پرسشي از دکتر مجيد صادقي: «آيا ميتوان شخصيت را تغيير داد؟»
بيمقدمهمی رویم سراصل مطلب. واقعا چه اتفاقي براي حامد روز حسرت و نادر بزنگاه رخ ميدهد که به ناگاه سر بزنگاه متحول ميشوند و مسير ديگري در زندگي خويش، پيش ميگيرند؟ اين موضوعي است که با دکتر مجيد صادقي، روانپزشک و عضو هيات علمي دانشگاه علوم پزشکي تهران در ميان گذاشتهايم و از او پرسيدهايم: «واقعا تحول شخصيت به همين سادگي است؟»
آقاي دکتر! در گفتگوهاي روزمره به شوخي يا در دعواهاي زن و شوهري به صورت کاملا جدي شاهد رد و بدل شدن جملاتي مانند «تو درست بشو نيستي»، «تو تغيير نميکني» و ... هستيم. آيا واقعا ما تغييرناپذير هستيم؟
وقتي ميگوييم تو تغيير نميکني، منظورمان اين است که ويژگيهاي شخصيتي فرد مقابل قابل تغيير نيست.
اصولا شما شخصيت را چگونه تعريف ميکنيد؟ اينکه ميگوييم فلاني با شخصيت يا بيشخصيت است يعني چه؟
شخصيت مجموعهاي از ويژگيهاي گوناگون است. که اين ويژگيها در هر فردي به طور ثابت وجود دارد و موجب ميشود که اين فرد در موقعيتهاي متعدد و برخوردهاي اجتماعي خود با ديگران يک نوع عکسالعمل خاصي از خود نشان دهد و اين رفتار منحصر به آن فرد است و اغلب هم ثابت است. يعني اينکه وقتي يک ويژگي شکل گرفت، فرد آن ويژگي را بروز ميدهد و ثابت ميماند. اين ويژگيهاي شخصيتي موجب تمايز افراد ميشود. در برابر يک اتفاق مشخص براي مثال از دست دادن نزديکان هر کسي يک نوع عکسالعمل از خود نشان ميدهد. يک نفر ممکن است بيتفاوت باشد، يک نفر ممکن است خشمگين شود يا به فکر فرو رود. اين ويژگيهاي شخصيتي ما است که تعيين ميکند مشکلات خود را چگونه حل کنيم. براي مثال ميگويند فردي درونگرا يا برونگرا است. يا ميگويند فلاني بيخيال و خونسرد است يا زياد غصه ميخورد يا حرکات نمايشي دارد يا داراي سوءظن و بدبيني است. ما با اين صفات در حال تعريف ويژگيهاي شخصيتي فرد هستيم.
در صحبتهايتان گفتيد که وقتي شخصيت يک فرد شکل گرفت، آن شخصيت ثابت ميماند. حال پرسش من اين است که براي مثال همانطور که ميگوييم در 18 سالگي صفحات رشد استخوان بسته ميشود و قد فرد افزايش نمييابد، ميتوانيم بگوييم که در چه سني شخصيت شکل ميگيرد و پس از آن تغييري رخ نخواهد داد و چه زماني ميگوييم که شخصيت يک فرد شکل گرفته است؟
برخي از مکاتب معتقدند که پروسه يادگيري و تغيير تا آخر عمر وجود دارد اما نوع آن فرق ميکند. براي مثال مدل شخصيت ما در کودکي يا نوجواني يک نوع است و در جواني و ميانسالي و پيري به شکل ديگري است. همه ما ميدانيم با افزايش سن، فرد پختگي بيشتري پيدا ميکند. افراد جوان سرعت بيشتر و افراد مسن دقت بيشتري دارند. بنابراين مشاهده ميکنيم که به مرور زمان شخصيت افراد دستخوش تحولاتي ميشود. براي مثال افراد ضداجتماعي که با مشخصاتي مانند دروغگويي، دزدي، فرار از مدرسه، بيرحمي، زيرپاگذاشتن قوانين، انجام رفتارهاي خشونتآميز، تخريب اموال عمومي و ... شناخته ميشوند بيشتر در سنين جواني ديده ميشوند و به مرور زمان اين ويژگيها در آنها کمتر ميشود.
شخصيت افراد تحت تاثير چه عواملي شکل ميگيرد؟
در شکلگيري شخصيت هر فرد سه مؤلفه موثر وجود دارد. مؤلفه اول وراثت است. به اين معني که خيلي از خصوصيات ما از والدين و نياکان ما از طريق ژن منتقل ميشود. مؤلفه دوم عوامل محيطي و تربيتي هستند و به نوع تربيت خانواده برميگردد. براي مثال وقتي پدر به فرزندش ميگويد که اگر زنگ زدند نگو من خانه هستم، خود به خود فرزندش دروغ گفتن را ياد ميگيرد. يا وقتي کلاهبرداري ميکند، فرزندش نيز کلاهبرداري را ياد ميگيرد. مؤلفه سوم نيز مسايل اجتماعي هستند. يعني اينکه ممکن است يک رفتار در يک جامعه پسنديده باشد و تقويت شود و همان رفتار در يک جامعه ديگر مورد نکوهش و سرزنش قرار گيرد.
پس اين که ميگوييم «فلاني به باباش رفته است» يک سخن داراي ريشه علمي است؟
بله. تاثير پدر هم از طريق وراثت و ژنهايي است که به فرزندش منتقل ميکند و هم از طريق تاثيري که در تربيت او دارد. بعضي مواقع مشاهده ميکنيم که براي مثال فردي که در بدو تولد پدرش را از دست داده، داراي رفتاري مشابه پدرش است.
تاثير محيط و تربيت خانوادگي بر شکلگيري ويژگيهاي شخصيتي بيشتر است يا وراثت و ژنتيک؟
اينکه تاثير کدام بيشتر است، يک موضوع خيلي پيچيده است. برخي عقيده دارند که اين ژنتيک افراد است که عمده شخصيت آنها را ميسازد. برخي نيز معتقدند که با تربيت صحيح ميتوان حتي افرادي را که داراي ويژگيهاي ژنتيکي منفي هستند به طور درست تربيت کرد و از آنها يک شخصيت سازگار بار آورد. براي مثال سعدي در بوستان ميگويد: «تربيت نااهل را چون گردکان بر گنبد است» به اين معني که تربيت براي افراد نااهل بيفايده است و مانند گردويي ميماند که بر سر گنبد قرار دهيم و دايم ليز ميخورد و پايين ميافتد و از سوي ديگر سعدي يک فصل از کتاب بوستان خود را به آداب تربيت اختصاص ميدهد و سخن خود را نقض کرده و بيان ميکند که شخصيت افراد را ميتوان شکل داد بنابراين در اثر يک تعامل خيلي نزديک عوامل وراثتي و ژنتيکي شخصيت افراد شکل ميگيرد. اغلب در سنين پاياني بلوغ است که ما ميتوانيم شخصيت يک فرد را قوام يافته بدانيم. پس از سن بلوغ شخصيت افراد هويت فردي پيدا ميکند البته مشاهده ميکنيم که خيلي از بچهها از همان بدو تولد با همديگر تفاوت دارند. براي مثال مادر ميگويد اين بچهام از همان روز اول که به دنيا آمد، آرام و ساکت بود و آن يکي فرزندم پر سر و صدا و جيغجيغو بود. پس از سن بلوغ، تغييرات اندکي در شخصيت شکل ميگيرد و شيوه زندگي ما هم متأثر از اين شخصيت است. نوع شغلمان، دوستانمان، همسرمان و... را شخصيتمان تعيين ميکند و اغلب با توجه به نوع انتخابهايي که انجام ميدهيم، شخصيت ما ثابت هم ميشود.
در زمينه تاثير محيط و وراثت بر شخصيت افراد تحقيقات گوناگوني صورت گرفته است. در معروفترين اين تحقيقات ويژگيهاي شخصيتي دوقلوهاي همسان را که از هم جدا و در دو خانواده متفاوت رشد کردهاند با هم مقايسه ميکنند. نتايج اين تحقيقات اغلب سهم بيشتري را براي تربيت شامل ميشوند. نظر شما چيست؟
هر فردي داراي يک زمينه ژنتيکي است که به آن ژنوتيپ ميگوييم و همچنين هر فردي داراي يک ظاهر و رفتار است که به آن فنوتيپ ميگوييم. ژنوتيپ به مرور زمان به فنوتيپ تبديل ميشود. در بسياري از موارد اين عوامل محيطي هستند که تعيين ميکنند که ژنوتيپ به چه فنوتيپي تبديل شود. براي مثال ممکن است ژن سرطان ريه در يک فرد وجود داشته باشد اما اگر اين فرد تا آخر عمرش سيگار نکشد، هرگز اين ژن فعال نميشود. بنابراين ميتوان فردي را که داراي ژن پرخاشگري است به گونهاي تربيت کرد که داراي خصوصيات سازگاري و مدارا با ديگران باشد و خانوادهها نميتوانند تربيت را فراموش کنند و بگويند ژن فرزندمان اينگونه است.
اين شخصيت پس از شکلگيري چه قدر ميتواند تغيير کند؟
ما در داستانها و تاريخ شاهد افرادي مانند ناصرخسرو و فضيل عياض و امثالهم هستيم که در سن بالا، به ناگاه در اثر يک تلنگر به خود ميآيند و شخصيتشان متحول ميشود و راه و رسم قبلي و زندگي خود را تغيير داده و جانفشاني زيادي براي تداوم و باقي ماندن در روش صحيح زندگي خود به خرج دادهاند.
آيا افرادي که شخصيتشان متحول ميشود، داراي ويژگيهاي خاصي هستند؟
در اين افراد سرشت فرد که فراتر از عوامل ژنتيکي است، قابليت تغيير داشته است اما شرايط اجتماعي و محيطي موجب شده است که فرد در قالبي که ژنوتيپ او تعيين کرده است، قرار نگيرد اما تلنگري که به فرد زده ميشود زمينه و سرشت نهفته آن فرد را زنده ميکند و پتانسيلهاي خفته او را بيدار ميکند چون افراد سياه سياه يا سفيد سفيد نيستند و اغلب خاکستري هستيم و اين تلنگرها موجب ميشود که جنبه سفيد شخصيت ما پررنگتر شوند. افرادي که شخصيتشان متحول ميشود، داراي هوش بسيار بالايي هستند و اگر به فهرست افرادي که متحول شدهاند نگاه کنيد، ميبينيد که اين اشخاص به افراد بزرگ و تاثيرگذار در تاريخ تبديل شدهاند. دوم اينکه شرايط اجتماعي به گونهاي رقم خورده است که زمينه را براي بروز اين تغيير فراهم کرده است بنابراين اين تغييرات خيلي هم خلقالساعه نيستند و تلنگرهايي که اتفاق ميافتد نقش آشکارکننده شخصيت واقعي فرد را دارند.
يعني ميتوان گفت که براي مثال تغيير شخصيتي که ما در سريال بزنگاه در شخصيت نادر ميبينيم، يک اتفاق نادر است؟
کاملا همينطور است. تغيير شخصيت در افراد عادي که بيشتر آحاد جامعه را تشکيل ميدهند، اگر نگوييم غيرممکن بايد بگوييم به ندرت ممکن است رخ دهد. البته اين تغييرات داراي درجاتي است. برخي از ويژگيهاي شخصيتي با آموزش قرار گرفتن در شرايطي مناسب قابل تغيير است. افرادي که ويژگيهاي شخصيتي اضطرابي دارند مانند افرادي که وسواسي يا دوريگزين هستند، قابل تغيير هستند. يعني شخصيت کساني که خجالتي هستند، اعتماد به نفس پايين دارند در برخوردهاي اجتماعي دچار مشکل هستند، نميتوانند ابراز وجود کنند و نظرات خود را بيان کنند را ميتوان با آموزش مناسب از طريق رواندرماني، گفتاردرماني يا رفتاردرماني و با آموزش مهارتهاي زندگي اصلاح کرد اما ويژگيهاي شخصيتي افراد ضداجتماعي و مانند آن را به سختي ميتوان اصلاح کرد زيرا به هيچگونه تشويق و تنبيهي واکنش نشان نميدهند و از حوادثي که در زندگيشان رخ ميدهد عبرت نميگيرند.
در هنگام ازدواج برخي از مواقع ميبينيم که زن و مرد داراي خصوصيات متفاوتي هستند اما مرد يا زن از روي عشق و علاقهاي که بين آنها شکل گرفته است ميگويند «همانطوري ميشوم که تو ميخواهي» چهقدر روي اين حرفها ميتوان حساب باز کرد؟
بسياري از افراد داراي چنين مشکلي هستند. متاسفانه خيلي از مواقع خانوادهها عقيده دارند که اگر فرزندشان ازدواج کند، مشکلات و ايرادات شخصيتياش برطرف ميشود و براي مثال اگر معتاد است، اعتياد خود را ترک ميکند و براي ازدواج يک اثردرماني قايل ميشوند. در صورتي که اين ازدواج مشکلات را دوبرابر ميکند چون ازدواج بيشترين تعامل و سازگاري را نياز دارد تا دو نفري که هيچگونه آشنايي قبلي نداشتهاند بتوانند با هم منطبق شوند بنابراين وقتي دو نفر ميخواهند با هم ازدواج کنند و خصوصيات متفاوتي دارند، اول بايد اين خصوصيات و ويژگيها را شناسايي کنند و بعد با مراجعه به روانپزشک يا روانشناس مشخص کنند که آيا اين ويژگيها قابل درمان و اصلاح هستند يا نه چون همانطور که گفتم برخي ويژگيها قابل درمان هستند و برخي قابليت درمان زيادي ندارند. قرار نيست که هيچ اتفاق معجزهگونهاي رخ دهد و به ناگاه مانند داستانها و فيلمها همه افراد سر به راه شوند و زندگي به خوبي و خوشي ادامه پيدا کند.
وقتي ميخواهيم برخي تغييرات را در شخصيت طرف مقابلمان ايجاد کنيم از چه راهي بايد وارد شويم. براي مثال وقتي پدر و مادر ميخواهند شخصيت فرزند جوان خود را تغيير دهند، چه اقداماتي بايد انجام دهند؟
اول اينکه بايد شخصيت فرد را همانگونه که هست بپذيرند. انتقاد و سرزنش نکنند. خصمانه يا خيلي محبتآميز نيز برخورد نکنند بلکه بايد کاري کنند که فرد متوجه شود داراي برخي مشکلات است که اين مشکلات روابط او با ديگران و راه رسيدن به موفقيت در زندگياش را مختل ميکند تا انگيزه تغيير در خود فرد ايجاد شود و با رفتار خود و يا تغيير در الگوهاي رفتاري او ميتوان فرد را اصلاح کرد.
منبع:www.salamat.com