حرف زايد به لوح دل همه سال! اي کشيده به کلک وهم و خيال
تختهي نقشهاي گوناگون! گشته در کارگاه بوقلمون
لوح تو تيره، تختهي تو سياه؟ چند باشد ز نقشهاي تباه
هر چه زائد، بشوي يا بتراش! حرفخوان صحيفهي خود باش!
روي آيينهي تو تيره چراست؟ دلت آيينهي خداينماست
باشد آيينهات شود روشن صيقليوار صيقلي ميزن!
وآنچه باقي، در او نموده شود هر چه فاني، از او زدوده شود
نيست جز لا اله الا الله صيقل آن اگر نهاي آگاه
عرش تا فرش درکشيده به کام لا نهنگيست کاينات آشام
از من و ما، نه بوي مانده، نه رنگ هر کجا کرده آن نهنگ آهنگ