بخت واژگون
گردشگران،گل هاي سر به زير و کمياب ايران را مي چينند
از خون سياوش که به مکر گرسيوز بر زمين ريخت،تنها سرو بلند بالا نروئيد،غمي به دل لاله سر بلند شاهد ماجرا هم افتاد ،تا اندوه بيگناهي سياوش،سرش را سرخ روي و گريان به زيرافکند:«چو سرو سياوش نگونسار ديد/سرا پرده و دشت خونسار ديد/بيفکند سر را ز اندوه نگون/بشد زان سپس لاله واژگون»يعني همان گل زيبايي که در سراسر سال تنها چند روزي را مهمان اين کره خاکي است؛هر سال اوايل ارديبهشت ماه گل مي دهد و به آخر اين ماه نرسيده بارش باران عمرش را مي گيرد.اما همين عمر کوتاه،براي خود خاطر خواهان زيادي دارد؛هر سال ارديبهشت که از راه که مي رسد ،گردشگران زيادي به جشن تولد اين گل هاي منحصر به فرد مي روند.گرچه به يقين لاله هاي واژگون نبايد از اين اتفاق سرمست باشند،چرا که هر لحظه اين امکان وجود دارد تا دست يکي از اين گردشگري عمر کوتاه آنها را کوتاه تر کند.لاله واژگون را لاله سر به زير هم مي گويند؛با اين که قد و قامت بالايي دارد و برورويي زيبا،اما گل رنگارنگ و زيبايش هميشه رو به زمين است.انگار که غم اين گل را پاياني نيست.هرسپيده دم،شبنم بر جا مانده از شب قبل را چون اشکي بر زمين مي چکد تا نام«گل اشک»يا «اشک مريم»را هم بي دليل با خود همراه نداشته باشد.اما استمرار اين غم از اسطوره ها و افسانه هاي قديم تا زمان ما بي دليل نيست.اين گل که يکي از مهمترين گونه هاي گياهي ايران است از دست انسان کم کم به کمياب ترين تبديل شده و حالا هم که ديگر چيزي نمانده تا نسل اش از کشور ما ور بيفتد0هر گردشگري با ديدن زيبايي اين گل بي همتا،به خود اجازه مي دهد تا آن را بچيند و براي خود داشته باشد.انگارکه همه چيز در دنيا فقط براي لذت بردن آن ها آفريده شده و قرار نيست تا ديگر موجودات زنده هم نفعي از زنده بودن خود ببرند.اين نگاه غلط به پديده هاي خدادادي زماني بيشتر به چشم مي آيد که به فهرست جانداران در معرض خطر نگاهي بيندازيم و با ميزان مرگ و مير آن ها در سال بسنجيم ،آن وقت است که متوجه ميشويم براي خيلي ها از بين بردن نسل يک گونه جاندار هيچ اهميتي ندارد.انگار بعضي ها منتظرند تا يکي از جانداران روي زمين در معرض خطر انقراض قرار گيرد تا بتوانند با از بين بردن آن براي خود سودي کسب کنند.کافي است در اواسط بهار به ويترين بعضي از گل فروشي هاي دشت هاي تهران و يکي دوتا از شهرهاي بزرگ ايران نگاهي بياندازيد،تا لاله هاي زيبا سر به زير و مغموم دشت هاي ايران را براي فروش ببينيد؛همان لاله هايي که نه تنها براي زيبايي و سر به زيري شان افسانه ها گفته اند که نقش آنها زينت بخش سر ستون هاي ساساني ها بوده است.اگر زماني براي سر به زيري لاله واژگون ،اندوه خون سياوش را دليل مي آورند ،امروز ديگر مي توان داستان جديدتري روايت کرد؛داستان کشتار موجودات زنده توسط انسان .زيبايي بلاي جان لاله هاي واژگون شده و انگار راه فراري هم ندارند.حالا ديگر مدتهاست که لاله هاي زيبا و کمياب ايران،سر را به زير انداخته و با خود اين شعر باباطاهر را زمزمه مي کنند:«سيه بختم که بختم واژگون بي/سيه روزم که روزم سرنگون بي»
منبع:همشهري ماه ،شماره ي 47
/ج
از خون سياوش که به مکر گرسيوز بر زمين ريخت،تنها سرو بلند بالا نروئيد،غمي به دل لاله سر بلند شاهد ماجرا هم افتاد ،تا اندوه بيگناهي سياوش،سرش را سرخ روي و گريان به زيرافکند:«چو سرو سياوش نگونسار ديد/سرا پرده و دشت خونسار ديد/بيفکند سر را ز اندوه نگون/بشد زان سپس لاله واژگون»يعني همان گل زيبايي که در سراسر سال تنها چند روزي را مهمان اين کره خاکي است؛هر سال اوايل ارديبهشت ماه گل مي دهد و به آخر اين ماه نرسيده بارش باران عمرش را مي گيرد.اما همين عمر کوتاه،براي خود خاطر خواهان زيادي دارد؛هر سال ارديبهشت که از راه که مي رسد ،گردشگران زيادي به جشن تولد اين گل هاي منحصر به فرد مي روند.گرچه به يقين لاله هاي واژگون نبايد از اين اتفاق سرمست باشند،چرا که هر لحظه اين امکان وجود دارد تا دست يکي از اين گردشگري عمر کوتاه آنها را کوتاه تر کند.لاله واژگون را لاله سر به زير هم مي گويند؛با اين که قد و قامت بالايي دارد و برورويي زيبا،اما گل رنگارنگ و زيبايش هميشه رو به زمين است.انگار که غم اين گل را پاياني نيست.هرسپيده دم،شبنم بر جا مانده از شب قبل را چون اشکي بر زمين مي چکد تا نام«گل اشک»يا «اشک مريم»را هم بي دليل با خود همراه نداشته باشد.اما استمرار اين غم از اسطوره ها و افسانه هاي قديم تا زمان ما بي دليل نيست.اين گل که يکي از مهمترين گونه هاي گياهي ايران است از دست انسان کم کم به کمياب ترين تبديل شده و حالا هم که ديگر چيزي نمانده تا نسل اش از کشور ما ور بيفتد0هر گردشگري با ديدن زيبايي اين گل بي همتا،به خود اجازه مي دهد تا آن را بچيند و براي خود داشته باشد.انگارکه همه چيز در دنيا فقط براي لذت بردن آن ها آفريده شده و قرار نيست تا ديگر موجودات زنده هم نفعي از زنده بودن خود ببرند.اين نگاه غلط به پديده هاي خدادادي زماني بيشتر به چشم مي آيد که به فهرست جانداران در معرض خطر نگاهي بيندازيم و با ميزان مرگ و مير آن ها در سال بسنجيم ،آن وقت است که متوجه ميشويم براي خيلي ها از بين بردن نسل يک گونه جاندار هيچ اهميتي ندارد.انگار بعضي ها منتظرند تا يکي از جانداران روي زمين در معرض خطر انقراض قرار گيرد تا بتوانند با از بين بردن آن براي خود سودي کسب کنند.کافي است در اواسط بهار به ويترين بعضي از گل فروشي هاي دشت هاي تهران و يکي دوتا از شهرهاي بزرگ ايران نگاهي بياندازيد،تا لاله هاي زيبا سر به زير و مغموم دشت هاي ايران را براي فروش ببينيد؛همان لاله هايي که نه تنها براي زيبايي و سر به زيري شان افسانه ها گفته اند که نقش آنها زينت بخش سر ستون هاي ساساني ها بوده است.اگر زماني براي سر به زيري لاله واژگون ،اندوه خون سياوش را دليل مي آورند ،امروز ديگر مي توان داستان جديدتري روايت کرد؛داستان کشتار موجودات زنده توسط انسان .زيبايي بلاي جان لاله هاي واژگون شده و انگار راه فراري هم ندارند.حالا ديگر مدتهاست که لاله هاي زيبا و کمياب ايران،سر را به زير انداخته و با خود اين شعر باباطاهر را زمزمه مي کنند:«سيه بختم که بختم واژگون بي/سيه روزم که روزم سرنگون بي»
منبع:همشهري ماه ،شماره ي 47
/ج