گل بر کشيد بهر طرب را علامتي | | آمد بهار و سرو برآراست قامتي |
گردان چو باد گرد برآن سرو قامتي | | گرديده باد بر سرآن سرو جان من |
من نيم شب شوم به قد يار قامتي | | قد قامت الصلوه موذن زند به صبح |
چون نيستش ز کردن خونها ندامتي | | هم خون عشقان گنهش را شفيع باد |
داني که مست را نبود استقامتي | | اي پند گوي در گذر از پند بيدلان |
مي ده که لاله گون شده از باده روخ | | ساقي بيا که موسم عيشست و موي |
تا بشکند جمال تو به آزرم و هر | | رخ برفروز و زلف مسلسل گره بزن |
اي رويت آفتاب و لبت ش و ک ور | | مه را به روي خوب تو نسبت کجا رسد |
برش و ک و ر چو کشيدي تو رخ وط | | شکر شد از خجالت لعل تو آب ور |
کردند عاشقان تو تررو و وح | | خط معنبر تو چود و قمر گرفت |
اي روح عقل مثل تو ناديده ب و ت | | روح مجسمي تو نه عقل مصوري |
از شرم کار خانهي صد ساله ط و ي | | بنگر چو ديد پيش رخ و قامت توکرد |
تا باغ روح را دهم آبي ز م وي | | طي کن حديث دور زمان جام مي بيار |
بگشا به مدح خسروا فاق ل و ب | | مي خور مخور غم دل و دين خسروا دگر |