خبر از عيش ندارد که ندارد ياري

خبر از عيش ندارد که ندارد ياري شاعر : سعدي دل نخوانند که صيدش نکند دلداري خبر از عيش ندارد که ندارد ياري تا دگر برنکنم ديده به هر ديداري جان به ديدار تو يک روز فدا خواهم کرد تو به از من بتر از من بکشي بسياري يعلم الله که من از دست غمت جان نبرم سوزني بايد کز پاي برآرد خاري غم عشق آمد و غم‌هاي دگر پاک ببرد نگذاري که ز پيشت برود هشياري مي حرامست وليکن تو بدين نرگس مست که نگه مي‌کند از هر طرفت غمخواري مي‌روي خرم و خندان و نگه مي‌نکني حال...
چهارشنبه، 3 فروردين 1390
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
خبر از عيش ندارد که ندارد ياري
خبر از عيش ندارد که ندارد ياري
خبر از عيش ندارد که ندارد ياري

شاعر : سعدي

دل نخوانند که صيدش نکند دلداريخبر از عيش ندارد که ندارد ياري
تا دگر برنکنم ديده به هر ديداريجان به ديدار تو يک روز فدا خواهم کرد
تو به از من بتر از من بکشي بسيارييعلم الله که من از دست غمت جان نبرم
سوزني بايد کز پاي برآرد خاريغم عشق آمد و غم‌هاي دگر پاک ببرد
نگذاري که ز پيشت برود هشياريمي حرامست وليکن تو بدين نرگس مست
که نگه مي‌کند از هر طرفت غمخواريمي‌روي خرم و خندان و نگه مي‌نکني
حال افتاده نداند که نيفتد باريخبرت هست که خلقي ز غمت بي‌خبرند
ليکنش با تو ميسر نشود رفتاريسرو آزاد به بالاي تو مي‌ماند راست
مست خوابش نبرد تا نکند آزاريمي‌نمايد که سر عربده دارد چشمت
مگر آن وقت که خود را ننهي مقداريسعديا دوست نبيني و به وصلش نرسي


ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.