بود در عهد بوعلي سينا

بود در عهد بوعلي سينا شاعر : جامي آن به کنه اصول طب بينا بود در عهد بوعلي سينا شد ز ماخوليا پريشانحال ز آل بويه يکي ستوده خصال هيچ گاوي بسان من فربه بانگ مي‌زد که:«کم بود در ده گرددش گنج سيم، کيسه ز من آشپز گر پزد هريسه ز من به دکان هريسه‌پز سپريد!» زود باشيد حلق من ببريد! با حريفان مقال او اين بود صبح تا شام حال او اين بود که چو گاوان نبودي‌اش بانگي نگذشتي ز روز و شب دانگي بکشيدم که مي‌شوم لاغر!» که: «بزودي به کارد يا خنجر...
چهارشنبه، 3 فروردين 1390
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
بود در عهد بوعلي سينا
بود در عهد بوعلي سينا
بود در عهد بوعلي سينا

شاعر : جامي

آن به کنه اصول طب بينابود در عهد بوعلي سينا
شد ز ماخوليا پريشانحالز آل بويه يکي ستوده خصال
هيچ گاوي بسان من فربهبانگ مي‌زد که:«کم بود در ده
گرددش گنج سيم، کيسه ز منآشپز گر پزد هريسه ز من
به دکان هريسه‌پز سپريد!»زود باشيد حلق من ببريد!
با حريفان مقال او اين بودصبح تا شام حال او اين بود
که چو گاوان نبودي‌اش بانگينگذشتي ز روز و شب دانگي
بکشيدم که مي‌شوم لاغر!»که: «بزودي به کارد يا خنجر
خورديي از دست هيچ کس، نه دواتا به جايي رسيد کو نه غذا
استعانت به بوعلي بردنداهل طب راه عجز بسپردند
مژده‌گويان! که بامداد پگاهگفت: «سويش قدم نهيد از راه
دشنه در دست، خواجه‌ي قصاب»مي‌رسد بهر کشتن‌ات به شتاب
کرد اظهار شادمانيهارفت ازين مژده زو گرانيها
شد سوي منزلش که: «گاو کجاست؟»بامدادان که بوعلي برخاست
که، «منم گاو، هان و هان، پيش آي!»آمد و خفت در ميان سراي
کارد بر کارد تيز کرد و نشستبوعلي دست و پاش سخت ببست
ديد هنجار پشت و پهلويشبرد قصاب‌وار کف، سوي‌اش
مصلحت نيست کشتن‌اش امروزگفت کاين گاو لاغر است هنوز
يک زمان‌اش گرسنه مپسنديد!چند روزي‌ش بر علف بنديد!
نبود افسوس ذبح او و، دريغتا چو فربه شود، برانم تيغ
خوردنيهاش پيش بنهادنددست و پايش ز بند بگشادند
همه را خورد بي‌خلاف و اباهر چه دادندش از غذا و دوا
شد خود او از خيال گاوي، به!تا چو گاوان از آن شود فربه


ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط
موارد بیشتر برای شما