روزگاريست که سودازده روي توام

روزگاريست که سودازده روي توام شاعر : سعدي خوابگه نيست مگر خاک سر کوي توام روزگاريست که سودازده روي توام که به روي تو من آشفته‌تر از موي توام به دو چشم تو که شوريده‌تر از بخت منست کمتر از هيچ برآمد به ترازوي توام نقد هر عقل که در کيسه پندارم بود محرمي نيست که آرد خبري سوي توام همدمي نيست که گويد سخني پيش منت ليک ترسم که بدوزد نظر از روي توام چشم بر هم نزنم گر تو به تيرم بزني که رياضت کش محراب دو ابروي توام زين سبب خلق جهانند مريد سخنم...
چهارشنبه، 3 فروردين 1390
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
روزگاريست که سودازده روي توام
روزگاريست که سودازده روي توام
روزگاريست که سودازده روي توام

شاعر : سعدي

خوابگه نيست مگر خاک سر کوي توامروزگاريست که سودازده روي توام
که به روي تو من آشفته‌تر از موي توامبه دو چشم تو که شوريده‌تر از بخت منست
کمتر از هيچ برآمد به ترازوي توامنقد هر عقل که در کيسه پندارم بود
محرمي نيست که آرد خبري سوي توامهمدمي نيست که گويد سخني پيش منت
ليک ترسم که بدوزد نظر از روي توامچشم بر هم نزنم گر تو به تيرم بزني
که رياضت کش محراب دو ابروي توامزين سبب خلق جهانند مريد سخنم
گر سعادت بزند خيمه به پهلوي توامدست موتم نکند ميخ سراپرده عمر
که گرم تيغ زني بنده بازوي توامتو مپندار کز اين در به ملامت بروم
ترک من پرده برانداز که هندوي توامسعدي از پرده عشاق چه خوش مي‌گويد


ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.