زنگياي روي چون در دوزخ شاعر : جامي بينياي همچو موري مطبخ زنگياي روي چون در دوزخ لاف کافوري ار زدي انگشت ننمودي به پيش رويش زشت همچو بر روي هم دو بادنجان دو لبش طبعکوب و دل رنجان فرجهاي در کدوي پردانه دهنش در خيال فرزانه بر تماشاي خويش ديده گماشت ديد آيينهاي به ره، برداشت همه را از صفات آينه ديد هر چه از عيب خود معاينه ديد صد کرامت فزوديات چون من گفت: «اگر روي بوديات چون من، بر ره افگندنت ز زشتي توست!» خواري تو ز بدسرشتي...