نو به نو هر روز باري ميکشم شاعر : انوري بار نبود چون ز ياري ميکشم نو به نو هر روز باري ميکشم هر زمان زو رنج خاري ميکشم ناشکفته زو گلي هرگز مرا کين بلا آخر به کاري ميکشم گر بلايش ميکشم عيبم مکن بر اميد نوبهاري ميکشم زحمت سرماي سرد از ماه دي گرچه خود را بر کناري ميکشم عشق هر دم در ميانم ميکشد کاين غم از بهر نگاري ميکشم کار من روزي شود همچون نگار اينکه از خصمانش عاري ميکشم فخر وقت خويشتن دانم همي پس مرا اين بس که باري...