![آيين كاتوليك روم (2) آيين كاتوليك روم (2)](https://rasekhoon.net/_files/thumb_images700/article/6145ba9d-2ae5-4979-ab17-ab413c4e9901.jpg)
آيين كاتوليك روم (2)
رهبانيّت [18]
رهبانيت كه از شرق به غرب وارد شد، در ميانه قرن ششم با تأسيس صومعه مونته كسينو[20] (متوفاى 547م) به اوج خود رسيد. راهبان در بين قرون پنجم و هفتم، مستقيماً دست اندركار زياد كردن مبلّغان كليسا در ايرلند، اسكاتلند، گال و انگلستان شدند. اين اقدامِ تبليغى چنان موفقيت آميز بود كه مبلّغان انگليسى در قرن هشتم، نقش بارزى در مسيحى كردن بيشتر بخش هاى غير مسيحى اروپا داشتند.
رهبانيتِ غربى، به رغم اهداف مورد نظر خود در باب كار و عبادت، در طى قرون وسطا به عنوان حامل اصلى تمدن غرب عمل كرد. هيچ نهضت يا نهاد ديگرى واجد چنين تأثير اجتماعى يا فكرى اى نبود. راهبان با بازگشتِ نوعى ثبات سياسى به اروپا در اواسط قرن يازدهم، بر آن شدند تا امور دنيوى و كليسايى را كنار نهاده، به صومعه هاى خود بازگردند، و در نتيجه رهبانيت حياتى مجدد يافت. تأسيس فرقه هاى فرانسيسكن ها،[24] و نيز نوشته هاى غنىِ كلامى و معنوى اى كه از اين فرقه ها به وسيله توماس آكويناس (متوفاى 1347م) و بونا ونتورا (متوفاى 1274م) پديد آمد، از جمله پيامدهاى مهم اين تجديد حيات بود.
مناقشات عقيدتى
همين توازن در مجادلات عمده غربيان در باب طبيعت و فيض حفظ شد. طرفداران پلاگيوس[31](متوفاى 1689) تصوّف را كه در تعارض با ديدگاه پلاگيوس بود، محكوم كرد. كوشش اخلاقى براى زندگى روحانى ضرورى است، گرچه قوام و دوام چنين كوششى به فيض است. همچنان كه مَدرسيان گفته اند، فيض نيز به نوبه خود مبتنى بر طبيعت است.
ساختار و قانون
زمانى كه امپراتور ناحيه شرقى، در آغاز قرن هشتم، نتوانست دستگاه پاپ را در مبارزه برضد لُمباردها[36](1198ـ1216م) بازهم به طور روزافزون افزايش يافت. اينوسنت از اين آموزه گريگورى كه پاپ داراى اقتدار ونظارت عالى و حتى مطلق بر كل كليسا است، كاملا بهره گرفت.
سنت قانونى و رسمى براى تقويت شبكه جديد اقتدار و مرجعيت پاپ تدوين شد. كليسا در الاهيات، زندگى اخلاقى و اجراى شعائر و آيين هاى مقدس خود، خصوصاً ازدواج، كه پيشتر يك قرارداد محسوب مى شد تا پيمانى مبتنى بر عشق متقابل، به نحو فزاينده اى شريعت مدار شد. در اواسط قرن سيزدهم، مفهوم كلاسيكِ پاپى ـ سلسله مراتبىِ كليسا به خوبى نهادينه شده بود. پاپ هاى برگزيده جديد، شبيه امپراتورها تاج گذارى مى كردند. اين مراسم تا قرن ها انجام مى گرفت تا اين كه به صورت غيرمنتظره اى ژان پل اول (متوفاى 1978) آن را پايان داد. تأكيد بر جنبه هاى حقوقى كليسا تا زمان شوراى دوم واتيكان (1962ـ1965) همچنان رونق داشت. اين شورا اعلام كرد كه كليسا قبل از آن كه نهادى سلسله مراتبى باشد، در وهله نخست و به طور شاخص، قوم خداوند[37] و يك راز (يعنى واقعيتى آكنده از حضور مستور خداوند) است. در حقيقت بايد اين اصل را خوب به خاطر داشت تا مبادا اين نظرگاه تاريخى صرفاً ازبالا به پايين مورد بازخوانى قرارگيرد.حكايت كليساى كاتوليك پيوسته حكايت مردم كاتوليك باقى مى ماند.
انشعاب در كليسا
در آغاز قرن چهاردهم رويدادهاى ديگرى گسست بيشترى را موجب شده اين گسست در نهضت اصلاح دينى پروتستان در قرن شانزدهم به اوج خود رسيد. نخستين حادثه رويارويىِ بُنيفيس هشتم[42](1302م) كه مورد اخير، دين سالارترين آموزه اى است كه تا كنون تدوين شده است. لكن بنيفيس به دست فيليپ دستگير شد و در زندان درگذشت.
دومين حادثه سوء استفاده هاى مالى فراوانى بود كه در هنگام «اسارت بابلىِ»[46] در يازدهم نوامبر 1417 انتخاب گرديد.
البته نهضت اصلاح دينى، علل قريبه اى داشت كه عبارتند از: فسادِ منصب پاپى در دوره رنسانس در قرن پانزدهم; جدايىِ ديندارى از الاهيات و جدايى الاهيات از ريشه هاى انجيلى و مكتوبات آبايى; تأثيرات تضعيف كننده شكاف در كليساى غربى; پيدايش دولت ملى; ارتباط بسيار نزديك بين آيين كاتوليك غربى و تمدن غربى; بينش، تجارب و شخصيت هايى مثل لوتر (متوفاى 1546) تسوينگلى (متوفاى 1531) و كالون (متوفاى 1564).
خود نهضت اصلاح دينى اَشكال مختلفى به خود گرفت: طيف راست اين نهضت (آيين لوترى و آيين انگليكان) آموزه هاى اساسى كاتوليك را حفظ كرد، اما برخى از اَشكال شرعى و ساختارى را تغيير داد. طيف چپ نهضت اصلاح دينى (آيين تسوينگلى و جنبش آناباپتيست) بخش زيادى از آموزه هاى كاتوليك و زندگىِ مبتنى بر شعاير دينى را رد كرد. امّا بخش ميانه رو آموزه ها و تكاليف كاتوليك را جرح و تعديل كرد، امّا هرچند بخش اعظم آيين كاتوليك را حفظ نمود.
شوراى ترنت و آيين كاتوليك پس از ترنت
كليساى كاتوليك پس از ترنت در حد وسيعى بر آموزه ها، عبادت ها و نهادهايى كه به شدت مورد حمله پروتستان ها بود، تأكيد كرد كه از جمله آنها تكريم قديسان، پارسايى مريم، نيايش عشاى ربانى، حجيت سلسله مراتبى، و نقش اساسى كشيشان درزندگى آيينى كليسا بود. مؤلفه هاى مهم ديگر كمتر مورد تأكيد بودند; شايد به اين دليل كه آنها را بخشى ازبرنامه شاخه پروتستان تلقى مى كردند: محوربودن مسيح درالاهيات و معنويت، سرشت جمعى عشاى ربانى، و مسئوليت مردم عادى در حيات و رسالت كليسا.
با ظهور جنبش اصلاح دينى، فعاليت تبليغىِ كليساى كاتوليك رم در كشورهايى كه كليساهاى پروتستان در آن گسترش يافته بود، رو به كاهش نهاد; با اين حال، آيين كاتوليك توسط اسپانيا و پرتغال كه بر درياها سلطه داشتند، به همه جا انتقال داده شد و درآمدهاى جديدى براى جبران خسارت ها در اروپا منظور گرديد. دومينيكن ها، فرانسيسكن ها و يسوعيانِ نوبنياد، آيين كليساى كاتوليك رم را به هند، چين، ژاپن، آفريقا، و آمريكا به ارمغان بردند. شوراى تبليغ دين در سال 1622 داير شد تا بر اين اقدامات جديد تبليغى نظارت كند.
با آغاز قرن هفدهم، كليساى كاتوليك رم باز با مشكل ديگرى از درون روبه رو شد و آن يانسنيزم[48] ]جنبش طرفدار استقلال كليساى فرانسه[ به عنوان جنبشى اساساً ملى گرايانه (و نه الاهياتى) ظهور كرد; نهضتى كه تأكيد مى كرد كه يك شوراى عمومى (و نه پاپ) داراى مرجعيت عالى در كليسا است. در نتيجه، همچنان كه در بحث شوراى عمومى بيان شد، همه فتاواى پاپ منوط به موافقت كل كليسا است. شوراى اول واتيكان (1869ـ1870) آيين گاليكانيزم را محكوم كرد. اين شورا اعلام كرد كه تعاليم خطاناپذير پاپ غيرقابل تغيير هستند، يعنى منوط به رضايت و توافق هيچ هيئت يا مقام كليسايى بالاترى نيست.
نهضت روشنگرى
انقلاب فرانسه
مكتب رُمانتيسيزم
گرچه پيوس نهم به نحو موفقيت آميزى شوراى اول واتيكان را تشويق كرد تا برترى و معصوميت پاپ را بيان كند، بااين حال، وى ايالت هاى پاپى (سپتامبر1870) وهمگام با آنها بقيه قدرت سياسى خود را از دست داد. تا زمان پيمان لاتران[55] در سال 1929 (كه در سال 1983 دوباره مورد بحث قرار گرفت)، حقوق عرفىِ پاپ نسبت به قلمرو واتيكان به رسميت شناخته نشد.
تعاليم اجتماعى كاتوليك
تعاليم اجتماعى كاتوليك به ترتيب زير بيشتر اصلاح شدند: پيوس يازدهم (م 1939) در منشور خود به نام Quadragesimo anno (1931); پيوس دوازدهم در پيام هاى مختلف كريسمس عيد پاك و عيد پنجاهه; ژان بيست و سوم (م 1963) در Mater et Magistra(1961) و Pacem in Terris (1963); شوراى واتيكان دوم با صدور اساسنامه كشيشى در باب كليسا در جهان جديد، به نام Gaudium et Spes(1965); پل ششم (م 1978) در Populorum Progressio(1967) و Octagesima Adveniens (1971); سومين شوراى بين المللى اسقف ها با صدور Iustitia in mundo (1971); ژان پل دوم با Redemptor hominis (1979) و Laborem exercens (1981). اركان دوگانه آموزه اجتماعى كاتوليك، كه در اين اسناد به روشنى بيان شده است، عبارتند از منزلت والاى هر فرد انسانى و ديگر مسئوليت هايى كه همه اشخاص، گروه ها و ملت ها در قبال سعادت همگانى دارند.
ادامه دارد ...
پي نوشت ها :
[18]. Monasticism
[19]. Monte Cassino
[20]. Benedict of Nursia
[21]. Franciscans
[22]. Dominicans
[23]. Cistercians
[24]. Jesuits
[25]. Arianism
[26]. Apolinarinism
[27]. Council of Ephesus
[28]. Monophysitism
[29]. Pelagianism
[30]. Caelestis Pastor
[31]. Innocent XI
[32]. Lombards
[33]. Edict of Milan
[34]. Carolingian Empire
[35]. Simony
[36]. Innocen III
[37]. People of God
[38]. Michael Cerularios
[39]. Boniface VIII
[40]. Philip the Fair(پادشاه چهارم فرانسه)
[41]. Clericis Laicos
[42]. Unam Sanctam
[43]. Babylonian Captivity
[44]. Marsilius of Padua
[45]. Council of Constance
[46]. Saint Martin's day
[47]. Jansenism
[48]. Gallicanism
[49]. Cardinal John Henry Newman
[50]. Integralism
[51]. Ultramontanism
[52]. Gregory XVI
[53]. Pius IX
[54]. Syllabus of Errors
[55]. Lateran Treaty