بشنو، اي گوش بر فسانه‌ي عشق!

بشنو، اي گوش بر فسانه‌ي عشق! شاعر : جامي از صرير قلم ترانه‌ي عشق! بشنو، اي گوش بر فسانه‌ي عشق! قصه‌ي عشق مي‌کند تقرير قلم اينک چو ني به لحن صرير هر چه بيني، به عشق موجودست عشق، مفتاح معدن جودست آنچنان‌اش نهفته نپسنديد حق چو حسن کمال اسما ديد عرض آن حسن و آن جمال کند خواست اظهار آن کمال کند سر مستور او رسد به عيان خواست تا در مجالي اعيان فتنه‌ي عشق و عاشقي برخاست چون ز حق يافت انبعاث اين خواست نيست، ز آن عشق، نقش هستي بست هست...
چهارشنبه، 3 فروردين 1390
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
بشنو، اي گوش بر فسانه‌ي عشق!
بشنو، اي گوش بر فسانه‌ي عشق!
بشنو، اي گوش بر فسانه‌ي عشق!

شاعر : جامي

از صرير قلم ترانه‌ي عشق!بشنو، اي گوش بر فسانه‌ي عشق!
قصه‌ي عشق مي‌کند تقريرقلم اينک چو ني به لحن صرير
هر چه بيني، به عشق موجودستعشق، مفتاح معدن جودست
آنچنان‌اش نهفته نپسنديدحق چو حسن کمال اسما ديد
عرض آن حسن و آن جمال کندخواست اظهار آن کمال کند
سر مستور او رسد به عيانخواست تا در مجالي اعيان
فتنه‌ي عشق و عاشقي برخاستچون ز حق يافت انبعاث اين خواست
نيست، ز آن عشق، نقش هستي بستهست با نيست، عشق در پيوست
نسبت جذب عشق شد محکمسايه و آفتاب را با هم


ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط
موارد بیشتر برای شما