ريشه‌يابي تاريخي شعار مرگ بر انگليس(2)

در سالهاي بعد از مشروطه وضعيت عمومي كشور روز به روز بدتر مي‌شد. به قول يحيي دولت‌آبادي: «زمامداران امور همان‌ها هستند كه بودند، خالي بودن خزانه همان بود كه بود. نه دولت را قوتي است و نه ملت را اتفاق و همتي، و بالجمله نه زر داريم و نه زور و در دست اجانب مقهور، مگر دستي از غيب برون آيد و كاري بكند.»(9) در چنين
سه‌شنبه، 24 اسفند 1389
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
ريشه‌يابي تاريخي شعار مرگ بر انگليس(2)

ريشه‌يابي تاريخي شعار مرگ بر انگليس(2)
ريشه‌يابي تاريخي شعار مرگ بر انگليس(2)


 

نويسنده:شيدا صابري*




 
قرارداد 1919م. و شكل‌گيري شعار «مرگ بر فلسطين»
در سالهاي بعد از مشروطه وضعيت عمومي كشور روز به روز بدتر مي‌شد. به قول يحيي دولت‌آبادي: «زمامداران امور همان‌ها هستند كه بودند، خالي بودن خزانه همان بود كه بود. نه دولت را قوتي است و نه ملت را اتفاق و همتي، و بالجمله نه زر داريم و نه زور و در دست اجانب مقهور، مگر دستي از غيب برون آيد و كاري بكند.»(9) در چنين شرايطي بود كه قرارداد 1919م. منعقد شد.
جنگ جهاني اول در طي سالهاي 1918ـ1914م. به وقوع پيوست. اين جنگ ضمن خرابيهاي اقتصادي سياسي و اجتماعي وارده بر كشورهاي درگير جنگ، ضربه اساسي را به نقاطي وارد ساخت كه طراح و آغاز‌كنندة آن نبودند بلكه قرباني منافع استعماري كشورهايي قرار گرفتند كه ناخواسته آنها را نيز به جنگ پيوند داد. ايران يكي از آن نقاط است. سالهاي آخر جنگ جهاني اول در تهران از قول يحيي دولت‌آبادي شاهدي بر تأثير جنگ بر كشور است:
«به تهران در سالهاي آخرين، بزرگتر بدبختي كه وارد شده اين است كه روح حرص و آز، روح نفاق و شقاق، روح بدگماني و بدانديشي شديدي در كالبد وي حكمفرما شده است و گويي فرشته عاطفت و حقيقت از اين شهر پرواز كرده به جاي آن بي‌رحمي و نادرستي به صورت وحشتناكي نشسته است. پيش از جنگ عمومي تهران جوان تمدن اروپا را بالاي سر خود مانند آفتاب بلندپايه مي‌ديد و مي‌كوشيد دست خود را به دامان آن برساند و تصور مي‌كرد صفحة اروپا پر است از عاطفت و مملو است از محبت و مرمت و بالجمله اروپا را مهد سعادت و انسانيت مي‌دانست. جنگ عمومي بطلان اين تصورات را مدلل داشت و فهمانيد كه اروپا هم قطعه‌اي از همين عالم و اروپاييان نيز پرورده‌يي از پروردگان همين آب و خاكند. جنگ عمومي پرده‌اي را از برابر روحيات اروپا برچيد كه جز با اين دست قوي برچيدن آن پرده امكان نداشت و بالاخره محقق گشت كه ترقيات علمي و صنعتي اروپا همان اندازه كه آن مردم را به ماديات نزديك و علاقمند كرده از عواطف روحاني و مراحم انساني دور نموده است. انعكاس اين حقيقت در افكار اقوامي كه تمدن اروپا را سرمشق تعالي خود مي‌دانستند بديهي است چه اثر بدي مي‌نمايد. پس اگر بگوييم ايران و خصوصاً تهران جوان از بي‌پرده شدن احوال روحي و مدني اروپا خود را در پرتاب گمراهي انداخته، باوركردني است و در اثر اين پيشامد به ضميمه فقر و فاقه عمومي كه روي داده، يك بي‌امانتي و بي‌عاطفتي ديده مي‌شود كه از پيش مانندي نداشته است.»(10)
اما اينها بخشي از ضرباتي است كه جنگ بر ايران وارد ساخت چرا كه قحطي و گرسنگي از مشكلات عمده اين دوران است كه با خود تصاويري از اجساد مردماني كه جان باخته‌اند را به نمايش مي‌گذارد. در تهران اجساد بر روي زمين مي‌ ماند و در سال 1917م. بالاخره مردم تهران از شدت گرسنگي در مسجد شاه تحصن اختيار كردند. به واقع علت تحصن همين امر يعني گرسنگي بود اما به سرعت به مسايل ديگر تغيير يافت. عين‌السلطنه مي‌نويسد: «اما اين گرسنه‌ها كه براي نان متحصن شده بودند اين همه پلو گوشت، حلوا، شيرين، قند، چاي را از كجا آوردند معلوم است كه از همان جا هميشه بلاهاي ايران نازل مي شود كه اسمش سفارت انگليس است.»(11)
بسياري از ناظرين ايراني دست پنهان بريتانيا را در پس قحطي‌هاي اين زمان مي‌ديدند. به ديد آنان انگليسي‌ها خود قحطي را به وجود آورده‌اند و بعد هم وفور نعمت به ارمغان خواهند آورد تا مردم آنان را منجي و رهايي‌بخش خود بدانند. امروز ما در كمي نان از گرسنگي خشكيديم گرچه خشكسالي در اين حالت بي‌تأثير نيست ولي نه به اين درجه. از دو ماه و نيم به اين طرف اين انگليسيهاي خيرخواه اجناس موجود را در ايران در هر جا كه يافتند گران و ارزان نگفتند خريدند تا كه ما اين روزها را ببينيم. وقتي كه گرسنگي به غايت رسيد، انگليسيها همان روز ما را در سيل فراواني خواهند انداخت تا كه بعد از اين قحطي و كميابي غريق فرح و شادي و تر و تازه شويم!(12)
بعد از جنگ، انگلستان در پي اين بود كه چگونه دستاوردهاي جنگ را حفظ كند؛ حفظ نفوذ و برقراري نقش ممتاز خود را در ايران چگونه تأمين كند؟ قبل از جنگ انزواي ايران از جمله اهداف انگلستان بود. چرا كه حفظ منافع او در هند منوط به چنين سياستي بود. اما پس از جنگ استراتژي انگليس خارج كردن هر كه غير از خود او از ايران بود. اين استراتژي كه مي‌بايست پيامدهاي خود را نيز پيش‌بيني مي‌كرد و در قرارداد 1919م. به تصوير كشيده شد. چنانكه هنگامي كه وثوق‌الدوله قرارداد 1919م. انگليس و ايران را براي تصويب به مجلس چهارم كه تازه تشكيل شده بود، برد، لنين گفت: «انگليس ايران را اسير كرد.»(13)
وضعيت و شرايطي كه قرارداد 1919م. در آن منعقد مي‌شود در مقايسه با شرايطي كه قراردادهاي پيشين دولت ايران با كشورهاي انگليس و روس بسته مي‌شود، كاملاً متفاوت است. چرا كه قرارداد 1919م. در شرايطي بسته مي‌شود كه ايران جنگي را پشت سر گذاشته كه تا مدتها ضربات اقتصادي و نابساماني‌هاي سياسي و اجتماعي كه ميراث آن بود، بر دوشش سنگيني مي‌كرد و همينطور دوره مشروطه، به عنوان نقطه مهمي از تاريخ ايران كه در آن مردمي نام «ملت» به خود مي‌‌گيرند و به نام ملت به احقاق حق مي‌پردازند. يكي از اين حقها بيان اعتراض است؛ اعتراض به حقوقي پايمال شده چه در جنگ و چه در صلح.
گرچه در مورد عهدنامه‌ه‌اي گلستان و تركمانچاي دوره فتحعلي شاه صفاتي چون «شوم» در كتب مختلف به چشم مي‌خورد اما آن دو عهدنامه نتيجة دو جنگ‌اند و هدف، گرفتن امتياز، پايان جنگ و به دست آوردن فرصتي براي حفظ منافع چه در هند و چه در ايران. در عهدنامه تركمانچاي هم واژه «تحت‌الحمايگي» ديده مي‌شود اما آيا وضعيت اجتماعي ايران پس از دوره مشروطه قابل قياس با پيش از آن است؟ آيا اعتراض به اين امتيازات در سطحي گسترده صورت گرفت؟ مگر نه اينكه در آن زمان اعطاي امتياز از بالا صورت مي‌گرفت و هنوز ابزار گسترش آگاهي سياسي آن قدر فراهم نشده بود كه به گونه‌اي وسيع انتظار اعتراض گسترده را داشت؟
امضاي قرارداد انگليس ـ ايران و امر و نهي امپرياليست‌هاي انگليسي در اين كشور موج خشم و اعتراض و اوج‌گيري مبارزات مردمي را در شمال برانگيخت. در بسياري از شهرها ميتينگ‌هاي مردمي و تظاهرات درگرفت. تراكت‌ها و اعلاميه‌‌هايي با شعار«مرگ بر انگلسي» و «مرگ بر دولت انگليسي‌خواهِ وثوق‌الدوله» پخش شدند. روزنامه‌ها، شخصيت‌هاي اجتماعي برجسته، بسياري از بازرگانان و نمايندگان روحانيان عليه اين قرارداد به پا خاستند. سرتاسر كشور را جنبش ضدانگليسي فراگرفت.(15)
وسعت مخالفتها نشانه ناعادلانه بودن قرارداد 1919م. و واكنش نسبت به انگلستان بود. مخالفت‌ها ابتدا از شخصيت‌هاي برجسته آغاز شد. به عنوان نمونه عبدالله مستوفي مخالف قرارداد، در ضديت با آن مي‌نويسد:
«شايد تصور كرده‌ايد كه ايران چيز ديگري هم داشته باشد كه شما به انگليسي‌ها نبخشيده باشيد... ولي... عبث تشويش نكنيد. همين اندازه خدمتي كه به انگليسي‌ها كرده‌ ايد آنها را مالك همه چيز ايرانيان نموده و مي‌توانيد مطمئن باشيد كه به قول روزنامه مضحكه منطبعه پاريس، مملكت ايران را 50 سانتيم (يك عباسي) به انگليسي‌ها فروخته‌ايد.»(16)
و يا عارف قزويني كه در مخالفت با قرارداد در شعري خطاب به وثوق‌الدوله با لحني گزنده مي‌گويد:
الهي آنكه به ننگ ابد دچار شود هر آنكسي كه خيانت به ملك ساسان كرد
به اردشـير غيور دراز دست بگو كه خصم، ملك تـو را جـزو انگلستان كرد(17)
عشقي هم مشهورترين شعر خود را كه حاوي مصرع «اي وثوق‌الدوله! ايران ملك بابايت نبود» را سرود بر ضد قرارداد مي‌گويد:
داستان موش و گربه است عهد ما و انگليس موش را گر گربه برگيرد، رها چون مي‌كند؟(18)
به اين ترتيب شرايط و وضعيت ايران پس از مشروطه، شكل‌گيري احزاب، روزنامه‌ها و مهم‌تر از همه مجلس به عنوان جايگاه نمايندگان ملت، جداي از گرايشهاي چپ و يا راست، انگلوفيل يا روسوفيل، فرصتي را براي ارائه خواسته‌هاي يك ملت، گروه يا جريان در قالب شعار فراهم ساخت. اما اين شعارها تنها حاوي خواسته‌ها نبودند بلكه در يك كلمه اعتراض خويش را به يك واقعه و اتفاق نشان مي‌دادند.
معاهده‌ي 1919م. در شمال ايران با واكنش منفي گسترده‌اي روبه‌رو شده و به مخاصمات علني با دولت مركزي در گيلان و آذربايجان منجر شد.(19) همچون نهضت جنگل و قيام شيخ محمد خياباني كه مبارزه با استعمار به خصوص روس و انگليس را در صدر اهداف خود قرار دادند. به گونه‌اي كه دنسترويل در يادداشتهاي خود در ارتباط با نهضت جنگل مي‌گويد:
«نهضت جنگل از طرف ميرزا كوچك خان انقلابي معروف كه ايده‌آليست باشرف و با ايمان است تشكيل يافته. پروگرام او حاوي همان افكار و همان مرامنامة مبتذل و غيرقابل تحمل است. منجمله آزادي، مساوات، برادري، ايران مال ايرانيان است، دور باد خارجي و از اين قبيل شعارها. تصريح ساير مواد برنامه او بي‌فايده است چون هم طولاني است و هم دروغ محض. دنيا از دست اين مرام‌ها به ستوه آمده است.»(20)
اما اين شعار و انزجار از عملكرد انگلستان تنها محدود به زمان خود نبود چرا كه حتي در دوره‌اي كه با كودتاي سوم اسفند، رضاخان خود را «ضدانگليس» معرفي مي‌كرد و در روز كودتا اعلاميه‌اي مختصر به امضاي «رضا، رئيس كل قوا» و با عنوان «حكم مي‌كنم» منتشر شد، اين اعلاميه تأثيري مناسب در افكار مردم تهران بر جاي ننهاد. مردم هر جا چشم نظميه و قزاق را دور ديدند اين اعلاميه را از در و ديوار كندند و پاره نمودند. علت امر اين بود كه مردم در پس كودتا «انگشت خارجه» را مي‌ديدند.(21) نامه‌اي از سرپرسي لورن به وزارت امور خارجه بريتانيا در زماني كه رضاخان سكان‌دار اوضاع ايران شده بود، گواهي است بر اين كه انگليسي‌ها مي‌خواستند به هزينه ملت ايران امنيت سرمايه‌هاي خود را تأمين كنند: بعد از ضيافت شام به افتخار رضاخان در سفارت، ساعتي در اطاق دفترم با او صحبت كردم. رضاخان به من گفت كه او، با دست ايرانيان كاري را انجام خواهد داد كه بريتانيا مي‌خواست با دست انگليسي‌ها انجام دهد، يعني ايجاد يك ارتش نيرومند و استقرار نظم و ساختن يك ايران قوي و مستقل و اميدوار است كه در برابر انجام اين كارها بريتانيا شكيبايي پيشه كند و از دخالت در كار خود او خودداري كند. از اين پس ما بايد از هر گونه تظاهر به اينكه رضاخان دست نشانده ماست خودداري كنيم. تبديل او به يك آلت دست انگلستان برايش مهلك است.(22)
مخالفت با قرارداد و انزجار روزافزون عمومي از انگليسي‌ها چنان اوج گرفت كه نماينده بريتانيا در تهران در 28 ژوئيه 1920م./ اول ذي‌الحجه 1338ق. گزارش داد:
«اكنون ما را با مستبدترين عناصر اين كشور همراه مي‌‌انگارند و اعتماد كساني را كه خود دموكراتهاي ناسيوناليست يا هر چيز ديگري مي‌نامند از دست داده‌ايم، آنها دوستان طبيعي ما محسوب مي‌شوند زيرا مشروطيت خود را به ما مديون مي‌باشند و به علاوه تنها حزب كم و بيش سازمان يافته كشور را تشكيل مي‌دهند. در واقع به تدريج به مقامي سوق مي‌يابيم كه در گذشته روسها در آراء عمومي از آن برخوردار بودند.»(23)
گزارش فوق نشان‌دهنده شدت نفرت مردمي از نقش انگليس در مصيبت‌هاي اخير وارده بر آنهاست. مصيبتهايي كه سالها پيش آغاز شده اما مسير تدريجي كسب آگاهي سياسي مردم ايران، تنها حبه‌اي بود كه مي‌توانست در مقابل آن قدعلم كند. پايه‌هاي اصلي قيام ‌آنان در يك كلمه يعني شعار فرياد زده شد اما اين فرياد براي نخستين بار بازتاب حملاتي بود كه قبل از آن از سوي مردم شنيده نشده بود: «مرگ بر انگليس». شدت اين خشم بود كه رضاخان را واداشت تا در ابتدا وانمود كند مخالف فرماندهي انگليسي‌ها بر واحدهاي نظامي ايران است. او وانمود كرد حضور افسران انگليسي در ايران باعث تضعيف قواي قزاق مي‌شود و مانع يكپارچه شدن نيروهاي مسلح كشور است. بالاتر اينكه او تعدادي از افسران ايراني را واداشت به قرآن سوگند ياد كنند كه تحت امر فرماندهان انگليسي خدمت ننمايند.(24) حتي وابسته نظامي بريتانيا وانمود كرد رضاخان ضدانگليسي است زيرا در تماس نزديك با روتشتين كار مي‌كند. اين روش رضاخان حتي روس‌ها را فريب داد. آنها تصور كردند رضاخان به قول خودشان نمايندة خرده‌بورژوازي ايران است كه كشور را در بستر يك نظام دموكراتيك هدايت مي‌كند و اين مقدمه‌اي است بر شكل‌گيري طبقه كارگر ايران و گام نهادن كشور در مسير صنعتي شدن. اين انديشه غالب در بين آكادميسين‌هاي روسي بود. سال‌ها بعد بود كه آوتيس ميكائيليان تحليل ديگري ارائه داد و استدلال كرد رضاخان به واقع ضامن امنيت سرمايه‌گذاري بريتانيا در ايران است و او وظيفه‌اي بيش از صاف كردن جاده براي اين منظور نخواهد داشت.(25)
نوع عملكرد سياسي انگلستان در تمام اين دوران باعث كم‌رنگ شدن تدريجي نقش آن بود. نقشي كه تنها و تنها در جهت حفظ منافع دائمي‌اش صورت مي‌گرفت. همين سياست و وقايعي چون وقوع انقلاب 1917م. روسيه، جنگ جهاني اول كه خود نمونه آشكار نمايش بلاهاي وارده بر مردم بود، در شكل‌گيري «جناح ضدانگليس» و تداوم آن در شعار «مرگ بر انگليس» دوره‌هاي بعد، حتي در شعارهايي چون مرگ بر انگليس حامي شاه جلاد»(26) در ديوار نوشته‌هاي دوره انقلاب اسلامي ديده مي‌شود و اين خود نشان از عدم تغيير جايگاه انگليس در ديدگاهي عمومي نسبت به نفوذ و دخالت در سياست ايران است. حتي زماني كه ايالات متحده آمريكا در دوره پهلوي دوم جايگزين قدرت انگليس مي‌شود هنوز هم در كنار شعارهايي كه بر ضد آن داده مي‌شود همواره نام انگليس به چشم مي‌خورد. همچون شعار «آمريكا، انگليس، ما دشمن تو هستيم»(27)
به اين ترتيب قرارداد 1919م. زمينة مخالفت‌هاي مردمي را در ضديت با استعمار و شروع فرياد شعارهاي «مرده باد» به نمايش گذاشت و شدت اين جريان در انقلاب اسلامي 1357ش. به اوج خود رسيد.
ارزيابي
انعقاد قرارداد 1919م. پيامد وضعيت بحراني انگلستان در روابط بين‌المللي بود. وضعيتي كه بعد از جنگ جهاني اول (1918ـ1914م) و انقلاب اكتبر 1917م. روسيه، بر نقش منحصر به فرد و ممتاز انگليس در جهان تأثير نهاد. انگليس در پي حفظ موقعيت قبل از جنگ و منافع و استراتژي خود، مجبور به تغيير تاكتيك شد. در حالي كه مي‌بايست پيامد چنين تغييري را هم در نظر مي‌گرفت. اوج انتقاد و مخالفت با قرارداد 1919م. صرفاً به خاطر خود پيمان نبود، بلكه به دليل اوج سرخوردگي مردمي بود از سوءمديريت كشورشان، از مشكلات و مسايل اقتصادي كه بعد ازجنگ همچنان كمر آنها را خم كرده بود و هيچ‌گونه بهبودي در وضعيت آنها صورت نگرفت. پس فريادي مي‌بايست كه اين نارضايتي را به گوش برساند. شعار، واژه‌اي كه مي‌ توانست دربردارنده هيجان و شور و خشم و اعتراض و فرياد مردمي باشد كه در تاريخ روابط خارجي خود همواره حضور انگليس را به چشم خود ديده بودند. در تداوم اين شعار خود انگليس هم نقش داشت. به خصوص زماني كه رضاخان را روي كار آورد ـ با توجه به وضعيت متشنج ايران ـ تصور مي‌كرد «ضدانگليس» بودن رضاخان به نوعي باعث كسب وجهه مردمي شود و انگليس در پشت رضاخان مي‌تواند به پيشبرد اهداف خود بپردازد.
فرياد شعار «مرگ بر انگليس» را مي‌توان زمينة حضور نيروي تازه‌نفسي دانست كه در دوره پهلوي دوم جايگاه انگليس را تصاحب كرد و جالب اينجاست كه همان پاياني را به دست آورد كه انگليس،‌ يعني شعار «مرده باد» اما اين بار بر عليه آمريكا.
شعار مرده بادها، تبلور به بن‌بست رسيدن سياستهاي استعمارگرانه در دوره معاصر بود. البته نه به ا ين معني كه ديگر حضوري از استعمارگران به چشم نمي‌خورد بلكه به اين معني كه استراتژي كه دربردارنده اهداف ملي و حياتي يك كشور است در قالب تاكتيك‌هاي متفاوت كه راه‌هاي دستيابي به آن استراتژي است به اجرا درمي‌آيد. در ايران هم قرارداد 1919م. پيش زمينة ورود به كودتاي سوم اسفند بود، كودتايي كه به خوبي تغيير تاكتيك انگلستان را به دليل از دست دادن وجهه سياسي در ميان ايرانيان نشان مي‌دهد، شناخت عملكرد استعمارگرانه انگليس از حركتها و نهضتهاي فكري ـ اصلاحي دوره ناصرالدين شاه آغاز شده بود. دوره‌اي كه تجربه لغو قرارداد رژي (انحصار دخانيات ايران) به حكم يك مجتهد شيعه و همراهي مردمي را دربر داشت. اين تجربه نياز به پشتوانه‌اي براي تداوم داشت كه با ظهور مشروطه و اوج نابساماني‌هاي جنگ جهاني اول در كنار مهم‌‌ ترين عامل تأثيرگذار يعني انقلاب سوسياليستي 1917م. روسيه تأمين شد. چهره واقعي انگليس در طي اين حوادث و جريانها بر مردم آشكار گشت و هر بار بيان شعار «مرگ بر انگليس»، اگرچه در دوره رضاشاه به عنوان حبه‌اي براي كسب پذيرش مردمي مورد استفاده قرار گرفت، بازتاب بخشي از جنايات استعمار (انگليس) در تاريخ معاصر ايران است. بدين ترتيب اين نگرش در دوره‌هاي بعد يعني پهلوي دوم جريان پيدا كرد و بر شكل‌گيري شعارهاي استقلال‌خواهي و عدم وابستگي به بيگانه در دورة انقلاب اسلامي مؤثر بوده است. به گونه‌اي كه شعار نه شرقي، نه غربي دورة انقلاب اسلامي نشاني بر تداوم عدم تغيير ديدگاه مردم ايران نسبت به عملكرد انگليس و هر استعمارگر خارجي است.

پي نوشت ها :
 

* دانشجوي كارشناسي ارشد تاريخ
9. دولت‌آبادي، حيات يحيي، ج 3، فردوسي ـ عطار،‌ تهران، ص 265.
10. همان، ج 4، صص 91ـ90.
11. عين‌‌السلطنه، روزنامه خاطرات عين‌السلطنه، به كوشش ايرج افشار، ج 7، اساطير، تهران، صص 5109 و 5312.
12. نوبهار، ش 73، يكشنبه غره ربيع‌الاول 1336، 16 دسامبر 1917م. «از مقالات وارده».
13. جمعي از نويسندگان، تاريخ ايران از زمان باستان تا امروز، ترجمه كيخسرو كشاورزي، چ اول، پويش، تهران، ص 429.
14. همان، ص 421.
15. همان، ص 430.
16. مستوفي، شرح زندگاني من، ج 3، زوار، تهران، ص 20.
17. ديوان عارف قزويني، به اهتمام عبدالرحمن سيف آزاد، اميركبير، تهران، صص 248ـ246 و ص 325.
18. مشير سليمي، كليات عشقي، جاويدان، تهران، صص 311ـ309 و صص 334 و 336.
19. مكي، زندگاني سياسي سلطان احمدشاه قاجار، چ دوم، اميركبير، تهران، صص 110ـ106.
20. شيخ‌الاسلامي، افزايش نفوذ روس و انگليس در ايران عصر قاجار، چ اول، كيهان، تهران، ص 68.
21. دولت‌آبادي، همان، ج 4، صص 232ـ231.
22. آباديان، از سقوط مشروطه تا كودتاي سوم اسفند، چ اول، مؤسسه مطالعات و پژوهشهاي سياسي، صص 732 و 733.
23. زرگر، تاريخ روابط سياسي ايران و انگليس در دوره رضاشاه، ترجمه كاوه بيات، چ اول، انتشارات پروين و معين، تهران، ص 53.
24. آباديان، همان، ص 728.
25. سلطانزاده، انكشاف اقتصادي ايران و امپرياليسم انگلستان، مازيار، تهران، فصل سوم به بعد.
26. مركز اسناد انقلاب اسلامي، فرهنگ شعارهاي انقلاب اسلامي، چ اول، ص 324.
27. همان، ص 188.
برگرفته از:
ـ آباديان، حسين، ايران از سقوط مشروطه تا كودتاي سوم اسفند، چ اول، مؤسسه مطالعات و پژوهشهاي سياسي، تهران، بهار 1385.
ـ اولسون، ويليام جي. روابط ايران و انگليس در جنگ جهاني اول، چ اول، ترجمه حسن زنگنه، شيرازه، تهران، 1380.
ـ براون، ادوارد، انقلاب ايران، چ اول، ترجمه مهدي قزويني، انتشارات كوير، تهران، 1376.
ـ پائولوويچ، انقلاب مشروطيت و ريشه‌هاي اجتماعي و اقتصادي آن، چ اول، ترجمه هوشيار، كتابهاي جيبي، تهران، 1339.
ـ جمعي از نويسندگان، تاريخ ايران از روزگار باستان تا امروز، چ اول، ترجمه كيخسرو كشاورزي، انتشارات پويش، تهران، 1359.
ـ دولت‌آبادي، يحيي، حيات يحيي، ج 3 و 4، فردوسي ـ عطار، تهران، 1371.
ـ زرگر، علي‌اصغر، تاريخ روابط سياسي ايران و انگليس در دوره رضاشاه، چ اول، ترجمه كاوه بيات، انتشارات پروين و معين، تهران، 1373.
ـ سالور، مسعود، روزنامه خاطرات عين‌السلطنه، ج 5 و 6 و 7، به كوشش ايرج افشار، اساطير، تهران، 1377.
ـ سلطان‌زاده، آ. انكشاف اقتصادي ايران و امپرياليسم انگلستان، ترجمه ف. كوشا، مازيار، تهران، 1383.
ـ سيف آزاد، عبدالرحمن، ديوان عارف قزويني، اميركبير، تهران، 2536.
ـ شميم، علي‌اصغر، ايران در دوره سلطنت قاجار، چ 11، انتشارات مدبر، تهران، 1384.
ـ شيخ‌‌الاسلامي، محمدجواد، اسناد محرمانه وزارت خارجه بريتانيا، چ اول، كيهان، تهران، 1356.
ـ شيخ‌الاسلامي، محمدجواد، افزايش نفوذ روس و انگليس در ايران عصر قاجار، چ اول، كيهان، تهران، زمستان 1369.
ـ كاتوزيان، محمدعلي، تضاد دولت ـ ملت، چ اول، نشر ني، تهران، 1380.
ـ مركز اسناد انقلاب اسلامي، فرهنگ شعارهاي انقلاب اسلامي، چ اول، تهران، 1379.
ـ مخبر، عباس، سلسله پهلوي و نيروهاي مذهبي به روايت تاريخ كمبريج، چ اول، طرح نو، تهران، پاييز 1371.
ـ مستوفي، عبدالله، شرح زندگاني من، ج 2 و 3، زوار، تهران، 1341.
ـ مشير سليمي، علي‌اكبر، كليات عشقي، جاويدان، تهران، 1357.
ـ نوبهار، دوره سالهاي 1336ـ 1335.
 

منبع:www.dowran.ir



 



ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط