بر من خرده مگير!
درد دل سالمندان با فرزندان
فرزند عزيزم! روزي كه تو مرا در دوران پيري ببيني، سعي كن صبور باشي و مرا درك كني...
اگر من در هنگام خوردن غذا خود را كثيف ميكنم، اگر نميتوانم خودم لباسهايم را بپوشم، صبور باش و زماني را به ياد بياور كه من ساعتها از عمر خود را صرف آموزش همين موارد به تو كردم.
اگر در هنگام صحبت با تو، مطلبي را هزار بار تكرار ميكنم، حرفم را قطع نكن و به من گوش بده. هنگاميكه تو خردسال بودي، من يك داستان را هزار بار براي تو ميخواندم تا تو به خواب بروي.
هنگاميكه مايل به حمام رفتن نيستم، مرا خجالت نده و به من غر نزن. زماني را به ياد بياور كه من براي به حمام بردن تو به هزار كلك و ترفند متوسل ميشدم.
هنگاميكه ضعف مرا در استفاده از تكنولوژي جديد ميبيني، به من فرصت فراگيري آن را بده و با لبخند تمسخرآميز به من نگاه نكن... من به تو چيزهاي زيادي آموختم... چگونه بخوري، چگونه لباس بپوشي ... و چگونه با زندگي مواجه شوي؟
هنگاميكه در زمان صحبت، موضوع بحث را از ياد ميبرم، به من فرصت كافي بده كه به ياد بياورم در چه مورد بحث ميكرديم و اگر نتوانستم به ياد بياورم، از من عصباني نشو. مطمئن باش كه آنچه براي من مهم است با تو بودن و با تو سخن گفتن است نه موضوع بحث!
اگر مايل به غذا خوردن نبودم، مرا مجبور نكن. به خوبي ميدانم كه چه وقت بايد غذا بخورم.
هنگاميكه پاهاي خستهام به من اجازه راه رفتن نميدهند... دستانت را به من بده... همانگونه كه در كودكي اولين گامهايت را به كمك من برداشتي.
اگر روزي به تو گفتم كه نميخواهم بيش از اين زنده باشم و دوست دارم بميرم... عصباني نشو. روزي خواهي فهميد كه من چه ميگويم.
تو نبايد از اينكه مرا در كنار خود ميبيني احساس غم، خشم و ناراحتي كني.
تو بايد در كنار من باشي و مرا درك كني و مرا ياري دهي، همانگونه كه من تو را ياري كردم كه زندگيات را آغاز كني.
مرا ياري كن در راه رفتن. مرا با عشق و صبوري ياري ده كه راه زندگيام را به پايان ببرم.
من نيز پاداش تو را با لبخندي و عشقي كه همواره به تو داشتهام، خواهم داد.
دوستت دارم.
منبع:http://salamat.com
/ج
فرزند عزيزم! روزي كه تو مرا در دوران پيري ببيني، سعي كن صبور باشي و مرا درك كني...
اگر من در هنگام خوردن غذا خود را كثيف ميكنم، اگر نميتوانم خودم لباسهايم را بپوشم، صبور باش و زماني را به ياد بياور كه من ساعتها از عمر خود را صرف آموزش همين موارد به تو كردم.
اگر در هنگام صحبت با تو، مطلبي را هزار بار تكرار ميكنم، حرفم را قطع نكن و به من گوش بده. هنگاميكه تو خردسال بودي، من يك داستان را هزار بار براي تو ميخواندم تا تو به خواب بروي.
هنگاميكه مايل به حمام رفتن نيستم، مرا خجالت نده و به من غر نزن. زماني را به ياد بياور كه من براي به حمام بردن تو به هزار كلك و ترفند متوسل ميشدم.
هنگاميكه ضعف مرا در استفاده از تكنولوژي جديد ميبيني، به من فرصت فراگيري آن را بده و با لبخند تمسخرآميز به من نگاه نكن... من به تو چيزهاي زيادي آموختم... چگونه بخوري، چگونه لباس بپوشي ... و چگونه با زندگي مواجه شوي؟
هنگاميكه در زمان صحبت، موضوع بحث را از ياد ميبرم، به من فرصت كافي بده كه به ياد بياورم در چه مورد بحث ميكرديم و اگر نتوانستم به ياد بياورم، از من عصباني نشو. مطمئن باش كه آنچه براي من مهم است با تو بودن و با تو سخن گفتن است نه موضوع بحث!
اگر مايل به غذا خوردن نبودم، مرا مجبور نكن. به خوبي ميدانم كه چه وقت بايد غذا بخورم.
هنگاميكه پاهاي خستهام به من اجازه راه رفتن نميدهند... دستانت را به من بده... همانگونه كه در كودكي اولين گامهايت را به كمك من برداشتي.
اگر روزي به تو گفتم كه نميخواهم بيش از اين زنده باشم و دوست دارم بميرم... عصباني نشو. روزي خواهي فهميد كه من چه ميگويم.
تو نبايد از اينكه مرا در كنار خود ميبيني احساس غم، خشم و ناراحتي كني.
تو بايد در كنار من باشي و مرا درك كني و مرا ياري دهي، همانگونه كه من تو را ياري كردم كه زندگيات را آغاز كني.
مرا ياري كن در راه رفتن. مرا با عشق و صبوري ياري ده كه راه زندگيام را به پايان ببرم.
من نيز پاداش تو را با لبخندي و عشقي كه همواره به تو داشتهام، خواهم داد.
دوستت دارم.
منبع:http://salamat.com
/ج