شنيدم که طغرل شبي در خزان شاعر : سعدي گذر کرد بر هندوي پاسبان شنيدم که طغرل شبي در خزان به لرزش در افتاده همچون سهيل ز باريدن برف و باران و سيل که اينک قبا پوستينم بپوش دلش بر وي از رحمت آورد جوش که بيرون فرستم به دست غلام دمي منتظر باش بر طرف بام شهنشه در ايوان شاهي خزيد در اين بود و باد صبا بروزيد که طبعش بدو اندکي ميل داشت وشاقي پري چهره در خيل داشت که هندوي مسکين برفتش ز ياد تماشاي ترکش چنان خوش فتاد ز بدبختيش در نيامد به...