اي کاش نگوييم اي کاش!
نويسنده:دکتر محمدرضا خدايي، روانپزشک
دو گروه از افراد هستند که انگار نميتوانند از گذشته خودشان جدا شوند و به جاي اينکه گذشتهها را در حد يک خاطره بدانند به طرز عجيبي با آن در ارتباط هستند و با آنکه در زمان حال هستند اما با گذشتهشان زندگي ميکنند.
گروه اول کساني هستند که به دليل خشم و کينهاي که از گذشته زندگي خود دارند مدام با آن در پيوند هستند. احساس خشم آنها از گذشته تلخ و بدشان پايانناپذير است (گاهي هم واقعا گذشته آنها بد نبوده اما به تصور خودشان اينطور است) اين گروه از خانواده و حتي ازخدايشان خشمگين هستند: «چرا من چنين و چنان شدم؟ چرا من اينطور متولد شدم؟» گروه دوم اما کساني هستند که افسوس گذشته خود را ميخورند و مدام در زندگي با اين افکار آميخته با افسوس درگيرند.
اين قبيل افراد به دليل اين که از نظر شخصيتي اعتماد به نفس پاييني دارند و يا به دليل اينکه قادر نيستند مشکلات و مسايل امروز زندگي خود را حل کنند و تطابق با آن را به دست بياورند (اختلال انطباقي دارند) و يا به دليل رضايت نداشتن از وضعيت فعلي زندگيشان طي يک مکانيسم دفاعي غيربالغ و ناپخته سعي ميکنند با گذشته خود زندگي کنند و به اين وسيله شرايط خود را تا حدي تعديل کنند: «کاش هنوز در کودکي بودم تا ديگران کارهايم را ميکردند!» علاوه بر آنهايي که اعتماد به نفس پايين دارند، کساني که به افسردگيهاي عمده مبتلا هستند نيز در معرض اين مشکل هستند. به همين دليل است که اغلب توصيه ميکنيم اين گروه به خودشان کمک کنند و با مراجعه به مشاور خود را درمان کنند.
اين افراد بايد اعتمادبهنفس خود را بالا ببرند، مهارت ابراز وجود و جراتمندي را در خود رشد دهند و براي رهايي از اين شيوه زندگي با گذشتهها تا ميتوانند از کمالطلبي دوري کنند. کساني که حس ميکنند آنچه در زندگي دارند ناکافي است و يا اگر نمرهاي که به آن ميدهند، کمتر از 20 باشد يعني سرخوردگي و دلخوري بايد بدانند سخت در اشتباهاند. کمالطلبي پيشزمينه به وجود آمدن بعضي از افکار بيماريزاست. اين کاشکي، کاشکي کردنها، اينکه حس مغبون شدن داشته باشيد و مدام افسوس گذشته را بخوريد، چارهاي براي شرايط فعلي شما نخواهد کرد. بعضيها به خيالپردازي پناه ميبرند تا از غم موجودشان بکاهند: «اگر در آن معامله اقتصادي متضرر نميشدم، الان شرايطام اينطوري بود»، «اگر قبول ميشدم و مهندس شده بودم الان در اين شرکت کار ميکردم!» در واقع اين افراد وقت اصلي و عمده زندگي خود را صرف خيالپردازي ميکنند و به جاي تلاش براي ساختن آينده در خيال گذشته سير ميکنند. گاهي هم به مکانيسم غيربالغ ديگري به نام انکار پناه ميبرند و در گذشتهها سير ميکنند و آنچه امروز هستند را به کل منکر ميشوند! اگر قرار باشد به خودمان کمک نکنيم و مهارتهاي بهتر زندگي کردن را نياموزيم، نميتوانيم خود را با شرايط امروز تطبيق دهيم و افسرده شدنمان ميتواند زمينه مشکلات جديدتر را براي ما مهيا کند. بهتر است حتما براي رهايي از اين وضعيت به فکر درمان باشيد. حتي گروه اول که نسبت به گذشته خود خشم دارند، ميتوانند با شناخت درماني درمان شوند و به جاي زندگي با گذشتههاي خود از زندگي امروزشان لذت ببرند.
منبع:www.salamat.com
گروه اول کساني هستند که به دليل خشم و کينهاي که از گذشته زندگي خود دارند مدام با آن در پيوند هستند. احساس خشم آنها از گذشته تلخ و بدشان پايانناپذير است (گاهي هم واقعا گذشته آنها بد نبوده اما به تصور خودشان اينطور است) اين گروه از خانواده و حتي ازخدايشان خشمگين هستند: «چرا من چنين و چنان شدم؟ چرا من اينطور متولد شدم؟» گروه دوم اما کساني هستند که افسوس گذشته خود را ميخورند و مدام در زندگي با اين افکار آميخته با افسوس درگيرند.
اين قبيل افراد به دليل اين که از نظر شخصيتي اعتماد به نفس پاييني دارند و يا به دليل اينکه قادر نيستند مشکلات و مسايل امروز زندگي خود را حل کنند و تطابق با آن را به دست بياورند (اختلال انطباقي دارند) و يا به دليل رضايت نداشتن از وضعيت فعلي زندگيشان طي يک مکانيسم دفاعي غيربالغ و ناپخته سعي ميکنند با گذشته خود زندگي کنند و به اين وسيله شرايط خود را تا حدي تعديل کنند: «کاش هنوز در کودکي بودم تا ديگران کارهايم را ميکردند!» علاوه بر آنهايي که اعتماد به نفس پايين دارند، کساني که به افسردگيهاي عمده مبتلا هستند نيز در معرض اين مشکل هستند. به همين دليل است که اغلب توصيه ميکنيم اين گروه به خودشان کمک کنند و با مراجعه به مشاور خود را درمان کنند.
اين افراد بايد اعتمادبهنفس خود را بالا ببرند، مهارت ابراز وجود و جراتمندي را در خود رشد دهند و براي رهايي از اين شيوه زندگي با گذشتهها تا ميتوانند از کمالطلبي دوري کنند. کساني که حس ميکنند آنچه در زندگي دارند ناکافي است و يا اگر نمرهاي که به آن ميدهند، کمتر از 20 باشد يعني سرخوردگي و دلخوري بايد بدانند سخت در اشتباهاند. کمالطلبي پيشزمينه به وجود آمدن بعضي از افکار بيماريزاست. اين کاشکي، کاشکي کردنها، اينکه حس مغبون شدن داشته باشيد و مدام افسوس گذشته را بخوريد، چارهاي براي شرايط فعلي شما نخواهد کرد. بعضيها به خيالپردازي پناه ميبرند تا از غم موجودشان بکاهند: «اگر در آن معامله اقتصادي متضرر نميشدم، الان شرايطام اينطوري بود»، «اگر قبول ميشدم و مهندس شده بودم الان در اين شرکت کار ميکردم!» در واقع اين افراد وقت اصلي و عمده زندگي خود را صرف خيالپردازي ميکنند و به جاي تلاش براي ساختن آينده در خيال گذشته سير ميکنند. گاهي هم به مکانيسم غيربالغ ديگري به نام انکار پناه ميبرند و در گذشتهها سير ميکنند و آنچه امروز هستند را به کل منکر ميشوند! اگر قرار باشد به خودمان کمک نکنيم و مهارتهاي بهتر زندگي کردن را نياموزيم، نميتوانيم خود را با شرايط امروز تطبيق دهيم و افسرده شدنمان ميتواند زمينه مشکلات جديدتر را براي ما مهيا کند. بهتر است حتما براي رهايي از اين وضعيت به فکر درمان باشيد. حتي گروه اول که نسبت به گذشته خود خشم دارند، ميتوانند با شناخت درماني درمان شوند و به جاي زندگي با گذشتههاي خود از زندگي امروزشان لذت ببرند.
منبع:www.salamat.com