بسته‌ي زلف اوست دل، اي دل از آن کيست او

بسته‌ي زلف اوست دل، اي دل از آن کيست او شاعر : خاقاني خسته‌ي چشم اوست جان، مرهم جان کيست او بسته‌ي زلف اوست دل، اي دل از آن کيست او اينت مسيح راستين درد نشان کيست او شهري دل در آستين، بر درش آستان نشين او رود از نهان نهان گنج روان کيست او شيفتگان يکان يکان مست لبش زمان زمان خامشي گواه بين غنچه دهان کيست او کشت مرا دلش به کين هست لبش گوا بر اين من شده مست اين سخن تا خود از آن کيست او خلق چنان برند ظن کوست به جمله زان من دعوي عشق و وصل هم،...
چهارشنبه، 3 فروردين 1390
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
بسته‌ي زلف اوست دل، اي دل از آن کيست او
بسته‌ي زلف اوست دل، اي دل از آن کيست او
بسته‌ي زلف اوست دل، اي دل از آن کيست او

شاعر : خاقاني

خسته‌ي چشم اوست جان، مرهم جان کيست اوبسته‌ي زلف اوست دل، اي دل از آن کيست او
اينت مسيح راستين درد نشان کيست اوشهري دل در آستين، بر درش آستان نشين
او رود از نهان نهان گنج روان کيست اوشيفتگان يکان يکان مست لبش زمان زمان
خامشي گواه بين غنچه دهان کيست اوکشت مرا دلش به کين هست لبش گوا بر اين
من شده مست اين سخن تا خود از آن کيست اوخلق چنان برند ظن کوست به جمله زان من
دعوي عشق و وصل هم، تا ز سگان کيست اوسينه‌ي خاقني و غم، تا نزند ز وصل دم


ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.