*«ناگفته هائي از سلوك اخلاقي شهيد مدني» در گفتگو با بيوك مقدسي بخشايش
*درآمد
رفتار و منش شهيد مدني يكي از والاترين الگوهاي انقلاب اسلامي بود كه با ساده زيستي بي بديل خويش چنان تأثيري براقران و مريدان خويش گذارد كه هنوز پس از سال ها تحت تأثير آن هستند و زندگي خود را بر آن سياق سپري ميسازند. اين گفتگو مشحون از چنين ارزش هائي است.
چگونه و كي با آيت الله شهيد مدني آشنا شديد؟
فكر ميكنم سال 60 بود كه با دبيرحزب جمهوري، خدمت آيت الله شهيد مدني رفتيم و با ايشان آشنا شديم. از آن به بعد دائماً به بيتشان رفت وآمد داشتيم.
رابطه شهيد مدني با حزب جمهوري اسلامي چگونه بود؟
خيلي خوب بود. اصلاً مثل اينكه ايشان آن موقع دبير حزب بودند. طوري كه همه ميگفتند، دبير حزب جمهوري اسلامي آيت الله شهيد مدني هستند. البته آقاي انبار لويي بودند، ولي آيت الله شهيد مدني خيلي حزب را تحويل ميگرفتند. هميشه وقتي مقام معظم رهبري و هر كس ديگري از تهران ميآمدند، اول از همه به بيت آيت الله شهيد مدني ميرفتند.
گويا در آن مقطع كدورت هايي بين برخي جناح هاي انقلابي وجود داشت كه باعث و باني بخشي از آنها نزديكان و اطرافيان شهيد مدني بودند. آيا اين كدورت ها سبب نميشد كه رابطه ايشان با حزب جمهوري دچار مشكل شود؟
فكر ميكنم در تبريز عدهاي روحاني و غيرروحاني بودند كه با آيت الله مدني اختلاف داشتند. آن زمان مرحوم دادمان فرمانده سپاه و رابط بين سپاه و دفتر آيت الله مدني بود. مرحوم دادمان خيلي آيت الله مدني را دوست داشت و به ايشان علاقمند بود. وقتي دادمان كانديد شد، از تهران به ما گفتند، پيش آيت الله مدني برويد و بخواهيد كه ايشان را كانديد نكنند. ما هم خدمت آيت الله مدني رفتيم و با ايشان صحبت كرديم، ولي به هيچ عنوان نتوانستيم ايشان را از اين كار منصرف كنيم. ايشان گفت:«من فقط رأي دارم كه آن را هم به آقاي دادمان ميدهم».
برخي با اين نوع تفكرات مشكل داشتند. آيا اين موضوع باعث ايجاد كدورت بين آيت الله مدني و حزب نميشد.
خير، رابطه ايشان با حزب به قدري خوب بود كه حتي ميگفتند ايشان دبير حزب است و او را مرد شجاعي ميدانستند. منتهي زماني هم پيش آمد كه آيت الله مدني تنها بود و با حزب ارتباط داشت و ديگران با ايشان ميانه خوبي نداشتند. ايشان نه تنها به من، بلكه به چند نفري كه در آنجا بودند، گفت:«دلم از دست اينها خون است.» اين گفته خيلي مهم بود. مخالفين ما اكثراً حزب خلق بودند و ما با اينها دردسرهاي زيادي داشتيم. هر روز تظاهرات بود، هر روز راديو و تلويزيون تبريز اشغال ميشد و ما به آنجا ميرفتيم و تلويزيون را تحويل ميگرفتيم و آنها دوباره آنجا را ميگرفتند. آيت الله مدني مظلوم ترين فرد انقلاب ماست. ايشان در آذربايجان شرقي بسيار زحمت كشيد. روي ايشان تف ميكردند، از پشت به ايشان سنگ ميانداختند و ميگفتند:«مرگ برمدني». «مرگ بر غروي». آن موقع استاندار غروي بود. در نماز جمعه محراب را آتش زدند. آيت الله مدني از لايق ترين افراد انقلاب و مردي الهي بود و روي دين و مذهب تعصب داشت. او كوچك ترين اهانتي به اسلام را تحمل نميكرد و به خاطر همين هم شهيد شد. اگر ايشان اين طور نبود، او را شهيد نميكردند.
در انتخابات رياست جمهوري سال 58 كه قرار بود براي اولين بار يك مسئول ارشد در جمهوري اسلامي با رأي مردم انتخاب شود، اختلافات زيادي پيش آمد. آيا شهيد مدني علناً از كسي حمايت ميكردند؟
ايشان شخصاً در نمازها گفتند كه من بني صدر را قبول ندارم، چون براي مملكت خطر دارد. آيت الله مدني آشكارا گفت كه به حبيبي رأي داده است. من شخصاً اين حرف را از زبان آيت الله مدني شنيدم.
آيا در اين باره مطمئنيد؟
بله. چون سابقه نداشته كه در هيچ نماز جمعهاي شركت نكنم. اگر تبريز باشم، اينجا نماز جمعه ميروم و اگر تهران باشم، نماز جمعه آنجا را شركت ميكنم. اين صحبت آيت الله مدني بسيار مؤثر بود و رأي بني صدر در تبريز كم شد. درست است كه در نهايت بني صدر در كل كشور رأي آورد، ولي در اينجا رأي آقاي حبيبي بهتر بود.
در مناقشاتي كه از انتخابات رياست جمهوري آغاز شد، ميبينيم كه در تهران خطي دنبال شد كه حاميان بني صدر اعم از سازمان مجاهدين خلق آن روز و ساير گروه هاي حامي او مثل ملي گراها در مقابل گروه هايي قرار گرفتند كه شهيد بهشتي و حزب جمهوري اسلامي با آنها بود. در تبريز حزب خلق مسلمان فضاي متفاوتي را ايجاد كرده بود. آيا فضاي به وجود آمده در تهران روي تبريز هم اثر گذاشت. آيا شهيد مدني در اين قضايا دخالتي ميكردند؟
آيت الله مدني چند ماه بعد از عزل بني صدر شهيد شد. در عزل بني صدر، آيت الله مدني به ميدان آمد و مردم هم در خيابان جمهوري اسلامي جمع شدند. شهيد مدني بني صدر را افشا كرد و مردم هم فرياد زدند:«مرگ بربني صدر». آيت الله مدني از همان ابتدا بني صدر را ميشناخت، چون در زمان طاغوت به همدان تبعيد شده بود. آيت الله مدني هميشه ميگفت كه بني صدر آدم درستي نيست.
در واقع در تبريز دو خط مقابل شهيد مدني بود؛ يكي حزب خلق مسلمان و ديگري هم طرفداران بني صدر.
فكر ميكنم بيش از ده خط مخالف آيت الله مدني بودند: سلطنت طلب ها، خلق مسلمان ها، منافقين و... طرفداران بني صدر فقط يكي از گروه هاي مقابل آيت الله مدني بودند. بعضي از روحانيون هم با ايشان مخالف بودند.
درباره ديدارهاي نزديكتان با شهيد مدني و جلساتي كه با ايشان در حزب بوديد، خاطراتي را بيان كنيد.
آن موقع هفت هشت نفر بيشتر در حزب نبوديم. من مسئول تداركات بودم. من بيشتر با حاج آقا انبارلوئي خدمت آيت الله مدني ميرفتيم. بيت ايشان بسيار ساده بود. ناهار ياسيب زميني بود يا ماست. وقتي خلق مسلمان، تلويزيون را اشغال كرد، ما به آنجا رفتيم. من شب در آنجا ماندم. آيت الله مدني كفن پوشيده بودند. زماني كه از تلويزيون برگشتند، خلق مسلمان ها در خيابان فردوسي ايشان را گرفتند. هر روز خاطره بود، هر روز تظاهرات بود.، هر روز حزب اللهي ها بيرون بودند. اصلاً خواب و استراحت نداشتند،دائماً در حال حركت بودند.
اول انقلاب در حزب جمهوري اخلاقي ايجاد شده بود. آيا زمان شهيد مدني بود؟
عدهاي بودند كه الان هم هستند، در كميته و در اردبيل هم بودند. بيشتر طرفدار حسين موسوي تبريزي بودند. ما آن موقع مخالف او بوديم. مخالفتمان هم شديد بود.
منظورم مربوط به زمان شهيد بهشتي است كه شهيد بهشتي كسي را مأمور كرد تا به تبريز بيايد و به مشكلات سر وسامان بدهد.
بله. اختلافات بود، ولي زياد گسترده نبود. شهيدمدني در اين باره دخالتي نميكرد. آيت الله مدني با مشي حزب موافق بود. شهيد بهشتي و مقام معظم رهبري همه به ايشان ارادت داشتند و خيلي دوستشان داشتند. اختلاف در حزب خيلي جزئي بود. اين طور نبود كه خيلي گسترده باشد.
آيت الله مدني در انتخابات مجلس چقدر نقش داشتند؟
آن موقع از حزب جمهوري اسلامي سه نفر كانديد داشتيم: آقاي سبحان اللهي، آقاي انزابي و آقاي سارخاني. وقتي ليست را خدمت آيت الله مدني برديم، ايشان قبول ميكردند. كلاً ما سه نفر را كانديد كرديم كه بعداً چهار نفر شدند.
وجه تمايزنماز جمعه هاي شهيد مدني با ساير نماز جمعه هايي كه رفتيد چه بود؟
ويژگي هاي آيت الله مدني زياد بود. صحبت و حركتش همه و همه انقلابي بود. سخنانش ازته دل بود و بر دل ها هم مينشست. ايشان انقلابي، مذهبي، ساده زيست بود.حرف هايش را خيلي رك ميزد. مثلاً به استاندار ميگفت: چرا شما اين غلط ها را ميكنيد؟ چرا بايد اين طوري باشد؟ شما بايد انقلابي باشيد. او حرف هايش را به هر مسئولي رك ميزد و صريح اللهجه بود. حتي ما ساعت ها زودتر از بقيه مينشستيم تا ايشان بيايد و سخنراني كند. وقتي ايشان در وفات ها و رحلت ها سخن ميگفت، خودش هم گريه ميكرد. هميشه چشم هايش اشك داشت.
آيا شهيد مدني در تقويت جبهه هاي جنگ هم نقش ويژهاي داشت. آيا از تشويق مردم در نماز جمعه و مواقعي غير از آن براي رفتن به جبهه ها مطلبي در خاطرتان هست؟
بله. ايشان شخصاً به جبهه ميرفت. لباس سپاهي ميپوشيد. اصلاً يك رزمنده بود. خيلي از محافظان و اطرافيان ايشان به جبهه رفتند و شهيد شدند. تأثير شهيد مدني تا حدي بود كه اگر ميگفت مردم به جبهه بروند، حزب اللهي ها ترديد نميكردند. همه از شهيدمدني اطاعت ميكردند.
با اين كه بيست سي سال از آن موقع ميگذرد، ولي چون ايشان هميشه در صحنه بود و باهم بوديم و خاطره از ايشان زياد است. از محافظ ايشان فكر كنم آقاي منبع جود بود، شنيدم كه گفت وقتي آيت الله خامنهاي به تبريز آمدند، ناهار باشهيد مدني بودند. غذا را كشيديم. ديديم هر روز ماست و سيب زميني بد است. يك كيلو گوشت چرخ كرده بياوريم، لااقل براي ايشان درست كنيم. يك كيلو گوشت چرخ كرده گرفتيم و كباب كرديم. بعد كه آيت الله خامنهاي از تبريز تشريف بردند، ميبينند كه آيت الله شهيد مدني به خاطر كباب خيلي عصباني است. مثل اينكه آقاي منبع جود آنجا را ترك كرد و حتي ميگفتند كه مدتي جلوي چشم آقاي مدني بيامد. آيت الله مدني گفت:«چه كسي گفت كه اين را بياوريد؟ مدني و كباب؟!» ايشان از اين موضوع خيلي عصباني و ناراحت شده بود. به زور آقاي منبع جود را آوردند و با آيت الله مدني آشتي دادند. بين سال هاي 60 و 50 در خشكسالي يك بار شهيد مدني دعا ميكنند و بعداً باران آمد. از مردم دعوت كردند و همگي با هم بيرون رفتند. جايش را نميدانم كه كجا رفتيم و با ايشان نماز خواندند و بيست دقيقه بعد باران آمد.
منبع:ماهنامه شاهد یاران، شماره 57
/ج