احمد بن اسحاق اشعري قمي و گزارش سه بناي منسوب به او
احمد بن اسحاق اشعري قمي از راويان برجستة امامي و از اصحاب امام جواد، امام هادي و امام عسكري (علیه السلام)به شمار ميآيد. وي از يازده شيخ و استاد روايت ميكند و بيست و سه نفر از راويان شيعي شاگرد و راوي او هستند.
احمد بن اسحاق همچنين وكيل ائمه در قم بوده و به زيارت حضرت ولي عصر)عجل الله فرج الشريف( نائل شده است.
رجاليان و محدثان متقدم، همه وي را به امانت و وثاقت ستودهاند و آثار حديثي چندي نيز برايش گزارش كردهاند. وي در حُلوان درگذشت.
شرح حال احمد بن اسحاق و گزارشي از مسجد امام حسن عسكري (علیه السلام)در قم كه بنا به مشهور به امر امام عسكري (علیه السلام)بنا كرده است و همچنين مطالبي در مورد مرقد و مزار او در سر پل ذهاب و مرقد منسوب به او در قم، از مباحث طرح شده در اين مقاله است.
كليدواژهها: احمد بن اسحاق اشعري، اشعريان، قم، وكالت، امام حسن عسكري (علیه السلام)، حُلوان، بقعة شاهزاده ناصر الدين، مسجد امام حسن عسكري (عليه السلام).
مقدمه
جناب احمد بن اسحاق اشعري قمي(رحمه الله عليه) از رجال برجستة شيعه در قم و از كساني است كه توفيق مصاحبت با چهار امام همام را داشته است. وي همچنين مقام نيابت و وكالت امام زمان(عجل الله فرجه الشريف) را در قم دارا بوده و همة رجاليان او را به وثاقت و نيكي ستودهاند. در اين نوشتار خُرد، تبار و دودمان، زيستنامه و همچنين معرفي سه بنا كه به نوعي ارتباط با اين مرد بزرگ دارد خواهد آمد.
اشعريان در تاريخ
به نوشتة كلبي، »اشعر« هفت پسر داشته كه هر كدام از آنها سرسلسلة قبيلهاي شدند (4). اين قبايل پيش و بعد از اسلام در نواحي مختلفي منزل داشتهاند و پراكنده بودهاند كه يمن، حجاز، عراق، مصر، شام و ايران از مناطق آنهاست.
اشعريان پس از طلوع اسلام
اشعريان در مدينه حضور داشتند و ابوعامر اشعري از بزرگان آنها در جنگ حنين به شهادت رسيد (7). آنان پس از پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله و سلم) و در تحولات سياسي نيم قرن اول به دستهها و گروههاي گوناگون تقسيم شدند و در عراق و شام و ايران پراكنده بودند. بزرگاني از ايشان در كوفه ساكن شدند. از جملة آنان ميتوان از سعد بن مالك بن عامر اشعري نام برد كه در ايام خلافت عثمان بن عفان، نزد وي به شرابخواري وليد بن عقبه، امير كوفه شهادت داد (8). سائب بن مالك نيز از بزرگان شيعيان كوفه و مردي جنگاور از ياران مختار بن ابي عبيده ثقفي بود و در 67 ق در مصاف با لشكر مصعب بن زبير كشته شد (9). فرزندان سعد و سائب در سدة اول، در امور سياسي عراق و ايران و مبارزات ضد اموي شركت داشتند و بعضي از آنها به امارتِ برخي از شهرهاي ايران نيز منصوب شدند. پس از قتل محمد بن سائب در كوفه به دست حجاج، فرزندان او و ديگر اعضاي خاندان اشعري تحت تعقيب قرار گرفتند و ناچار عراق را رها كردند و به جاهاي ديگر و از جمله به قم كوچيدند (10).
پايگاه اشعريان در قم
سمعاني در الأنساب از كتاب تاريخ ابوالوفاي اخسيكتي مينويسد، كساني از بني اشعر از جمله عبداللّه و احوص و اسحاق و نعيم و عبدالرحمن، فرزندان اسعد بن مالك بن عامر اشعري، به ناحية قم رفتند، رئيس آنها عبداللّه بن سعد معروف به عبداللّه سعدان بود كه در قم و كَميدان ساكن شدند و رياست يافتند(13).
در مورد نحوه و سال ورود اشعريان به قم دو نوع گزارش وجود دارد: گزارش نخست، استقرار اشعريان در قم را صلحآميز نشان ميدهد و گزارش ديگر اسكان آنها را قهرآميز معرفي كرده است.
در مورد سال ورود اعراب اشعري به قم اتفاق نظر وجود ندارد. برخي گزارشها سال 83 هـ ق و برخي ديگر سال 94 هـ ق را زمان ورود آنان به قم اعلام كردهاند. ياقوت حموي ورود آنان را سال 83 هـ ق دانسته، تسلط آنها را بر منطقه قهرآميز ميداند (14).
حسن بن محمد حسن قمي روايات متعددي را دربارة مهاجرت فرزندان سعد بن مالك اشعري از كوفه ذكر كرده است؛ از جمله اينكه احوص پسر سعد بن مالك در شورشي شركت كرده بود و پس از سركوب شورش به زندان افتاد. برادرش عبداللّه بن سعد به سبب نفوذ و شوكت فراوان، از حجاج بن يوسف آزادي او را درخواست كرد (15). همچنين گفته شده كه به علت بدرفتاري احوص اشعري با روستاييان ايراني، حجاج وي را زنداني كرده بود. تمام گفتهها شدّت عمل و خشونت حجاج نسبت به خاندان سعد بن مالك اشعري و زنداني کردن آنها را حکايت ميكند؛ از اينرو آنان تصميم به جلاي وطن گرفتند. ابتدا احوص و دو برادرش نعيم و عبدالرحمن به طرف بصره حركت كردند. سپس عبداللّه بن سعد به آنان پيوست (16). آنان به قريه ابرشتجان از ناحيه قم رسيدند و در آنجا نخستين بار با ايرانيها روبهرو شدند. به نظر ميرسد آنچه منجر به تقويت تماس آنها شد، دفع حملة ديلميها از ناحية قم توسط اعراب اشعري بود (17). ايرانيها به اعراب اجازة سكونت دادند و اعراب تضمين امنيتي منطقه را براي ايرانيها به وجود آوردند و در كنار آنان سكونت گزيدند. برخي معتقدند ماندگار شدن آنان در منطقة قم مسالمتآميز بود؛ زيرا تعداد اعراب اشعري به حدي نبوده است كه بتوانند در برابر ايرانيها به زبان شمشير سخن گويند و به طريق قوة قهريه بر منطقه استيلا يابند. افزون بر اين، آنان از سوي مركز خلافت عراق تحت تعقيب و پيگرد بودند و مجبور بودند با ملايمت و آرامش برخورد كنند؛ لذا همزيستي مسالمتآميز بين اشعريان و ايرانيان برقرار ميشود (18).
گرايش مذهبي اشعريان
از ميان آنها عالمان و فقيهان و محدثان و متكلمان بزرگي برخاستند كه نقشي برجسته در تاريخ تشيع امامي در ايران و غير آن داشتهاند. موسي بن عبداللّه شايد اول كسي باشد كه در قم اظهار تشيع كرد و ديگران به او اقتدا كردند (20). چهرة قم با تشيع از اين به بعد كاملاً درهم آميخته شده است؛ از اين رو دربارة قم گفتهاند: »مردم قم همگي مذهب شيعه دارند« (21). و بر »مذهب خود تعصب ميورزند« (22). »و هيچ سني در ميان آنها يافت نميشود« (23). و »چون ذكر قم برفت، ذكر مذهب، بيفايده باشد، كه قمي الّا شيعه نباشد« (24).
تاريخ قم نام شمار زيادي از اشعريان را كه در قم سكونت كردهاند آورده که مرحوم معلم حبيبآبادي آنها را استخراج و مرتب كرده است (25).
نام شماري از بزرگان اشعريان به شرح زير است:
1. احوص بن سعد بن مالك اشعري، نخستين كسي كه آتشكدة قم را (پيش از سال 98 ق) ويران كرد و به جاي آن مسجدي بنا نهاد؛
2. يسع بن عامر بن عمران اشعري، نخستين كسي كه در قم دارالخراج ساخت؛
3. سعد بن سعد بن الاحوص بن سعد بن مالك اشعري، از راويان حديث كه از امام رضا و امام جواد (علیه السلام)روايت نموده و در زمينة حديث تأليفاتي داشته است. از او به عنوان(ثقه) ياد كردهاند؛
4. اسحاق بن عبداللّه بن سعد بن مالك اشعري، از راويان حديث كه از امام صادق و امام رضا (علیه السلام)روايت نموده است؛
5. ادريس بن عبداللّه بن سعد اشعري، از بزرگان شيعه و از راويان حديث كه از امام رضا (علیه السلام)روايت نموده است؛
6. زكريا بن ادريس بن عبداللّه بن سعد اشعري مشهور به ابوجرير قمي، از راويان حديث كه از امام صادق و امام رضا و امام ابي الحسن (علیه السلام)روايت نموده است؛
7. سهل بن اليسع بن عبداللّه بن سعد اشعري، از راويان حديث كه از امام موسي كاظم و امام رضا (علیه السلام)روايت نموده است؛
8. عبداللّه بن عامر بن عمران ابن ابي عمر اشعري، از راويان حديث و از بزرگان و علماء اماميه در قم؛
9. عبدالعزيز بن المهتدي بن محمد بن عبدالعزيز اشعري، از راويان حديث كه از امام رضا (علیه السلام)روايت كرده است؛
10. علي بن محمد بن علي بن سعد اشعري قزداني مشهور به ابن متويه، كتابي به نام النوادر الكبير را به او نسبت ميدهند؛
11. علي بن الريان بن الصلت اشعري، از راويان حديث كه داراي كتابي به نام منثور الأحاديث بوده است؛
12. علي بن اسحق بن عبداللّه بن سعد اشعري، از راويان حديث كه كتابي نيز داشته است؛
13. عيسي بن عبداللّه بن سعد بن مالك اشعري، از راويان حديث كه از امام صادق و امام رضا (علیه السلام)روايت نقل كرده و كتابي به نام مسائل الرضا (علیه السلام)داشته است؛
14. محمد بن عيسي بن عبداللّه اشعري، از بزرگان اشعريان كه نجاشي در رجال خود از او با عبارات )شيخ القميين، وجه الاشاعره و متقدم عند السلطان( ياد ميكند. خدمت حضرت رضا (علیه السلام)شرفياب شد و از آن حضرت و امام جواد (علیه السلام)روايت نمود و كتابي به نام الخطب داشته است؛
15. اسماعيل بن آدم بن عبداللّه ابن سعد اشعري، از راويان حديث است؛
16. اسحق بن آدم بن عبداللّه اشعري، از محدثان كه از امام هشتم روايت نموده است؛
17. زكريا بن آدم بن عبداللّه بن سعد اشعري، از فقيهان بزرگ شيعه كه از مقام و منزلت والايي برخوردار بوده است تا آنجا كه امام رضا (علیه السلام)مردم را جهت آموزش مسايل ديني به او ارجاع ميداده و درباره او فرموده است: »زكريا بن آدم القمي المأمون علي الدين و الدنيا« (26). كتابهايي در حديث داشته است. قبر او در قم و در قبرستاني است كه به احترام قبر او و يكي ديگر از اشعريان، به قبرستان شيخان معروف است؛
18. آدم بن اسحق بن عبداللّه اشعري، از راويان موثق حديث؛
19. مرزبان بن عمران بن عبداللّه اشعري، از راويان حديث كه از امام رضا (علیه السلام)روايت نموده و داراي كتابي بوده است؛
20. حمزة بن يعلي اشعري ـ ابو يعلي قمي ـ از راويان حديث كه از امام رضا و امام جواد (علیه السلام)روايت نموده؛
21. الريان بن الصلت اشعري )ابوعلي قم( از فقهاء و راويان حديث است. داراي كتابي به نام الفرق بين الآل و الأمة بوده است. دو پسر او علي و محمد هر دو از راويان حديث بودهاند؛
22. محمد بن الريان بن الصلت، داراي كتاب مسائل أبي الحسن العسكري بوده است؛
23. عبدالعزيز بن المهتدي بن محمد بن عبدالعزيز اشعري، از راويان موثق حديث كه از امام رضا (علیه السلام)روايت نموده و داراي كتابي بوده است؛
24. موسي بن الحسن بن عامر بن عمران بن عبداللّه بن سعد اشعري )ابوالحسن( فقيهي والامقام كه نجاشي از او با عبارات )ثقه، عين، جليل( ياد كرده است. سي كتاب تأليف كرده كه از آن جمله كتابهاي طلاق، وصايا، فرائض، فضائل، حج، الحرمة، الصلاة، الزكاة، الصيام، يوم و ليلة، الطب است؛
25. محمد بن علي بن محبوب اشعري، از فقيهان والامقام اماميه كه نامش در سلسله اسناد بسياري از روايات آمده است. نجاشي ضمن تجليل فراوان از او دربارهاش ميگويد: »شيخ القميّين في زمانه، ثقة، عين، فقيه، صحيح المذهب«. در مسائل فقهي كتابهاي فراواني از خود بر جاي گذاشت؛ از آن جمله كتابهاي النوادر، الصلاة، الجنائز، الزكاة، الحدود، الديات، الثواب است؛
26. احمد بن ادريس بن احمد اشعري )ابوعلي( از راويان حديث و فقهاي اماميه در قرن سوم هجري، نجاشي از او با عبارات »كان ثقة، فقيهاً في أصحابنا، كثير الحديث« ياد ميكند. او در سال 306 ق در راه مكه درگذشت؛
27. الحسن ابن علي الزيتوني الأشعري، از راويان حديث و داراي كتاب نوادر بوده است؛
28. الحسن بن عبدالصمد بن محمد بن عبيداللّه اشعري، او و پدرش هر دو از راويان موثق حديث بودهاند داراي كتاب نوادر بوده است؛
29. الحسين بن محمد ابن عمران بن ابيبكر اشعري، از راويان حديث و داراي كتاب نوادر بوده است (27).
فضايل و امتيازات زيادي براي خاندان اشعري در كتابهاي تراجم و حديث شيعه نقل شده است. از پيامبر گرامي اسلام )صلي الله عليه و آله و سلم( نقل شده است كه فرمود: »اللّهمّ اغفِر للأشعريّين صغيرِهم و كبيرِهم« (28).
علامه مجلسي در بحار الأنوار صفحات زيادي را به ذكر فضائل و احاديث وارده دربارة اشعريان اختصاص داده است (29).
پدرِ احمد بن اسحاق
شيخ طوسي به سند خود از سهل بن اليسع اشعري از اسحاق بن عبداللّه از امام كاظم (علیه السلام)نيز نقل كرده است (34). با اين وصف، او محضر نوراني امام صادق و امام كاظم (علیه السلام)را درك كرده است. ابن ابي عمير، زكريا بن آدم و سهل بن اليسع سه شاگرد او هستند و گذشت كه به تصريح نجاشي علي بن بزرج نيز شاگرد ديگر او است. مأخذ برخي كه احمد بن زيد را نيز در شاگردان وي آوردهاند دانسته نشد. همچنين او را به استناد شيخ طوسي داراي كتاب دانستهاند كه در مطالب شيخ طوسي چنين چيزي يافت نشد (35).
صاحب وسائل روايتي را از كافي نقل ميكند كه در سند آن »علي بن أحمد بن اسحاق الأشعري عن عبداللّه بن سعيد الدغشي« وجود دارد. با اين سند به نظر ميرسد »علي« فرزند احمد بن اسحاق باشد (36).
از آنجا كه عبداللّه بن سعيد الدغشي در طبقة امام صادق (علیه السلام)است و اسحاق بن عبداللّه اشعري نيز مانند اوست، نميتوان گفت نوة او نيز در همين طبقه باشد.
با نظر به متن كافي كه صاحب وسائل از آنجا نقل كرده است، مشخص ميشود در نقل صاحب وسائل اشتباهي رخ داده و سند صحيح »علي بن اسحاق« است كه با اين وجود مشكلي نخواهد بود و اين علي، عموي احمد بن اسحاق است (37) .
پدر، اجداد و برادران اسحاق بن عبد اللّه از مشاهير خاندان اشعري بودهاند. برخي از ايشان عبارتاند از: آدم (38) .، ادريس (39) .، ابو بكر (40) .، شعيب (41) .، عبد الملك (42) .، عمران (43) .، عيسي (44) .، موسي (45) .، اليسع (46) . و يعقوب (47) 23..
مشايخ احمد بن اسحاق
1. حضرت ابي جعفر الثاني محمّد بن علي الجواد (علیه السلام)؛
2. حضرت ابي الحسن الثالث علي بن محمد الهادي (علیه السلام)؛
3. حضرت ابي محمد حسن بن علي الزكي العسكري (علیه السلام)؛
4. ابومحمد بكر بن محمد بن عبدالرحمن بن نعيم ازدي غامدي؛ او از طايفة جليل القدر آل نعيم در كوفه و از ثقات اصحاب و راويان امام جعفر بن محمد الصادق و امام موسي بن جعفر الكاظم (علیه السلام)بوده است.
عمري طولاني داشت و داراي »كتاب« حديث و يا به تعبير جناب شيخ طوسي »اصل« نيز بوده است. كشّي از او به »خير فاضل« ياد كرده است (48) .
5. ابوالحسن عبدالرحمن سعدان بن مسلم عامري؛ نام او عبدالرحمن و مشهور به سعدان است. عمري طولاني داشت و از حضرات امام صادق و امام كاظم (علیه السلام)روايت دارد. داراي »كتاب« نيز بوده است (49) .
6. أبوهاشم داود بن القاسم الجعفري؛
او از راويان و اصحاب جليل القدر است كه نزد ائمة اطهار (علیه السلام)داراي مقام و موقعيت بوده است. خدمت امام رضا، امام جواد، امام هادي، امام عسكري و امام عصر (علیه السلام)رسيده، اخباري را نقل كرده و كتابي نيز داشته است. وي از اولاد جعفر بن ابيطالب و هاشمي است (50) .
7. عبداللّه بن ميمون بن الاسود القداح؛
از ثقات و بزرگان اصحاب و راوي امام صادق (علیه السلام)است. كشي روايتي در مدح او از امام باقر (علیه السلام)نقل كرده است. وي داراي »كتاب« نيز بوده است (51) .
8. ياسر الخادم الرضا (عليه السلام)
او مولي حمزة بن يسع اشعري قمي بوده و شرافت خدمت حضرت سلطان الاولياء علي بن موسي الرضا)عليه آلاف التحيه و الثناء( را دارا بوده، و از آن حضرت اخبار و مسائلي را نقل کرده است. اصحاب او را توثيق كردهاند (52) .
9. حسن بن عباس بن حَريش
او از راويان طبقة امام جواد (علیه السلام)است و رجاليها وي را تضعيف نمودهاند (53). در بصائر الدرجات رواياتي از وي توسط احمد بن اسحاق نقل شده است (54) .
10. زكريا بن آدم اشعري
از بزرگان و دانشمندان خاندان اشعري و از راويان صادق اخبار اهل بيت (علیه السلام)است. مسائل و كتابي نيز براي وي نقل شده است(علیه السلام)(55) . در طريق صدوق به اين بزرگوار، احمد بن اسحاق قرار دارد(علیه السلام)(56) .
11. قاسم بن يحيي بن راشد
از راويان امامي است كه برخي او را تضعيف كردهاند (57) . شيخ كتابي را كه آداب امير المؤمنين (علیه السلام)در آن بوده به وي نسبت داده است (58) .رواياتي در بصائر الدرجات از احمد بن اسحاق از او نقل شده است (59) .
12. هاشم بن المثني الحَنّاط
وي از راويان ثقة كوفه و از اصحاب امام صادق (علیه السلام)بوده است (60) . در طريق شيخ صدوق به وي، احمد بن اسحاق قرار دارد. سند شيخ چنين است: »فقد رويتُه عن محمّد بن الحسن)رضي الله عنه( عن محمّد بن الحسن الصفار عن إبراهيم بن هاشم و أحمد بن اسحاق بن سعد عن هاشم الحناط« (61) .
چنانكه گفته شد، هاشم حنّاط جزء اصحاب امام صادق (علیه السلام)بوده و روايت ابراهيم بن هاشم و احمد بن اسحاق از وي مشكل است؛ لذا مرحوم استاد علي اكبر غفاري )رحمه الله( در پاورقي فقيه احتمال داده است ابن ابي عمير واسطة بين ابراهيم بن هاشم و احمد بن اسحاق با هاشم حناط بوده باشد كه افتاده است (62) .
13. عبد اللّه بن عبدالرحمن بن أبي نجران
كتابهاي رجالي ذكري از او نكردهاند. فقط يك روايت از او در طب الأئمة سراغ داريم كه احمد بن اسحاق راوي آن است (63) .
14. عبد اللّه بن حَمّاد الانصاري
او از شيوخ اصحاب و داراي كتابهايي بوده است. به نقل ابن غضائري در قم ساكن بوده است (64) .
راويان احمد بن اسحاق
كسان و بزرگاني از او استماع حديث كردهاند كه به اسامي ايشان اشاره ميكنيم:
1. ابو سعيد مراغي (65) .
2. احمد بن ادريس بن احمد، ابو علي الأشعري القمي (66) .
3. احمد بن علي الفائدي القزويني (67) .
4. احمد بن محمد بن خالد البرقي **زيرنويس=تهذيب الأحكام، ج 2، ص 308، ح 1249؛ رجال النجاشي، ص 76، رقم 182..
5. احمد بن محمد بن عيسي الأشعري (68) .
6. احمد بن هارون الفامي (69) .
7. حسين بن محمد بن عامر الأشعري القمي (70) .
8. سعد بن عبداللّه الأشعري القمي (71) .
9. سهل بن زياد الآدمي (72) .
10. عبداللّه بن جعفر الحميري (74) .
11. عبداللّه بن عامر الأشعري (75) .
12. علي بن ابراهيم بن هاشم (76) .
13. علي بن احمد الرازي (77) .
14. علي بن احمد بن يحيي اشعري (78) .
15. علي بن الحسن (79) .
16. علي بن سليمان الزراري (80) .
17. علي بن مهزيار (81) .
18. محمد بن احمد بن يحيي بن عمران الأشعري (82) .
19. محمد بن الحسن الصفار (83) .
20. محمد بن جعفر بن احمد بن بُطَّه (84) .
21. محمّد بن علاء همداني واسطي (85) .
22. محمد بن يحيي العطار (86) .
23. يحيي بن محمد بن جَريح بغدادي (87) .
از ميان اين راويان كسي كه بيشترين استفاده را از ابن اسحاق كرده است و بيشترين احاديث را از ايشان نقل كرده است، حسين بن محمد بن عامر اشعري است. وي از خاندان اشعري و از بستگان و فاميل استادش احمد بن اسحاق است و خود از مشايخ ثقة الاسلام كليني و از روات ثقة امامي به شمار ميآيد (88) .
تعداد رواياتي كه از احمد بن اسحاق به نقل از حسين بن محمد در كتب اربعه و وسائل الشيعه وجود دارد، بالغ بر 97 حديث است كه حدود 52 % كل روايات احمد بن اسحاق را شامل ميگردد.
شاگرد ديگر احمد بن اسحاق كه بايد از او به صورت ممتاز ذكر كرد جناب عبداللّه بن جعفر حِميَري است. اين بزرگوار كه به تعبير نجاشي »شيخ القميين و وجههم« بوده، صاحب آثار و كتب زيادي است كه معروفترين آنها قرب الأسناد است (89) .
از حِميَري در كتب اربعه و وسائل الشيعه 37 روايت از جناب احمد بن اسحاق نقل و ضبط شده است.
قابل ذكر است كه محمّد بن عبد الجبار قمي نقل ميكند برخي از اصحاب به وسيلة احمد بن اسحاق سؤالي را دربارة زكات از امام عسكري (علیه السلام)پرسيدند و حضرت جواب فرمود (90) .
ظاهراً با اين نقل نميتوان محمّد بن عبد الجبار را از شاگردان احمد بن اسحاق به شمار آورد؛ چنانكه برخي از محترمين فرمودهاند (91) . ، البته اگر استناد آنها همين باشد كه ما ديديم و ذكر كرديم.
همچنين جايي هم »عن عدّة من المشايخ و الثقات« ذكر شده است كه شخص آن قابل بازشناسي دقيق نيست (92) .
از ديدگاه رجاليان
اينجا به برخي از اين گفتهها و نوشتهها اشارهاي كوتاه مينماييم:
برقي )م 274 يا 280 ق( صاحب المحاسن، احمد بن اسحاق را در زمرة اصحاب امام جواد، امام هادي و امام حسن عسكري (علیه السلام)دانسته، در اصحاب امام جواد (علیه السلام)از او به احمد بن اسحاق بن سعد الأشعري القمي و در اصحاب امام حسن عسكري (علیه السلام)كنية او را نيز ذکر كرده، ولي در اصحاب امام هادي (علیه السلام)به عنوان »احمد بن اسحاق« اكتفا نموده است (93) .
كشّي از محمد بن علي بن قاسم قمّي از احمد بن حسين قمّي روايت ميكند كه محمد بن احمد بن صلت قمي نامهاي براي امام نوشت و قصة احمد بن اسحاق قمّي و نياز او به هزار دينار براي انجام مراسم حج را يادآوري نمود و معروض داشت اگر سرورم صلاح بداند، دستور فرمايد اين مبلغ را به او قرض دهم تا پس از بازگشت به شهر خويش آن مبلغ را باز گرداند.
امام (علیه السلام)در جواب نامه اين توقيع را فرستاد: »هي له مِنّا صِلةٌ، و إذا رجع فله عندنا سواها«؛ اين از طرف من به ايشان بخشايشي است و چون او از سفر بازگشت، غير از آن مبلغ نيز نزد ما چيزي دارد.
سپس ميگويد: و حالِ احمد بن اسحاق به خاطر كسالتي كه داشت به گونهاي بود كه حتي اميد آن نداشت به كوفه برسد (94) .
باز شيخ كشّي با چند واسطه از ابي محمد رازي نقل ميكند:
من و احمد بن ابي عبداللّه برقي در عسكر بوديم كه فرستادهاي از طرف آن »مرد« (95) . به نزد ما آمد و گفت: »غائب عليل (96) . ، ايوب بن نوح، ابراهيم بن محمد همداني، احمد بن حمزه و احمد بن اسحاق ثقاتٌ جميعاً«؛ يعني امام عليهالسلام اين افراد را مورد اطمينان ميداند.
باز كشّي نقل مينمايد كه:
احمد بن اسحاق نامهاي براي امام نوشت و اجازه خواست كه به سفر حج برود. حضرت نيز به وي اجازه داد و پارچهاي هم براي او فرستاد. احمد بن اسحاق چون پارچه (كفن) را ديد گفت: سرورم، خبر وفات مرا داده است و هنگام بازگشت از سفر حج در حُلوان )سر پل ذهاب( درگذشت.
آنگاه شيخ كشّي ميافزايد: »أحمد بن إسحاق بن سعد القمي عاش بعد وفاة أبي محمد؛ و أتيتُ بهذا الخبر ليكون أصح لصلاحه و ما ختم له به«؛ يعني: احمد بن اسحاق بعد از شهادت امام حسن عسكري (علیه السلام)مدتي در قيد حيات بود؛ و من اين خبر را آوردم تا بدانيد او در حالي كه نيكبخت بود، با عاقبت به خيري چشم از جهان فرو بست (97) .
شيخ ابوالعباس نجّاشي نيز نام او را در زمرة اصحاب هر سه امام آورده و او را »وافد القمييّن« دانسته است (98) .
شيخ عالي مقام طوسي در رجال او را در شمار اصحاب امام جواد و امام عسكري (علیه السلام)ذكر كرده است (99) .
همچنين ايشان در الفهرست ميفرمايد:
احمد بن اسحاق بن عبداللّه بن سعد بن مالك بن الأحوص الأشري أبوعلي كبير القدر، و كان من خواص أبي محمد (علیه السلام)و رأي صاحب الزمان (علیه السلام)، و هو شيخ القمبين و وافدهم...« (100) .
از قدماي رجاليان و دانشمندان كه بگذريم، در قرون بعد از آنها نيز احمد بن اسحاق در نظر صاحبان رأي و بصيرت داراي مقام و موقعيتي است.
ابن شهر آشوب (م 558 ق) ميگويد او از ياران خاص امام حسن عسكري (علیه السلام)بوده و امام زمان (عجل الله فرجه الشريف) را ملاقات نموده است (101) .
ابن داوود (زنده در 707 ق) نيز او را ثقه و در زمرة اصحاب هر سه امام دانسته و ميگويد او امام زمان)عجل الله فرجه الشريف( را ديده است (102) .
علاّمه حلّي (م 726 ق) نيز او را ثقه و وافد قمييّن دانسته و ميگويد: او از امام جواد و امام هادي (علیه السلام)روايت نقل ميكند و از ياران خاص امام حسن عسكري است (103) .
ميرزا محمد استرآبادي(م 1028 ق)ضمن توثيق احمد بن اسحاق ميگويد: او از امام جواد و هادي (علیه السلام)روايت نقل ميكند و از اصحاب خاص امام حسن عسكري (علیه السلام)و بزرگ مردم قم بوده و امام زمان(عجل الله فرجه الشريف) را ديده است.
استرآبادي همچنين از ربيعة الشيعه ابن طاووس نقل ميكند: »إنّه من الوكلاء و إنّه من السفراء و الأبواب المعروفين الذين لا تختلف الشيعة القائلون بإمامة الحسن بن علي (علیه السلام)فيهم« (104) .؛ يعني: احمد بن اسحاق از وكلاي امام زمان )عجل الله فرجه الشريف( و سفيران معروف آن حضرت )در غيبت صغري( بوده، كه شيعيانِ قائلِ به امامت امام حسن عسكري (علیه السلام)ترديدي درباره آنان [=وكلا] نداشتند.
مرحوم اردبيلي نيز اجمالي از شرح حال وي را آورده است (105) . ديگر رجاليان نيز از احمد بن اسحاق به نيكي ياد كردهاند (106) . محدّث نوري (م 1320 ق) نيز دربارة او ميگويد:
»احمد بن اسحاق اشعري از بزرگان اصحاب ائمه (علیه السلام)و صاحب مراتب عاليه در نزد ايشان و از وكلاي معروف بود ... و حضرت، كافورِ خادم را براي او فرستاد در حلوان، و غسل و كفن او به دست كافور و همراهان بود؛ و حلوان همين ذهاب معروف است كه در راه كرمانشاهان است به بغداد؛ و قبر آن معظّم در نزديك رودخانة آن قريه است به فاصلة تقريباً هزار قدم از طرف جنوب و بر آن قبر بناي محقري است... و قبرش را مزار معتبري بايد قرار داد كه از بركت صاحب قبر و به توسط او به فيضهاي الهيّه برسند« (107) .
در محضر چهار امام معصوم (عليه السلام)
از امتيازات برجستة جناب احمد بن اسحاق اشعري اين است كه به شرف ديدار و فضيلت آستانبوسي چهار تن از ائمة گرامي اهل بيت (علیه السلام)نائل آمده است:
1. حضرت امام جواد (علیه السلام)
به تصريح شيخ طوسي ابن اسحاق وي از اصحاب امام جواد (علیه السلام)است و حتي نجاشي فرموده كه وي از آن امام همام روايت نيز نقل كرده است (108) . البته با جستجويي كه در متون روايي موجود انجام شد، روايتي از آن امام همام به نقل از احمد بن اسحاق به دست ما نرسيده است.
2. حضرت امام هادي (علیه السلام)
او علاوه بر درك محضر امام هادي (علیه السلام)رواياتي از ايشان نقل كرده است (109) . در مسندي كه در پيشروست، رواياتي چند از آن امام بزرگوار نقل شده است (110) .
3. حضرت امام حسن عسكري (علیه السلام)
احمد بن اسحاق از اصحاب و ياران و وكلاي مشهور امام عسكري (علیه السلام)بوده است. او همچنين روايات زيادي از آن امام همام نقل كرده است (111) .
4. حضرت امام مهدي (علیه السلام)
او از كساني است كه فيض ديدار حضرت حجت (علیه السلام)را هم در زمان حيات امام عسكري (علیه السلام)و هم بعد از شهادت آن حضرت داشته است و از وكلاي ناحيه مقدسه به شمار ميآيد (112) .
مقام وكالت و نيابت
از سويي به طور طبيعي وجود امام (علیه السلام)در مدينه و بعدها در سامرا باعث ميشد امكان دستيابي و شرفيابي به محضر مبارك ايشان براي همة علاقهمندان و شيعيان فراهم نباشد.
در اين زمان شبكة وسيع وكالت تأسيس شد و بسياري از خواص اصحاب به عنوان وكيل امام (علیه السلام)مسؤوليت ارتباط بين امام و شيعيان را به عهده گرفتند.
برخي از مهمترين علل و انگيزههاي تشكيل شبكة وكالت اين چنين است:
1. جوّ خفقان و دشواري ارتباط مستقيم امامان و شيعيان؛
2. عدم دسترسي شيعيان به ائمه به خاطر حبس، شهادت و غيبت؛
3. آمادهسازي شيعيان براي شرايط عصر غيبت (113) .
در اينكه آيا وكالت موجب توثيق يك راوي ميشود و يا فقط حسن و مقام او را به اثبات ميرساند بين دانشمندان علوم رجال و درايه اختلاف است، ولي آنچه مسلم است وكالت امام (علیه السلام)براي يك نفر نشانة مقام و منزلت اوست (114) .
جناب احمد بن اسحاق اشعري قمي از وكلاي ائمه در قم و نواحي آن بوده است. در مورد وكالت ايشان به موارد زير ميتوان استشهاد كرد:
يكم. شيخ طوسي در فهرستش آورده است: »كان من خواصّ أبي محمد (علیه السلام)و رأي صاحب الزمان؛ و هو شيخ القميّين و وافدهم...« (115) .
نجاشي نيز دربارة وي گفته است: »كان وافد القميّين و روي عن أبي جعفر الثاني و أبي الحسن (علیه السلام)و كان خاصّة ابي محمّد (علیه السلام)...« (116) . بدين ترتيب، مصاحبت وي با سه امام جواد و هادي و عسكري (علیه السلام)اثبات ميشود؛ و اينكه وي به نمايندگي از سوي مردم قم به حضور ائمه (علیه السلام)مشرّف ميشده و وجوه شرعي و نامههاي آنان را عرضه ميكرده نيز از كلمة »وافد القميين« قابل استفاده است.
دوم. در تاريخ قم از وي به عنوان وكيل امام عسكري (علیه السلام)در امور موقوفات قم ياد شده است؛ و در ادامه به جرياني اشاره كرده كه: »احمد بن اسحاق قمي« يكي از سادات قم به نام »حسين بن حسن« را كه به صورت عَلَني شُرب خمر ميكرد طرد نمود. پس از آن، هنگامي كه به قصد تشرّف به خدمت امام عسكري (علیه السلام)به سامرّا رفت. آن حضرت وي را به ملاقات نپذيرفت! و پس از الحاح و اظهار تأثر از سوي »احمد بن اسحاق« به وي فرمود: »چرا با آن سيد چنان رفتار كردي؟!« و احمد بن اسحاق نيز پس از بازگشت، از آن سيد دلجويي فراوان کرد. اين امر باعث شد كه سيد مزبور متحول شود و راه توبه در پيش گيرد (117) .
طبري شيعي نيز به وكالتش براي امام عسكري (علیه السلام)تصريح كرده است (118) .
مصاحبت وي با امام جواد (علیه السلام)تنها ميتواند احتمال وكالتش براي آن جناب را تقويت كند، اما وكالتش براي امامَين عسكريَّين (علیه السلام)از قرايني غير از آنچه از تاريخ قم نقل شد، قابل استفاده است. نام وي در رديف چند تن وكيلي است كه ضمن توقيع صادر شده از سوي امام هادي (علیه السلام)توثيق شدند.
چنانكه روايتي نيز تأييد بر وكالت او از جانب امامَيْن عسكريَّيْن (علیه السلام)است. شيخ طوسي به نقل از وي چنين آورده است:
»روزي به امام هادي (علیه السلام)عرض كردم كه گاه موفق به تشرف به حضور شما ميشوم و گاه نه. در اين موارد كه نميتوانم با شما ديدار كنم به چه كسي مراجعه كنم و قول چه كسي را بپذيرم و امر چه كسي را اطاعت كنم؟ آن جناب فرمود: اين ابو عمرو مورد وثوق و امين است و آنچه به شما بگويد از جانب من گفته و آنچه به شما برساند از جانب من رسانده است« (119) .
پس از رحلت آن حضرت به نزد امام عسكري (علیه السلام)رفته و نظير آن سؤال را مطرح كردم و آن جناب نيز در پاسخ فرمود: »اين ابو عمرو مورد وثوق و امين نزد ماضي )امام هادي (علیه السلام)( و نزد من است و آنچه بگويد از جانب من گفته و آنچه به شما برساند از جانب من رسانده است« (120) .
اين روايت ميتواند مؤيد وكالت او از جانب امام هادي و امام عسكري (علیه السلام)باشد.
سوم: قرينة ديگر بر وكالت او و نيز جايگاه والايش نزد امام هادي (علیه السلام)روايت ابن شهر آشوب است مبني بر اينكه آن حضرت به هر يك از »احمد بن اسحاق« و »علي بن جعفر« و »عثمان بن سعيد« به سبب نياز مالي آنان سي هزار دينار عطا فرمود! (121) . و مشخص است كه »علي بن جعفر« و »عثمان بن سعيد« هر دو وكيل آن حضرت بودند و نفس اعطاي چنين مالي از نشانههاي وكالت است.
چهارم: شاهد ديگر بر وكالت »احمد بن اسحاق«، روايت كليني است مبني بر تشرف وي به حضور امام عسكري (علیه السلام)و درخواست نمونه دستخط از آن جناب، كه آن حضرت نيز در پاسخ فرمود: »اي احمد! خط گاهي با قلم درشت و گاهي با قلم ريز نوشته ميشود؛ از اين جهت داراي اختلاف ميشود؛ پس ترديد مكن!«. سپس آن حضرت قلم و دوات طلبيد و ضمن اينكه قلم را در دوات فرو ميبُرد براي وي خطي نگاشت (122) .
پنجم: شيخ صدوق نام احمد بن اسحاق را در رديف آن دسته از وكلايي آورده است كه موفق به رؤيت حضرت حجت شدهاند (123) . و شيخ طوسي نيز نام او را در زمره كساني كه توقيع براي ايشان صادر شده آورده است (124) . شايد از اينگونه تصريحات بتوان استفاده كرد كه وكالت احمد بن اسحاق در عصر غيبت صغرا نيز ادامه داشته است (125) .
در پرتو خورشيد
از كساني كه به اين فضيلت و مكرمت نائل شدهاند و ديده به ديدار آن يگانة دورانها باز كردهاند، جناب احمد بن اسحاق اشعري قمي است. طرفه اينكه او چنان اعتبار و منزلتي نزد امام حسن عسكري (علیه السلام)داشته است كه بنا به نقل صدوق، امام عسكري (علیه السلام)پس از ولادت فرزند گراميش حضرت مهدي (علیه السلام)، طي نامهاي به احمد بن اسحاق بشارت اين ولادت را به وي ابلاغ ميفرمايد (126) . »احمد بن اسحاق« در پاسخ سؤال حضرت دربارة عكسالعمل مردم نسبت به اين خبر و شك و ترديد آنان نسبت به وجود مهدي (علیه السلام)مينويسد: »اي سيد من! هنگامي كه خبر ولادت سيد و مولاي ما به ما رسيد، هيچ مرد يا زن يا بچهاي كه به حد بلوغ در فهم رسيده باشد در ميان ما نبود مگر آنكه معترف به حق شد« (127) .
احمد بن اسحاق در سفري كه پس از اين به سامرّا کرد موفق شد جمال دلآراي حضرت مهدي (علیه السلام)را كه طفلي سه ساله بود رؤيت كند و كلام اين طفل را كه به نحو معجزهآسايي به سخن آمد شنيد كه گفت: »أنَا بقيّة اللّه في أرضه و المنتقم من أعدائه؛ فلا تطلب أثراً بعد عين يا أحمد بن اسحاق!« (128) .
در دوران غيبت صغري نيز احمد بن اسحاق مورد عنايت حضرت بقية اللّه الاعظم (علیه السلام)بود و توثيقات و نامههاي آن حضرت براي وي صادر شده است.
تصريح شيخ طوسي در اينباره چنين است: »و قد كان في زمان السفراء المحمودين أقوامٌ ثقاتٌ تَرِدُ عليهم التوقيعاتُ من قِبَل المنصوبينَ للسفارة من الأصل؛ و منهم أحمد بن إسحاق و جماعة يخرج التوقيعات في مدحهم« (129) .
در همين راستاست نامهاي كه او به ناحية مقدّسه ارسال كرد و همراه آن، نامة جعفر كذّاب را كه به يكي از شيعيان ارسال كرده و وي را به سوي خود فرا خوانده بود نيز ضميمه نمود؛ و جواب امام عصر (علیه السلام)نيز ضمن توقيعي به دست »احمد بن اسحاق« واصل شد. در اين روايت، به نام كامل احمد بن اسحاق به اين صورت تصريح شده است:
»عن أبي الحسين محمد بن جعفر الأسدي )رضي الله عنه( عن سعد بن عبداللّه الأشعري عن الشيخ الصدوق أحمد بن إسحاق بن سعد الأشعري: أنّه رجاء بعض أصحابنا يُعلمه أن جعفر بن علي كتب إليه كتاباً يعرّفه نفسه و يُعلمه أنّه لَقيّم بعد أخيه، و أنّ عنده من علم الحلال و الحرام ما يحتاج إليه، و غير ذلك من العلوم كلّها. قال أحمد بن إسحاق: فلما قرأت الكتاب، كتبت إلي صاحب الزمان (علیه السلام)، و صيّرتُ كتاب جعفر في درجه، فخرج إليّ الجواب في ذلك: بسم اللّه الرحمن الرحيم أتاني كتابك...« (130) .
به سوي دوست
در مورد تاريخ وفات او و اينكه آيا در دوران امامت حضرت عسكري (علیه السلام)درگذشته است يا تا اوايل غيبت صغري نيز در قيد حيات بوده دو نظر و دو روايت متعارض وجود دارد:
1. روايتي كه حاكي از درگذشت ايشان در زمان امام عسكري (علیه السلام)است:
شيخ عالي مقامِ صدوق از سعد بن عبداللّه اشعري نقل كرده است كه احمد بن اسحاق با جمعي از اهل قم خدمت امام عسكري (علیه السلام)رسيد و ضمن ارائة وجوهات و رؤيت حضرت ولي عصر (علیه السلام)، در وقت وداع به امام عسكري (علیه السلام)عرض كرد: »اي پسر رسول خدا! رفتن ما نزديك شد و اندوهمان افزون گشت. از خداوند ميخواهيم كه بر جدّت محمّد مصطفي)صلي الله عليه و آله و سلم( و پدرت علي مرتضي (علیه السلام)و مادرت سيّدة النّساء )سلام الله عليها( و بر دو آقاي اهل بهشت؛ عمويت )امام حسن مجتبي (علیه السلام)( و پدرت )امام حسين (علیه السلام)( و ائمّة طاهرين پس از آنها )عليهم السلام( صلوات فرستد و نيز صلوات خداوند مشمول حال شما و فرزند بزرگوارتان گردد. اميدواريم كه خداوند به شما بزرگي مرحمت كند و دشمنتان را ذليل و خوار گرداند و اين سفر را آخرين زيارت ما قرار ندهد.
وقتي احمد بن اسحاق جملة آخر را بيان نمود، چشمان آن حضرت پر از اشك شد؛ به طوري كه بر گونههايش جاري گشت و سپس فرمود:
اي احمد بن اسحاق، خودت را در دعا كردن به زحمتِ بيهوده نينداز؛ زيرا در بازگشت از سفر، خداوند را ملاقات خواهي كرد.
احمد بن اسحاق از شنيدن اين سخن به زمين افتاد واز حال رفت.
وقتي به حال آمد، عرضه داشت:
شما را به خدا و به حُرمت جدّت سوگند ميدهم كه مرا به پارچهاي مفتخر فرماييد كه آن را كفن خود سازم. آن حضرت از زير بالشي كه به آن تكيه داده بود، سيزده دِرهم بيرون آورد و فرمود: اين را بگير و جز اين، خرج نكن؛ زيرا آنچه را خواستي )كفن( از دست نخواهي داد. و بدان كه خداي تبارك و تعالي، اجر نيكوكاران را ضايع نميگذارد.
و بدين ترتيب از خدمت آن بزرگوار مرخص شديم، تا به سه فرسخي »حُلوان« رسيديم. احمد بن اسحاق در آنجا تب كرد و سخت مريض شد؛ به گونهاي كه اميدي به بهبودي خود نداشت. بنابراين، زماني كه به »حُلوان« رسيديم و در يكي از كاروانسراها اقامت كرديم. احمد بن اسحاق يكي از اهالي آنجا را كه ميشناخت نزد خود فرا خواند و به ما گفت: امشب را جاي ديگري برويد و مرا تنها بگذاريد. ما هم پذيرفتيم و به محل استراحت ديگري رفتيم.
اما هنگامي كه نزديك صبح شد، يكباره فكرم متوجّه نكتهاي گشت و بلافاصله چشمانم را گشودم. ناگهان »كافور«، خادم امام حسن عسكري (علیه السلام)را در مقابل خود ديدم كه ميگويد: »خداوند عزاي شما را نيكو گردانَد! برخيزيد و او را دفن كنيد كه او نزد آقايتان گراميتر از شما بود«؛ و سپس از ديدگانمان غايب شد.
ما بيدرنگ بر سرِ جسد احمد بن اسحاق جمع شديم و به گريه و زاري پرداختيم تا آنكه او را دفن كرديم (131) .
2. روايات و قرائني كه حاكي از حيات احمد بن اسحاق بعد از شهادت امام عسكري (علیه السلام)است:
از جمله رواياتِ متعارض با روايتِ ياد شده، روايت كليني، شيخ صدوق و شيخ طوسي از »عبداللّه بن جعفر حميري« است. وي گويد:
پس از شهادت امام عسكري (علیه السلام)، سالي به قصد انجام حج حركت كرده و در مدينة السلام )بغداد( بر »احمد بن اسحاق« وارد شدم و ابوعمرو )عثمان بن سعيد( را نزد وي ديدم. پس با اشارة »احمد بن اسحاق« از ابوعمرو درباره جانشين امام عسكري (علیه السلام)پرسش كردم و او گفت او )صاحب الزمان )عليه السلام(( را ديدهام (132) .
روايت ديگر كه آن نيز قرينه بر بقاي »احمد بن اسحاق قمي« تا اوايل عصر غيبت است، روايت كليني از »سعد بن عبداللّه اشعري« است، مبني بر اينكه پس از شهادت امام عسكري (علیه السلام)، برخي از وكلا همچون »حسن بن نضر« و »أبا صِدام« و غير آنها نسبت به اموال شرعي كه در دست ايشان باقي مانده بود دچار بلاتكليفي شده بودند! از اينرو، »حسن بن نضر« تصميم ميگيرد تا ضمن انجام سفر حج، در عراق دربارة اين امر تحقيق كند. وي پس از ورود به بغداد خانهاي كرايه كرده و در آنجا ساكن ميشود و رفته رفته وكلاي مقيم بغداد كه يكي از آنان »احمد بن اسحاق« بوده، در يك برنامة حسابشده، اموالي را به خانة مزبور ميآورند! و او سرانجام با دريافت توقيع ناحية مقدّسه، مأمور رساندن آن اموال به »سُرَّ مَن رآي« ميشود؛ و پس از بردن اموال به خانه عسكريَيْن (علیه السلام)كه محل سكونت و يا ملاقاتهاي امام مهدي (علیه السلام)نيز بود، از پس پرده صداي حضرت را ميشنود كه او را به طرد هرگونه شك و ترديد از خود فرا ميخواند! و در جريان اين ملاقات، حضرت دو قطعه پارچه به وي داد كه در حقيقت كفن او بود (133) .
علاوه بر اين روايات، دلايل ديگري وجود دارد كه بر وكالت و حيات احمد بن اسحاق در عهد امام عصر (علیه السلام)دلالت ميکند. مهمتر از همه شايد تصريح و بيان شيخ كشي در رجال است كه ميگويد:
سفير سوم ناحية مقدّسة مهدويّه (علیه السلام)اشاره كرده كه گويد: »احمد بن اسحاق ضمن نامهاي )از ناحيه مقدّسه( براي انجام حج طلب اذن نمود و به او اذن داده شد و پارچهاي نيز برايش ارسال شد؛ و ارسال اين پارچه موجب شد كه »احمد بن اسحاق« به قرب زمان مرگش واقف شود! و لذا با ديدن آن گفت: مرگم به من ابلاغ شده است. و هنگامي كه از سفر حج باز ميگشت، در حلوان رحلت نمود (134) .
لازم به ذكر است روايت سعد بن عبداللّه اشعري مبني بر وفات احمد بن اسحاق در زمان امام عسكري (علیه السلام)علاوه بر تعارض با روايات اخير و دلايل ديگر داراي ضعف سند و حتي تقطيع و افتادگي است كه آن را از ظرف استدلال خارج ميكند (135) .در نتيجه ميتوان احتمال قوي داد يا مطمئن بود كه درگذشت احمد بن اسحاق اشعري در زمان امامت و غيبت صغراي حضرت ولي عصر (عج) اتفاق افتاده است.
آثار
بسياري از روات و محدثان بزرگ امامي علاوه بر اينكه شفاهاً واسطة انتقال روايات و كلمات ائمة معصومين(عليهم السلام) بودهاند، از همان صدر اسلام و حتي در دوران صحابه تدوين و كتابت حديث را آغاز كردهاند. وجود گزارش دربارة صحيفة النبي )صلي الله عليه و آله و سلم(، كتاب علي (علیه السلام)و كتاب فاطمه(سلام الله عليها) را بايد دليل بر اولين مكتوبات حديثي در عصر رسالت و امامت دانست (137).
بعد از ائمة متقدم نيز همواره راويان جليل القدر شيعي در تكاپوي نوشتن و انتقال زلال معارف امامي به نسلهاي بعد بودهاند و شاگرد نامدار مكتب اهل البيت(عليهم السلام) جناب احمد بن اسحاق قمي نيز در اين ميان سهمي دارد.
اگر چه اكنون ما از كتب و مصنفات يا به تعبيري از اصول احمد بن اسحاق به صورت مستقل و مدون چيزي در دست نداريم، ولي ذكر اين آثار در ميان كتب تراجم و رجال و همچنين فهارس آمده است.
كتب و آثار او به اين شرح است:
1. كتاب علل الصوم
نجاشي از ابوالحسن علي بن عبدالواحد خمري و احمد بن الحسين نقل ميكند كه اين كتاب را ديده بودند و آن را با وصف »كبير« تعريف كردهاند (138) .
2. كتاب علل الصلاة
شيخ طوسي اين عنوان را نقل كرده و سند خود را نيز حسين بن عبيد اللّه و ابن ابي جنيد از احمد بن محمد بن يحيي العطار از سعد بن عبد اللّه از مؤلّف ياد كرده است (139) .
3. مسائل الرجال لأبي الحسن الثالث (علیه السلام)
نجاشي اين كتاب را نيز گزارش ميكند و متذكر شده كه آن جمعآوري احمد بن اسحاق بوده است.
او سند خود را به كتابهاي احمد بن اسحاق اينگونه معرفي كرده است: »أخبرني إجازةً أبوعبداللّه القزويني عن أحمد بن محمد بن يحيي بن سعد عنه بكتبه« (140) . شيخ طوسي نيز در الفهرست ضمن اشاره به اين دو كتاب سند خود را به آنها ذكر فرموده است: »أخبرنا بهما الحسين بن عبيداللّه و ابن أبي جنيد عن أحمد بن محمد بن يحيي العطار [عن أبيه] عن سعد بن عبداللّه عنه« (141) .
مزار و مدفن احمد بن اسحاق
گفتهاند كه احمد بن اسحاق در حُلوان درگذشت و همانجا دفن شد (142) .قزويني (م 682 ق)در آثار البلاد و أخبار العباد حُلوان را اينگونه معرفي كرده است: »شهري است ميانة همدان و بغداد، شهري بزرگ و آباد بوده، حال خراب است. انار و انجير بسيار خوب در آنجا به عمل ميآيد و چشمههاي گرم گوگردي در نزديك آن شهر بسيار است... خليفه منصور با لشکر به آنجا آمد و چون مهدي عباسي نيز گذارش به آن موضع افتاد، آن مكان را خوش ديده، در آنجا نزول کرد. هارون الرشيد نيز در وقت لشكركشي به خراسان به آن موضع وارد شد« (143) .
ذكر اين شهر و اخبار مربوط به آن در منابع كهن تاريخي و جغرافيايي ديگري نيز آمده است (144) .
قابل ذكر است كه اين منطقه و افراد منسوب به آن را كه حلواني ناميده ميشوند، نبايد با حلوانِ طبس در استان يزدِ ايران و همچنين حلوانِ قاهره در مصر اشتباه كرد و افراد منسوب به آنها را خلط نمود (145) .
سر پل ذهاب
از نوشته تاريخدانهاي قرون ششم و هفتم مشخص ميشود كه شهر حلوان به ويراني گراييده است، ولي در كنار يا نزديكي اين شهرِ ويران شده، شهر ذهاب )زهاب( يا سرپل ذهاب بنا شده است.
امروزه اين منطقه از شمال به شهرستان جوانرود، از شرق و جنوب شرقي به اسلامآباد غرب، از جنوب و جنوب غربي به گيلانِ غرب و از غرب به شهرستان قصر شيرين و خاك كشور عراق محدود ميشود. نام اين شهر از ذهاب به سر پل ذهاب تغيير كرده است و علت آن پل مشهور اين منطقه بر روي رودخانة اروند است.
برخي از اماكن مهم تاريخي در اين منطقه كه نشان از تاريخ بلند آن دارد عبارتند از:
مسجد عبداللّه بن عمر در روستاي شالان از توابع ريجاب، كاروانسراي ايلخاني )بيستون( يا كاخ خسرو، طاقگرا در گردنة پاتاق بر سر راه كرمانشاه به سرپل ذهاب و در كنار راه باستاني سنگ فرشي، نقش برجستة آنوباني ني )پادشاه مقتدر لولوبي(، گورْ دخمة ديره، در جادة سر پل ذهاب به ديره و نزديكي روستاي گلين كه اهالي آن را فراي كن يا تاق )اتاق( فرهاد مينامند، گور دخمة دكان داوود )ابن مكان مورد توجه اهل حقِ منطقه است( و...
قابل ذكر است كه سنگ نوشته آنوباني ني كه اثري بر جاي مانده از »آنوباني ني« پادشاه لولوييها از اقوام زاگرسنشين و متعلق به آرياييهاي كهن ميباشد، در سر پل ذهاب و بر صخرهاي معروف به »ميانكل« قرار دارد و از قديميترين و كهنترين هنرهاي معماري روي سنگ به شمار ميرود (146) .
در صدر اسلام اين منطقه از اولين دروازههاي ورودي اسلام به ايرانِ ساساني بود و با فتح آن در واقع پايههاي اقتدار حكومت ايران در هم شكست. بعد از اسلام، حلوان و ذهاب اهميت خود را حفظ كرد و مورد توجه و رفت و آمد بود.
گفته شده كه ابوعماره حمزه بن حبيب بن عماره بن اسماعيل كوفي قاري مشهور قرآن، در سال 156 ق در حلوان درگذشته و همانجا مدفون است.
از ديگر مشاهير حلوان در دوره اسلامي ميتوان به احمد بن علي بدران بن ابوبكر حلواني، يحيي بن علي بن بزار، احمد بن محمد عاصم حلواني، ابوسهل حلواني، خاناي قبادي، مفتي زه هاوي و جميل زه هاوي اشاره كرد (147) .
تركيب جمعيتي امروزه سر پل ذهاب را بيشتر سه گروه كردستان يعني جاف، كلهر و گوران تشكيل ميدهند. جافها به كردي جافي (سوراني) و مردم كلهر و گوران با كردي كلهري (كرمانشاهي) صحبت ميكنند. مردمان ايل جاف اهل سنت و شافعي مذهباند و كلهرها شيعه و گوران بيشتر اهل حق (يارستان) هستند.
شيعيان مراسم مذهبي خود را در مصلي و بقعه جناب احمد بن اسحاق انجام ميدهند و اهل سنت معمولاً در مسجد قادري الحسيني ـ كه آن را سيد محمدطاهر حسيني هاشمي در سال 1350 ش ساخته است ـ اجتماع ميكنند و اهل حق نيز در جمخانه مراسم خود را برگزار ميكنند (148) .
مرقد مطهر
محدث عاليمقام ميرزا حسين نوري طبرسي (م 1320 ق) در نجم الثاقب از اين حرم ياد كرده و لزوم تعمير و آبادي آن را متذكر شده است:
»حُلوان همين زهاب معروف است كه در راه كرمانشاه است به بغداد، و قبر آن معظم )احمد بن اسحاق( در نزديك رودخانة آن قريه است به فاصلة تقريباً هزار قدم از طرف جنوب؛ و بر آن قبر بناي محقري است خراب و از بيهمتي و بيمعرفتي اهل ثروت آن اهالي، بلكه اهل كرمانشاه و متردّدين چنين بينام و نشان مانده و از هزار نفر زوّار يكي به زيارت آن بزرگوار نميرود، با آنكه كسي كه امام (علیه السلام)خادم خود را به طيّ الارض با كفن براي تجهيز او بفرستد و مسجد معروف قم را به امر آن جناب بنا كند و سالها وكيل در آن نواحي باشد، بيشتر و بهتر از اين بايد با او رفتار كرد و قبرش را مزار معتبري بايد قرار داد كه از بركت صاحب قبر و به توسط او به فيضهاي الهيه برسند (149) .
جناب آقاي احمد توكلي كرماني در گزارشي مفصل از ساختمان قديمي مقبره در گذشتههاي دور آورده است:
»... مقبره وي قبل از بناي فعلي داراي سه اتاق كوچك بود كه در عمق 50/1 متري زمين قرار داشته و زائرين با گذشتن از سه پله وارد مقبره ميشدند. آن گودي موقعيت قبلي سطح زمين را در دوازده قرن قبل نمايان ميساخت، ولي متأسفانه آن موقعيت از دست رفته و سطح فعلي مقبره يك متر و نيم الي دو متر از سطح اوّلي مرتفعتر شده است« (150) .
در حدود سال 1335 ش حجة الاسلام آقاي ابوالمعالي از ائمة جماعات سر پل ذهاب براي احداث بناي آبرومندي اقدام كردند و ضمن نقشهاي مفصل كار را شروع كردند. چون هزينه سنگين بود و كار بزرگ و كمكهاي مالي نرسيد، كار نيمه كاره رها شد و چند سال معطل ماند.
پس از مدتي با كمك افراد خيّر و نيكانديش عمليات ساختماني دوباره آغاز شد و بناي مناسبي ساخته شد. مشخصات ساختمان احداثي در اين دوره چنين است:
اين ساختمان از دو قسمت پهلوي يكديگر تشكيل شده است: قسمت اول عبارت است از يك ايوان در طرف شمال كه درب ورودي در آن قرار گرفته، وارد رواقي ميشود كه در چهار طرف مقبره ساخته شده است. در وسط رواق، مقبره قرار گرفته كه اطاق هشت گوشهاي است با قطر 80/4 متر و سقف گردپوشي شبيه گنبد روي آن به ارتفاع 9 متر دارد. در وسط اين مقبره ضريحي فلزي به ارتفاع يك متر و طول يك و نيم متر روي قبر نصب شده است. در چهار طرف اين مقبره درهايي به خارج باز شده است.
قسمت دوم اين ساختمان عبارت است از يك سالن كه در طرف قبلة مقبره قرار گرفته و در طرف مشرق و مغرب آن در هر طرف سه عمارت تودرتو ساخته شده است (151) .
بناي جديد مرقد
مرقدي منسوب به سه نفر
از ديرباز بقعة شاهزاده ناصرالدين واقع در خيابان آذر و مقابل مسجد امام حسن عسكري (علیه السلام)در قم، گاهي به مقبرة احمد بن اسحاق قمي نسبت داده ميشده است (153) .
محدّث قمّي فرموده محتمل است احمد بن اسحق بن ابراهيم بن موسي بن ابراهيم بن امام موسي كاظم (علیه السلام)در بقعة شاهزاده ناصرالدين مدفون باشد. وي اضافه ميكند آن چيزي كه بين مردم قم شهرت يافته دائر بر اين است كه اين بقعه از احمد بن اسحق ميباشد و منظور هم همين احمد است نه احمد بن اسحق موسوي، پس ميتوان گفت كه در بقعة مزبور دو تن مدفونند: يكي شاهزاده ناصر و ديگري احمد بن اسحق موسوي؛ و چون احمد بن اسحق موسوي قبلاً دفن شده است بقعه به نام او مشهور گرديده شد (154) .
اين احتمال و شهرت جايي ندارد؛ به اين دليل كه احمد بن اسحق موسوي كه نسبت كامل وي احمد بن اسحاق بن ابراهيم بن موسي بن ابراهيم بن موسي الكاظم است، در جوار شاهزاده حمزه در محلهاي به همين نام در ميانة خيابان آذر قم مدفون است و داراي بقعه و بارگاه ميباشد كه در لوح مزارش هم نام او تصريح و نوشته شده است (155) .
امّا مدفون در اين بقعه مقابل مسجد امام حسن عسكري (علیه السلام)، ظاهراً سيّد جليل القدر ناصر الدين علي بن مهدي بن محمّد بن حسين بن زيد بن محمّد بن احمد بن جعفر بن محمّد بن عبدالرحمن بن محمّد البطحاني **زيرنويس=منسوب به بطحان در مدينه است. ر.ك: عمدة الطالب، ص 72.. بن قاسم بن حسن بن زيد بن امام حسن مجتبي (علیه السلام)باشد كه در اواخر قرن هشتم و اوايل قرن نهم ميزيسته است (156)..
دليل بر دفن ناصر الدين بطحاني در اين بقعه تصريح صاحب عمدة الطالب است كه مينويسد: »المدفون بِشق قم في المدرسة الواقعة بمحلة سورانيك« (157) . در مورد جمله عمدة الطالب چند نكته وجود دارد:
يكم. شِق، از اصطلاحات ديواني است كه در مساحّي و خراج به كار ميرفته و به ناحيهاي كوچكتر از كوره كه بيرون شهر و خارج از بارة شهر بوده و محلهاي نزديك شهر به حساب ميآمده اطلاق ميشده است. اين اصطلاح در سدههاي هشتم و نهم كه عصر ابن عنبه صاحب عمدة الطالب و تاج الدين حسن قمي صاحب ترجمه تاريخ قم است به كار ميرفته و اين دو نفر در آثار خود از كلمه »شق« استفاده كردهاند (158) . ؛ و البته ناصرالدين بطحاني نيز در همين تاريخ در گذشته است (159) .
دوم. وجود محلة سورانيك (160) . در قم از قرائن چندي قابل قبول است. به عنوان نمونه از شخصي به نام »سورين قمي« در عهد بهرام در تاريخ قم ياد شده است (161) . كه ميتواند محله سورانيك منسوب به وي باشد.
همچنين محلهها يا دههايي به نام سوراناباد، سورن آباد، سوران و باب سوران در قم بوده است كه ممكن است همه نام يك محل بوده باشد (162) . نتيجه اينكه سوران و سورين در قم بي سابقه نيست و ميتواند سورانيك منسوب به آنها باشد.
سوم. برخي اين كلمه را سورايپك نوشتهاند و متذكر شدهاند كه در عصر سلطان بركيارق بن ملكشاه سلجوقي، امير ايپك در قم مدرسهاي ساخت كه اين بقعه جز آن مدرسه شده و ناصر الدين بطحاني هم در آن مدفون شده است (163) .
بنيان تقوي )مسجد امام حسن عسكري (علیه السلام)(روزي كه پيامبر گرامي اسلام (صلي الله عليه و آله و سلم) اولين مسجد اسلام را در قبا بنا كرد، شايد كسي فكر نميكرد كه هزاران هزار مسجد در سراسر عالم تأسيس خواهد شد و ميليونها نفر هر صبح و شام در اين بناهاي پاك، خداوند را صدا ميكنند و در برابرش سر تسليم به خاكِ عبادت ميسايند.
در قم كه امروز و گذشته از مهمترين مراكز و مناطق شيعي در جهان بوده است، مسجدي مشهور و بزرگ هست كه به نام مطهر و مبارك يازدهمين پيشواي پارسايان حضرت ابي محمد حسن بن علي الزكي العسكري (علیه السلام)مزين است.
مردم قم از دير زمان معتقد بودهاند كه بخشي از مسجد كنوني به امر مبارك امام حسن عسكري (علیه السلام)و بنا بر مشهور، به دست وكيل خاصّ ايشان جناب احمد بن اسحاق اشعري قمي و از محلّ سهم مبارك امام (علیه السلام)در قرن سوم هجري احداث شده است. شهرت چيزي در ميان مردم، كه از نسلي به نسل ديگر رسيده است، جزء معتبرترين اسناد محسوب ميشود (164) .
گرچه ظاهر بناي كنوني اين مسجد زياد قديمي نيست، اما در قدمت و سابقة ديرينه ساختمان و بناي اصلي آن گفته شده كه: »بعيد نيست اين مسجد »مسجد عتيق« ـ نخستين مسجد بنا شده در اين منطقه ـ باشد كه در روزگاران قديم معبد آتشپرستان زرتشتي بوده است و پس از طلوع خورشيد اسلام و محو دوران آتشپرستي، »احوص بن سعد اشعري« آن را ويران ساخته، بر جاي آن مسجد مزبور را ساخته باشد. البته ممكن است آن "مسجد جامع ابوالصّديم حسين بن علي بن آدم اشعري" باشد« (165) .
از بناي قديم و كهن آن اطلاع درستي نداريم. آنچه امروز موجود است از بناهاي مربوط به قرون 11 و 12 است. بخشي از ساختمان اين مسجد اثر كلبعلي بن استاد سلطان قمي در 1129 ق است؛ و بخشي از ساختمان اين اثر هم به همت حاج محمد ابراهيم تاجر قمي و حاج علينقي تاجر كاشاني و فرزندش حاج محمد علي كاشاني ساخته شده است .
وقفنامهاي از قرن نهم
شهرتِ انتساب اين مسجد به نام مبارك امام حسن عسكري (علیه السلام)از اسناد، احكام و وقفنامهها مشهود است. به عنوان نمونه امير يوسف خواجه فرزند شيخ علي بهادر )از امراي دوره تيموريان( در 20 رمضان سال 842 اجزاء قرآني را وقف بر مسجد جامع عتيق قم، منسوب به امام حسن عسكري (علیه السلام)واقع در بيرون درب ساوه نموده است.
متن وقفنامه چنين است:
»وقف وحبس هذا الجزءَ مع الأجزاء التسعة والعشرين الباقية من كلام اللّه رب العالمين والصندوق المسدس المجلد المتين الأمير الأعظم الكبير الأفخم غياث الدولة والدنيا والدين الأمير يوسف خواجة بهادر بن الأمير السعيد الكبير الشهيد مظفر الدولة والدين الأمير شيخ علي بهادر ـ عمّت مَعدَلَتُه ـ علي المسجد الجامع العتيق الخارج درب ساوه من دروب مدينة قم ـ حماها اللّه عن الآفات والحوادث ـ المنسوب الي الامام الهمام الحسن العسكري (علیه السلام)خالصا للّه تعالي وابتغاء لمرضاته والزلفي لديه في جناته، ليقرأ فيه خصوصاً أيام الجمعات وقفاً صحيحاً شرعيّاً مؤبَّداً مخلَّداً مشروطاً علي أن لا يخرج منه ولا يقرأ خارجَه. تقبّل اللّه منه بقبول حسن! في العشرين من رمضان لسنة اثنين و أربعين وثمانمئة هجرية« (166)..
جايگاه مسجد امام قم در دوره معاصر
انتساب اين مسجد به امام عسكري (علیه السلام)و اخلاص بانيان و احياگران آن و موقعيت جغرافيايي و برخوردارياش از امامان جمعه و جماعتِ پرآوازه و تأثيرگذار، موجب رونق و اقبال عمومي نسبت به اين مسجد شده است. در اين مكان مقدس ائمّة جماعت لايقي چون حضرات آيات: شيخ ابوالقاسم قمي، ميرزا محمّد فيض قمي، سيد صدر الدّين صدر، محمّد ميرزا كبير قمي، حاج ميرزا ابوالفضل زاهدي، حاج آقا مرتضي حائري يزدي، حاج آقا رضا صدر، آقا شيخ عباسعلي شاهرودي و آقا سيد ابوالقاسم روحاني به هدايت مردم پرداختهاند.
امروزه نيز بزرگاني همچون حضرات آيات سيد محمدعلي روحاني، حاج آقا مهدي فيض، حاج شيخ محمود زاهدي و آقاي شاهرودي اقامة جماعت دارند و بايد از مرحوم آية اللّه حاج سيد حسين بدلاء قمي و همچنين آية اللّه سيد محمدعلي آل غفور جزايري كه در سالهاي اخير فوت كردهاند نيز ياد نمود. روحشان قرين رحمت حق باد.
اين مسجد كه از شمال به خيابان آذر، از غرب به رودخانه )خيابان حضرتي( و از سمت شرق به خيابان آستانه محدود است، داراي چند شبستان ميباشد. شبستانهاي مسجد، با ستونهاي آجري قديمي و سه درب ورودي كه از خيابانهاي اطراف به درون آن باز ميشود، جلوهاي خاص به آن بخشيده است.
از پشت بام مسجد نيز براي برگزاري نماز جماعت، در ايّام تابستان استفاده ميشود. ضرورت تلاش براي توسعه، آباداني و رونق در خور اين جايگاه ملكوتي، مرحوم آية اللّه العظمي حاج سيّد محمّد رضا گلپايگاني)رحمه الله( را بر آن داشت تا با خريد هفت هزار متر از زمينهاي سمت قبله، به بازسازي و توسعة آن بپردازد.
پس از ارتحال آن فقيه سعيد، كلنگ توسعة مسجد، در سال 1377 ش، با زيربناي 24 هزار متر توسّط آية اللّه العظمي صافي گلپايگاني زده شد و با نظارت و عنايات ايشان و همياري دلسوزانة مؤمنان نيكوكار، ساخت و ساز اين بناي بزرگ به طرز باشكوهي در حال انجام است.
قابل ذكر اينكه در دوران اخير، و گويا از زمان مرجعيّت زعيم بزرگ شيعه آية اللّه العظمي حاج آقا حسين طباطبايي بروجردي، »اعتكاف« در اين مسجد شروع شد و پس از آن بر ميزان استقبال اقشار مردم مؤمن و متديّن افزوده گرديد و در سالهاي اخير رشد و گسترش فوقالعادهاي پيدا كرد؛ به گونهاي كه در بعضي از سالها از شهرهاي اطراف نيز براي درك بركات و فيوضات »اعتكاف«، به قم آمده و در اين مكان مقدّس، معتكف شدهاند.
همچنين در اين مسجد، مجتهدان و مدّرسان عالي مقام و ناموري، صاحب كرسي تدريس بوده و حوزههاي بزرگ علمي در شبستانهاي مسجد تشكيل ميگرديد. چنانكه بزرگاني چون حضرات آيات: سيّد محمّد محقق داماد، سيد محمّد رضا گلپايگاني، محمّد تقي ستوده، سيد محمد باقر سلطاني طباطبايي و ديگران به آموزش فقه و اصول اشتغال داشتند و برخي از اساتيد نيز تفسير قرآن، نهج البلاغه، ادبيات و طب تدريس ميكردند.
آية اللّه ميرزا ابوالفضل زاهدي قمي، كتابخانهاي را در زيرزمين مسجد تأسيس نمود كه اينک در حدود 4/000 جلد كتاب در آن موجود است (167) .
به هر حال قرنهاست كه اين مسجد مبارك به نام نامي حضرت امام حسن عسكري (علیه السلام)و مشهور به همت نايب الامام جناب احمد بن اسحاق اشعري قمي پابرجا و محل رفت و آمد خداجويان است. تا باد چنين باد!
جرعهاي از دريا
احمد بن اسحاق اشعري راوي دهها روايت از پيشوايان هدايت و نور براي جويندگان راه سعادت بوده است. 134 حديث در منابع روايي شيعه وجود دارد كه ابن اسحاق در طريق آن قرار دارد و همچنين 17 روايت نيز از ديگران نقل شده كه به نوعي مربوط به احمد بن اسحاق ميشود. براي حسن ختام اين نوشتار حديثي را از مجموعة ارزشمندي كه به وسيله او نقل شده ذكر ميكنيم:
حَدَّثَنا أحمدُ بن إسحاقَ بْنُ سَعْدٍ عَنِ الْأَزْدِيِّ قالَ: قالَ أبو عَبْدِ اللَّهِ (علیه السلام): أَبْلِغْ مَوالِيَنا عَنَّا السَّلامَ وَ أخْبِرْهُمْ أَنّا لَن نُغْنِي عَنْهُمْ مِنَ اللّهِ شَيْئاً إِلّا بِعَمَلٍ، وَ أنَّهُمْ لَنْ يَنالوا وَلايَتَنا إِلّا بِعَمَلٍ أوْ وَرَعٍ، وَ أنَّ أشَدَّ النّاسِ حَسْرَةً يَوْمَ الْقِيامَةِ مَنْ وَصَفَ عَدْلاً ثُمَّ خَالَفَهُ إِلَي غَيْرِهِ (168) .
امام صادق (علیه السلام)فرمودند: سلام ما را به شيعيان و پيروان ما ابلاغ كن و بگو: ما نميتوانيم شما را از عذاب الهي نجات دهيم؛ و قطعاً آنچه نزد خدا است جز به عمل بهدست نميآيد؛ و شيعيان ما تنها با عمل و ورع به ولايت ما ميرسند ؛ و روز قيامت بيشترين حسرت را کساني ميخورند كه از عدل و داد سخن بگويند، سپس با آنچه گفتهاند مخالفت نمايند.
پي نوشت ها :
1)اَشعر به معناي پرمو است و اُدد را به اين لقب خواندهاند. ر.ك: الإكمال ابن ماكولا، ج 1، ص 87.
2)جمهرة أنساب العرب، ص 398؛ الأنساب، ج 1، ص 266؛ الطبقات الكبري، ج 3، ص 250.
3)المعالم الأثيرة في السنة و السيرة، ص 28.
4)نسب مَعَد و اليمن الكبير، ج 1، ص 339؛ معجم قبائل العرب، ج 1، ص 31.
5)تاريخ قم، ص 267.
6)ر.ك: الطبقات الكبري، ج 1، ص 348؛ الإصابة، ج 4، ص 561؛ سبل الهدي، ج 6، ص 273؛ المنتظم، ج 3، ص 304.
7)الاستيعاب، ج 4، ص 1704؛ أسد الغابة، ج 3، ص 446.
8)تاريخ قم، ص 291.
9)الأخبار الطوال، ص 307؛ تاريخ قم، ص 284؛ رجال النجاشي، ص 81، رقم 198.
10)ر.ك: مدخل »اشعريان«، سيد حسن يوسفي اشكوري، دايرة المعارف بزرگ اسلامي.
11)مذحج بن كهلان بن سباء از عربهاي عاربه و اهل يمن بودهاند. ر.ك: صبح الأعشي، ج 4، ص 221.
12)البلدان، ص 84؛ الروض المعطار في خبر الأقطار، ص 473.
13)الأنساب، ج 10، ص 485؛ جمهرة أنساب العرب، ص 397؛ تربت پاكان، ج 2، ص 12.
14)معجم البلدان، ج 4، ص 397.
15)تاريخ قم، ص 245.
16)همان، ص 246.
17)پيشين، ص 248.
18)پيشين، ص 249.
19)ر.ك: مقالات تاريخي، رسول جعفريان، ج 1، ص 377؛ فرقههاي اسلامي، مادلونگ، ص 130.
20)تنقيح المقال، ج 3، ص 257؛ تاريخ قم، ص 277ـ 279؛ معجم البلدان، ج 4، ص 397؛ الأنساب، سمعاني، ج 4، ص 542 ـ 543.
21)المسالك و الممالك، ص 166.
22)أشكال العالم، ص 143.
23)صورة الأرض، ص 315.
24)معجم البلدان، ج 4، ص 451.
25)ر.ك: »اشعريان قم« مجموعة رسائل كنگره بزرگداشت حضرت فاطمه معصومه(عليها السلام)، به تصحيح: ناصر باقري بيدهندي.
26)بحار الأنوار، ج 2، ص 151، ح 68.
27)ر.ك: »اشعريان«، دايرة المعارف تشيع.
28)بحار الأنوار، ج 60، ص 212.
29)ر.ك: بحار الأنوار، ج 60، ص 212 ـ 221.
30)رجال النجاشي، ص 73، رقم 174.
31)رجال الطوسي، ج 1، ص 162، رقم 1837.
32)رجال ابن داود، ج 1، ص 52، رقم 160؛ خلاصة الأقوال، ص 11، رقم 6؛ رجال البرقي، ج 1، ص 28.
33)وسائل الشيعة، ج 1، ص 253؛ تهذيب الأحكام، ج 1، ص 6، ح 5؛ الاستبصار، ج 1، ص 79، ح 246.
34)تهذيب الأحكام، ج 5، ص 172، ح 575 و ص 173، ح 580 و ص 200، ح 664 و ص 290، ح 985؛ الاستبصار، ج 2، ص 248، ح 870 و ج 2، ص 249، ح 875 و ص 259، ح 915 و ص 303، ح 1083.
35)احمد بن اسحاق قمي سفير نور« عبدالكريم پاكنيا، ستارگان حرم، ج 4، ص 103.
36)وسائل الشيعة، ج 17، ص 400، ح 22841.
37)الكافي، ج 5، ص 153، ح 17.
38)رجال الطوسي، ص 143، رقم 17.
39)رجال النجاشي، ص 174، رقم 458.
40)رجال البرقي، ص 106، رقم 721.
41)رجال البرقي، ص 84، رقم 351.
42)رجال الطوسي، ص 234، رقم 173.
43)رجال الطوسي، ص 256، رقم 543.
44)رجال الطوسي، ص 258، رقم 569.
45)رجال الطوسي، ص 307، رقم 437.
46)الكافي، ج 3، ص 176، ح 1؛ بحار الأنوار، ج 91، ص 243، ح 5.
47)رجال البرقي، ص 83، رقم 338؛ تهذيب الأحكام، ج 6، ص 174، ح
48)ر.ك: رجال النجاشي، ص 108، رقم 273؛ الفهرست طوسي، ص 434، رقم 687؛ رجال الطوسي، ص 332، رقم 1987؛ رجال الكشي، ص 592، ح 1107؛ رجال البرقي، ص 40، رجال ابن داود، ص 73، رقم؛ خلاصة الأقوال، ص 26، رقم 1.
49)ر.ك: رجال النجاشي، ص 192، رقم 515؛ فهرست الطوسي، ص 226، رقم 336؛ رجال الطوسي، ص 215، رقم 336؛ رجال البرقي، ص 24؛ رجال ابن داود، ص 171، رقم 686؛ خلاصة الأقوال، ص 271، رقم 32.
50)ر.ك: رجال النجاشي، ص 156، رقم 411؛ فهرست الطوسي، ص 181، رقم 277؛ رجال الطوسي، ص 375، رقم 5553؛ رجال الكشي، ص 571، ح 1080؛ رجال البرقي، ص 56؛ خلاصة الأقوال، ص 68، رقم 94؛ رجال ابن داود، ص 146.
51)ر.ك: رجال النجاشي، ص 213، رقم 557؛ فهرست الطوسي، ص 295، رقم 443؛ رجال الطوسي، ص 231، رقم 3131، رجال الكشي، ص 289، ح 731؛ رجال البرقي، ص 22؛ رجال ابن داود، ص 214، رقم 891؛ خلاصة الأقوال، ص 108، رقم
29.
52)ر.ك: رجال النجاشي، ص 453، رقم 1228؛ فهرست الطوسي، ص 515، رقم 821؛ رجال الطوسي، ص 369، رقم 5491؛ رجال البرقي، ص 51، رجال ابن داود، ص 370، رقم 1656.
53)رجال النجاشي، ص 60، رقم 138؛ رجال ابن غضائري، ص 51.
54)بصائر الدرجات، ص 152، ح 6 و ص 299، ح 15 و ص 462، ح 5 و ص 473، ح 9.
55)فهرست الطوسي، ص 206، رقم 308؛ رجال النجاشي، ص 174، رقم 458.
56)الفقيه، ج 4، ص 470.
57)رجال ابن غضائري، ص 86؛ خلاصة الأقوال، ص 248، رقم 6؛ رجال ابن داود، ص 494، رقم 391.
58)فهرست الطوسي، ص 371، رقم 577.
59)بصائر الدرجات، ص 244، ح 16 و 17.
60)رجال النجاشي، ص 435، رقم 1167؛ رجال الطوسي، ص 319، رقم 4755.
61)الفقيه، ج 4، ص 449.
62)برخي از محققان زكريا بن محمّد مؤمن را نيز در عداد مشايخ احمد بن اسحاق ذكر كردهاند. او از واقفيه و در طبقة شاگردان امام صادق (عليه السلام)است. روايتي را شيخ طوسي در تهذيب به اين سند نقل كرده است: »محمّد بن يعقوب عن الحسين بن
محمّد عن احمد بن اسحاق عن زكريا بن محمّد عن ابن ابي يعفور«. چنانكه محققان محترم در برنامة دراية النور فرمودهاند، ابن سند داراي اشكال است و ظاهراً به جاي زكريا بن محمّد بايد »بكر بن محمّد« باشد.
63)طب الأئمة، ص 81؛ مستدركات علم رجال الحديث، ج 5، ص 46، رقم 8442.
64)رجال النجاشي، ص 218، رقم 568؛ رجال الطوسي، ص 340، رقم 5062؛ رجال ابن غضائري، ص 78.
65)الغيبة، طوسي، ص 151؛ بحار الأنوار، ج 51، ص 161، ح 12.
66)الكافي، ج 1، ص 72، ح 10.
67)تهذيب الأحكام، ج 3، ص 94، ح 254؛ معجم رجال الحديث، ج 2، ص 174، رقم 714.
68)الفقيه، ج 4، ص 187، ح 5429؛ فهرست الطوسي، ص 67، رقم 85.
69)وسائل الشيعة، ج 7، ص 416، ح 9734؛ رجال الطوسي، ص 413، رقم 5978.
70)الكافي، ج 1، ص 33، ح 9؛ رجال النجاشي، ص 66، رقم 156.
71)وسائل الشيعة، ج 14، ص 587، ح 19872؛ رجال النجاشي، ص 177، رقم 467.
73)وسائل الشيعه، ج 19، ص 136، ح 24310؛ رجال النجاشي، ص 185، رقم 490.
74)وسائل الشيعة، ج 1، ص 77، ح 173؛ رجال النجاشي، ص 219، رقم 573.
75)الكافي، ج 7، ص 296، ح 3؛ رجال النجاشي، ص 218، رقم 570.
76)الفقيه، ج 4، ص 470؛ رجال النجاشي، ص 260، رقم 680.
77)كمال الدين و تمام النعمة، ج 2، ص 408، ح 7.
78)علل الشرايع، ص 342، ذيل ح 4.
79)علل الشرايع، ج 2، ص 342 ـ 343، ح 4.
80)تهذيب الأحكام، ج 3، ص 64، ح 216؛ رجال النجاشي، ص 260، رقم 681.
81)تهذيب الأحكام، ج 2، ص 206، ح 13؛ رجال النجاشي، ص 253، رقم 664.
82)وسائل الشيعة، ج 5، ص 348، ح 6755؛ رجال النجاشي، ص 348، رقم 939.
83)وسائل الشيعة، ج 14، ص 501، ح 19691؛ رجال النجاشي، ص 354، رقم 948.
84)وسائل الشيعة، ج 7، ص 416، ح 9734؛ رجال النجاشي، ص 372، رقم 1019.
85)بحار الأنوار، ج 31، ص 120 و ج 98، ص 351، ح 1.
86)الكافي، ج 1، ص 143، ح 4؛ رجال النجاشي، ص 353، رقم 946.
87)بحار الأنوار، ج 31، ص 120 و ج 98، ص 351، ح 1.
88)رجال النجاشي، ص 66، رقم 156؛ رجال الطوسي، ص 424، رقم 6106؛ خلاصة الأقوال، ص 52، رقم 24.
89)رجال النجاشي، ص 219، رقم 573؛ فهرست الطوسي، ص 389، رقم 5727؛ رجال الكشي، ص 605، رقم 1124؛ خلاصة الأقوال، ص 106، رقم 20.
90)الفقيه، ج 2، ص 17، ح 1600.
91)احمد بن اسحاق قمي امين امامت، ص 70.
92)بحار الأنوار، ج 51، ص 24 ـ 25.
93)رجال البرقي، ص 59 و 60.
94)رجال كشّي، ص 557، رقم 1051.
95)به خاطر »تقيّه« نام امام عصر)عجل الله فرجه الشريف( را نميبردند و به كنايه از ايشان ياد ميكردند.
96)منظور از غائب عليل، علي بن جعفر يماني يا يمني است كه گويا بيمار و عليل بوده است.
97)رجال الكشي، ص 557، رقم 1051.
98)رجال النجاشي، ص 91، رقم 225.
99)رجال الطوسي، ص 373، رقم 5526.
100)فهرست الطوسي، ص 63، رقم 78.
101)معالم العلماء، ص 14، ش 69.
102)رجال ابن داوود، ص 36، ش 59.
103)خلاصة الأقوال، ص 15، رقم 8.
104)منهج المقال، ص 31 و 32، اعلام الوري، ج 1، ص 444.
105)جامع الرواة، ج 1، ص 42 و 43.
106)بهجة الآمال في شرح زبدة المقال، ج 2، ص 18، ح 21؛ منتهي الآمال، ج 2، ص 737، تنقيح المقال، ج 1، ص 50، ش 294؛ طرائف المقال في معرفة طبقات الرجال، ج 1، ص 275 و 276، ش 1845؛ معجم رجال الحديث، ج 2، ص 43 ـ 50، ش 428 ـ 433؛ قاموس الرجال، ج1، ص 393 ـ 398، ش 291.
107)نجم الثاقب، باب ششم، ص 355 و 356.
108)رجال الطوسي، ص 373، رقم 5526؛ رجال النجاشي، ص 91، رقم 225.
109)رجال النجاشي، ص 91، رقم 225؛ رجال البرقي، ص 139، رقم 1611.
110)ر.ك: الكافي، ج 1، ص 329، ح 1؛ مناقب آل ابي طالب، ج 3، ص 512؛ كمال الدين و تمام النعمة، ص 408، ح 7.
111)رجال الطوسي، ص 397، رقم 5817؛ دلائل الإمامة، ص 272؛ جامع الرواة، ج 1، ص 42؛ بحار الأنوار، ج 50، ص 323، ح 17؛ كمال الدين و تمام النعمة، ص 222؛ الغيبة طوسي، ص 251، ح 220 و ص 354، ح 315؛ الكافي، ج 1، ص 513، ح 27.
112)كمال الدين و تمام النعمة، ص 408، ح 7 و ص 442، ح 16؛ الغيبة طوسي، ص 151.
113)ر.ك: سازمان وكالت و نقش آن در عصر ائمّه (عليهم السلام) ، ج 1، ص 48ـ57.
114)ر.ك: حاوي الأقوال، ج 1، ص 101؛ تكملة الرجال، ج 1، ص 51؛ عدة الرجال، ج 1، ص 134؛ نهاية الدراية، ص 417؛ جامع المقال، ص 27؛ مقباس الهداية، ج 2، ص 258؛ تنقيح المقال، ج 1، ص 210؛ الفوائد وحيد، ص 45؛ منهج المقال، ص 21.
115)فهرست الطوسي، ص 63، رقم 78.
116)رجال النجاشي، ص 91، رقم 225.
117)تاريخ قم، ص 211.
118)دلائل الإمامة، ص 272.
119)الغيبة طوسي، ص 215.
120)همان.
121)المناقب ابن شهر آشوب، ج 4، ص 409.
122)الكافي، ج 1، ص 513، ح 27.
123)كمال الدين و تمام النعمة، ص 442، ح 16.
124)الغيبة، طوسي، 174ـ176.
125)آنچه ذكر شد خلاصة دلايل و شواهدي است كه محقق گرامي جناب آقاي دكتر جباري آنها را به تفصيل بحث كردهاند. براي بررسي بيشتر ر.ك: سازمان وكالت و نقش آن در عصر ائمّه )عليهم السلام( ، محمد رضا جباري، ص 548 ـ556.
126)كمال الدين و تمام النعمة، ص 433، ص 16.
127)همان، ص 22، ح 9.
128)همان، ص 384، ح 1.
129)الغيبة طوسي، ص 257ـ 258.
130)همان، ص 174ـ176؛ الاحتجاج، طبرسي، ص 486ـ 489.
131)كمال الدين و تمام النعمة، ج 2، ص 454 ـ 465، ح 21؛ الاحتجاج، ج 2، ص 563ـ580، ح 341.
132)الغيبة، طوسي، ص 146.
133)الكافي، ج 1، ص 517، ح 4.
134)رجال الكشي، ص 557، ح 1051.
135)اين بحث را محقق گرامي جناب آقاي محمد رضا جباري به تفصيل ذكر كردهاند كه عمدة استفادة ما در اين بخش از مطالب ايشان بوده است. ر.ك: أحمد بن إسحاق الثقة المرضي، ص 43 ـ 44؛ سازمان وكالت و نقش آن در عصر ائمّه )عليهم السلام( ، ج 2، ص 548 ـ 556؛ مفاخر اسلام، علي دواني، ج 2، ص 37.
136)ر.ك: تدريب الراوي، ج 1، ص 41؛ الجرح و التعديل، ج 9، ص 337.
137)براي آگاهي بيشتر ر.ك: »تدوين حديث، كتابت« محمد علي مهدويراد، علوم حديث، ش 2، زمستان 1375.
138)رجال النجاشي، ص 91، رقم 225.
139)فهرست الطوسي، ص 63، رقم 78.
140)همان.
141)فهرست الطوسي، ص 63، رقم 78.
142)رجال الكشي، ص 557، ح 1051؛ كمال الدين و تمام النعمه، ج 2، ص 454 ـ 465، ح 21؛ الاحتجاج، ج 2، ص 563ـ580، ح 341.
143)آثار البلاد و أخبار العباد، ص 430.
144)ر.ك: آكام المرجام في ذكر المدائن المشهورة في كلّ مكان، ص 68؛ البلدان، يعقوبي، ص 75؛ الروض المعطار في خبر الأقطار، ص 195.
145)معجم البلدان، ج 2، ص 290 و 292 و 294.
146)ر.ك: سايت جامع گردشگري ايران؛ مطالعات جغرافيايي، ژاك دومرگان، ج 2، ص 110 و 118.
147)ر.ك: جغرافياي تاريخي و تاريخ مفصل كرمانشاهان؛ سر پل ذهاب در گذر تاريخ؛ تاريخ مشاهير كرد و....
148)معجم البلدان، ج 2، ص 292.
149)نجم الثاقب، ص 273.
150)احمد بن اسحاق قمي سفير حضرت امام زمان(عليهم السلام) ، ص 139ـ140.
151)همان، ص 140 ـ 145.
152)پس از ديدار، ص 115.
153)منتخب التواريخ، ص 493؛ مقابر قم، ص 112.
154) منتهي الآمال، ص 330؛ هدية الزائرين و بهجة الناظرين، ص 464.
155)انجم فروزان، ص 157؛ انوار پراكنده، ص 341.
156)أنوار المشعشين، ج 2، ص 120 ـ 121
157)عمدة الطالب(چاپ نجف)، ص 72 و (چاپ انصاريان) ص 67.
158)ر.ك: عمدة الطالب، ص 51؛ تاريخ قم، ص 49 و 316.
159)اينكه برخي بزرگان به استناد نسخة عمدة الطالب كتابخانة مسجد اعظم قم فرمودهاند ممكن است عبارت عمدة الطالب »بشِق بم« باشد، مشكل مينمايد ر.ك: تربت پاكان، ج 2، ص 19.دوست دانشمندم جناب آقاي محمّدهادي خالقي تذكر دادند معمول كتابهاي مربوط به بم را جستجو كردهاند، از هيچ ناصر الدين نامي يا علي بن مهدي نامي كه در بم دفن شده باشد و يا محلي به نام سورانيك، گزارشي وجود ندارد.
160)اين كلمه از »سوران« و حرف نسبت »يك« تركيب شده كه معلوم است منسوب به سوران يا سورين است. مانند نزديك كه منسوب به نزد است و يا تاريك كه منسوب به تار است.
161)تاريخ قم، ص 236 و 254.
162)تاريخ قم، ص 87 و 168 و 236 و 254 و 324 و همچنين در: مجمل فصيحي و خلاصة البلدان قاضي قمي.
163)گنجينة آثار قم، ج 2، ص 686؛ انوار پراكنده، ص 323 ـ 332.
164)تربت پاكان قم، ج 2، ص 116؛ تاريخ دار الايمان قم، ص 51.
165)ر.ك: تربت پاكان قم، ج 2، ص 115ـ116؛ تاريخچه و احكام مساجد و مشاهد قم، ص 19؛ تاريخ مذهبي قم، ص 138ـ139؛ خلاصة البلدان، ص 185؛ فرهنگ و تمدن اسلامي در قم ـ قرن سوم، ص 76ـ77.
166)تربت پاكان قم، ج 2، ص 118 ـ 119
167)سيماي مسجد امام حسن عسكري عليهالسلام«، كوثر، ش 60، 1382ش.
168)قرب الإسناد، ص 33، ح 106؛ بحار الأنوار، ج 2، ص 28، ح 7؛ مستطرفات السرائر، ص 625.
1- ابن اثير، مبارك بن محمّد، النهاية في غريب الحديث والأثر، قم: مؤسسة إسماعيليان، 1364 ش .
2- ابن بسطام، عبد الله، طبّ الأئمّة (علیه السلام)، تحقيق : محسن عقيل، بيروت: دار المحجّة البيضاء، 1414 ق .
3- ابن جوزي، عبدالرحمن بن علي، المنتظم في تاريخ الملوك و الأمم، تحقيق محمد عبدالقادر عطا، بيروت: دار الكتب العلمية، 1412ق.
4- ابن حزم الأندلسي، أحمد بن سعيد، جمهرة أنساب العرب، نشر: دار الكتب العلميّة، بيروت 1403 ق .
5- ابن خردادبه، عبيد اللّه بن عبد اللّه، المسالك و الممالك، تهران: حسن قرهچانلو، 1370.
6- ابن حوقل نصيبي، ابو القاسم، صورة الأرض، بيروت: دار صادر، بيتا.
7- ابن سعد، الطبقات الكبري، بيروت: دار صادر و دار بيروت ، 1377 ق .
8- ابن شهرآشوب، محمد بن علي، معالم العلماء، نجف: المطبعة الحيدرية، 1380ق.
9- ــــــــــــــ مناقب آل أبي طالب، تحقيق: يوسف بقاعي، بيروت: دار الأضواء، 1412 ق / 1991 م .
10- ابن طاووس، سيّد علي بن موسي، إقبال الأعمال، تهران: دار الكتب الإسلامية ، 1367 ق.
11- ابن عنبه، احمد بن علي، عمدة الطالب في أنساب آل أبي طالب، نجف: المطبعة الحيدرية، 1380.
12- ابن غضائري، احمد بن حسين، الرجال، تحقيق: محمد رضا حسيني جلالي، قم: دارالحديث، 1422ق.
13- ابن كلبي، هشام بن محمّد، نسب مَعَد و اليمن الكبير، تحقيق ناجي حسن، بيروت: عالم الكتب، 1408ق.
14- ارباب، محمّد تقي بيك، تاريخ دار الايمان قم، به كوشش حسين مدرسي طباطبايي، قم: بي نا، بي تا.
15- اردبيلي، محمد بن علي، جامع الرواة و إزاحه الاشتباهات، بيروت: دارالاضواء، 1403ق.
16- استرآبادي، محمدبن علي، منهج المقال في تحقيق أحوال الرجال، قم: مؤسسة آل البيت )عليهم السلام( ، 1422ق.
17- اسكافي، محمّد بن همام، التمحيص، تحقيق ونشر مدرسة الإمام المهدي)عج(، قم: چاپ اول، 1404ق.
18- اشعري قمي، محمّد بن حسن، تاريخ قم، ترجمه تاج الدين حسن قمي، تحقيق محمدرضا انصاري قمي، قم: انتشارات كتابخانه آية اللّه مرعشي نجفي، 1385.
19- اعرجي، محسن، عدة الرجال، قم: إسماعيليان، 1415ق.
20- باقري بيدهندي، ناصر، احمد بن اسحاق قمي امين امامت، مركز چاپ و نشر سازمان تبليغات اسلامي، 1376.
21- باقري بيدهندي، ناصر »اشعريان قم«، مجموعة رسائل كنگره بزرگداشت حضرت فاطمه معصومه)عليها السلام(
22- بحراني، يوسف، الحدائق الناضرة، قم: انتشارات جامعه مدرسين قم، 1409ق.
23- بخاري، محمّد بن إسماعيل، الجامع الصحيح، تحقيق مصطفي ديب البغا، بيروت: دار ابن كثير، 1410ق.
24- برقي، احمد بن محمّد، الرجال، تحقيق: جواد القيومي، نشر القيوم، 1419ق.
25- ـــــــــــــــ ، المحاسن، تحقيق سيد جلال الدين حسيني )محدّث ارموي(، تهران: دار الكتب الإسلاميّة.
26- پاك، محمدرضا، فرهنگ و تمدن اسلامي در قم ـ قرن سوم، قم: زائر، 1383.
27- پاک نيا، عبدالکريم، »احمد بن اسحاق قمي سفير نور«، ستارگان حرم، قم: زائر، 1379.
28- توكلي كرماني، احمد، احمد بن اسحاق قمي سفير حضرت امام زمان (علیه السلام)، بي جا، 1346.
29- جابلقي بروجردي، علي اصغر، طرائف المقال في معرفة طبقات الرجال، تحقيق مهدي الرجائي، قم: مكتبة آية اللّه المرعشي، 1410ق.
30- جباري، محمد رضا، سازمان وكالت و نقش آن در عصر ائمّه (علیه السلام)، قم: مؤسسه آموزشي و پژوهشي امام خميني، 1382.
31- جزايري، عبدالنبي بن سعدالدين، حاوي الأقوال في معرفة الرجال، قم: رياض الناصري، 1418ق.
32- جَزَري، ابن الأثير، اُسدُ الغابة في معرفة الصحابة، تحقيق : علي محمّد معوّض ، بيروت : دار الكتب العلمية ، 1415 ق .
33- جيهاني، ابو القاسم بن احمد، أشكال العالم، ترجمه علي بن عبد السلام كاتب، با مقدمه و تعليقات فيروز منصوري، مشهد: آستان قدس رضوي، 1368.
34- حرّ عاملي، محمّد بن حسن، تفصيل وسائل الشيعة في تحصيل مسائل الشريعة، تحقيق و نشر مؤسسه آل البيت لإحياء التراث، قم، 1409 ق .
35- حسيني، محمّد بن علي، الإكمال، رياض: دار اللواء، 1412ق.
36- حسيني خلخالي، محمّد باقر، »مقابر قم«، مجموعه رسائل كنگرة بزرگداشت حضرت فاطمه معصومه )عليها السلام(، قم: زائر، 1384.
37- حلي، حسن بن يوسف، خلاصة الأقوال في معرفه الرجال، تحقيق جواد القيومي، قم: مؤسسة نشر الفقاهه، 1417ق.
38- حلي، علي بن داود، الرجال، تحقيق: محمد صادق آل بحر العلوم، قم: منشورات الرضي.
39- حميري، ابن عبد المنعم، الروض المعطار في خبر الأقطار، بيروت: مؤسسة ناصر للثقافه، 1980م.
40- خراساني، محمدهاشم، منتخب التواريخ، تحقيق: مروج الاسلام، تهران: كتابفروشي اسلاميه، 1347.
41- خصيبي، حسين بن حمدان، الهداية الكبري، بيروت: مؤسسة البلاغ،: 1411ق.
42- الخطيب، محمّد عجاج، أصول الحديث، علومه و مصطلحه، بيروت: دار الفكر، 1421ق.
43- خوافي، احمد بن محمّد، مجمل فصيحي، تصحيح و تحقيق: محسن ناجي نصر آبادي، تهران: اساطير، 1386.
44- الخوئي، السيّد أبو القاسم، معجم رجال الحديث و تفصيل طبقات الرواة، قم: مركز نشر آثار الشيعة ، چهارم .
45- دواني، علي، مفاخر اسلام، تهران: امير كبير، 1363.
46- دومورگان، ژان ژان ماري، مطالعات جغرافيايي، تبريز: چهر، 1339.
47- راوندي، سعيد بن عبداللّه، الخرائج والجرائح، تحقيق و نشر مؤسّسة الإمام المهدي عج، قم 1409ق .
48- روخاني، بابا مردوخ، تاريخ مشاهير كرد، تهران: سروش، 1371.
49- سلطاني، محمّد علي، جغرافياي تاريخي و تاريخ مفصل كرمانشاهان، با مقدمه عبد الحسين نوايي، تهران: سها، 1374.
50- سمعاني، عبد الكريم بن محمّد، الأنساب ، تحقيق عبد اللّه عمر البارودي، بيروت: دار الجنان.
51- سيوطي، عبد الرحمن بن أبي بكر، الجامع الصغير، بيروت : دار الفكر ، 1401 ق .
52- ـــــــــــــــــــــــــ، تدريب الراوي في شرح تقريب النواوي، تحقيق: احمد عمر هاشم، بيروت: دارالكتاب العربي، 1414ق.
53- شراب، محمّد محمّد حسن، المعالم الأثيرة في السنة و السيرة، بيروت: دار القلم، دار الشاميه، 1411ق.
54- شهيد ثاني، زين الدين بن علي، الرعاية في علم الدراية، قم: كتابخانه آية اللّه مرعشي نجفي، 1408ق.
55- صالحي شامي، محمّد بن يوسف، سُبُل الهدي والرَّشاد في سيرة خير العباد، تحقيق : علي محمّد معوّض، بيروت : دار الكتب ، 1414 ق .
56- صدر، سيد حسن، نهاية الدراية في شرح الرساله، تحقيق ماجد الغرباوي، قم: نشر مشعر.
57- صدر حاج سيد جوادي، احمد، دايرة المعارف تشيع، تهران: نشر شهيد سعيد محبي، 1375.
58- صدوق، محمّد بن علي، التوحيد، تحقيق: سيد هاشم حسيني تهراني، قم: جامعه مدرسين.
59- ــــــــــــــ ، علل الشرائع، قم: مكتبة الداوري، افست از طبع مكتبة الحيدريّة، نجف، 1385 ق / 1966 م .
60- ــــــــــــــ كمال الدين وتمام النعمة، تحقيق علي اكبر غفاري، قم: مؤسّسة النشر الإسلامي، 1405ق.
61- صفار، محمّد بن حسن، بصائر الدرجات، قم: كتابخانة آية اللّه مرعشي، قم ، چاپ اول 1404ق .
62- طبرسي، احمد بن علي، الاحتجاج، تحقيق: ابراهيم بهادري ومحمّد هادي به، تهران: اسوه، 1413 ق .
63- طبري، جرير بن رستم، دلائل الإمامة، تحقيق: قسم الدراسات الإسلامية، قم: مؤسسة البعثة، 1413 ق .
64- طريحي، فخرالدين بن محمد، جامع المقال فيما يتعلق بأحوال الحديث و الرجال، تحقيق: محمد كاظم طريحي، تهران: كتابفروشي جعفري.
65- دينوري، احمد بن داود، الأخبار الطوال، تهران: نشر ني، 1368.
66- طبرسي، فضل بن حسن، إعلام الوري بأعلام الهدي، تحقيق ونشر مؤسّسه آل البيت)عليهم السلام( لإحياء التراث ، قم ، 1417 ق .
67- طوسي، محمد بن حسن، اختيار معرفة الرجال )رجال الكشّي(، تحقيق سيّد مهدي الرجائي ، قم: مؤسسه آل البيت )عليهم السلام( لإحياء التراث، 1404 ق/1362.
68- ـــــــــــــــ ، الاستبصار فيما اختلف من الأخبار، تصحيح سيد حسن موسوي خرسان، بيروت: دار الأضواء، 1406 ق.
69- ـــــــــــــــ ، الأمالي، تحقيق و نشر مؤسّسة البعثة، قم 1414 ق .
70- ـــــــــــــــ ، تهذيب الأحكام في شرح المقنعة، تهران: دار الكتب الإسلامية، 1364ش.
71- ـــــــــــــــ ، الرجال، تحقيق: جواد القيومي، قم: انتشارت جامعه مدرسين قم، 1415ق.
72- ـــــــــــــــ ، الغيبة، تحقيق عباد اللّه طهراني وعلي احمد ناصح، قم: مؤسّسه المعارف الإسلاميه، چاپ اول، 1411ق.
73- ـــــــــــــــ ، الفهرست، تحقيق جواد القيومي، قم: موسسة نشر الفقاهه، 1417ق.
74- عسقلاني، محمّد بن حَجَر، الإصابة في تمييز الصحابة، تحقيق ولي عارف، بيروت: دار الفكر، 1403ق .
75- علياري، علي بن عبداللّه، بهجة الآمال في شرح زبدة المقال، تهران: بنياد فرهنگ اسلامي كوشانپور.
76- فراهيدي، خليل بن احمد، العين، تحقيق دكتر مهدي مخزومي و دكتر ابراهيم سامرائي، دار الهجرة، قم 1405 ق .
77- فقيه محمدي، محمد مهدي، انوار پراكنده، قم: مسجد مقدس جمكران، 1376.
78- فقيهي، علي اصغر، تاريخ مذهبي قم، قم: زائر، 1378.
79- فيض، عباس، انجم فروزان، قم: بينا، 1322.
80- فيض، عباس، گنجينة آثار قم، قم: مهر استوار 1349.
81- فيّومي، أحمد بن محمّد، المصباح المنير، قم: مؤسسة دار الهجرة، 1414 ق .
82- قرطبي، محمّد بن عبد البرّ، الاستيعاب في أسماء الأصحاب، تحقيق علي محمّد معوّض و عادل أحمد عبد الموجود، بيروت: دار الكتب العلميّة، 1415ق.
83- قزويني، زكريا بن محمّد، آثار البلاد و أخبار العباد، تهران: مؤسسه علمي انديشه جوان، 1366.
84- قلقشندي، احمد بن علي، صبح الأعشي في صناعة الإنشاء، مصر: وزارة الثقافة والإرشاد القومي، 1383ق.
85- قمي، عباس، الأنوار البهية، قم: دار الذخائر، 1370ش.
86- ـــــــــــــ ، منتهي الآمال في تاريخ النبي و الآل، تهران: كتابخانه و مطبعه علمي، 1355ق.
87- ـــــــــــــ ، هدية الزائرين و بهجة الناظرين، تصحيح: سيد محمدتقي كشفي، تهران: دهقان، 1379.
88- كاظمي، عبد النبي، تكملة الرجال، تحقيق و تقديم: محمّد صادق بحر العلوم، قم: انوار الهداي، 1425.
89- كتاني، محمّد بن جعفر، الرسالة المستطرفة، بيروت: دار الكتب العلمية، 1400ق.
90- كحاله، عمر رضا، معجم قبائل العرب، دمشق: مطبعة الهاشمية.
91- كچوئي قمي، محمّد علي، أنوار المشعشعين في بيان حالات الرواة القميين، تحقيق محمّدرضا انصاري قمي، قم: كتابخانه آية اللّه العظمي مرعشي، 1381.
92- كليني، محمّد بن يعقوب، الكافي، تحقيق علي اكبر غفّاري، تهران، دار الكتب الإسلاميّة، 1388 ق .
93- مادلونگ، ويلفرد، فرقههاي اسلامي، ترجمه ابو القاسم سري، تهران: اساطير، 1381.
94- مامقاني، عبداللّه، تنقيح المقال في علم الرجال، تحقيق: محيي الدين المامقاني، قم: مؤسسه آل البيت، 1423ق.
95- مامقاني، عبداللّه، مقباس الهداية في علم الدراية، تحقيق: محمدرضا المامقاني، بيروت: مؤسسة آلالبيت، 1411ق.
96- مجلسي، محمّد باقر بن محمّد تقي، بحار الأنوار الجامعة لدرر أخبار الأئمّة الأطهار ، بيروت: مؤسسة الوفاء ، 1403ق.
97- مدرسي طباطبائي، حسين، تربت پاكان، قم: مهر، 1335.
98- مسعودي، مجيد، پس از ديدار، قم: دليل ما، 1386.
99- مصطفوي، سيد حسن، التحقيق في كلمات القرآن، تهران، مركز نشر كتاب، 1395ق.
100- مظفري معارف، حسن، تاريخچه و احكام مساجد و مشاهد قم، مشهد: بي نا، بي تا.
101- مفيد، محمّد بن نعمان )منسوب(، الاختصاص، تصحيح: علي اكبر غفّاري، قم: انتشارات جامعه مدرسين حوزه علميه قم .
102- منجم، اسحاق بن حسين، آكام المرجان في ذكر المدائن المشهورة في كلّ مكان، تصحيح محمّد آصف فكرت، مشهد: آستان قدس رضوي، 1370.
103- مؤسسة الإمام هادي (علیه السلام)، أحمد بن إسحاق الثقة المرضيّ، قم: پيام امام هادي عليهالسلام، 1428ق.
104- نجاشي، احمد اسدي كوفي، الرجال، قم: جامعه مدرسين، 1407 ق .
105- نمازي شاهرودي، علي، مستدركات علم رجال الحديث، اصفهان: حسينية عمادزاده، 1412ق.
106- وحيد بهبهاني، محمّد باقر بن محمّد اكمل، فوائد الوحيد، تحقيق محمّد صادق بحر العلوم، قم: مكتب الإعلام الإسلامي، 1404ق.
107- يعقوبي، احمد بن ابو يعقوب، البلدان، نجف: المطبعة الحيدرية، 1377ق.
108- يوسفي اشکوري، سيد حسن، »اشعريان«، دايرة المعارف بزرگ اسلامي )زير نظر محمد كاظم موسوي بجنوردي(، تهران: مركز دائرة المعارف بزرگ اسلامي، 1369.
109-فصلنامه وقف ميراث جاويدان ش 72
/ع