه به حدّي نبود كه زمينه ي وقوع انقلاب اسلامي در آن زمان فراهم باشد؛ بنابراين انتظار وقوع انقلاب تمام عيار اسلامي در آن زمان، انتظار نابجايي است؛ براي همين امثال حاج آقا نورالله در اصفهان و شهيد رابع در شيراز (نيّر شيرازي ، 1383 ، ص 114) با وجود تصريح به غير شرعي بودن مشروطه، خود را موظف به حمايت از آن مي دانستند.(4) جناب حاج نورالله اصفهاني با تأكيد بر قدر مقدور بودن مشروطه، نگران آن است كه كساني كه شعار مشروطه ي مشروعه را مطرح مي كنند، بخواهند از اين طريق به حكومت مشروطه ي فعلي، مشروعيت شرعي ببخشند.
به عبارت ايشان دقت كنيد:
آيا كسي كه دولت مشروطه را مشروعه مي كند، آيا تغييري در پادشاه و پادشاهي فعليه خواهد داد يا خير ؟ [جواب] خير، خيال چنين چيزي ممكن نخواهد شد؛ پس مشروطه مشروعه ممكن نيست؛ [زيرا] درجه اول او اين است كه اصل پادشاهي را مشروعه نمايند [ و اين امري است] محال (نورالله ، 1378 ، ص381).
جالب اينجاست ساير علمايي كه مشروطه را قبول داشتند و حتّي مخالفت با آن را حرام مي دانستند و به منزله ي مبارزه با امام حسين (عليه السلام) عنوان مي كردند، مشروطه را نوعي حكومت غصبي مي دانستند؛ امّا در عين حال فقه شيعه اين قابليت را داشت كه به دنبال حكومتي باشد كه يک پله به آرمان شيعه نزديک تر است و زمينه را براي حكومت صد درصد اسلامي فراهم كند؛ زيرا براي علما روشن بود امكان دستيابي به حكومت مشروع در آن زمان، غير ممكن است؛ امّا اين امر مانع از آن نبود كه براي حكومتي كه يک درجه به حكومت ايده آل نزديک تر است، تلاش نكنند.(5)
از طرف ديگر، مردم نيز براي حكومت ديني آمادگي كامل نداشتند؛ زيرا اگر چه مردم در آن زمان از اعتقادات ديني خوبي برخوردار بودند، امّا معرفت و آگاهي از دين در بين مردم بسيار پايين بود؛ لذا زمينه براي سوء استفاده افراد زيرک و منافق فراهم بود؛ براي همين عده ي كمي توانستند بر موج انقلاب مشروطه، سوار شوند و علما را كنار بزنند؛ امّا اين امكان براي روشنفكران سكولار ـ و منافقين ـ انقلاب اسلامي فراهم نشد؛ با آنكه هم تعداد گروه هاي منافق در زمان انقلاب 1357 بيشتر بود و هم به لحاظ نظري قوي تر، و از عناصر تبليغاتي بيشتري، حتّي جهاني، برخودار بودند و بيشتر از مشروطه چيان سكولار، از حمايت قدرت ها نيز برخوردار بودند ؛ امّا به خاطر آنكه اطلاعات ديني مردم بالا بود و رشد سياسي اجتماعي ديني مردم نيز در حدّ خوبي بود، نتوانستند حادثه ي مشروطه را تكرار كنند.
به عبارت ديگر، اكثريت مردم در دوره مشروطه بي سواد، قشري و زودباور بودند و در آن فضا با يک اتهام مي شد بخش كثيري از مردم را نسبت به يک فرد مؤمن، بدبين يا دشمن كرد؛ به طوري كه بتوانند قربهً الي الله او را به قتل برسانند؛ اين امر در انقلاب اسلامي ممكن نبود؛ از اين روست كه شيخ فضل الله نوري هنگام اعدام خود فرمودند :«هذه كوفةٌ صغيره».
ج)رشد فرهنگي، كمّي نيست، بلكه نوعي رشد كيفي است و اين رشد كيفي در مشروطه ايجاد شد؛ به اين معنا كه سيل مدرنيته از طرف غرب به طرف تمام دنيا در جريان بود و با توجّه به شعارهاي جالبي كه از مدرنيته به گوش مي رسيد، بايد به تمامي مي آمد و امتحان خود را پس مي داد تا مردمي كه خواهان حقيقت هستند، بفهمند شعارهاي مدرنيته توخالي است.
بنابراين، مشروطه تكامل فرهنگي براي مردم ايران بود و استبداد رضاخاني نيز نتيجه ي سرخوردگي از ديانت جاهلانه و بدون بصيرت و فريفتگي به مدرنيته و غرب بود كه خيال مي كردند با خود سعادت دنيا و آخرت مي آورد. اين جمله سيد جمال كه :«من در غرب اسلام ديدم، ولي مسلمان نديدم؛ ولي در بلاد اسلامي مسلمان ديدم و اسلام نديدم»، براي خيلي ها نصب العين شده بود؛ و انقلاب اسلامي، نتيجه ي سرخوردگي مردم از مدرنيته و غرب و روي آوري مجدد، امّا اين دفعه عالمانه و از روي بصيرت به ديانت و اسلام شيعي بود.
2-1-6.براي علما
الف )فقها بعد از جنبش تنباكو به قدرت بي نظير خود در بسيج عمومي پي بردند و فهميدند به علت اقبال عمومي، رسالتي جديد بر دوش آنها گذاشته شده و آن انجام مسئوليت در قبال حكومت و سياست روز است. آنها نمي بايست در قبال حكومت بي توجه باقي مي ماندند يا آن را به اهلش واگذار مي كردند و از خود سلب مسئوليت مي نمودند؛ لذا با قدرت وارد ميدان شدند و اين به ميدان آمدن آنها، تنها و تنها از روي انجام تكليف بود و بس، و حتّي گوشه گيري برخي به اين سبب بود كه احساس مي كردند «مَن بِهِ الْكفايه» هستند و نياز به آنها نيست. اين يک پله ي تكامل و ترقي براي نخبگان ديني (علما) شمرده مي شد؛ زيرا علاوه بر نظريه پردازي فقهي، حالاً نوبت به امتحان عملي فقه رسيده بود.
ب)فرصتي براي علما ايجاد شد تا در قبال مفاهيم مدرن، به طرح نظريات خود بپردازند. رساله هاي متعددي بعد از مشروطه در رد يا تأييد مفاهيم مدرن ، از جمله مشروطه نوشته شد كه تعداد اندكي از آنها چاپ شده است (چه مستقلاً، چه در ضمن كتاب رسائل مشروطه) و بخش زيادي از آنها به صورت تک نسخه در كتابخانه هاي شخصي محصور بوده يا از بين رفته است.
ج)مقايسه ي برخي مفاهيم مدرن با آموزه هاي تشيع و شناخت دقيق تر آموزه هاي تشيع. اين مطلب را با دو مثال تبيين مي كنيم:
مثال 1:طبق آموزه هاي تشيع، مردم جايگاه ويژه اي دارند و ائمه هدي (عليه السلام) هيچ گاه نخواستند از عنصر استبداد در حكومت بر مردم استفاده كنند. حضرت علي (عليه السلام) به دنبال نافرماني مردم كوفه، مي گويد :
و من راه راست كردن كژي هاي شما را نيک مي دانم، اما به خدا سوگند كه خواستار اصلاح شما به بهاي فاسد كردن خويش نباشم. خداي آبرويتان را ببرد و بهره تان را ناچيز سازد كه حق را نمي شناسيد؛ آن گونه كه باطل را؛ و باطل را نمي كوبيد، آنچنان كه حق را (نهج البلاغه، [بي تا]، ص 99).
يعني مي توانم با استفاده از زور و استبداد و نيرنگ، برشما مسلط شده و امور را به دلخواه خود به پيش ببرم؛ امّا اين با اصول ديانت ما همساز نيست و مساوي با فاسد كردن ديانت ماست كه من هرگز اين كار را نخواهم كرد.
مثال 2:خداوند در قرآن (حديد :25) مي فرمايد :«هدف ما از ارسال رسل و انزال كتب اين است كه مردم، خود به قسط قيام كنند»، لذا سنت الهي آن است كه مردم خود به خيرات و قسط و عدالت اقدام نمايند، و اين از عناصر محوري مشروطه و انقلاب اسلامي است.
خلاصه آنكه به نظر نگارنده بر خلاف تمام نويسندگاني كه مشروطه را يک امر غربي و نوعي انحراف مي دانند، بنده به دلايل فوق (همچنين به دلايلي كه اين مقاله ظرفيت طرح آنها را ندارد)، مشروطه را نوعي مرحله ي گذار و نوعي تكامل براي ملّت ايران مي دانم كه بسيار به جا بود و بايد اتفاق مي افتاد تا انقلاب اسلامي رخ دهد؛ و مطمئنم كه اگر مشروطه با همه مشكلاتش اتفاق نمي افتاد، انقلاب اسلامي هم به وقوع نمي پيوست.

پی نوشت ها :
 

* استاديار دانشگاه پيام نور مسجد سليمان
** دانشجوي دكتري رشد علوم سياسي
3 ـ اشاره است به سيد جمال الدين واعظ بابي مذهب كه روزنامه الجمال، متن تمام سخنراني هاي او را چاپ مي كرد و بخش زيادي از سخنانش به انتقاد از شيخ اختصاص داشت.
4 ـ نير شيرازي از سران حزب دموكرات شيراز مي نويسد :«ايام وقوف در تلگراف خانه، من چون رأس ديانتم پرزور درد مي كرد، خواستم پايه عمل خود را روي اصلي از اصول شرع درست كنم. از مرحوم آقا شيخ محمد باقر شهيد [رابع] سؤال كردم كه آيا مشروطه خواهي مشروع است واين راهي كه ما مي رويم مكلفيم؟ فرمود خير» (نير شيرازي ، 1383 ، ص114).
5 ـ گفتني است كه شيخ فضل الله نوري با علماي نجف در كليت مسئله اختلافي نداشتند و تنها اختلاف آنها در مصداق بود؛ زيرا شيخ نيز مي دانست كه امكان حكومت صد در صد مشروع وجود ندارد و تنها مراد او از مشروعه، حكومتي بود كه فضايح غير ديني مشروطه موجود را نداشته باشد؛ به عبارت ديگر او دنبال مشروطه تعديل شده بود و در اين خصوص علما با او اختلافي نداشتند.
 

منبع:فصلنامه شيعه شناسي شماره 27
ادامه دارد...



 



ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.